Donnerstag, 13. Mai 2010

از تجزيه هراسي تا تجزيه طلبي ــ ابوذر آذران

تبریز سسی : پيش نوشت: من تجزيه طلب نيستم و اين مطلب هم هرگز در صدد تبليغ و تنزيه تجزيه طلبي نيست. تنها و تنها براي تامل بيشتر درباره یکی از مهمترین چالش های جامعه خود مي نويسم

انديشه تجزيه از خارجِ شيطاني به داخلِ الهي وارد نشده است

اين كالا نه محصول سيا و موساد و اينتليجنس سرويس،‌ كه توليد تهران است،

تهراني كه، صد سال تمام سوداي آمريت مطلقِ سياسي، فرهنگي و اقتصادي داشته است.

20 اردیبهشت 1389 - نخبگان ايرانِ پساقاجاري، ‌براي حفظ مام و خاك،‌ پروژه تجزيه هراسي را آنچنان موفق و موثر در ايران اجرا كردند كه تا صد سال توانست مرز را در برابر مصائبي چون جنگهاي جهاني و تحميلي و همچنين تحركات داخلی حفظ نمايد، اما همين تجزيه هراسي در سه بعد منافع ملي،‌ حقوق بشري و جمهوري خواهي كاركردهاي منفي و جبران ناپذير داشته است. اين كاركردهاي منفي، اگر مورد بازكاوي و چاره انديشي قرار نگيرند، مي تواند منحني تجزيه هراسي را به سمت تجزيه طلبي بچرخاند. فرزنداني كه تاكنون، از تجزيه، ‌هراسي بي اندازه دارند، شايد روزي تجزيه را راهي به رهايي بدانند.

تجزيه هراسي،‌ فراگفتمان نفرت و نگراني

روشنفكران مركزگراي كشورهاي كثيرالمله،‌ تجزيه هراسي را به عنوان يك فراگفتمان در منافع ملي مطرح مي كنند. اگر وحدت ملي،‌ ارزشهاي مشترك، ارامش ملي و حس برابري از مولفه هاي منافع ملي است،‌ بايد در يك بازخواني كلي ديد كه فراگفتمان تجزيه هراسي چه نقشي در تثبيت يا تضعيف چنين مولفه هايي داشته است؟ حقيقت اين است كه تجزيه هراسي، با ايجاد اضطراب عميق از هر كنشِ ملي و قومي در ولايات مختلف،‌ منافع ملي را نه حفظ كه تضعيف كرده است. تجزيه هراسي شايد توانسته باشد افكار عمومي مركز را عليه كنش هاي مردمِ پيرامون بشوراند،‌ اما نتوانسته به آرامش ملي كه سرواژه منافع ملي است، كمك كند. چنين انديشه اي در مركز نگراني مي آفريند و در پيرامون نفرت مي زايد، ايرانيان را اگر در برابر هم قرار نمي دهد،‌ حداقل از هم جدا مي كند و كرد و عرب و لر و ترك و فارس از هم بيگانه مي نمايد. تجزبه هراسي بجاي تامين منافع ملي، با ايجاد شكاف ملي بين مركز و پيرامون،‌ كاركرد عكس وحدت ملي داشته و دارد.

پارادوكس حقوق بشر و تجزيه هراسي

متفكرانِ تجزيه هراسي اعتقاد دارند،‌ با چنين مفهوم كلان و غيرقابل انعطافي، ‌به راحتي مي توان، ‌مرز را پاسداري كرد. در حالي که چنين انديشه اي اساسا به قرن ماقبل تعلق دارد قرني كه در آن مفاهيم جامعه مدرن و حقوق نخستين بشري، اگر چه مطرح، اما هنوز تكوين نشده بود. تجزيه هراسي براي جامعه اي با انسان هاي مدرنِ محق و آگاه به حقوق نخستين نمي تواند،‌ به عنوان تنها پروژه روشنفكري و حاكميتي براي حفظ منافع ملي و تماميت مرزي مطرح شود. اين سخن به معناي ترديد در اهميت انديشه و ارزش تماميت ارضي نيست، ‌بلكه در سوداي طرد نگاه و اجراي آمرانه چنين انديشه اي است. اين ارزش نمي تواند با آمريت چكشي و رفتار آهنين پايدار بماند چنين انديشه اي تنها با انعطافي معني دار به حقوق بشريِ همه ساكنان درون مرزها، به عنوان يك ارزش ملي بر جايگاه مي نشيند. تجزيه هراسي حتي در نازل ترين بعد خود، ‌به تضييع حقوق بشري اهالي پيرامون منجر مي شود. بهاي پاسداري از مرز، تجاوز به حقوق نخستين انسان ها نيست. متاسفانه مام ميهن از جايگاه امري مقدس خارج شده و تنها به مثابه ابزاري قدرتمند براي سركوب مطالبات انساني بكار رفته است. در حالي كه حق بشري كرد و عرب و ترك و بلوچ زير چرخ سنگين تجزيه هراسي له مي شود،‌ آنگاه فرزندان مركز،‌ با آرامش خاطر مي خندند و كوتاه مي گويند؛‌ اينها،‌ اين فعالان كردستان،‌ آذربايجان، ‌بلوچستان، خوزستان و …، تجزيه طلب اند و طبيعي است زندان روند و اعدام شوند. اينان كه به حبس خياباني مركز زادگان،‌ بحق عنان از كف مي دهند،‌ براي اعدام ها و زندان هاي بزرگ، سكوت مي كنند چون تجزيه هراسي در دل و جان آنان همچون يك ايده ئولوژي رسوب كرده است.

بيراهه جمهوري خواهي

تجزيه هراسي دقيقا در برابر آرمان دموكراسي است. ايرانيان اگر صد سال تمام در راه رسيدن به مردم سالاري عقيم مانده اند،‌ در كنار هزار و يك دليل تاريخي و جامعه شناختي، مانع بزرگتري نيز در برابر آرمانشهر خود دارند و آن تجزيه هراسي است. جمهوري خواهي ناموفق ايرانيان براي توفيق خود،‌ نمي تواند به پارادوكس تجزيه هراسي و حقوق بشر بي توجه باشد. جمهوري خواهي نمي تواند از يكسو به فراگفتمان غير قابل انعطاف تجزيه هراسي معنقد باشد و از سوي ديگر سوداي به رسميت شناختن حقوق بشري ترك ها و كردها را داشته باشد. مدعيان دموكراسي نخست بايد از تبليغ تجزيه هراسي دست بردارند و آنگاه با مُهرهايي مطمئن،‌ حقوق نخستين اقوام را توقیع نمایند. اگر چنين كنند يقينا مرزها حفظ خواهد شد و هيچ انديشه اي نيز به سوداي تجزيه طلبي نخواهد رسيد. آزاديخواهاني كه در خيابان هاي پايتخت براي خواسته هاي حقه و مدرن مدني ترين حقوق انساني خود،‌ پاي مي كوبند، بايد بدانند همانطور كه ديكتاتورها بخاطر انديشه هاي ناپاكشان،‌ زشت منظرند ،‌ خود نيز به دليل برخورداري از انديشه هاي تماميت خواهانه و تمركز گرايانه غيرقابل بخشش اند. انديشه هاي اصلاحي اينبار نه از اصلاحات ديني،‌ توسعه سياسي و تكنوكراسي اقتصادي،‌ كه از توجه به حقوق نخستين مرزنشينان ترك و كرد و بلوچ بدست مي آيد.

تجزيه طلبي فرزند تجزيه هراسي

تجزيه طلبي نه يك پروژه امپرياليستي و منافقانه كه زاييده تجزيه هراسي است. انديشه تجزيه از خارجِ شيطاني به داخلِ الهي وارد نشده است. اين كالا نه محصول سيا و موساد و اينتليجنس سرويس،‌ كه توليد تهران است. تهران صد سال در سوداي آمريت مطلق و تحقيرآميزِ سياسي، اقتصادي،‌ فرهنگي و علمي بوده و هرگز هيچ حق كوچكي را براي تبريز و سننج و زاهدان و اهواز قائل نبوده است. وقتي در مدارس و دانشگاه ها و حوزه هاي استان هاي مركزي، با الفباي نفرت آميز،‌ درس تجزيه هراسي داده مي شود، نبايد انتظار داشت كه شهروندان پيرامون همواره به چنين بي عدالتي ساختاري بي توجه بمانند. وقتي ملت و يا قومي بنام مرز، بنام مام ميهن و بنام ايران بزرگ با آمريتي خشن از هرگونه حقوق نخستين خود محروم مي شوند،‌ مجبور به استفاده از حق طلاق سياسي مي شوند. دموكراسي خواهان اگر آزادي را حقي مي دانند كه در راهي ناگزير،‌ با روش هاي قهرآميز بدست مي آيد، بايد بدانند كه آزادي ملل نيز حقي است كه مي تواند در آخرين راه، ‌از طريق طلاق سياسي حاصل شود. اگر روش قهرآميز روش ناصحیحی است آزادي يك ملت نیز حقي است، اگر طلاق سياسي بد است آزادي ملتها نیز حقي ديگر است. « گلوله بد است »، خشونت خياباني بد است، واگرايي بد است، طلاق سياسي بد است، تجزيه بد است اما حق بقا و زنده ماندن هر بدي را توجيه مي كند حتي به دندان كشيدن گوشت مرده برادر را.

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen