Freitag, 27. März 2015

جغرافیای کهن و سرزمین های گم شده: کشفنامه نژاد پاک آریائی رضا مرادی غیاث آبادی

جغرافیای کهن و سرزمین های گم شده: کشفنامه نژاد پاک آریائی
رضا مرادی غیاث آبادی
جمعه 15 دی 1391


چنانکه پیش از این و در گفتار «چقدر فاشیست هستیم» گفته شد، فاشیسم و برادرخوانده آن ناسیونالیسم، برای بسط قدرت و سلطه خود به نظریه خون و نژاد برتر، توسعه مفاهیم و تعلقات نژادی، و وجود سرزمین نژادی بزرگ و باشکوه در دوران باستان نیاز دارند. چنانکه به برترانگاری، تمامیت‌خواهی و تفرقه‌پراکنی میان مردم نیز نیاز دارند.
در سال‌های اخیر و در ادامه روندی که در سده گذشته تداوم داشته است، انبوهی از کتاب‌هایی که برای القای چنان موهوماتی به ذهن ساده‌اندیشان طراحی شده‌، نوشته و منتشر شده‌اند. یکی از اینها کتاب «اسطوره‌شناسی آسمان شبانه» بود که قبلاً از آن یاد کردم. تعداد اینگونه کتاب‌ها بیش از آن است که بتوان همه آنها را بررسی و معرفی کرد. ولی نقصان اساسی این کتاب‌ها در این است که اگر در گذشته‌ها، چنین آثاری با دقت و زیرکی علمی و توسط دانشمندانی در خدمت استعمار نوشته می‌شدند و تا حد زیادی طرف توجه و باور عموم قرار می‌گرفتند، اکنون شکلی از بازیگوشی و سطحی‌نگری بخود گرفته که بیشتر می‌تواند مایه سرگرمی و انبساط‌ خاطر شوند.
یکی از شاهکارهای این دسته از کتاب‌ها که اخیراً منتشر شده و نسخه‌ای از آن به لطف دوست گرامی آقای مهندس پیشوا به دستم رسید تا مطلبی در باره آن بنویسم، کتاب «جغرافیای کهن و سرزمین‌های گمشده» نوشته آقای فرشاد فرشید راد (انتشارات سمرقند با همکاری کتابسرای بلخ، تهران، 1391) است. این کتاب را می‌توان به راستی یک «کشف‌نامه بزرگ نژاد پاک آریایی» دانست و اکنون می‌توان تاریخچه پیدایش نظریه استعماری «نژاد آریایی» را به قبل و بعد از انتشار این کتاب تقسیم کرد. چرا که تعداد و تنوع کشف‌های انجام شده در این کتاب به اندازه‌ای فراوان و گسترده است که نه فقط با نظریه نژاد آریایی، که اصولاً با تعداد کل کشف‌های بشری در همه قرون و اعصار رقابت می‌کند.
این کتاب با انگاره‌های ایدئولوژیکی ملی‌گرایانه و با تکیه بر نژادپرستی وهمی و رنگ پوست و مو و چشم نگاشته شده است. انگاره‌هایی که در سده اخیر موجبات فجیع‌ترین جنایات در قبال نسل بشر را فراهم آورد و همچنان در کشورهای عقب‌افتاده بر طبل آن کوبیده می‌شود.
مهم‌ترین اتکای نویسنده در این کتاب بر نجوم و جغرافیا است. دیوار نجوم فعلاً در سرزمین ما کوتاه است و هر کس می‌تواند مانند آقای شروین وکیلی که حتی مفهوم دایره‌البروج را نمی‌دانست و یا مثل آقای فرشید‌راد که تصور می‌کند صورت فلکی دب اکبر یکبار در سال به دور ستاره قطبی می‌گردد (صفحه 182)، دست به تألیف کتابی نجومی بزند. ایشان طرحی نیز از گردش دب اکبر به گرد ستاره قطبی کشیده‌اند که در چهار سوی آن چهار فصل سال نقش بسته است و به این نکته بسیار ساده توجه نفرموده‌اند که هر نوآموز آماتور نجوم و هر روستایی کشاورز و هر چوپان دامداری بخوبی می‌داند که دب اکبر یک بار در هر شبانه روز به دور ستاره قطبی می‌گردد و این گردش برای او به منزله یک ساعت طبیعی کیهانی است.
کتاب با مقدمه‌ای خواندنی و دلنواز و شیرین‌گفتار از آقای دکتر هوشنگ طالع آغاز می‌شود. موهوماتی که در این سه صفحه مقدمه به قلم ایشان نوشته شده، به اندازه‌ای خرافه‌پردازانه و بی‌اساس است که هر عاقلی را فوراً دیوانه و هر دیوانه‌ای را فوراً عاقل می‌کند: «استقرار ایرانیان در ایران‌ویچ (نگارش غلط «ویچ» بجای «ویج/ وئجه» در همه جای کتاب تکرار شده است) به سال 10762 پیش از میلاد مسیح بوده است (یعنی نه 10761 و نه 10763). ایران ویچ بنگاه ایرانیان بود و در پایان دوری چهارم یخبندان دوران چهارم زمین‌شناسی بر اثر پایین آمدن ناگهانی لبه یخ تا عرض 33 درجه شمالی، کیفیت زندگی را از دست می‌دهد. ایرانیان برای در امان ماندن از سرما، به زیر زمین پناه می‌برند. ایرانیان به پیشوایی جم برای این منظور دو وَر می‌سازند، یکی برای انسان‌ها و دیگری برای جانوران».
نویسنده کتاب در حدود 300 تصویر در کتاب خود آورده است که جز چند تا از آنها هیچکدام به ایران و نجوم ایرانی ربطی ندارند. در بخش‌های دیگر کتاب نیز با اینکه همه جهان را زیر سیطره آریاییان دانسته است، اما چندان اشاره‌ای به دستاوردهای واقعی و افتخارآمیز نجومی ایرانیان نشده است. و این نکته عجیب که در کتاب آقای وکیلی نیز دیده می‌شد، مجدداً این سؤال را به وجود می‌آورد که روش سکوت در قبال دستاوردهای واقعی علمی ایرانیان و قربانی کردن واقعیت‌هایی مستند از کوشش علمی پربار، درخشان و دیرین مردمان فلات ایران به پای انبوهی از مدعیات غلط و مجعول، چگونه به منظور گسترش علم و برای پاسداشت هویت تاریخی علمی ایران صورت پذیرفته است؟
نویسنده کتاب- همچون آقای وکیلی- کوشیده است تا تاریخچه‌ای قلابی برای دانش عصر هخامنشی بسازد و حتی آنرا مرکز دانش جهانی بنامد: «آنچه که معلوم است، حداقل ایران و هند در دوره‌های هخامنشی و ساسانی مرکز دانش جهان بوده‌اند» (صفحه 4). بدون اینکه حتی برای یکبار به نمونه‌ای از یک شاهد تاریخی اشاره کند و نشان دهد که این واقعیت از کجا «معلوم» شده است.
نویسنده همچون آقای وکیلی بر این ادعا سخن رانده که دانشمندان یونانی در اصل یونانی نبودند، بلکه فقط در آنجا «جمع» شده بودند و ضمناً «اجازه بزرگ‌تر کردن جهان را نداشتند تا اسکندر همچنان جهان‌گشا بماند» (صفحه 3). اما سندی عرضه نکرده تا خواننده بداند کی و در کجا چنین اجازه‌ای از آنان سلب شده بوده است.
در ادامه فقط به ذکر نمونه‌هایی از کشفیات ایشان می‌پردازم و از بحث در باره آنها خودداری می‌کنم. چرا که مهمل بودن و نژادپرستانه بودن آنها آشکارتر از آن است که نیازی به بحث و نقد و رد داشته باشد:
در صفحه 18 کشف شده که «نشان شیر و خورشید از روزگاران بسیار کهن در این سرزمین نشان کشور ایران بوده است» و در صفحه 19 نقشه‌ای رسم شده تا ادعا شود از غرب آفریقا در ساحل اقیانوس اطلس تا میانه هندوستان قلمرو این شیر ایرانی و به تبع، کشور ایران است.
در صفحه 20 کشف شده آریاییان/ ایرانیان اهل نقشه‌کشی و نقشه‌برداری بوده‌اند. دلیل آن نیز این است که جزء «کش» در کلمه «کشور» معنای «کشیدن» می‌دهد.
در صفحه 25 کشف شده که معادل غربی واژه ریاضیات از واژه یونانی Mathematike گرفته شده که آن نیز از Mathema گرفته شده و این ماتما همان واژه ایرانی مزدا است که معنای دانا و آگاه را می‌دهد.
در صفحه 30 کشف شده که دانش آریاییان/ ایرانیان باستان بسیار دقیق بوده است و دو نیمه شمالی کره زمین از غرب آمریکا تا شرق آسیا را به صورت علمی ترسیم کرده بودند. اما ایشان نمونه‌ای از چنین ترسیمی یا شاهدی تاریخی یا توصیفی از آنرا عرضه نکرده‌اند و فرموده‌اند این متون از بین رفته‌اند. حضرت آقای طالع نیز در مقدمه گران‌سنگ خود فرموده‌اند «چپاول بی‌فرهنگان و بی‌خردان» اینها را از بین برده است. حال با این از بین رفتن‌ها، نویسنده محترم از کجا جزئیات آنرا به دقت دانسته است، توضیحی اصدار نفرموده‌اند.
در صفحه 30 به نکته مهمی اشاره شده است: «علم و دانش روز به روز پیشرفت می‌کند».
در صفحه 36 و اغلب صفحات دیگر، مهم‌ترین کشف نویسنده بروز یافته و آن اینکه ایران‌ویچ یا خاستگاه اصلی آریاییان در قطب شمال بوده است.
در صفحه 38 کشف شده که کتاب هندی سیدهانتا «کهن‌ترین دستنویس ستاره‌شناسی آریایی» بوده است. دلیلی برای این کشف عرضه نشده است. چنانکه برای هیچ کشف دیگری دلیلی عرضه نشده است.
در صفحه 38 کشف شده که در دوران باستان، نیمروز دیگری (یعنی نصف‌النهار مبدأ) در مکزیک وجود داشته که درست 180 درجه با نیمروز اول که در سیستان است، فاصله دارد. این نصف‌النهار از لس‌آنجلس (لابد از محله تهرانجلس) می‌گذشته و وارد خاک آریایی‌نشین مکزیک می‌شده است. با توجه به اینکه نصف‌النهاری که از لس آنجلس می‌گذرد، وارد اقیانوس آرام می‌شود و کاری با مکزیک ندارد، نویسنده توضیح نداده که آیا مکزیک در دوران باستان اینطرف‌تر بوده یا لس‌آنجلس آنطرف‌تر؟ و یا اینکه آن نقب زیرزمینی دکتر طالع از زیر بدان می‌رسیده است؟
در صفحه 40 و 41 کشف شده که منظور از اپاختر در متون ایرانی همین نصف‌النهاری است که از لس‌آنجلس می‌گذشته است و در زمان خلفای عباسی معنی شمال به خود می‌گیرد.
در صفحه 43 کشف شده که همه این کشفیات قبلاً در متن پهلوی بندهش کشف شده بوده‌اند و دیاگرام آنها نیز رسم شده بوده‌اند. اما نویسنده محترم نفرموده‌اند که این فرمایشات و ترسیمات در کجای کتاب بندهش رسم شده و اصولاً «دیاگرام» چه ربطی به نقشه جغرافیایی دارد؟
در صفحه 43 کشف شده که تمام قاره‌ها و خشکی‌های جهان که تا 500 سال پیش ناشناخته بودند، در همین کتاب بندهش رسم شده‌اند. از آنجا که ایشان به تأکید فرموده‌اند که پس «ملاحظه کردید دانش جغرافیای آریایی را» باید عرض کنم که خیر متأسفانه ملاحظه نکردم، چرا که گفته نشد در کجای آن کتاب مستطاب بندهش چنین مطالبی و چنان «دیاگرامی» آمده است.
در صفحه 152 ادعا شده که به موجب اوستا، کیومرث ناف ممالک آریایی و نژاد ممالک آریایی بوده است. چنین سخنی در هیچ جایی از اوستا نیامده و همچون بسیاری از ادعاهای دیگر جعل اسناد تاریخی است.
در صفحه 45 کشف شده که فرودینگان در روز اول فروردین بوده است، اما برای آن سندی عرضه نشده است.
در صفحه 51 و در کشفی نژادگرایانه ادعا شده بر طبق متون کهن جهانیان، در ایرانویچ مردمانی خردمند و زنان و مردان زیبای سفیدپوست با موهای طلایی وجود داشتند که در دانش به کمال رسیده بودند. اما ایشان هیچ یادی از نام و مشخصات آن «متون کهن مردمان جهان» و نیز چگونگی دانش و کمال ایشان نکرده‌اند. و نیز فرموده‌اند این مردمان ساکن ایرانویچ تمام ثروت جهان را در کشور خود جمع کرده بودند و ساختمان‌های شهر با طلا و جواهر ساخته شده بودند. ایشان البته در ضمن این قصه زیبای سیندرلا نفرموده‌اند که آیا این آریاییان شریف و نجیب «تمام ثروت جهان» را با چپاول و غارت در کشور خود جمع کرده بودند و یا اینکه دیگر مردمان پست‌نژاد جهان همه دارایی خود را دو دستی تقدیم این نژاد برتر مو بور آریایی کرده بودند؟ و نیز نفرموده‌اند که ایرانیان فعلی که اکثریت قریب به اتفاق آنان موی طلایی ندارند، جزو کدام نژاد پست هستند؟
در صفحه 153 به موجب استناد به منبع مجعولی به نام «روایات حکمای چینی» کشف شده که در چین جزیره‌ای وجود داشته که محل سکنای انسان‌های سفیدپوست با چشمان آبی و موهای زیبا بوده است. این انسان‌های زیبا از آسمان فرود آمده بودند و هنر تمدن را به انسان‌های بومی یاد داده بودند. سپس اضافه فرموده‌اند که علوم زمین‌شناسی این موضوع را تأیید کرده است.
در صفحه 73 کشف شده که آریاییان/ ایرانیان کاشف واقعی قطب شمال و قطب جنوب بوده‌اند. البته گفته نشده که اگر خاستگاه ایرانیان و سرزمین آنان در قطب شمال بوده، چه نیازی بوده تا دوباره آنرا کشف کنند؟ و نیز گفته نشده که چه دلیل و شاهدی برای کشف قطب جنوب در دست است؟
در صفحه 89 کشف شده که تصویر خورشید مشهور بابلی در اصل نقشه قطب شمال و سرزمین آریاییان است که که توسط سومریان رسم شده است.
در صفحه 90 کشف شده که نقش یک علامت بعلاوه (+) بر روی ظرف باستانی اروپایی نشان دهنده سرزمین آریاییان یا همان ایرانویچ است.
در صفحه 101 به بعد ادعا شده که نقشه‌های جغرافیایی دقیق و اسرارآمیزی که در قرون وسطی در اروپا کشف شدند، متعلق به آریاییان بوده است. و ضمناً پروفسور آلبرت انیشتن نیز آنها را تأیید کرده است. (بیچاره انیشتن خبر ندارد که عده‌ای از ایرانیان چگونه او را ملعبه دروغ‌پردازی‌های خود کرده‌اند. از قصه‌های ساختگی و قلابی منسوب شده به دکتر محمود حسابی تا ده‌ها قصه عوام‌فریبانه دیگر).
در صفحه 104 کشف شده که دریانورد و نقشه‌بردار مشهور عثمانی یعنی پیری رئیس، ایرانی بوده است و هر چه نقشه که طراحی و ترسیم کرده، ملک طلق آریاییان است. البته بدین نکته نیز توجه نشده که بسیاری از نقشه‌های منتسب به پیری رئیس قلابی هستند و ساخت کارخانه جعل‌کاری ترکیه.
در صفحه 122 کشف شده که مردمان باستانی کشور پرو در آمریکای جنوبی ایرانی بوده‌اند. چرا که نام آنان «ویراکوچا» بوده و وسط این کلمه یک آوای «ایرا» وجود دارد.
در صفحه 133 کشف شده که مردمان باستانی بولیوی در آمریکای جنوبی ایرانی و آریایی بوده‌اند. چرا که نام آنان «آرائوکا» و «ایراکوچا» بوده و اول این کلمه یک آوای «ایر» وجود دارد. در این صفحه همچنین کشف شده سرخپوستان ونزوئلا به یک غول سفیدپوست مو طلایی اعتقاد دارند و چنین عقیده‌ای در زیمبابوه آفریقا هم شناسایی شده است.
در همین صفحه کشف شده که نام اینکایی «تایتی کاکا» همان نام رود «دایتیا» اوستایی است و شهر «کوزکو» نیز همان ایرانویچ است. چون معنای ناف جهان را می‌دهد.
در صفحه 267 کشف شده که نام کوه و شهر انادیر در آمریکای لاتین و نیز نام کوه و رود و شهر دارین در کشور پاناما از نام دارین (دارا/ داریوش) گرفته شده و منسوب به حکومت ایرانی است. چنانکه به فرمایش ایشان، نام‌های کوبا و باکو هم برگفته از همین دارین هستند.
در صفحه 266 کشف شده که کوروش اولین کسی بود که از رود تیگره گذشت. و ضمناً امروزه در ونزوئلا برج و بارویی به اسم تیگره و رودی به اسم تیگریتو وجود دارد.
در صفحه 141 به بعد کشف شده که قاره آتلانتیس/ آتلانتیک همان سرزمین آریایی ایرانویچ بوده است.
در صفحه 148 نیز کشف شده که ساکنان آتلانتیک یا همان خاستگاه آریاییان، همچون تولتک‌های باستانی به دانش ساخت موتورهای جت و ماشین‌های پرنده دست یافته بودند.
در صفحه 166 کشف شده که یک مرد قد بلند و سفیدپوست موجب آشنایی سرخ‌پوستان آمریکای جنوب با تمدن شد.
در همین صفحه کشف شده که یک کیهان‌نورد با لباس فضایی و با سفینه خود بر روی زمین فرود آمده و به مردم زمینی کشاورزی و شهرسازی و خط میخی آموزانده است.
در صفحه 148 کشف شده که مایاها اعتقاد دارند مردی سفیدپوست در هزاران سال قبل به سرزمین آنان آمده و بر آنان حکومت کرده است.
در صفحه 159 تصویری از یک ماکت هواپیما که متعلق به مایاهای آریایی بوده، آمده است و ادعا شده در آزمایشات (کدام آزمایش‌ها؟) معلوم گردیده این هواپیما قابلیت پرواز دارد.
در صفحه 160 تصویر تعدادی اشیاء و قطعات فلزی آمده و گفته شده با دقت سه هزارم میلیمتر ساخته شده‌اند. سپس فرموده‌اند که دانشمندان (کدام دانشمندان؟) قدمت این قطعات را 318000 سال پیش می‌دانند.
در صفحه 157 و 166 به بعد گفته شده دانشمندان نمی‌توانند پاسخ معماهای باستانی را بدهند چون فقط در یک رشته تخصص دارند و باستان‌شناسان بر مبنای کاسه و کوزه تمدن بشری را ده هزار سال می‌دانند. اما ما (یعنی نویسنده کتاب) از شواهد زیست‌شناسی، نجومی، زمین‌شناسی، جغرافیایی و تاریخ کمک می‌گیریم و تمدن بشر را ده‌ها هزار سال دیگر به عقب می‌بریم.
در صفحه 169 کشف شده که بهشت یهودیان همان ایرانویچ آریاییان است.
در همین صفحه کشف شده که آنچه قرن‌هاست فکر دانشمندان جهان را مشغول کرده، حاکی از بی‌خردی آنان است.
از صفحه 172 به بعد کشف شده که بومیان آفریقا، بومیان آمریکا، اسکاتلند، ارمنستان، دانمارک، فنلاند و بسیاری جاهای دیگر آریایی بوده‌اند. چرا که در آثار هنری آنان نشان صلیب شکسته (آرم بعدی نازی‌ها) پیدا شده و در نتیجه آریایی بوده‌اند.
در صفحه 187 کشف شده که خط سیر آریاییان در زمان مهاجرت بر روی خط نیمروز بوده است (لابد به ستون یک و از جلو نظام)؛ و اینها وقتی به مرکز جهان رسیدند، از آنجا به همه جا پخش شدند.
در صفحه 188 کشف شده که نشان چلیپا یا صلیب شکسته، پلان سرزمین مرکزی جهان یا همان ایرانویچ آریاییان است.
در صفحه 199 کشف شده که ایرانیان باستان یک رصدخانه در قطب شمال ساخته بودند. در صفحه 321 نیز این کشف چنین تکمیل شده که این آریاییان ساکن ایرانویچ اولین منجمین جهان بودند و دایره‌البروج را شناخته بودند و صورت‌های فلکی آنرا رصد می‌کردند. اما جناب ایشان گویا توجه نفرموده‌اند که در عرض جغرافیایی نود درجه، اصلاً برج های فلکی به درستی دیده نمی‌شوند و قابل تشخیص و رصد نیستند.
ایشان در صفحه 323 نقشه‌ای ترسیم کرده‌اند که برج‌های دوازده‌گانه چنین و چنان به دور ستاره آلفای دب اصغر می‌چرخیده‌اند. در حالیکه در زمان مورد نظر ایشان اصولاً چنین ستاره‌ای که اکنون قطب شمال سماوی است، در چنین راستایی وجود نداشته است.
در صفحه 321 کشف شده که گنگ دژ همان رصدخانه ایرانی در قطب شمال بوده است.
در صفحه 210 کشف شده که در شهرسوخته آپارتمان‌سازی وجود داشته و آپارتمان‌سازی بعدی اینکاها شبیه آنها است.
در صفحه 213 به بعد مطابقت قبیله سرخپوست زونی در آمریکا با مردم سیستان کشف شده است. به این دلیل بسیار مهم که مردان هر دو جا دستار به سر می‌بندند و زنان هر دو جا کوزه بر سر می‌نهند.
در صفحه 263 سخن از این کشف مهم رفته است که آمریکاییان همان پارسیان هخامنشی هستند که بعد از شکست از اسکندر به آمریکا رفتند.
در صفحه 271 کشف شده که داستان جزیره خضراء از علامه محمد باقر مجلسی دلالت بر شناسایی قاره آمریکا و مهاجرت شیعیان بدانجا می‌کند. که رفتند و اذان دادند و برای تعجیل فرج امام زمان دعا کردند.
در کتاب ایشان مکرراً سخنانی از نژادپرستان آریایی‌گرای غربی (همچون هلنا بلاواتسکی) و نیز سخنانی از حقه‌بازانی همچون اریک فون دانیکن نقل شده و بدان استناد شده است. ترکیبی حیرت‌آور از همجوشی نژادپرستی، شبه‌علم، عوام‌فریبی و خیال‌پردازی‌های آریایی‌گرایانه.
آنچه نوشته شد، محصول تورقی گذرا در این کتاب بود. ما تا زمانی که چنین دوستان و عاشقان سینه‌چاکی داشته باشیم، نیازی به دشمن نداریم. اگر تا ده‌ها سال پیش نظریه‌هایی به ظاهر دانشی برای توجیه نژاد آریایی و انگاره‌های ناسیونالیسیتی تمامیت‌خواهانه وضع می‌شد، اکنون با انتشار چنین کتاب‌هایی می‌توان گفت که ناسیونالیسم نژادپرست آریایی با همه موهومات متعلق به آن به نهایت ابتذال و لودگی رسیده و پایان عمر خود را نوید می‌دهد.http://ghiasabadi.com/farshidrad.html
        

Montag, 23. März 2015

زبان قدیم آذربایجان نمیتواند ایرانی بوده باشد : پروفسور فرهاد قابوسی

زبان قدیم آذربایجان نمیتواند ایرانی بوده باشد

پروفسور فرهاد قابوسی

نظر آدمینستراتور:
««بااینکه  نوشته زیر جناب پروفسور فرهاد قابوسی در ژوئیه 2007 در سایت اخبار روز منتشر شده بود , به لحاظ اهمیت محتوا و علمی بودن آن , بر هر آذربایجانی واجب است, مکرر هم شده, چنین مقالاتی رابخوانند.ما میدانیم پان فارسیزم وپان آریانیزم هنوز هم در فکر انکار و حذف نام و آثار ما آذربایجانیها  از تاریخ است و همزمان با آن  از ساختن تاریخ وتمدن و فرهنگ جعلی برای خودشان دست بردار نیست. برای نمونه سخنان علی یونسی دستیار  رئیس جمهور  آقای روحانی  در امور اقوام و مذاهب , 17 سفند 1393 , در ,همایش بزرگ هویت ایرانی, نوعی  از خود انگاری پانفارسیزم است در لباسی دیگر و با واژه های فریبکارانه,ایرانی.»»


مغالطات یاد شده در نوشته کذائی از هر شخصی که باشند: علی اف، یا       مترجم، یا نویسنده نامعلوم مقاله "گاهنامه اران" و یا مولف مطلب ارسالی به جهت عدم انطباق با منطق و علم صرفا حاکی از عدم اطلاع آن شخص از موازین تحقیق اند. ...


مقدمه : اخیرا نوشته ای مجعول تحت عنوان "زبان مردم آتورپاتکان زبان ایرانی بوده است" با استفاده از مطالبی از "محققی" بنام « اقرار علی اف » بدون مرجع دقیق و نام مولف در این سایت منتشر شده است. ازآنجائیکه    مولف بی نام بدون جرئت و رود در بحث منطقی در پی جوابگوئی به مقاله راقم تحت عنوان «ملاحظاتی در زبان قدیم آذربایجان:http://davarardabil.blogfa.com/post/162» بوده است، لازم آمد که بابت گوشزد کردن موازین مقالات علمی و منطقی و تذکر عدم دخالت در معقولات به افراد ناوارد اشاره ای به این نوشته بشود. لکن در صورتیکه مولف مذکور با ذکر بخشهائی دستچین شده (؟) از مطلب "گاهنامه آران" خواسته باشد تا اغراض سیاسی خودرا توجیه کند، مرا با آن کاری نیست.
از آنجائیکه «فرضیه ایرانی بودن زبان آذربایجان » کلا بر اساس نوشتجات کسروی بوده و من در مقاله ام ثابت    کرده ام که کلیت این فرضیه بجهت اتکا بر ترجمه غلط و فهم غلط منابع و سوء استفاده سیاسی از مبحث         زبانشناسی، اساسا غلط و متناقض است. لذا برای اهل تحقیق و افراد معقول تکلیف مسئله روشن و مقوله    ایرانی بودن زبان آذربایجان برای همیشه به زباله دان تاریخ ریخته شده است.
کما اینکه چون آنچه که من اثبات کرده ام حکمی منطقی است جوابی برای آن ممکن نیست. مگر مغالطه ای از اینگونه که مولف مرتکبش شده است: در آن نوشته نه تنها بجهت ترس از ناتوانی در استدلال اسم مولف معلوم نشده است، بلکه معلوم نیست کدام نظر از علی اف است، کدام از منابع یاد شده، کدام از مترجم کتاب مذکور، کدام از نویسنده مقاله "گاهنامه آران" و کدام به وسیله مولف مقاله ارسالی به آنها اضافه شده است: مجموعه ای درهم، غیر مستدل و بی منطق از منابع دست سوم و اساسا غلط. لذا چنین مقاله ای فاقد اعتبار و اعتنای جدی است. لکن برای جلوگیری از ایجاد شبهه برای بعضی ها تذکرات زیر لازم بنظر میرسند:

تکلیف همه منابع قدیم و جدید این بحث نظیر "ابن مقفع، استخری، ابن حوقل، مسعودی، مستوفی و مارکوارت" را من بکمک نتایج تحقیقات و نظرات مشخص متخصصین شرق شناسی نظیر "مارکوارت" و "هنینگ" بطور کاملا مستدل در مقاله «ملاحظاتی در زبان قدیم آذربایجان» روشن کرده ام، لذا نظرات ذکر شده در نوشته "زبان مردم آتورپاتکان زبان ایرانی بوده است" از نظر تحقیقی اساسا بی اعتباراند. از این میان هم چنانکه در مقاله یاد شده اثبات کرده ام نظر ابن مقفع غلط، نظر استخری بتبع امکاناتش غیردقیق و نامعتبر، نظرات مستوفی و مسعودی طبق استدلال مارکوارت ناقص و بصورت کامل صرفا ناظر بر زبان کتبی آذربایجان بوده و نظرات درست ابن حوقل و مارکوارت بعمد و یا به سهو غلط ترجمه شده اند. بطو ر خلاصه هر نظری از هر مورخ و یا محققی، از "بیرونی" گرفته تا "دیاکونوف" و حتی آنچه که برای اهلش وحی منزل باشد، بدون تطابق با منطق و دقتی که علم معاصر به آن نائل شده است نامعتبر است! مگر درجمع پان ایرانیستها که کهنه پرستی جای عقل و منطق راگرفته و جعل در مباحث زبانشناسی وسیله ای برای توجیه اغراض سیاسی شده است. چرا که وقتی من ثابت کرده ام که بر اساس تحقیقات ایرانشناسان و زبانشناسان درجه اول نظیر "مارکوارت و هنینگ" محتوای منابع یاد شده چه بوده و به چه صورتی معتبر میتو اند باشد، اگر که دلیلی منطقی در رد این اثبات در دست است باید ارائه شود وگرنه تکرار نظرات غلط و ذکر منابع درجه سوم که فاقد دقت و اعتبار منطقی هستند جز اعتراف به نداشتن دلیل منطقی و توسل به لاطائلات کهنه چیز دیگری را نمی رساند.         

علاوه بر این همچنانکه در مقاله خود اثبات کرده ام بر طبق نظر یکی از متخصص زبانهای قدیم ایران "والتر برونو هنینگ" برخلاف مغالطه مولف نامعلوم "روابط خوب زبانهای (غلط، درستش لهجه ها است) ایرانی آذربایجان جنوبی... مانند هرزنی و ... با لهجه های شمالغربی و مرکزی ایران" هیچ ربطی به نوعیت زبان آذربایجان نمی تواند داشته باشد! و باز همچنانکه در مقاله خود اشاره کرده ام، بخلاف مغالطه مولف مجهول، "دیاکونوف" در "تاریخ ماد" مشخصا وجود زبانهای مختلف در ماد قدیم را دقیقا تایید کرده و بر رابطه زبان قدیم آذربایجان که زبان عیلامی باشد با زبانهای آورال ـ آلتائی که شامل زبان ترکی است، تاکید میکند. از طرف دیگر رجوع به مقاله من روشن میکند که نظر ایرانشناس نامی "مارکوارت" در "غیر آریائی بودن ملت اران" که ناحیه ای رست در مرکز آذربایجان است، تکلیف همه ادعاهای نژاد پرستانه در مورد ایرانی بودن آذربایجان نظیر مغالطه در "ریشه مردم آذربایجان" در نوشته مولف را هم تعیین میکند. گذشته از آن غرض از "ریشه مردم" چیست و علت طرح مسئله نژاد پرستانه "ریشه و نژاد" در اینمورد کدامست؟ جز اینکه هر مطلب پان ایرانیستی در هر مورد که باشد، حتی در مورد زبان، بذاته محتوی مواضع نژادپرستانه است؟
مشکل این آقایان این است که من نشان داده ام که آنان تاکنون از سر تعصب و کوته بینی ناسیونالیستی، که جز کورکردن چشم عقل "نفع" دیگری ندارد، نه تنها بعضی از منابع را غلط ترجمه کرده اند بلکه منابع دیگر خود   را هم غلط فهمیده اند و محتوای درست منابع آنان نظیر "ابن حوقل و مارکوارت و هنینگ" دقیقا بر عکس خواست آقایان وطنپرست است. لذا بعنوان نتیجه منطقی یا باید خود را نفی کنند و یا زبان دربندند و نظیر مورد فعلی       کسانی دیگر را آنهم بطور غیر مستقیم به میدان مباجثه بفرستند که از موازین منطق و تحقیق بی بهره اند.      حرجی نیست که گریز از بحث منطقی و توسل به وسایل آنچنانی از قدیم روش این آقایان بوده است: که در      سیطره فرهنگ سنتی، حماسه گرا و شعر زده ایرانی قرون اخیر و خاصه دوران پهلوی، بجای عقل و علم و منطق همچنانکه کسروی و قزوینی خود تصریح کرده اند، از پان ایرانیسم تبعیت کرده و میکنند. کما اینکه مسئله ایرانی نبودن زبان آذربایجان بصورت طرح شده وسیله پان ایرانیستها بیشتر مسئله ای معرفت شناسانه و         منطقی است تا زبانشناسی .                                                                                                         

در خاتمه لازم به تذکر است که مغالطات یاد شده در نوشته کذائی از هر شخصی که باشند: علی اف، یا       مترجم، یا نویسنده نامعلوم مقاله "گاهنامه اران" و یا مولف مطلب ارسالی به جهت عدم انطباق با منطق و علم صرفا حاکی از عدم اطلاع آن شخص از موازین تحقیق اند
منبع:  .
اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
پنج‌شنبه  ۲٨ تير ۱٣٨۶ ۱۹ ژوئيه ۲۰۰۷

Freitag, 6. März 2015

غارت بی امان نفت، مس، طلا و مواد معدنی و سرمایه های اقتصادی آزربایجان جنوبی به تهران و شهرهای فارس نشین ایران و جلوگیری از انباشت سرمایه در آزربایجان جنوبی امیرحسین پیربداغی، کارشناس اقتصاد

غارت بی امان نفت، مس، طلا و مواد معدنی و سرمایه های اقتصادی آزربایجان جنوبی به تهران و شهرهای فارس نشین ایران و جلوگیری از انباشت سرمایه در آزربایجان جنوبی امیرحسین پیربداغی، کارشناس اقتصاد
 Cümə, 05.03.2015 11:24
 
دقت: این مقالۀ ارزشمند و تخصصی سالها پیش نوشته و در سایتهای آزربایجانی و سایت خوراسان تورکلری نشر شده است اما با توجه به اهمیت موضوع لازم است با تغییراتی اندک، دوباره و دوباره نشر و خوانده شود تا برخی فعالان حرکت ملی که به توطئۀ نژادپرستان استعمارگر خبیث پانفارس، در فضای مجازی سرگرم مباحث پوچ استعماری مثل «ما ترکیم یا آذری؟!» شده و در همان سنگر تئوریک استعمارساخته و مانقورت پروردۀ  کهنۀ 100 سال پیش زمینگیر شده اند، قدری بیدارتر شوند و پیش تر بروند و به بحثهای جدّی تر که در بیداری ملت تورک آزربایجان جنوبی مهمتر هستند، بپردازند که غارت معادن و ثروتهای روزمینی و زیرزمینی آزربایجان جنوبی از اهم آنهاست. اوجالان ساوالان
 اهمیت اقتصاد در حیات ملتها و رقابتهای اقتصادی در میان ملتها برای پیشرفت اقتصادی و تسلط بر منابع انرژی، منابع طبیعی، بازارهای جهانی، مالیه بین­المللی، و رقابتهای تکنولوژیک ملتها (Techno-nationalism) امروز بر کسی پوشیده نیست تا نیازی به تذکر آن باشد. افزایش فزاینده احتیاجات انسانی و تلاش ملتها برای برخوردار شدن از بیشترین امکانات زندگی امروزی، تأمین امنیت ملی از طریق افزایش بودجه ارتشها و تجهیزات پیشرفته نظامی،‌ توسعه فرهنگی و رقابت در عرصه رسانه‌های الكترونیكی، تکنولوژی اطلاعات، تولیدات علمی، ادبی و ... همگی با توان اقتصادی ملتها ارتباط تنگاتنگی دارند، حتی تحقیقات علمی اعم از بنیادی و یا كاربردی بعنوان مبنایی برای توسعه فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و ... نیازمند منابع عظیم مالی و اقتصادی است. بطور كلی هر نوع چشم اندازی از توسعه بدون وجود منابع اقتصادی در دسترس غیر قابل تصور است. 
 به همین جهت كشورهایی كه در آن تركیب چند ملیتی وجود دارد و به صورتی غیر دموكراتیك اداره می‌شوند و یك ملت، ملل دیگر را تحت سلطه خود قرار داده است، ملت حاكم جهت دوام سلطه خود ضمن انكار هویت ملی ملل تحت سلطه، از نظر اقتصادی نیز امكان توسعه اقتصادی و اتكا‍‍‍‍‍‍ به تواناییهای داخلی برای استقلال ملل تحت سلطه را غیر ممكن می‌سازد. زیرا توسعه اقتصادی و برخورداری از سطحی از تواناییهای اقتصادی و رفاه ملل تحت سلطه، باعث احساس شخصیت در آنها و حركتشان به سوی استقلال از ملت حاكم می گردد. ملت حاكم برای جلوگیری از توسعه اقتصادی ملل تحت سلطه خود ترتیبات دراز مدتی را اتخاذ می‌كند كه بر اساس آن همیشه ملت حاكم از نظر سطح توسعه اقتصادی در سطحی بالاتر از ملل تحت سلطه اش قرار می‌گیرد و ملل تحت سلطه در سطوح پایین‌تر توسعه نسبت به ملت حاكم قرار می‌گیرند. اكثریت صنایع پیشرفته و زیرساختهای ارتباطی، علمی، تكنولوژیكی و صنعتی در مناطق سكونت ملت حاكم احداث می‌شود و در مناطق سكونت ملل تحت سلطه تا حد ممكن از احداث این نوع صنایع جلوگیری می‌شود و در صورت اقتضای منافع ملت حاكم، صنایع با تكنولوژی عقب مانده، صانیع تولید مواد خام معدنی،‌ محصولات كشاورزی و ... برای رفع نیازهای ملت حاكم ایجاد می‌شود،‌ به نحوی كه ملل تحت سلطه مجبورند كالاها و محصولات تولیدی خود را به قیمت‌های مورد نظر ملت حاكم به آن بفروشند و در صورت استقلال توان اداره امور اقتصادی خود را نداشته باشند و فروش محصولات خام،‌ معدنی، كشاورزی و ... خودشان را به دیگر نقاط جهان به سختی امكان‌پذیر خواهند دید. 
 جاده‌های اصلی ارتباطی نیز در مسیر‌های سكونت ملت حاكم احداث می‌شود و جاده‌های فرعی كه سمت و سو و جهت ارتباط آن به سوی مناطق سكونت ملت حاكم است احداث می‌شود به نحوی كه در درون مناطق سكونت ملل تحت سلطه این راه ها اعم از جاده‌ای و ریلی دارای اهمیت اقتصادی كمتری است و اساسأ برای تسهیل سلطه سیاسی، فرهنگی و اقتصادی و انتقال منابع اقتصادی به سوی ملت حاكم احداث می‌شود. به طور كلی پروژه‌های اقتصادی در جهت تضعیف و وابسته كردن ملل تحت سلطه به ملت حاكم طراحی و اجرا می‌شود و هر چه زمان می‌گذرد ملت حاكم حداقل از نظر اقتصادی ثروتمندتر و توسعه یافته‌تر می‌شود و ملل تحت سلطه به طور نسبی و در مقایسه با ملت حاكم فقیرتر، توسعه نیافته تر و گرفتار ركود می ‌شوند و این پروژه به خروج بیشتر سرمایه و نیروی كار متخصص و غیرمتخصص از مناطق سكونت ملل تحت سلطه و حركت به سوی مناطق سكونت ملت حاكم منجر می‌شود و اندك سرمایههای بخش خصوصی ملل تحت سلطه را كه می‌تواند باعث انباشت سرمایه و پایه ریزی برای ایجاد زیرساختهای توسعه اقتصادی شود را به سوی مناطق مورد نظر ملت حاكم منتقل می ‌كند. 
 این مقدمه كوتاه ارائه شد تا به نمونه ‌هایی از نحوه عملكرد دولت فاشیستی فارس در جهت استثمار منابع اقتصادی آزربایجان و انتقال آن به مناطق كویری فارس زبان اشاره شود. بعد از انقلاب مشروطه كه مبانی نظری اش چند دهه پیش از پیروزی آن عمدتأ توسط روشنفكران كج اندیش آزربایجانی در راستای گذار كشور موسوم به ایران از سلطنت مطلقه به سلطنت مشروطه و مبتنی بر اندیشه تجدد و ترقی و بنیان گذاری دولت-ملت شبه مدرن فارس و نابودی هویت‌های ملی غیرفارس در جغرافیای جعلی موسوم به ایران و با جانفشانیهای تركهای آزربایجانی به پیروزی رسید. بنای دولت توتالیتر فاشیست فارس گذاشته شد و مصیبتهای جدید برای آزربایجان آغاز شد. در این دولت تركهای آزربایجانی بایستی تحقیر و منابع اقتصادی شان به نفع فارسها استثمار شود. با به قدرت رسیدن رضاخان در كودتای انگلیسی سوم اسفند 1299 پروژه فارس سازی ملل غیر فارس به ویژه با همكاری روشنفكرنمایان احمق و خودفروخته ترك اعم از چپ و راست مانند كسروی، تقی ارانی، ‌تقی‌زاده، ‌كاظم‌زاده ایران شهر و ... وارد فاز اجرایی دقیق تر و منسجم تری شد. آزربایجان و تبریز كه تا زمان روی كار آمدن رضاخان ثروتمندترین و توسعه یافته ترین ایالت كشور جعلی موسوم به ایران محسوب می شد، در راستای تضعیف اقتصاد آن و انتقال دادن منابع اقتصادی آن به تهران و بقیه شهرهای كویری فارس زبان مورد هجوم سیاستهای تخریبی دولت فاشیست فارس قرار گرفت. مالیات‌های جمع آوری شده از آزربایجان به تهران منتقل شد و جلوی هر نوع سرمایه گذاری خصوصی و دولتی در آزربایجان سد گردید. گمركات آزربایجان تعطیل گردید و مسیر تجارت آزربایجان-اروپا به سوی تهران، اصفهان و بنادر جنوب منتقل گردید. پروژه تضعیف و وابسته كردن اقتصاد آزربایجان و انتقال منابع اقتتصادی آن به مناطق كویری فارس زبان از حدود صد سال پیش تاكنون با برنامه‌ریزی دقیق در حال اجرا است و در این پروژه به طور منظم با گذشت هر سال سهم آزربایجان از اقتصاد كشور موسوم به ایران به نفع مناطق كویری فارس زبان كم می شود و در همین راستا به دلیل ممانعت‌های اداری-سیاسی از سرمایه گذاری در آزربایجان توسط دولت فاشیست فارس و گسترش بیكاری، جمعیت تركهای آزربایجان به سوی شهرهای كویری فارس زبان سرازیر می‌شود تا با سرعت بیشتری در میان جمعیت فارس مستحیل گردند. شهرها و روستاهای حاصل خیز آزربایجان حتی موغان مهاجر فرست می شوند و شهرهای كاملأ كویری مانند قم، سمنان، یزد و ... مهاجر پذیر می شوند. عدم توسعه اقتصادی شهرها و روستاهای آزربایجان و گسترش فقر در آزربایجان و متقابلأ توسعه و ثروتمند شدن شهرهای كویری فارس زبان تأثیر روانی (و روانشناختی) قاطعی در جهت تحقیر هر فرد ترك آزربایجانی به جا می گذارد و او ناخودآگاه فارس را شایسته و ملت خودش را حقیر می شمارد. 
 در نیمه اول سال جاری 1385 احمدی نژاد رئیس‌جمهوری دولت فاشیست فارس كه با شعار بسیار فریبنده و پوپولیستی عدالت به پست ریاست جمهوری گمارده شده است و با توجه به رشد آگاهی ملی در میان ملل تحت سلطه فاشیسم فارس، با اعلام شعار فریبنده برقراری به اصطلاح عدالت در میان مناطق مختلف كشور (كه خود دولت فاشیست فارس مسبب عقب ماندگی مناطق آن می باشد) به سفرهای پرسروصدا اما توخالی استانی دست زد. لازم به ذكر است در دولت‌های فاشیستی رفسنجانی و خاتمی نیز فیلمهای مشمئز كننده ای شبیه شعارهای فریبكارانه و ظاهرأ عدالت طلبانه احمدی‌نژاد سر داده می شد كه گویا دولت فاشیست فارس می خواهد به مناطقی كه  برخوردار نیستند (و خود عامل عقب ماندگی اقتصادی، ‌فرهنگی و ... آنهاست) رسیدگی كند و شاخصهای توسعه آنها را به سطح شاخصهای مناطق برخوردار برساند. در این راستا هاشمی رفسنجانی در اقدامی فریبكارانه «دفتر مناطق محروم ریاست جمهوری» را ایجاد كرده بود و سفرهای تبلیغاتی همراه با كلنگ زنی ها و افتتاح های نمایشی و غیرواقعی پروژه هایی كه یا در زمان قبل از انقلاب 1357به بهره‌برداری رسیده بودند و یا وجود خارجی نداشتند انجام می‌داد. سید محمد خاتمی نیز برای فریب ملل ترك، عرب، كرد، بلوچ،‌ تركمن و ... كه دولت فاشیست فارس آنها را در صد سال اخیر به عقب ماندگی فرهنگی، سیاسی، اقتصادی دچار كرده است «بودجه توازن منطقه‌ای» را مطرح كرده بود كه گویا می خواست با بودجه توازن منطقه ای شاخصهای توسعه مناطق محروم را به سطح شاخصهای مناطق توسعه یافته (فارس زبان) برساند. دولتی كه در انقلاب 1357 با شعار آزادی و عدالت و فریب ملل مختلف ساكن در كشور موسوم به ایران به قدرت رسید بعد از 28 سال فاصله شاخصهای توسعه بین مناطق فارس زبان و مناطق غیر فارس زبان را نه تنها نسبت به زمان دولت فاشیست پهلوی كاهش نداده است بلكه فاصله‌ها را افزایش داده است و به گسترش بیشتر فقر، بیكاری، فحشا، فساد اداری، تحقیر ملل غیر فارس و ... كمك كرده است. 
 دولت فاشیست احمدی نژاد كه در سالهای 1384 و 1385با قیامهای ملی و مدنی در عربستان (خوزستان)، كردستان،‌ بلوچستان، ‌آزربایجان در اعتراض به سلطه فاشیسم فارس روبرو شده است، در اقدامی فریبكارانه و مضحك سعی دارد با بهره برداری از چند پروژه كه عمر بعضی از آنها مانند میانگذر دریاچه اورومیه به حدود 30 سال نزدیك می شود یا بزرگراه تبریز-زنجان، و قول تأسیس چند سالن ورزشی و ... ملل غیر فارس را فریب داده و برای تداوم سلطه فاشیسم فارس مشروعیتی كذایی ایجاد كند در حالیكه همچنان از ایجاد صنایع سنگین و صنایع دارای تكنولوژی پیشرفته و ارزش افزوده بالاتر حتی توسط بخش خصوصی در آزربایجان جلوگیری می كند. پروژه هایی كه در استاندارد بین المللی بین 6 ماه تا حداكثر 36 ماه به بهره برداری می رسند، دولت فاشیست فارس برای به تأخیر انداختن توسعه اقتصادی آزربایجان و وابسته نگه داشتن اقتصاد آن به اقتصاد مناطق فارس زبان، این پروژه ها را بیش از 10 سال و بعضأ همانند میانگذر دریاچه اورومیه بیش از 27 سال زمان بهره برداری از پروژه های اقتصادی را به تأخیر می اندازد و طول می دهد. 
 با توجه به محدودیت منابع آب و خاك در استانهای فارس زبان، دولت فاشیست فارس اقدامات محدودی را برای سد سازی در آزربایجان و سایر مناطق غیر فارس زبان شروع كرده است كه هدف آن تأمین مواد غذایی و مواد خام كشاورزی مانند پنبه برای جمعیت و صنایع مستقر در مناطق فارس زبان است و هدف از آن ابدأ توسعه اقتصادی آزربایجان و ... نیست. البته همین پروژه های سد سازی نیز با تأخیر طولانی در احداث روبرو می شوند و اگر هم به مرحله آبگیری برسند، پروژه های پایاب سد و كانال كشی برای استفاده از آب آن سدها در زمین های كشاورزی تحت پوشش سدها احداث نمی شود و عملأ حتی برای افزایش زمین های زیر كشت و افزایش تولیدات كشاورزی و دامی به كارنمی آید. (همین سدسازیهای بی رویه مثل احداث بیش از 102 سد سبب خشک شدن دریاچه اورمو و در معرض نابودی و نسل کشی قرار گرفتن میلیونها انسان تورک آزربایجانی شده است که نوعی توطئۀ خبیثانه حاکمیت نژادپرست جمهوری اسلامی ایران در راستای امحای نژادی تورکان مظلوم آزربایجان است).
 در خصوص معادن به ویژه اینكه آزربایجان از نظر تنوع مواد معدنی جزو مناطق ثروتمند جهان محسوب می شود و حتی معادن نفت نیز در دشت موغان به مقدار قابل توجه و دارای صرفه اقتصادی وجود دارد. اما مسئله این است كه در صورت استخراج این معادن همانند معادن بهره برداری شده در آزربایجان توسط دولت تاکنون، حتی ریالی از این درآمدهای معادن، در آزربایجان سرمایه گذاری مجدد نمی شود و همگی صرف عمران و آبادی شهرها و روستاهای كویری فارس زبان می شود. 
 نمونه هایی از اقدامات دولت فاشیست فارس در بهره برداری از معادن آزربایجان یا به عبارت دقیق تر تاراج ثروت های معدنی آزربایجان كه در رسانه های گروهی و مطبوعات دولتی و شبه دولتی فاشیست فارس انعكاس یافته است مورد اشاره قرار می گیرد. 
 - «شركت تهیه و تولید مواد معدنی ایران در نظر دارد حدود 3700 تن انواع محصول كارخانه فرآوری نفلین سینیت كلیبر به شرح ذیل را از طریق برگزاری مزایده عمومی به فروش برساند» (آگهی مزایده عمومی شماره 24-4/85 ت، روزنامه دنیای اقتصاد، 24/4/85، ص 12). 
 -«سازمان صنایع و معادن استان آزربایجان غربی در نظر دارد در اجرای تبصره یك ماده 10 قانون معادن، معادن مذكور در ردیف های یك الی 22 را جهت بهره برداری و در اجرای ماده 15 آیین نامه اجرایی قانون معادن، تكمیل عملیات اكتشافی و در نهایت بهره برداری از محدوده های اكتشافی مذكور در ردیف 23 الی 37 را از طریق مزایده عمومی واگذار نماید» (آگهی مزایده عمومی معادن و محدوده های اكتشافی، روزنامه كیهان، 8/6/85، ص 9). 
 در هفته دولت یعنی نیمه اول شهریور ماه 1385 طبق اعلام رسانه های دولتی فاز اول بهره برداری از معادن مس سونگون افتتاح شد كه با برداشت 7 میلیون تن از خاك معدن مذكور 150 هزار تن مس از آن معدن استخراج خواهد شد. با توجه به این كه قیمت هر تن مس در بازار جهانی بین 7000 تا9000 هزار دلار است، ارزش تولیدی مرحله اول مس سونگون حداقل سالانه یك میلیارد و50 میلیون دلار خواهد بود، فاز دوم نیز برای 6 سال آینده جهت تولید 300 هزار تن مس برنامه ریزی شده است كه ارزش تولیدات سالانه آن به بیش از 3 میلیارد دلار خواهد رسید. البته این فقط خالص ارزش مس تولید این معدن خواهد بود و اگر صنایع وابسته به آن در منطقه محروم ورزقان ایجاد شود ارزش افزوده آن به میلیاردها دلار خواهد رسید كه دولت فاشیست فارس به عنوان دولتی اشغالگر واستعمارگر این صنایع را در كرمان، اصفهان، تهران و... ایجاد خواهد كرد و حتی برای ترك آزربایجانی به عنوان كارگر نیز حاضر به ایجاد اشتغال نخواهد بود. همانند نفت برای اعراب عربستان (خوزستان) كه از زیر پایشان استخراج شده و به فروش می رود و درآمدهای ناشی از آن صرف عمران  و آبادی شهرهای اصفهان، تهران، یزد، كرمان، سمنان، و سایر شهرهای كویری فارس زبان می شود، درآمدهای بدست آمده از معدن مس سونگون و سایر معادن آزربایجان نیز برای عمران و آبادی مناطق فارس زبان صرف خواهد شد و ملتی(آزربایجان) كه مستعمره است و حق حاكمیت خود را در صد سال پیش با اشتباهی استراتژیك در انقلاب مشروطه به فارس ها واگذار كرده است امكان بهره مندی از منابع و ثروتهای طبیعی خود را برای توسعه و رفاه خویش نخواهد داشت. 
 معادن طلای زره شوران تكاب (تیکان تپه) و خاروانا نیز در حال بهره برداری است. معدن سرب و روی انگوران زنجان با تكنولوژی قدیمی درحال بهره برداری است، معدن كائولن یا خاك چینی مرند هر روز توسط قطار به تهران و اصفهان جهت استفاده در كارخانجات تولید سرامیك و كاشی حمل می شود وحتی یك ریال از این معادن نصیب آزربایجان نمی شود. 
 معادن سنگ های تزیینی گران قیمت آذر شهر، ارومیه، ماکو و سایر مصالح ساختمانی مانند گچ، آهک و سیمان، املاح و مواد شیمیایی دریاچه ارومیه، آلومینیای سراب، اردبیل و کلیبر، سنگ آهن بیجار و صدها معدن كوچك و بزرگ فعال در آزربایجان كه استخراج می شوند همگی توسط دولت استخراج و درآمدهای آنها به مناطق فارس زبان منتقل می شود و اگر معادن كوچك توسط بخش خصوصی در آزربایجان استخراج می شود، دولت از طریق سیستم مالیات گیری، ارزش افزوده آنها را به تهران منتقل می كند. در سالهای اخیر دولت فاشیست فارس كه با افت برداشت نفت در چاههای قدیمی و كاهش تولید نفت مواجه شده است علاوه بر جلب همكاری شركت های نفت خارجی علی رغم فشارهای آمریكا برای استخراج نفت در حوزه های نفتی خوزستان و خلیج عرب كه هزینه كمتری برای تولید هر بشكه نفت نیاز است، جهت افزایش تولید حوزه های نفتی واقع در خشكی در مناطق دیگر كشور موسوم به ایران را به مناقصه گذاشته است. اولین بار در سال 1383 دولت ایران 16 حوزه نفتی را به مناقصه گذاشت كه چند حوزه نفتی از جمله حوزه نفتی موغان 1، موغان 2 و بیجار در مناطق ترك نشین آزربایجان قرار دارد. نشریه دانشجویی اقتصاد آزربایجان در مقاله ای با عنوان «ظرفیت ها و منابع اقتصادی آزربایجان و موانع توسعه آن» به نقل از مقامات شركت ملی نفت ایران همان موقع به قصد رژیم برای تاراج منابع نفت آزربایجان اشاره كرده بود، هرچند ظاهرا به دلیل فشارهای آمریكا رژیم نتوانست به روش بای بك سرمایه گذار خارجی برای اكثر این حوزه ها پیدا كند (مقاله مذكور در نشریه دانشجویی اقتصاد آزربایجان، در مرداد ماه گذشته درپاره ای از سایت های اینترنتی آزربایجان جنوبی از جمله www.radist.org  درج شده است). مجددا درشهریور ماه جاری (1385)، نوذری مدیرعامل شركت ملی نفت ایران در مصاحبه ای با خبرنگاران با توجه به اینكه تا پایان برنامه چهارم توسعه یعنی 5/3 سال دیگر طبق برنامه تولید نفت بایستی به 5 میلیون بشکه در روز برسد با توجه به روند فعلی سرمایه گذاری در حوزه های نفتی تحقق تولید 5 میلیون بشكه نفت در روز را غیر ممكن خواند و به همین جهت خواستار افزایش سرمایه گذاری در بخش نفت شد. در همین راستا نوذری اعلام كرد: ایران 24 بلوك اكتشافی را به مناقصه می گذارد. (مدیر عامل شركت ملی نفت ایران: ایران 24 بلوك اكتشافی را به مناقضه می گذارد، روزنامه دنیای اقتصاد، 7/6/1385، ص 27). 
 مجددا فرماندار بیله سوار موضوع استخراج نفت موغان از سوی دولت ایران را مطرح کرده است که در رسانه های گروهی ایران مطرح شده است: «عبدالناصر فیاضی، فرماندار بیله سوار، به ایرنا گفت: در سفر رئیس جمهوری و هیئت دولت به استان اردبیل با عملیاتی شدن طرح اکتشاف و استخراج نفت در منطقه موغان موافقت شده است. وی گفت: بر این اساس قرار است کنسرسیومی متشکل از یک شرکت ایرانی و دو شرکت خارجی از کشورهای روسیه و کرواسی عملیات اکتشاف نفت در این منطقه را آغاز کنند. وی افزود: عملیاتی شدن این طرح و استخراج نفت موجب تحول در روند اقتصادی این منطقه مرزی خواهد شد» (عملیات اکتشاف نفت در بیله سوار موغان امسال آغاز می شود. روزنامه ابرار اقتصادی، 22/6/85، ص 4) 
 نیكزاد استاندار خود فروخته اردبیل نیز اخیرا از برنامه ریزی برا ی استخراج نفت موغان و نقش آن به اصطلاح در توسعه اقتصادی؟! استان سخن رانده بود كه در سایتهای اینترنتی آزربایجان جنوبی نیز در اوایل شهریور ماه 1385 منعكس شده بود، البته ایشان توضیح نداده بود چگونه كشت و صنعت موغان و دشت موغان به عنوان یكی از غنی ترین و حاصلخیزترین مناطق جهان در اختیار مشتی دزد و دله فارس و تهرانی قرار گرفته و غارت می شود و در عوض جوانان موغانی و سایر مناطق آزربایجان برای یافتن لقمه ای نان و گریز از بیكاری مجبور به مهاجرت به شهرهای كویری فارس زبان می شوند. 
 با توجه به همسایگی آزربایجان جنوبی با چند كشور اروپایی و آسیایی (از طریق مرزهای خشكی با آزربایجان شمالی، ارمنستان، تركیه، عراق و از طریق سواحل ترك نشین دریای خزر با تركمنستان، قزاقستان و روسیه) و موقعیت استراتژیك و ترانزیتی آن (كریدورهای شمال-جنوب و غرب-شرق) باعث ایجاد گمركات متعدد در آستارا، بیله سوار، جلفا، بازرگان، سرو، حاج عمران، سهلان و... و عبور میلیون ها تن كالای ترانزیتی و مسافر و ترانزیت گاز و الكتریسیته به تركیه، ارمنستان، آزربایجان شمالی، عراق و .... و هواپیماهای عبوری در مسیر شرق و غرب از سرزمین آزربایجان جنوبی می گردد. درآمدهای عظیم ناشی از ترانزیت كالا، مسافر، گاز، الكتریسیته و هواپیماها و درآمدهای گمركات آزربایجان به جیب دولت فاشیست فارس می رود درحالی كه اگر ملت ترك آزربایجان جنوبی حاكمیت بر سرنوشت خودش را بدست آورد همه این منابع در خدمت توسعه و رفاه ملت ترك آزربایجان جنوبی قرار خواهد گرفت. 
 موقعیت ژئواکونومیک آزربایجان جنوبی با مطرح شدن پروژه خط لوله گاز «نوباکو» بار دیگر مورد تایید و تاکید قرار گرفته است. وزیری ماهانه وزیر نفت ایران در اواخر مردادماه سال 1385 از ترکیه دیدن کرد تا مناسبات انرژی دو کشور را مورد بحث و گفتگو قرار دهد. ترکیه اولین کشوری بود که بعد از انقلاب اسلامی ایران در سال 1381 توانست صادرات گاز خود را به آن آغاز کند که البته این خط لوله از آزربایجان جنوبی به ترکیه می رود و ظرفیت نهایی آن که برای دهه سوم قرن بیست و یکم  در نظر گرفته شده است سالانه 20میلیلرد متر مکعب می باشد. البته قبل از انقلاب اسلامی رژیم پهلوی دوم در سالهای اواخر دهه1960 میلادی در مقابل احداث کارخانه ذوب آهن در اصفهان از سوی روسها خط لوله گاز از آغاجاری در جنوب به سوی آستارا در آزربایجان جنوبی احداث کرد و از طریق آن گاز ایران را به روسیه صادر می کرد ولی روسها چون بیش از یک سوم ذخایر گاز دنیا را در اختیار دارند و یکی از بزرگترین صادرکنندگان گاز جهان می باشند از خرید گاز ایران با قیمت پایین استقبال کردند و این مسأله سبب شد صادرات گاز ایران به روسیه و از آن طریق به اروپا پس از مدت کوتاهی متوقف گردد. اکنون از طریق این خط لوله ایران گاز را از آزربایجان شمالی دریافت میکند و به نخجوان ترانزیت میکند و 15درصد طبق قرارداد دو کشور حق ترانزیت برمی دارد و قرار است در زمستان 1385، ایران از طریق همین خط لوله به گرجستان نیز گاز صادر کند که بعد از عبور از آزربایجان جنوبی از طریق آزربایجان شمالی به گرجستان ارسال خواهد شد. 
 خط لوله دیگری نیز از طریق آزربایجان جنوبی در حال احداث به ارمنستان است و طبق اعلام دو کشور ارمنستان و ایران اوایل سال 2007 این مسیر به بهره برداری خواهد رسید و ظرفیت آن سه میلیارد متر مکعب در سال در نظر گرفته شده است. 
 اما پروژه مهمتری اکنون مورد بحث اتحادیه اروپا، ترکیه و ایران قرار میگیرد. این پروژه که «نوباکو» نامیده میشود قرار است گاز آسیای میانه، حوزه خزر، آزربایجان شمالی و ایران را از طریق ترکیه به کشورهای عضو اتحادیه اروپا ارسال کند. اتحادیه اروپا به دنبال اختلاف با روسیه و اوکراین که کاهش جریان گاز وحتی قطع آن را در بعضی از کشورهای عضو به همراه داشت تصمیم به تنوع بخشیدن به منابع انرژی خود گرفت. بنابر این درصدد برآمد گاز کشورهای حوزه دریای خزر از جمله ایران را از طریق خط لوله ای موسوم به نوباکو که از ترکیه میگذرد، به اروپا برساند. این خط لوله بین المللی از منطقه دریای خزر و خاورمیانه آغاز می شود و با عبور از ترکیه، بلغارستان، رومانی، مجارستان و اتریش گاز انتقالی را به فرانسه، آلمان و دیگر کشورهای عضو اتحادیه اروپا می رساند. 
 به این ترتیب و از آنجا که وجود چنین خط لوله ای انحصار انتقال و فروش گاز به اروپا را از انحصار روسیه خارج می کند بعید به نظر می رسد که این کشور برای یکه تاز ماندن در این عرصه و برای به سرانجام نرسیدن این خط لوله از اقداماتی نظیر اعطای تخفیفات قابل توجه به ترکیه دریغ نکند. مصطفی شریف النبی، عضو هیات علمی موسسه مطالعات بین المللی انرژی درباره خط لوله «نوباکو» و سرنوشت آن به خبرگزاری مهر گفت: «اتحادیه اروپا به دنبال اختلاف با روسیه و اوکراین تصمیم به ایجاد چنین خط لوله ای گرفت که ترکیه هم در مسیر این انتقال قرار دارد». شریف النبی تصریح کرد: «ترکیه بهترین پل برای گذر خط لوله نوباکو است و راههای دیگر آلترناتیو مناسبی به شمار نمی روند». وی درباره توافقات ایران با اتریش برای صادرات گاز گفت: «شرکت QMW اتریشی رهبر پروژه «نوباکو» بوده و اتحادیه اروپا نیز در این پروژه حمایت های خود را از این شرکت بسیار افزایش داده است» («نوباکو»، فرصت چانه زنی ترکیه برای خرید گاز ایران، روزنامه جهان صنعت، 24/5/85، ص 15).  
  
 هویت و منافع ملی مستقل آزربایجان جنوبی به عنوان بنیان بهره مندی از منابع اقتصادی آزربایجان جنوبی 
 نیازهای جغرافیایی و ترانزیتی، تکنولوژیکی، تجاری و اقتصادی تورکهای آزربایجان جنوبی به ملتهای همسایه و سایر ملل برای مناسبات دو و چند جانبه همانند همه ملتهای جهان طبیعی است. علیرغم ممانعت فاشیسم فارس از توسعه اقتصادی آزربایجان جنوبی در صد سال اخیر، وجود منابع زیرزمینی غنی مانند نفت در موغان، مس سونگون در ورزقان، نفلین سینیت در سراب و کلیبر، طلا در تکاب و خاروانا، سرب و روی در زنجان، کائولن در مرند، سنگ آهن در بیجار و ذخایر شیمیایی بی پایان دریاچه اورومیه و هزاران معدن کوچک و بزرگ دیگر و منابع کافی آب و خاک و محصولات متنوع کشاورزی، شکلگیری اقتصاد هر چند کوچک بخش خصوصی و کارآفرینان صنعتی و تجاری، موقعیت ترانزیتی و استراتژیک در مسیر کریدورهای شرق و غرب، جمعیت قابل توجه و یکدست و همگون و مزایای دیگر اقتصادی آزربایجان جنوبی در صورت تأمین حاکمیت  ملی و تشکیل دولت ملی تورکهای آزربایجان جنوبی امکان توسعه اقتصادی، فرهنگی و سیاسی آزربایجان جنوبی و هماهنگی آن با نرمهای اقتصادی، تکنولوژیکی و سیاسی دنیای پیشرفته را به آزربایجان جنوبی می دهد، لکن ابتدا باید بنیان نظری آن و خودباوری مبتنی  برآن را در میان ملت تورک آزربایجان جنوبی پی ریزی کرد و نبایستی با تزریق ضعف و زبونی و بزرگنمایی مشکلات اقتصادی و سیاسی و امنیتی آینده به تضعیف روحیه ملت اقدام نمود. آزربایجان  در صورت تسلط و حاکمیت بر سرزمین ملی خود نه تنها وضعیت اقتصادی آن از وضعیت فعلی بدتر نخواهد شد بلکه بهتر نیز خواهد شد. هر چند شاید در چند سال اول مشکلاتی بروز کند که طبیعی است اما فراموش نکنیم که به قدری ظرفیتهای خالی در اقتصاد آزربایجان وجود دارد که در صورت وجود مدیریت و بازاریابی به روز و پیشرفته و جلب سرمایه ها و تکنولوژیهای خارجی، آزربایجان جنوبی به رفاه و ثروتی بیشتر از وضعیت فعلی که منابع و معادن آن  به نفع تهران و سایر شهرهای فارس زبان استثمار می شود، دست خواهد یافت. اما پیش شرط همه اینها ضرورت انسجام و وحدت ملی در داخل و اولویت منافع ملی تورکهای آزربایجان جنوبی در سیاست خارجی است. ما سیاست خارجی و تحولات منطقه ای و بین المللی را فقط از منظر منافع ملی آزربایجان جنوبی نگاه خواهیم کرد نه از منظر تهران، باکو، آنکارا و نه هر جای دیگری. در آن صورت بحران قره باغ و منازعات آزربایجان شمالی و ارمنستان، رویارویی کردها و ترکیه، و رویارویی غرب و دولت فاشیست فارس و .... هر کدام فرصتی برای تأمین منافع ملی تورکهای آزربایجان جنوبی است. طرح این مباحث و موضوعات نه به معنی دشمنی با ترکیه و آزربایجان شمالی است و نه به معنی دوستی با ارمنستان، کردها، عربها و ...، بلکه هدف طرح این موضوع بدیهی و عینی است که در سیاست خارجی ملل همسایه حتی ترک، کسی در حمایت از ما چک سفید نداده است و ما هم نبایستی به کسی چک سفید بدهیم بلکه با احتیاط و با سنجش منافع ملی مان دوستان و دوشمنانمان را شناسایی کنیم. با یاد آوری مجدد این نکته که سیاست خارجی عرصه ای بسیار سیال و متغیر است  و نبایستی همه چیز را در آن ثابت فرض کرد، دشمنیها و دوستیها بر اساس منافع از این قاعده مستثنی نیست. 
 در شرایطی كه سرمایه گذاری خارجی در جهان به دنبال بهترین شرایط برای سرمایه گذاری است چرا آزربایجانی نتواند با به دست آوردن حق تعیین سرنوشت خویش و با جلب سرمایه گذاری خارجی و تكنولوژی پیشرفته روز و در ارتباط با روندهای جاری اقتصادی و تكنولوژیكی در جهان امروز سرزمین ثروتمند خود را اداره كند. ممكن است عدهای از فعالین حركت ملی آزربایجان در این فكر باشند كه با روند جهانی شدن و نفوذپذیر شدن حاكمیتهای ملی دیگر چرا بایستی به فكر تشكیل دولت ملی مستقل باشیم بلكه بایستی در درون این جغرافیای جعلی موسوم به ایران به دنبال تامین حقوق خود باشیم، همانگونه كه روند وحدت اروپا در حال تعمیق و گسترش است. این طیف از فعالین حركت ملی با پیش کشیدن مشكلات سیاسی و اقتصادی  پیش روی استقلال آزربایجان جنوبی، روند جاری در اتحادیه اروپا و پاره ای از نقاط جهان را برای اثبات استدلال خود و قانع شدن به سیستم فدرال پیش می كشند. اما استدلالهای این طیف فاقد منطق درونی و بیرونی(تجربی) است. 
 اولا حتی در خود اروپا هم مللی كه حاكمیت ملی خود را هنوز به دست نیاورده اند برای احراز حاكمیت ملی شان مبارزه می كنند كه نمونه بارز آن جدا شدن مونته نگرو با 620,000 جمعیت از صربستان 5/8 میلیون نفری در خرداد ماه 1385 و تلاش باسكها و كاتالان ها برای به دست آوردن حق تعیین سرنوشت بیشتر از دولت مركزی اسپانیاست. 
ثانیا شرایط تاریخی، فرهنگی، ‌سیاسی و اقتصادی هر منطقه از جهان با مناطق دیگر متفاوت است و ما نمی توانیم برای همه جهان در یك آن نسخه واحد بپیچیم. در اروپا رشد ناسیونالیسم و حاكمیت ملی به بلوغ رسیده است. و ملتهای اروپایی با اراده خود و در فضایی دموكراتیك به سوی وحدتی دموكراتیك حركت می كنند. در حالیكه وحدتی كه در كشور جعلی موسوم به ایران وجود دارد وحدتی فاشیستی و با سركوب از بالا و نادیده گرفته شدن اراده ملی و حاكمیت ملی ملت‌های غیر فارس حاصل شده است. ابتدا بایستی ملت ترك آزربایجان جنوبی حاكمیت ملی خودش را بدست آورد و سپس بر اساس منافع خود و در فضایی دموكراتیك به سوی اتحادها و ائتلافهایی كه دربردارنده منافع ملی آن است حركت كند. حاكمیت فاشیسم فارس بر آزربایجان جنوبی در صد سال اخیر و تحریف تاریخ، فرهنگ و هویت ملی تركهای آزربایجان جنوبی عده‌ای از روشنفكران و نویسندگان ترك را از خود بیگانه كرده و آنان به دشمنان آشكار هویت ملی تركهای آزربایجان و دریوزگان فارس‌ها تبدیل شده اند و حتی هویتی دوگانه پیدا كرده اند و به زغم خود می خواهند هم هوای منافع ملی فارس‌ها را داشته باشند و هم هوای منافع ملی تركهای آزربایجان جنوبی را داشته باشند در حالیكه فاشیسم فارس و توده مردم فارس بعنوان هیزم فاشیسم فارس هیچ حقی برای ملل غیر فارس در جغرافیای جعلی موسوم به ایران قائل نیست و با پند و اندرز نمی توان حق ملت ترك را از حلقوم فاشیسم فارس بیرون كشید، بلكه با بسیج قدرت ملی تركهای آزربایجان جنوبی می‌توان حق تعیین سرنوشت و حاكمیت ملی را بدست آورد و لازمه آن شناساندن دشمنی فارسها با تركهای آزربایجان است كه عده‌ای روشنفكر نمای ترك در صدوپنجاه سال اخیر با خطایی استراتژیك آنان را به عنوان دوستان ملت ترك جا زده اند. مضحك‌تر از این‌ها كسانی هستند كه بدون آشنایی با الفبای نظام دولت-ملت، سیستم، حاكمیت ملی، اجتماعی بودن حوزه سیاست و غیر فردی بودن آن در مقاله ای به اصطلاح روشنفكرانه و انسان دوستانه تحت عنوان «شوونیسم، استفاده های نادرست از یك مفهوم» به یاد حمایت از فارس‌های بسیار محترم؟! افتاده بود و از اینكه عده ای نمی دانند كه «تمام یك ملت نمی تواند شوونیست باشد» ناله سر داده بود. جناب آقای هدایت سلطان زاده! كه قبلا هم افاضات زیادی در فضایل و مزایای فدرالیسم تجملی تان با همراهی خیالی برادران فارس؟! از شما صادر شده است سیاست حوزه جمعی و اجتماعی است و اشخاص و شخصیتها هم به اعتبار گرایش سیاسی و ملی شان مورد بحث قرار می‌گیرند و نظام بین الملل مبتنی بر دولت-ملت ‌هاست نه اشخاص، ‌بنابراین اشاره شما كه «كم نبودند و نیستند تركهای آزربایجانی كه در حكومت فارس‌ها دارای مناصب عالی هستند» ناشی از آن است كه جنابعالی معنی نظام و سیستم را هنوز نفهمیده اید. ما در نظام دولت-ملت در صحنه بین المللی زندگی می كنیم و دشمنی‌ها و دوستی‌ها در آن بر اساس منافع ملی جریان می یابد و بر طبق اصل خود یاری (Self-help) هر ملتی به تنهایی و یا از طریق اتحادها و ائتلاف‌ها به دنبال منافع ملی خود است. كسی هم به دنبال تعقیب خیر اخلاقی در نظام بین الملل نیست بلكه به دنبال خیر سیاسی است كه متفاوت از خیر اخلاقی است و بر مبنای منافع ملی تعریف و عمل می شود. شما هنوز مفاهیم اولیه سیاسی و بین المللی را بایستی مطالعه کنید تا از توهمات اخلاقی رها شوید و بدانید که هیچ فارس دموکرات و لیبرالی وجود ندارد تا به فکر اتحاد با او باشید. 
جناب آقای هدایت سلطان‌زاده! نبایستی ما در پی به راه انداختن كلاس اخلاق در نظام بین الملل باشیم و به توصیه شما بدنبال طرحی برای جدا كردن فارس‌های شوونیست از غیر شوونیست باشیم تا به فارس‌های غیر شوونیست توهین نشود زیرا اساسا همه فارس ها‌ در زیر سایه یك نظام فاشیستی و شوونیستی هیزم این نظام هستند و شما نگران توهین به فارس‌های محترم ؟! غیر شوونیست نباشید. 
تورك آزربایجانی جنوبی فقط بایستی به فكر منافع ملی خودش باشد در حالیكه از همه سو سرزمین و ملت ما در معرض خطر قرار دارد و همه حتی همسایگان ترك ما به فكر سوء استفاده از ضعفهای ما هستند ما نیازمند انسجام در هویت ملی و منافع ملی هستیم و هویت جز با غیرِ آن كه اكنون فارس‌ها عمده ترین نیروی دشمن ما هستند تمایز و برجستگی نمی یاید. همانگونه كه همه ملت‌ها در سیاست و نظام بین الملل به دنبال منافع ملی خود هستند، ما هم بایستی تمام تحولات منطقه و جهان را از منظر منافع ملی ترك آزربایجان جنوبی نگاه كنیم و سود و زیان خود را بسنجیم و بر اساس آن عمل كنیم. تحولات كردهای شمال عراق، كردهای تركیه، كردهای ساكن جنوب آزربایجان جنوبی، تحولات بحران قره‌باغ و روابط آزربایجان شمالی و ارمنستان، مناسبات دولت فاشیست فارس با غرب بر سر مسئله تولید سلاح هسته‌ای، بحران خاورمیانه و بطور كلی تحولات سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و ... در منطقه و جهان بایستی از منظر منافع ملی تركهای آزربایجان جنوبی مورد توجه قرار گیرد و به ملت ترك آگاهی كافی بر اساس آن داده شود. 
همانگونه كه نظام سلطه فاشیسم فارس برای سلطه خود بر ملل غیر فارس گفتمان خاص خود را در 150سال اخیر ایجاد كرده است، برای مقاومت در مقابل سلطه ورهایی از آن نیز نیاز به ایجاد گفتمان خاص در تمامی حوزه های سیاسی، ‌فرهنگی، اقتصاد،‌ تاریخی و ... بر مبنای منافع ملی تركهای آزربایجان جنوبی داریم. در این متن کوتاه به صورت اجمالی به ظرفیت‌ها و منابع اقتصادی آزربایجان جنوبی و انتقال این منابع به مناطق فارس زبان اشاره شد. آگاهی دادن به ملت ترك و ایجاد خود باوری در آنان و یادآوری عظمت‌های تاریخی آنان و تواناییها و ثروت‌های طبیعی آن و ستم‌های سیاسی، فرهنگی و اقتصادی رفته بر آنان توسط فاشیسم فارس ضرورت اولیه برای ایجاد انسجام ملی و بسیج قدرت ملی در مقابل دشمن بدوی و فاقد هر نوع مدنیت و انسانیت یعنی فاشیسم فارس است. 
کافی است وضعیت عربستان(خوزستان) را مورد توجه قرار دهیم. ملت عرب خوزستان علیرغم آنکه بر روی منابع عظیم نفت زندگی می کند و درآمدهای نفتی آن در صورت استقلال ملی می تواند اعراب آنجا را به ملتی ثروتمند و مرفه تبدیل کند، ولی فقدان آگاهی ملی و تکیه بر اوهامی مانند اشتراک در مذهب شیعه با فارسهای محترم؟! آنان را زیر سلطه فارسها نگه داشته است و آنان نه تنها از این ثروت نفتی بهره ای نمی برند بلکه فارسها از پول نفت اعراب شهرهای فارسی زبان را آباد کرده اند و اعراب را در گرسنگی و فقر و فلاکت و سرکوب نگه داشته اند. 
اگر همانند عربستان(خوزستان) حتی سراسر آزربایجان جنوبی معدن طلا و نفت و گاز باشد، بدون پی ریزی اندیشه استقلال ملی که مبتنی بر گفتمان هویت ملی و منافع ملی تورکهای آزربایجان جنوبی می باشد، دیناری از این ثروتها نصیب ملت تورک آن نخواهد شد و همانند وضعیت فعلی نفت و گاز خوزستان و معادن ارزشمند آزربایجان جنوبی همگی به نفع تهران، اصفهان، یزد، مشهد، کرمان، سمنان و ... استثمار خواهد شد. بنابراین راه رهایی ملت تورک تزریق خودباوری و بیرون راندن فاشیسم فارس از آزربایجان جنوبی است و هرگونه فکر خام مبتنی بر ماندن در چهارچوب مفهوم توتالیتر و فاشیستی ایران، همانند جنبشهای صدوپنجاه سال اخیر که مبتنی بر فارس گرایی و ایرانگرایی بوده است سمی مهلک و خسرانی تاریخی برای ملت تورک خواهد بود و تاریخ و فرزندان آینده تورکهای آزربایجان جنوبی ما را نخواهند بخشید. این فرصت تاریخی مناسب داخلی و بین المللی برای رسیدن به زندگی شرافتمند زیر پرچم آزربایجان جنوبی مستقل را از دست ندهیم و در اوهام در میان دشمنان فارسمان به دنبال دوست نگردیم.
Gunaz tv
 

Donnerstag, 5. März 2015

اندر حکایت کاشت وبرداشت یک مجسمه; حسن ارک

اندر حکایت کاشت وبرداشت یک مجسمه; حسن ارک
 Cümə, 05.03.2015 11:11
 
مرحوم احمد شاملو بنیانگذار شعر سپبد پارسی یکی از معدود شاعران وروشنفکران ایرانی است، که ازمادری قفقازی تبار دیده به جهان گشود. و از همان عنفوان جوانی دیدگاهی تحجر شکن و نوساز داشت. عالمان ادبیات فارسی بخوبی می دانند که شعر امروزی پارسی تاچه حد مدیون خلاقیت ونو بنیاد سازی این مرحوم است.

درفروردین ماه سال 1369در دانشگاه برکلی کالیفرنیا به مرکز دعوت پژوهش و تحلیل مسائل ایران (CIAR) با موضوع بررسی هنر وادبیات وشعر معاصر فارسی جلساتی برگزار گردید که یکی از سخنرانان اصلی آن، مرحوم احمد شاملو بود. ایشان در این سخنرانی به روال همیشگی آتش نگاه انتقادی خود را به خرمن سلطنت طلبان و پان ایرانیست ها در حوزه شعر وادبیات فارسی انداخت و چه آتش وطوفانی که درآن زمان بر پا نشد. آتشی که نه در بیرون، بلکه در درون دل وجان سلطنت طلبان افروخته شد، و آنان به سیاق همیشگی خود چه دشنام ها و توهین ها که در حق احمد شاملونکردند و ننوشتند.
البته هدف مرحوم شاملو در این سخنرانی نه ضربه زدن به سلطنت طلبان بود و نه دشمنی با کسی، بلکه هدف ایشان توجه دادن روشنفکران ایران به حقیقت و مسئولیت آن در قبال حقایق تاریخی بود. یعنی دقیقاَ همان روشنفکر نمایانی که امروز از همه جا رانده  و از همه جا مانده اند، برای نفوذ در مراکز قدرت تلاش دارند  به هر طریقی که شده است تئوری های مملکت داری رضا شاهی را در درون معده تئوری انقلاب سال1357 بتپانند. تا بلکه بتوانند آنچه را که 37 سال پیش از در بدر شده است،از پنجره به درون آورند، وچه ساده اندیشند اینان.
مرحوم شاملو در سخنرانی خود درک تاریخی روشنفکران را به نقد علمی کشید و چون موضوع ادبیات وشعر بود و تخصص ایشان نیزدرهمین عرصه زبان زد است، مساله شاهنامه و همخوانی آن با تاریخ و حوادث تاریخی را پیش کشید و گفت که روشنفکران با مقالات وبحث های غیرواقعی خود عده ای آگاهانه و عده ای ناآگاهانه  حقایق تاریخی را مغرضانه دفن کرده اند و بر روی همان دفینه بنایی، سپنجی بر پا کرده اند و عجب است که انتظار دارند همه در این بنای سپنجی سکنی گزینند. او گفت چنین انتظاری بی مورد است، و روشنفکران را به باز بینی و نقد اندیشه بی بنیادشان فرا خواند و خواستار پاسخ و راه حل برای اصلاح فرهنگ و باورهای روشنفکری ایران شد.
او در این سخنرانی، تاریخی سازی تاریخ نویسان ایران را مغرضانه و یا اشتباه خواند و مثال های را از متن تاریخ منجمله در باره گئومات مغ که بنا به ادعای کتیبه ای که به داریوش منسوب است؛  خود را به دروغ برادر کمبوجیه (بردیا) نامیده وشورشی را علیه داریوش رهبری کرده است. گفت حقیقت این است که اصلاَ گئومات نامی در میان نبوده  است. بردیا از غیبت کمبوجیه که مصر رفته بود استفاده می کند و قدرت را در دست می گیرد و بی درنگ دست به اقدام اجتماعی می زند.
ولی تاریخ نویسان ایرانی این حقیقت را نادیده گرفته و فساد وزورمداری و ظلم شاهان ساسانی را لاپوشانی کرده  و با توطئه گر معرفی کردن بردیا واقعیت ظلم ستیزی و انقلابی او را نادیده می گیرند و انقلاب توده ها بر علیه کمبوجیه  و شاهان ساسانی را انکار می نمایند و از این شاهان ستمگر و ضد مردمی، چهر ه ای  مردمی و عادل به خورد جامعه امروزی ایرانی می دهند. و بنیان تاریخ نگاری خود را بر همین بنا می کنند. 
احمد شاملو درباره ضحاک نیز گفت: سلطنت ضحاک درست وسط دوره های سلطنت جمشید و فریدون قرار داشت که از قضا هر دو ستمگر وضد مردمی بودند.  و این ضحاک بود که علیه ستمگری ها مبارزه کرده وانقلاب مردمی راه انداخت، و حق توده ها را از شاهان و اشراف ستمگر گرفت و به توده ها بخشید.
 حضرت فردوسی در بخش پادشاهی ضحاک از اقدامات اجتماعی او چیزی بر زبان نیاورده و سکوت مطلق کرده و به دروغ  پیشاپیش ضحاک را محکوم نموده و در واقع بدون آنکه واقعیت موضوع را بگویدغرض دلش را بر دایره شاهنامه ریخته و حق ضحاک بی نوا را گذاشته کف دستش و دوتا مار بر روی شانه هایش رویانده است. وسپس خیال بافی ها و داستان سرائی های غیر واقعی و دروغین را به خورد مردم داده است، و روشنفکر ما نیز با کوچکترین تحقیق  و واقع بینی  این دروغ ها را باور می کنند. و بر منای آن عمل می کنند و تئوری می بافند.
مرحوم شاملو در آن سخنرانی گفت: ضحاک با رهبری توده های مردم علیه نظام طبقاتی جمشید قیام کرده است. و این همان تکرار تاریخ است. ضحاک فردوسی همان گئومات غاصبی است که داریوش از بردیای انقلابی و ظلم ستیز ساخته و در مورد آن نیز کتیبه نوشته است. و امروز همان کتیبه بدون کمترین تحقیقی در مورد واقعیت های ادعائی آن مورد تصدیق روشنفکری ایران شده  و تئوری پان ایرانیستی  نیز بر همین ادعاها بنیان گذاشته شده است.شاملو به صراحت همیشگی خود گفت: فردوسی بر اساس منافع طبقاتی و اغراض شخصی خود، ضحاک را به بدترین شکل و حجمی لجن مال کرده و در عوض کاوه را که عنصری ضد مردمی بود مظهر انقلاب توده ها معرفی کرده است. 
فردوسی واقعیت تاریخی را آشکارا تحریف کرده است و دروغ بافته است. شاملو تصویر سازی های فردوسی از کاوه آهنگر را یکسره دروغ وتحریف می نامند واز ساده لوحی و یا غرض ورزی روشنفکرانی که این دروغ ها را باور کرده واز فردوسی بت ساخته اند به خشم آمده و آنان را دعوت به واقع بینی و حق جوئی می کند. البته مرحوم شاملو از آن تاریخ به بعد نفرت وغرض ورزیهای روشنفکران پان ایرانیست را به جان خرید و چه ستم های ناروا وناجوان مردانه پان ایرانیست ها را که تحمل نکرد.
آری این چنین است برادر، در ایران چنین روح پلیدی بربخشی از جامعه روشنفکری وسیاسی حاکم است، هر کس و هر قلم درهر رده ومقامی باشد که باشد اگر بر دروغ بافی های فردوسی اعتراض نماید، این روح پلید چون اژدهایی آتش افکن بر او می تازد و او را تجزیه طلب و ضد امنیت ملی معرفی می کند. احتمالاَ مرحوم شاملو یکی ازهمین تجزیه طلب های فارس ستیز بوده است. و این همه شعر و آثار فارسی را نیز او برای تجزیه ایران نوشته است، و کجاست آن دلاور مردانی که باید جسم وجان روشنفکری ایران را از ستیز این روح پلید بدرآورند.
مسئله مجسمه فردوسی در یکی از میادین شهرسلماس از این سبقه و سیر تاریخی جدا نیست، رفت وبرگشت مجسمه فردوسی در سلماس شرار یکی از همین اتفاقات پیدا ونهانی است؛ که در جدال با دو روح شیطانی وروحانی در سیر تاریخ ایران از زیر لایه ضخیم دروغ بافی ها و تاریخ سازیهای کذب درز کرد وهویدا شد. دروغ سازی ها وتاریخ بافیهائی که بر بنیان شاهنامه فردوسی توسط لایه مسحور وبیمار روشنفکری ایران بر ذهن جامعه تزریق می شود؛ ودقیقاَ همان غرض ورزی های شیطانی است که جامعه ایران را تبدیل به جامعه انقلاب ها و طغیان ها کرده است. براندازی سلطنت قاجاریه و کودتای انگلیسی رضا خانی بر ضد احمد شاه مرحوم که حاضر به خیانت به کشور نشد. و بر قرای سلطنت پهلوی جدال دو روح شیطانی و روحانی در ایران را وارد فاز نوین خود کرده است. روح شیطان در کالبد سلطنت پهلوی متبلور گشت و گواه تاریخ یک صد سال اخیر در ایران چه ساده وآشکارپرده از ستم کاریها و مظالم این روح پلید بر می دارد.
انقلاب سال 57تبلور اعتراض مردم به همین روح شیطانی است. و امروز هویت گرائی اقوام و ملیت های مختلف کشور چند ملیتی ایران ادامه اعتراض به همین روح شیطانی است، که سعی دارد دوباره در کالبد کشور داری ایران رسوخ کرده و مانع از تحقق حقوق اقوام و ملیت ها و طبقات مظلوم و محروم جامعه ایران شود. نگارنده مسئله مجسمه فردوسی در سلماس و ماجرای رفت و برگشت آن به یکی از میادین، در این شهر را به فال نیک می گیرد. ونظر مسئولین محترم کشوررا که ادعای کشور داری به شیوه اسلامی را دارند؛ به چند سوال جلب می کنم:
  • آیا بود ونبود یک مجسمه در یک شهر کوچک در گوشه ای از کشوروسیعی به مانند ایران این قدر مهم است که کابینه کشور را درگیر کند و مقاماتی در سطح وزیر را مجبور به دخالت کند؟
مسئولین با این اقدام می خواهند چه چیزی را ثابت کنند؟
  • آیا واقعاَ می خواهند امنیت کشور را  به بود ونبود یک مجسمه در میدان یک شهر کوچک گره بزنند؟
  • در کشوری که ادعا دارد؛ با برنامه ها و راه وروش دین اسلام اداره می شود. واقعاَ می توان رابطه مجسمه فردوسی را که شاعری بیش نیست با هویت ایرانی بودن و نبودن توضیح داد؟
  • آیا واقعاَ ضریب امنیت ویا هویت دینی و یا کشور داری در ایران آنچنان ضعف کرده است که با بود ونبود مجسمه فردوسی در یک شهر کوچک آنچنان دچار لرزه می شود که مقامی در سطح وزیر مجبور به دخالت می شود؟
  • آیا مجسمه فردوسی ربطی به اسلام و مدیریت اسلامی یک کشور اسلامی دارد؟
اگرجواب این سؤالات و سؤالاتی ازهمین جنس مثبت است. باید رابطه اسلامیت انقلاب و شعارهای مردمی انقلاب سال 57 را با آن توضیح داد. ورابطه سخنرانیهای متعدد رهبر انقلاب در رد تئوریهای پان ایرانیستی و سلطنت طلبی را هم تشریح کرد.
اگر جواب این سوالات منفی است، باید به جدال تاریخی روح شیطانی و روحانی در تاریخ ایران توجه کرد و البته که بر همه واجب است، جانبدار روح شیطانی نباشند. و مردم واقوام و ملیت های مختلف  ایران را در باز پس گیری حقوق پایمال شده یشان توسط این روح شیطانی یاری دهند. به یاد داشته باشیم آنچه که وحدت و امنیت در یک کشور را ایجاد وبرقرار می کند؛ جانبداری از روح  شیطانی نیست بلکه دقیقاَ ستیز با این تفکر شیطانی و بیرون راندن آن از فضای روشنفکری و کشور داری ایران است. و گرنه بود ونبود مجسمه فردوسی پارسی گوی در میادین شهرهای مختلف کشور چند ملیتی و چند زبانی ایران ربطی به  وحدت وامنیت ملی ندارد و ربط دادن امنیت ملی به مجسمه فردوسی دقیقاَ همان توطئه روح شیطان در به بندن کشیدن دوباره جامعه روشنفکری و توده های مردم ایران است.
Gunaz tv

 

Sonntag, 1. März 2015

احضار سجاد کرامت نیا به اداره اطلاعات اردبیل

گونی آذربایجان خبرلری:


اردبیل: احضار سجاد کرامت نیا به اداره اطلاعات اردبیل

احضار سجاد کرامت نیا به اداره اطلاعات اردبیل و بازجویی شش ساعته از وی بنا به اخبار رسیده
سجاد کرامت نیا دانشجوی رشته مهندسی صنایع دانشگاه پیام نور اردبیل در پی احضار به اداره اطلاعات اردبیل تحت بازجویی شش ساعته توام با تهدید قرار گرفته است سجاد کرامت نیا درحین رفتن به قلعه بابک نیز (در سال پیش)بعد از دستگیری آزاد شده بود همچنین سجاد کرامت نیا با تهدید بر اینکه عنوان میشود که در صورت ارتباط با فعالین شناخته شده اردبیل از تحصیل منع می شود و بنابراین مجددا عنوان می شود که دیگر فعالان نیز به چنین سرنوشتی دچار گشته اند

گونئی آذربایجان خبرلری: دستگیری حسین علی محمدی


امروز یکشنبه 10 اسفند 1393 ساعت 15.30 حسین علی محمدی فعال شناخته شده مدنی آذربایجان در اطراف شهر تبریز بوسیله ماموران اداره اطلاعات دستگیر شده است. در حین دستگیری از طرف ماموران مورد ضرب و شتم شدید قرار گرفته است.