Freitag, 11. November 2011

ایل شاه سون

شاهسون

تصویر:Shah.jpg‏


پیدایش شاهسون را به زمان شاه عباس صفوی نسبت می دهند . نویسندگان تواریخ و سفرنامه‌ها در در باره تاریخ شاهسون بر این قول متفقند که شاه‌عباس بزرگ برای کاستن نفوذ و نیروی حکمرانان 32 طایفه‌ قزلباش که درآن روزگار تمشیت و اداره همه‌ امور مملکت را در دست داشتند و قدرتی بزرگ و خودکامه در برابر پادشاه به شمار می‌آمدند به ایجاد سپاهی مجهز و منظم در یکدسته پیاده تفنگدار و یکدسته سواره همت کرد و در«بستان السياحه» تاليف حاج زين العابدين شيرواني (جلداول ازانتشارات سنايي، صفحه 347) درموردشاهسونها چنين آمده است : جمعی از نمک به حرامان قزل باش يه بر شاه عباس خروج کرده ، پای جرات و جسارت پیش نهادند، شاه فرمود: شاه سون گلسون . یعنی هرکه شاه رادوست دارد بیاید .


ادامه مطلب
+ نوشته شده در شنبه 1390/04/04ساعت 13:52 توسط اکبر | نظر بدهید

تارخچه عشایر شاهسون، ایلسون دشت مغان





سران عشایر مغان

استان اردبیل از ایل ها و عشایر متعددی برخوردار است که مهم ترین و منسجم ترین آن ها ایل های شاهسون و ارسباران هستندکه درمناطق گوناگون استان پراکنده شده اند. ایل شاهسون از مهم ترین و معروف ترین ایل های استان های اردبیل و آذربایجان شرقی
به شمار می رود که دارای پیشینه تاریخی زیادی بوده و از ویژگی های خاص
اجتماعی- فرهنگی برخوردار است. اعضای این ایل دامدار هستند و از مراتع
سرسبز کوه های خطه اردبیل استفاده می کنند. عشایر ارسباران نیز در نواحی کوهستانی به سر می برند و قلمروی عمده آن ها بخش باختری دشت مغان است.
درباره وجه تسمیه نام و پیشینه تاریخی ایل شاهسون؛ بایستی گفت: هنگامی که سرزمین ایران دچار هرج و مرج و آشوب بود و هرکدام از امرای تیموری و آق قویونلو و دیگر حکام محلی گوشه ای از این سرزمین را محل حکومت خود کرده بودند، اسماعیل میرزا که بعدها به شاه اسماعیل معروف شد، توانست با سرکوب آق قویونلوها (که یکی از قبایل با نفوذ حاکم بر ایران بودند) در سال 907 هجری قمری، بنیان حکومتی خود را به مدت دو و نیم قرن استوار سازد. افرادی که شاه اسماعیل را در این جنگ ها یاری می کردند، در تاریخ به نام قزلباش ها شهرت یافتند و شامل 32 قبیله مختلف بودند که شاه اسماعیل
آنها را در زمره نُجبا در آورد و به ایشان عمامه خاصی داد که 12 ترک داشت
و میان آن کلاه سرخی مانند فینه می گذاشتند و به همین لحاظ به قزلباش ها
معروف شدند.
در سال های 991 تا 994 هجری قمری سلطان محمد خدابنده به منظور جلب حمایت
علیه ازبکان و عثمانی ها تصمیم گرفت افراد غیر نظامی را با رضایت خود به
خدمت نظام درآورد که این عمل او به شاه سون (یعنی دوست داران شاه شدن)
معروف شد. درسال 998 هجری قمری افراد قزلباش علیه نماینده شاه سر به شورش
برداشتند که از این رو شاه اسماعیل نسبت به قدرت آنان بدبین شد و گروه دیگری با نام شاهسون را برای درهم شکستن قدرت آن ها بسیج کرد.
بنابراین شاهسون ها (دوست داران شاه) به گروهی اطلاق می شدند که از سوی شاه عباس تشکیل یافته بود تا جای قبایل ترک را که از سلسله صفوی پشتیبانی کرده بودند، بگیرند.
محمد کریم‌زاده، در شاهسون‌های فارس، پیشینه تاریخی شناخت شاهسون‌ها می نویسد: (( پیشینه‌ تاریخی شاهسونان به زمان پادشاهان صفوی می‌رسد نویسندگان تواریخ و سفرنامه‌ها در این قول معتقدند که شاه‌عباس
بزرگ برای کاستن نفوذ و نیروی حکمرانان سی‌ودو طایفه‌ قزلباش که درآن
روزگار تمشیت و اداره همه‌ امور مملکت را در دست داشتند و قدرتی بزرگ و
خودکامه در برابر پادشاه به شمار می‌آمدند به ایجاد سپاهی مجهز و منظم در
یکدسته پیادهی تفنگدار و یکدسته سواره همت کرد.علی‌الظاهر، بهانه‌ آن
پادشاه از تشکیل و تجهیز این قشون پدید آوردن نیروئی رزم‌آور و ورزیده در
برابر قوای «ینگیچری»
دولت عثمانی بود اما هدف واقعی و پنهانی وی مقابله با امرای خودسر و نافرمان قزلباش و ازمیان برداشتن قدرت و اعتبار ایشان به شمار می‌‌آمد.))
در کتاب بستان السیاحه تألیف حاج زین العابدین شیروانی (جلداول ازانتشارات سنایی، صفحه 347)در مورد شاهسونها
چنین آمده است :
(( جمعی از نمک به حرامان قزل باشیه برشاه عباس خروج کرده ، پای جرات
وجسارت پیش نهادند، شاه فرمود:شاه سون گلسون .یعنی هرکه شاه رادوست دارد
بیاید.لهذا از هرفرقه ای آمده طاغیان شاه راشکست دادند،پادشاه آن جماعت را
(شاه سون ) نام نهادند،درمیان آن طایفه ، طوایف مختلفه است.مسکن ایشان
درملک مغان وآذربایجان و فارس است وقلیلی در خراسان و کابل و کشمیر سکونت دارند و درغریب نوازی و مهمانداری و شجاعت برامثال خود طریق سبقت سپارند.نام طوایف این عشایربیشتربه (( لو )) ختم می شود ازقبیل سرخان بیگ لو، طالش مکاییل لو،جعفرلو،حاجی خانلو، مغانلو و... علاوه براین بعضی ازشاهسونها به دیگرنقاط ایران چون فارس ، خرقان و خمسه کوچانده شده اندکه اینها برخلاف شاهسونهای آذربایجان معمولا زیرسیاه چادر زندگی می کنند وبا آلاچیق های شاهسونهای آذربایجان تفاوت بسیار دارند.))
شاهسون
ها از آداب و رسوم سنتی و قوی برخوردارند، هرچند که از گذشته های دور از
حوادث و خطرات دور نمانده و تحولات زمان برآنها بی تاثیر نبوده است. بر
اساس قرارداد ترکمن چای قسمتی از مرزهای شمالی ایران به روس ها واگذار شد و به این ترتیب قسمت بزرگی از منطقه قشلاقی شاهسون ها از بین رفت.
منطقه تابستانی (ییلاقی) شاهسون ها را ارتفاعات اهر، مشگین شهر و اطراف آن تشکیل می دهد و منطقه قشلاقی آن ها را بخش های خاوری جلگه کم عمق مغان (که در حدود 150 کیلومتر از منطقه سردسیر فاصله دارد و نزدیک رود ارس است) تشکیل داده است. منطقه ییلاق و قشلاق طایفه های شاهسون
کاملا مشخص است.
هنگام کوچ ابتدا از قیشلاخ (گویش محلی قشلاق) یا منطقه زمستانی به یازلاخ
یا منطقه بهاره و سپس به ییلاخ (گویش محلی ییلاق) منطقه تابستانی می روند.
در مراجعت پیش از استقرار در قشلاق، در محلی پاییزه که همان اردوگاه های
پیرامون قشلاق هستند، توقف می کنند. جایگاه تابستانی شاهسون ها؛ شامل 4 تا 5 آلاچیق است که در حد فاصل 100 متری د رچراگاه برپا می شود.
قدمت تاریخی شاهسون ها سبب شده آداب و رسوم و شیوه های معیشت آنها برای افراد عادی جذاب و دیدنی باشد، چنان که بازدید از زندگی عشایر شاهسون یکی از پرطرف دارترین برنامه های گردشگری ناحیه آذربایجان شرقی و اردبیل به شمار می آید.



رهبری طایفه ارثی نیست و بر اساس ریش سفیدی، درایت و اعتبار افراد است. در
حال حاظر ایلخان یا رهبری واحدی برای ایل وجود ندارد و تصمیمات مربوط به
وقت و مسیر کوچ و مراتع از طریق مشورت و ارتباط بزرگان طایفه صورت
می‌‌گیرد

+ نوشته شده در شنبه 1390/04/04ساعت 13:38 توسط اکبر | نظر بدهید

طایفه های عشایر مغانطایفه های عشایر مغان


طایفه های عشایر مغان


طایفه های عشایر مغان ایل شاهسون از طایفه، تیره، کویک و هر کویک از چند اوبه و اوبه ها از تعدادی خانواده تشکیل شده است. در راس هر طایفه؛ ایل بیگی از سوی دولت مرکزی برای حفظ نظم و وصول مالیات انتخاب می شد ولی اداره طایفه برعهده بیگ بوده که از طرف ایل بیگی گمارده می شد.ایل شاهسون در استان های اردبیل و آذربایجان شرقی زندگی می کنند و برخی از آن ها در طی سالیان گذشته یک جا نشین شده اند. شاهسون ها از سجایای اخلاقی خوبی برخوردار هستند و در تیراندازی و شکار و میهن پرستی شهرت دارند. آن ها به زبان آذری صحبت می کنند و شیعه مذهب هستند. برپایی جشن ها و آیین های اسلامی و ایرانیاز مهم ترین آداب و رسوم آن ها به شمار می آید که به شکل های خاصی و بارعایت اصول ایل انجام می شود و برای گردشگران بسیار جذاب، دیدنی و شنیدنیاست.شاهسون ها جشن های خود را در میدان برگزار می کنند و در عید های مذهبی از جمله عید قربان و عید فطرپس از نماز عید به دید و بازدید یک دیگر می روند. مراسم ها و آداب ازدواجدر میان این ایل از اهمیت زیادی برخوردار است. وقتی پسری خواهان دختری استدو نفر از ریش سفیدان ایل را به چادر پدر دختر می فرستد و آنها در صورتتوافق عهد و پیمان می بندند و خیلی به آن اهمیت می دهند. پس از خواستگاری؛خانواده داماد برای عروس هدایایی از قبیل: روسری، گردن بند، آینه، پارچه وشیرینی می برند. چند روزمانده به تاریخ عروسی از مهمانان دعوت به شرکت درمراسم می شود. مهمانان هدایایی به همراه می آورند و به محض نزدیک شدنمهمانان؛ داماد و همراهان وی به اتفاق نوازندگان سازهای محلی به استقبالآن ها می روند. مهمانان شام را در چادر خانواده داماد می خورند و مبلغی بهآشپز و آبدارچی هدیه می کنند. این مراسم چند روز ادامه دارد و در روز آخرمهمانان به خانه عروس رفته و عروس را همراه خود به چادر داماد می آورند.زمانی که عروس قصد خروج از منزل پدر را دارد، یکی از افراد خانواده اوکمربند زیبای طلایی به کمر او می بندد، سپس عروس با آینه و جهیزیه خود بهسمت خانه داماد حرکت می کند. هنگامی که عروس به چادر داماد نزدیک شد،داماد سیب سرخ یا دسته گلی به طرف او پرتاب می کند که دراین موقعسوارکاران هر یک به نوبه خود به نمایش های محلی می پردازند.لباس های محلی ایل شاهسون یکی از مهم ترین جاذبه های فرهنگی این ایل به شمار می آیند. مردان ایل شاهسونپوشاک اختصاصی ندارند، کت و شلوار و کلاه آنان معروف به کِپی یا کلاه ترکداری که نظیر کلاه مردان گیلان است؛ تشکیل دهنده ی پوشاک مردان شاهسونی است.لباس بانوان ایل شاهسون هریک یاد آور گوشه ای از پوشش مردم سایر مناطق ایران زمین است. روسری بانوان را چارقد گلداری تشکیل می دهد که با یک کلاغی بسته می شود.پیراهن زنان ایل شاهسوناز رنگ های متنوع و شاد تشکیل شده و بلند است. تنبان؛ شلیته ای است که میپوشند و شبیه تنبان های بانوان گیلان، بختیاری و قشقایی است. جلیقه زنان شاهسونرا پارچه های دوخته شده بدون آستین تشکیل می دهد که روی آن ها سکه های طلاو نقره دوخته شده است و تعداد سکه ها نشان دهنده میزان ثروت خانواده است.شاهسون ها در چادرهای نیم کره ای شکلی زندگی می کنند که آن ها را آلاچیق و برخی را کومهمی نامند. کومه معمولا از آلاچیق کوچک تر است و از جنس خشن بافته می شودولی آلاچیق با ظرافت و مهارت بافته می شود و دوام آن ها از کومه بیش تراست. فضای داخلی کومه ها به طور معمول 5 متر است. آلاچیق اصلی عموما ازنمد سفید و با ظرافت است این نمدها با طرح های رنگی در جلو و طرفین تزییینیافته و سر درب ورودی ها منگوله هایی آویزان است.نمدهای این چادر به علت باران و گرد و خاک و دود داخل به تدریج قهوه ای وسرانجام سیاه می شوند. چاتما نیز نوع دیگری از چادرهای عشایر شاهسون است که در توقف گاه های موقت برپا می شود.شاهسون ها یکی از بزرگ ترین دامداران و کشاورزان ناحیه آذربایجان شرقی و اردبیلهستند. زندگی آنها تا حدود زیادی به دام وابسته است و وجود فرآورده هایدامی سبب شده است که صنایع دستی در میان این ایل اهمیت زیادی داشته باشد.انواع گلیم، جاجیم، خورجین و جل اسب ازمهم ترین صنایع دستی عشایر شاهسون به شمار می آید.مهم ترین بافته شاهسونها گلیم های سوزن دوزی و ظریف معروف به سوماک است که درزبان محلی آن راورنی بافی می گویند. ورنی بافی مهم ترین و زیباترین صنایع دستی این ایلاست که طرح های پیچیده آن را با دستگاه های عمودی یا افقی به صورت تکه هایدراز و باریک به طول 3 متر می بافند و سطح آن ها را با نقش های پیچیده،سوزن دوزی می کنند. معمول ترین و معروف ترین طرح این گلیم ها کشتی نوح نامدارد که به شکل سوزن دوزی با طرح کشتی است و در وسط آن درخت و اطراف آنپرندگان و جانوران دیده می شوند.مفرش نوعی صنایع دستی روستایی و عشایری است که در منازل روستایی براینگهداری رخت خواب و لوازم خواب از آن استفاده می شود و در کوچ ایلات و عشایرنیز مفرش وسیله بسیار مناسبی برای حمل وسایل مختلف به شمار می‌آید. مفرشبه شکل مکعب مستطیل است و در اندازه‌های مختلف به هم دوخته می ‌شود و نقشو نگارهای زیبا و دل‌انگیزی دارد.جل اسب های ایل شاهسونهم از لحاظ سبک خاص تصویر حیوانات و پرندگان و هم از لحاظ رنگ پردازی، ازبهترین رو اسبی های ایران به شمار می روند. خورجین برای حمل اشیا و وسایلدستی مورد استفاده قرار می ‌گیرد و با نقوش خاص و زیبایی بافته می شود.علاوه بر خورجین، برخی دیگر از لوازم مورد نیاز عشایر مانند بزک شتر و نوار مخصوص چادر به همین شیوه بافته می شود.کوچ نشینان ارسباران در منطقه زیبای ارسباران در ناحیه کوهستانی و جلگه ای به سر می برند و قلمرو عمده آن ها در بخش باختری دشت مغان در پیرامون شهرستان اهر است. نام این ایل از منطقه سکونت آن ها بین سرزمین ارسباران و قره داغ گرفته شده است. سابقه تاریخی این ایل نیز شباهت زیادی به تاریخ شاهسون ها دارد. منطقه تابستانی ییلاقی ایل ارسباران را کوه های اطراف ارسباران و سبلان تشکیل می دهد. منطقه زمستانی (قشلاقی) ایل ارسباران را نیز جنوب دشت مغان و اطراف رود قره سو و کنار رود ارس در منطقه خدا آفرین تشکیل می دهد. کوچ نشینان ارسباران همانند شاهسون ها از طایفه، تیره، کویک، اوبه و خانواده تشکیل شده است. جشن ها و آیین های این ایل شباهت بسیار زیادی به مراسم ها و آیین های ایل شاهسون دارد.به طور کلی شیوه معیشت، لباس ها، موسیقی، جشن ها و آداب و رسوم خاص عشایر اردبیل و آذربایجان شرقی سبب شده بازدید از زندگی عشایر شاهسون و ارسباران در آذربایجان شرقی یکی از مهم ترین و جذاب ترین برنامه های گردشگران این خطه به شمار آید.متشکل ترین دسته شاهسونها در غرب دریای مازندران زندگی می کنند.علاوه بر شاهسونهای دشت مغان دسته های زیادی از شاهسونها در مناطق مختلفی که در فاصله تبریز و تهران قرار گرفته به سر می برند. از مهم ترین آنها باید از دسته هایی که در اطراف هشترود و میانه و بیجار، قزوین، ساوه، ورامین و همدان و قم به سر می برند نام برد.گروه‌های دیگر این ایل دراطراف زنجان زندگی می‌‌کنند. همچنین گروهی از ایل شاهسون در منطقه نیریز فارس در ساحل جنوبی دریاچه بختگان سکونت دارند. شاهسونهای فارس تیره‌ای از ایل اینانلو یا اینالّو به‌شمار می‌آیند. گروهی از شاهسون ها در شهرستان شاهین ‌دژ ییلاق را در کوهستان ها به سر می برند که به شاهسوان یا شایسوان معروفند.قالیچه های شاهسونهمچون قالیچه های بلوچ های خراسان که از همسایگان خود تأثیر پذیری داشتهاند، رنگ و لعابی کُردی دارند به نحوی که تولیدات دوپودی آنها با بافتیبسیار سفت و فشرده و نه چندان ظریف، بافته های کولیایی را در ذهن تداعی میکند.نقشه های رایج درقالی های شاهسون در اصطلاح محلی عبارتند از لاکی نیمه، شبیری ناری و دوقوز بورونی.شاهسون های استان اردبیل از طایفه های زیر تشکیل شده اند:حاجی خوجالو ، اجیرلو ، جوادلو، جوروغلو ، گده بیگلو ، گیکلو ، مستعلی بیگلو ، سرخان بیگلو ، مرادلو ، جانی یارلو ، دمیرچی لو ، تالش میکائیل لو ، هومن لو ، قوردلو ، حاجی خانلو ، عیسی لو ، کورعباسلو ، قوجابیگلو ، مغان لو ، پیریواتلو ، قره قاسملو ، ساری جعفرلو ، عرب لو ، خلیفه لو ، ادولو ، زرگرلو ، بیگدلو ، سروانلار ، حسین خان بیگلو ، علی بابالو ، سیدلو ، جعفرلو ، حسینکلو ، عطا خانلو ، نوروزعلی بیگو ، بند علی بیگلو معروف به علب بابالو ، رضابیگلو ، عبادالله بیگلو ، شاهعلی بیگلو ، بالابیگلو ، آیواتلو ، تکله ، جلودارلو ، اودولو ، بیگ باغلو ، آراللو ، کله سر ، یکه لو ، قاراجالو ، حسین حاجی لو ، کالاش ، کنده لو ، فولادلو ، جهان خانملو ، ملی ، ملی سیدلر ، خامسلو ، ترت ، گون ائولی ، خلفلو ، گون پاپاق ، چلبیانلو ، حاجی علیلو ، قره چورلو ، کرداحمدلو ، طایفه تراکمه ، چاخرلو ، محمد خانلو ،




Dienstag, 8. November 2011

دموکراسی برای ایران ، سوپاپ اطمینان آتی رژیم تهران – حسن رنجبري

دموکراسی برای ایران ، سوپاپ اطمینان آتی رژیم تهران – حسن رنجبري

سه شنبه 17 آبان 1390 – 8 نوامبر 2011

مدتی است که سایتهای مهم و مطرح آذربایجان جنوبی اقدام به درج مصاحبه ای کرده اند که دو هفته نامه صبح آزادی با دکتر صادق زیبا کلام تحت عنوان " خیلی از ما ایرانیها نژاد پرست هستیم " انجام داده است .

آنچه در این گفتگو و در ابتدا می تواند به طور نامحسوسی برای خوانندگان ترک آذربایجان این مصاحبه خوشایند به نظر برسد ، آرامش خاطر و احساس رضایتی است که عنوان اعتراف گونه این نوشته در خواننده به وجود می آورد . گو اینکه عنوان مصاحبه همچون مرهمی است که بر روی زخم تقریبا صد ساله و کهنه خواننده ترک آذربایجان کشیده می شود . دکتر صادق زیبا کلام که در یکی از کتابهای خود به نام " ما چگونه ما شدیم " به طور ضمنی یکی از علل عقب ماندگی ایران را ملت ترک به حساب می آورد ، در طول این مصاحبه همچنان به کشیدن مرهم بر روی زخم صد ساله ملت ترک آذربایجان جنوبی ادامه می دهد و تا جایی پیش می رود که استقلال آذربایجان جنوبی را نیز حق مسلم ملت ترک آذربایجان میداند ، اما این مصاحبه حاوی نکات مهم دیگری است که به نظرم نباید با بی دقتی از کنار آنها گذشت . هدف این نوشته نیز ارزیابی و تفهیم این نکات است نه شخص دکتر زیبا کلام . زیرا به باورم ، در این گیر و دار و حتی در غالب زمانها آنچه باید مورد بحث و گفتگو قرار گیرد افکار هستند نه اشخاص .

آنگونه که از قرائن بر می آید ، سرنوشت رژیم تهران نیزهمچون سایر رژیمهای توتالیتر ، مرکزیت گرا و غیر دموکراتیک ، چیزی جز نابودی و سرنگونی نخواهد بود . حوادث سیاسی ماههای گذشته در سطح بین المللی و در کشورهای عربی ثبوت این مدعاست . سردمداران رژیم به خوبی می دانند که تا ابد نخواهند توانست بدین منوال در داخل مرزهای کشور و منطقه و جهان حاکمیت دیکتاتوری خود را سرپا نگهدارند و نیز به خوبی واقفند که مسئله ملتهای غیر فارس در داخل مرزهای ایران که همچنان به طور لاینحل و با انکار مسئله از بیخ و بن باقی مانده ، آتش زیر خاکستریست که با وزیدن کوچکترین بادی شعله ور خواهد شد . این حقیقتی است که در مصاحبه دکتر زیبا کلام نیز بر روی آن انگشت گذاشته شده است . رژیم تهران در داخل مرزهای ایران برای تداوم بخشیدن به سیاست استعمار ملتهای غیر فارس با بحران و ورشکستگی ایدئولوژیک روبرو شده است . نه پان ایرانیسم فارس محور و نه اسلام سیاسی شیعی مذهب ، دیگر قادر نیستند که ملتهای غیر فارس مظلوم را همچنان دربند رژیم نگهدارند . ملتهای غیر فارس و خصوصا ملت ترک آذربایجان جنوبی در آستانه عصیان بر علیه ظلم و ستم سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی ، ملی و همه جانبه رژیم قرار گرفته اند . در سطح منطقه ای نیز رژیم با موانع جدی جهت تداوم مداخلات اش در امور داخلی کشورهای همسایه با هدف سنگر بندی برای خود مواجه گردیده است . جنبش حماس در حال پشت کردن به رژیم تهران ونزدیکی به اخوان المسلمین است و نیز در راه مصالحه با الفتح گامهای جدی برداشته است . دولت سوریه نیز بعد از کشمکشهای زیاد داخلی که توام با حوادث خونبار بود ، گو اینکه از در مصالحه با کشورهای عربی برای حل بحران آمده است و احتمال میرود در آینده با نزدیکی بیشتر به بلوک کشورهای عربی ناراضی از عملکرد رژیم تهران ، رفته رفته از رژیم تهران فاصله گیرد . در سطح بین المللی نیز مشکل اتمی رژیم همچنان به طور لاینحل باقی مانده و کشورهای جهان ضمن اینکه در این خصوص با رژیم به توافق نرسیده اند ، در مورد مسئله نقض حقوق بشر و دموکراسی از سوی رژیم در داخل کشور نیز همچنان به انتقادها و فشارها بر رژیم ادامه می دهند . ضمن اینکه اسرائیل که برنامه اتمی رژیم را تهدیدی برای بقاء خود میشمارد ، با مشاهده اقدام غیر عملی و نه چندان جدی جامعه جهانی دربرخورد با مسئله اتمی رژیم ، خود به چاره جویی افتاده و اخیرا آشکارا تهدید می کند که اقدام به بمباران مراکز هسته ای رژیم خواهد کرد . تمامی این وقایع چه از داخل و چه از خارج ، رژیم تهران را رفته رفته به طرف انزوای کامل و نهایتا به لبه پرتگاه خواهد کشاند . شاید بعضی ازموارد مذکور نیز سبب اختلاف در داخل بدنه سیستم رژیم مابین گروه احمدی نژاد و اصولگرایان سنتی به قول دکتر زیبا کلام باشد . مشخص است که کسانی در درون رژیم متوجه این قضیه شده اند و شاید به فکر چاره جویی افتاده باشند . حد اقلش این است که اظهارات دکتر زیبا کلام در مصاحبه یاد شده منعکس کننده افکار گروه و یا کسانی است که جهت چاره جویی برای خروج از بن بست رژیم تهران ، اندیشه دموکراسی برای ایران را پیشنهاد می کنند . به عبارت عریان تر ، به نظرم کسان و یا گروههایی در داخل رژیم به این نتیجه رسیده اند که قبل از اینکه مسئله برخورد رژیم با جامعه جهانی به رهبری آمریکا به جاهای باریک و احتمالا برخورد نظامی بکشد و در نتیجه این برخورد نظامی احتمالی قدرت رژیم صدمه ببیند و یا از بین برود و راه برای احقاق حقوق واقعی ملل غیر فارس باز شود ، که نتیجه اش تحولات ریشه ای در ساختار قدرت به نفع ملل غیر فارس ستم دیده و ضرر سیستم سیاسی فارس خواهد بود ، خود پیشدستی کرده و با ارائه طرح دموکراتیزه کردن ایران از سوی سیستم سیاسی حاکم و بدون از دست دادن قدرت ، به دنبال خروج از بن بست سیاسی در ابعاد جهانی و داخلی به نفع سیستم سیاسی تمثیل گر فارس ، منتها با ظاهری آراسته به اصول دموکراسی و احتمالا تغییرات سطحی درقانون سیستم سیاسی جدید و جایگزین ، جهت مرهم گذاشتن سطحی بر زخمهای عمیق ملل غیر فارس برآیند و بدین طریق مانع تقسیم واقعی قدرت و تکثر گرایی واقعی با هدف تمرکز قدرت در دستان سیستم سیاسی تمثیل گر فارس شوند .

لفظ و اندیشه و یا ایدئولوژی دموکراسی و حقوق بشر ضمن اینکه زیبا و جذاب می نماید ، از طرف همگان و افکار عمومی جهانی نیز مورد قبول واقع می شود و موجبات اعتراض کمتر کسی و یا گروهی را بر می انگیزد . اما جهت برقراری واقعی دموکراسی در یک جامعه ، بستر سازی فرهنگی برای دموکراسی در آن جامعه و به عبارتی تعلیم دموکراسی در مقیاس وسیع شرط اصلی و اولیه است . دکتر زیبا کلام درمصاحبه یاد شده در خصوص ماهیت ضد عربی و ضد ترکی مردم و سیستم سیاسی فارس و علل آن توضیحاتی را دادند . ضمن اینکه علل ضد عربی مردم و سیستم سیاسی فارس مطرح شده از طرف ایشان منطقی و درست است ، در خصوص علل ضد ترکی مردم و سیستم سیاسی فارس مطرح شده از طرف ایشان اعتراض دارم . ایشان ریشه های ضد ترکیت را به زمان رضا خان می برند ، حال اینکه فرهنگ ضد ترکی در میان مردم فارس زبان قدمت هزار ساله دارد و این دشمنی به صورت مکتوب در شاهنامه فردوسی آمده است . رضا خان این دشمنی را در حوزه سیاسی وارد کرد که نتیجه اش ظلم و تبعیض نژادی و فرهنگی بر علیه ترکان آذربایجان بود . ضمن اینکه ایشان اذعان دارند که بسیاری از مردم فارس زبان ، غیر فارس زبانها را تهدیدی برای امنیت ملی به حساب می آورند . با این وضع می شود تخمین زد که سیستم سیاسی فارس که طبیعتا سیاسی فکر می کند ، چه نظری در مورد غیر فارس زبانها خواهد داشت .حال سوال اینجاست که با این بیماری هزار ساله ضد ترکی و هزار وچهارصد ساله ضد عربی که در مردم فارس ریشه دوانیده است و سیستم سیاسی فارس نیز بی بهره از آن نیست، آیا می شود که فرهنگ دموکراسی را در این کشور نهادینه کرد ؟ و آیا می توان به این سیستم سیاسی بیمار و نارسیست اعتماد کرد که با در نظر گرفتن اصول دموکراسی به حقوق ملی ملل غیر فارس احترام بگذارد و ضامن احقاق حقوق ملل غیر فارس باشد ؟و اگر این سیستم سیاسی قدرت را همچنان در دستان خود داشته باشد ، مقوله دموکراسی تنها و تنها در قالب شعار و در متن قانون تظاهر پیدا میکند و جنبه عملی به خود نمی گیرد . همچنان که اصل پانزده بسیار ناکافی قانون اساسی رژیم تهران به مورد اجرا گذاشته نشد . ساده لوحی و حماقت محض خواهد بود اگر چنین فکر کنیم که رژیم تهران با در دست داشتن کل قدرت جدای ازهر ایدئولوژیی که اخذ کرده باشد ( حتی دموکراسی ) ، گروههای سیاسی غیر فارس را در قدرت سهیم کرده باشد . اتفاقا دموکراسی زمانی می تواند به طور واقعی در جامعه ای تحقق پیدا کند که قدرت در بین گروههای سیاسی مختلف تقسیم شود و در دست گروهی متمرکز نشود . چیزی که اندیشه دموکراسی ارائه شده از سوی دکتر زیبا کلام در این مصاحبه همخوانی با آن ندارد . با اینکه ایشان استقلال را حق هر ملتی می دانند ( چنانکه در مصاحبه آمده است ) ، اما در سطور بعدی نسخه های فدرالیسم ، خودگردانی و استقلال را برای درمان درد ملت آذربایجان جنوبی تجویز نمی کنند و معتقدند که استقلال نه شدنی است ، نه اکثزیت قریب به اتفاق ترکان آذربایجان خواهان آن هستند و نه درد آنها را درمان خواهد کرد . زیرا به خوبی میدانند که حتی یک سیستم فدرالی واقعا عادلانه نیز موجب تقسیم قدرت در بین ملل غیر فارس خواهد بود ، چه برسد به استقلال که بر خلاف فکر ایشان درمان واقعی درد ملل غیر فارس و من جمله ملت ترک آذربایجان جنوبی است . از سوی دیگر چگونه مطمئن هستند که اکثریت قریب به اتفاق ترکان آذربایجان خواهان استقلال نیستند ؟ چه نظر سنجی یی در این مورد به عمل آمده است ؟ وآیا با وجود رژیم تهران چنین کاری ممکن است ؟ خود ایشان در مصاحبه مذکور یاد آور می شوند که روشنفکران کشور و مسئولین رژیم صورت مسئله ملل غیر فارس را انکار می کنند و معتقدند که این مسئله نباید مورد بحث و گفتگو قرار بگیرد ، چون در این صورت آب به آسیاب دشمن ریخته میشود . و آیا در سیستم سیاسی یی که یک ترک آذربایجان به خاطر سرودن شعر ترکی در میان جمع انواع شکنجه ها و زندان را متحمل می شود و مهر جاسوسی برای آمریکا و مخل امنیت بر او زده می شود ، می توان نظر سنجی یی مبنی بر این برگزار کرد که چه کسانی خواهان استقلال هستند و چه کسانی نیستند ؟ با وجود چنین شرایطی دکتر زیبا کلام و همفکرانشان از کجا مطمئنند که اکثر آذربایجانیها خواهان استقلال نیستند ؟ اگر منظور ایشان این است که ترکان آذربایجان از ترس رژیم تهران نمی توانند که چنین خواستی را بر زبان آورند ، این حرف درست است. و اگر ایشان می خواهند بگویند که استقلال آذربایجان با وجود رژیم ددمنش تهران ناشدنی است ، کاملا حق دارند .اما ایشان علت و انگیزه سخنان خود را پنهان می کنند که این پنهانکاری باعث می شود ملت ترک آذربایجان به حق در مورد صداقت وی و اندیشه هایش تردید کنند . اگر غیر ممکن ممکن شود و در آذربایجان جنوبی به مدت چندین سال متوالی معنی استقلال برای تک تک ملت ترک آذربایجان تفهیم شود و بعد از آن در طی یک رفراندم بدون حیله اکثر ملت آذربایجان استقلال را نپذیرند و خواهان جدایی از ایران نباشند ، سخن ایشان درست در می آید . اما همه می دانند که این کاریست محال و غیر ممکن . و به نظر من اگر این معجزه صورت پذیرد ، غیر ممکن خواهد بود که ملت آذربایجان جنوبی رای به استقلال آذربایجان ندهند .

در حال حاضر رژیم تهران در ایدئولوژی فرسوده و ورشکسته خود اصرار دارد و نیازی به تغییر ایدئولوژی احساس نمی کند ، اما اشخاصی همچون دکتر زیبا کلام و احیانا کسانی در داخل رژیم متوجه هستند که این احساس بی نیازی جهت تغییر ایدئولوژی نمی تواند تا ابد ادامه داشته باشد . شاید حتی معتقدند که هر چه زودتر و قبل از اینکه دیر بشود باید به این تغییر تن داد ، و به نظرشان صد البته که بهتر است این تغییر به دست خودشان باشد تا بتوانند همچنان قدرت را در دستان خود داشته باشند و با استفاده از ایدئولوژی جدید(یعنی دموکراسی که مورد قبول جامعه جهانی نیز خواهد بود ) به جای ایدئولوژی افلاس شده فعلی ، همچنان مانع از دستیابی واقعی ملل غیر فارس به حقوق حقه شان گردند .این واقعیت تلخ مبرهن و آشکار است که مردم فارس زبان و سیستم سیاسی فارس برای ادامه حیات خود در داخل مرزهای ایران ، نیاز دارد که از همه نظر ، چه اقتصادی و چه سیاسی و فرهنگی سوار بر دوش ملل غیر فارس باشد . در غیر این صورت اضمحلال و نیستی شان مسلم و محرز است . احقاق حقوق واقعی ملل غیر فارس برابر است با پایین آمدن مردم و سیستم سیاسی فارس از دوش آنها و به عبارت درست تر پایان استعمار ملل غیر فارس از سوی ایشان . به این دلیل است که سیستم سیاسی و رژیم تهران از هر ترفندی برای تداوم وضعیت موجود استفاده خواهد کرد ، حتی اگر آن ترفند مقوله ای به نام دموکراسی باشد .نغمه ای که به نظرم با جدی شدن برخورد جامعه جهانی به رهبری آمریکا با رژیم تهران ، من بعد از دهان امثال دکتر زیبا کلام بیشتر و رساترشنیده خواهد شد .

نگرانی دکتر زیبا کلام و همفکران او معطوف به این مسئله نیست که دموکراسی واقعی مبنی بر تقسیم واقعی قدرت به طور عادلانه ( چه قدرت اقتصادی ، چه قدرت سیاسی و سایر شاخصه های قدرت ) و تکثر گرایی واقعی و برابری زبانی و فرهنگی در میان ملل مختلف ایران دیر جنبه عملی به خود بگیرد ، بلکه نگرانی شان متوجه این قضیه است که رژیم در تغییر ایدئولوژی به دست خود با هدف حفظ قدرت در اختیار سیستم سیاسی تمثیل گر فارس دیر بجنبد و این تاخیر تا بدانجا طول بکشد که جامعه جهانی و در راس آن آمریکا با اختیار گزینه برخورد نظامی با رژیم تهران باعث از بین رفتن قدرت موجود در دستان رژیم شوند و آنگاه راه برای احقاق حقوق ملی و انسانی ملل غیر فارس به طور واقعی باز شود که نتیجه آن یا استقلال برای ملل غیر فارس و من جمله ملت ترک آذربایجان جنوبی خواهد بود و یا اینکه ملل غیر فارس سهم خود از قدرت را در ترکیب جدید سیستم سیاسی به شکل واقعی دارا خواهند بود . به نظرم به این علت است که من بعد و خصوصا در مواقع بحرانی رژیم تهران و یا کسانی از داخل و پیرامون رژیم خواهان تغییر ایدئولوژی به دست خود و یا به عبارتی گذر به دموکراسی از بالا ( یعنی از داخل خود سیستم سیاسی ) خواهند بود . چیزی که من از آن به عنوان سوپاپ اطمینان رژیم تهران جهت ادامه حیاتش یاد می کنم . اینجانب نه با دموکراسی مخالفتی دارم و نه با معیارهای جهانی حقوق بشر . اما اعتقاد راسخ دارم به اینکه اندیشه دموکراسی برای ایران به نحو یاد شده ، برای ملت ترک آذربایجان جنوبی چیزی جز سراب نیست . مقوله ای که به نظرم ملت آذربایجان جنوبی باید مد نظرش قرار دهد ، دموکراسی برای آذربایجان جنوبی است نه دموکراسی برای ایران . بایستی که آنتی تز دموکراسی برای آذربایجان جنوبی را در مقابل تز دموکراسی برای ایران قرار دهیم .آنتی تزی که ما را به فارسستان( ایران ) نخواهد برد .

حسن رنجبری


Dienstag, 1. November 2011

بررسی بحران اکولوژیکی دریاچه ارومیه

بررسی بحران اکولوژیکی دریاچه ارومیه

von Aruo Arian, Sonntag, 16. Oktober 2011 um 18:03

دریاچه ارومیه در حال مرگ است واین فاجعه دردناک یکبار دیگر شهروندان ایران رابه خشم درآورده وآنها حکومت اسلامی را مسئول این وضع اسفبار میدانند. در ایران ما دریاچه‌ی پریشان خشک شد، دریاچه‌ی بختگان هم کمابیش در حال خشک شدن است، بخش مهم زاینده‌رود وتالاب گاوخونی اصفهان خشک شد، تالاب انزلی در بحران است وامروز دریاچه ارومیه نیزدر نیمه راه نیستی قرار گرفته است. تمامی محیط زیست ایران پیوسته دستخوش نابسامانی های گوناگون وهولناک بوده و این رژیم با بوروکراسی سنگین و بی کفایتی خود بطور آگاهانه روند تخریب را تشدید نموده است.

دریاچه ارومیه درآذربایجان، شمال ایران، که پس از بحرالمیت، دومین دریاچه شور جهان وبیستمین دریاچه در دنیاست، باکاهش تدریجی و بدون بازگشت آب با خطر نابودی روبرو میباشد. این دریاچه 34 میلیارد متر مکعب آب داشته و سالانه با بیش از شش میلیارد متر مکعب ازبیست رودخانه دائم مانند زرینه رود، مهاباد رود، شهرچای، سیمینه رود، گدارچای، نازلوچای، زولاچای، قلعه چای، باراندوز، آجی چای ونیزتعدادی رود هاو جویبارهای فصلی آبیاری میشد. این بخش جغرافیائی یکی از گنجینه های زیست محیطی ایران بوده و با داشتن دشت های جالبی مانند دشت پیرانشهر، بناب، میاندوآب، ارومیه، تبریز، قوشچی، عجب شیر، آذرشهر، مراغه، اشنویه، شبستر، سلماس، نقده و مهاباد یکی از کانون های ارزشمند فعالیت کشاورزی و دامداری وگردشگری به شمار میرود. این دریاچه باطبیعت وحشی خود و باداشتن بیش از صد جزیره یکی از زیستنگاه های پراهمیت برای پرندگان وجانوران بشمار میاید. حیات وحش دریاچه ارومیه دارای گونه های پستاندار، پرنده، خزنده، دو زیست و گونه ماهی میباشد. آرتميا، این آبزی کوچک سخت پوست مهمترين موجود ریز اين درياچه است که با جلبک ها اساس زنجیره غذائی پرنده گان و ماهیان را تشکیل میدهند و 212 گونه‌ پرند ه در اين منطقه ثبت شده‌اند که از آن میان ميتوان به پليكان پاخاكستری، غاز پيشانی سفيد كوچك، عروس غاز، اردك مرمری، اردك سرسفيد، اردك بلوطی، خروس كولی دشتی، دليجه كوچك و ميش مرغ اشاره كرد.

ازمیان پرندگان دریاچه ارومیه یکی هم میش مرغ است. میش‌مُرغ پرنده‌ای از خانواده هوبرگان است که در دشت‌های وسیع بی‌درخت، زمین‌های استپی و کشتزارای پهناور حبوبات و علفزارها زندگی می‌کند.این پرنده دارای گردن و پاهای کشیده، بالها و منقار پهن و پرهایش رنگارنگ است و روی زمین لانه‌سازی می‌کند. تغذیه این پرنده بسیار متفاوت و شامل مواد گیاهی و حیوانی از جمله حشرات، قورباغه و سوسمارکوچک است. در بهار که زمان جوجه آوری است میش مرغ ها آشیانه خود را در قسمت‌های انبوه این مزارع می‌سازند، اما در پاییز و زمستان نیز میش مرغ‌ها به محض احساس خطر،به طرف نقاط مرتفع پرواز می‌کنند و در آنجا به دیده بانی می‌پردازند. میش مرغ یک پرنده نادر در جهان به شمار می‌رود که در زمان حاضر در فهرست سرخ اتحادیه بین‌المللی حفاظت از جمعیت و منابع طبیعی قرار گرفته‌است. میش مرغ را می توان در جنوب دریاچه ارومیه مشاهده کرد

پوشش گیاهی ارومیه از چهار گروه اصلی یعنی گیاهان شور پسند، گیاهان شن پسند، گیاهان خشکی زی وگیاهان آب پسند تشکیل شده است. ازیاد نرود که بیش از 1500 گونه گياه آوندی در بوم اروميه ثبت شده است كه به 85 خانواده گیاهی تعلق دارد. در میان این گونه های فراوان بیش از 350 گونه مورد استفاده اقتصادی قرارگرفته و 300 گونه دیگر از نظر اکولوژیکی بسیار پر اهمیت میباشند. با مرگ تدریجی دریاچه این طبیعت زیبا وغنی دستخوش یک روند تخریبی بوده وخسارات ناشی از ویرانگری آن کلان و جبران ناپذیر است. اکوسیستم ارومیه خودمحصول تاریخ ونتیجه رابطه تنگاتنگ میان عناصری چون آب و گیاه و پرنده و جانورو آبزی و انسان است. نابودی دریاچه وپخش نمک، این زندگی متنوع را از بین خواهد بردو زندگی انسانی اجتماعی نیز گسیخته خواهد شد.

باید بیان کردعمده ترین عواملی که باعث نابودی دریاچه ارومیه میباشند، از یکسوعوامل طبیعی چون کمی میزان بارش سالانه، خشکسالی، بالا رفتن گرما و غیره است. باین دلیل در هر سال به طور متوسط بین سه تا چهار میلیارد متر مکعب از آب دریاچه ارومیه تبخیر می شود، که به لحاظ گستردگی دریاچه نمی توان از این میزان تبخیر جلوگیری نمود. از سوی دیگرعوامل انسانی ودست سازمیباشند. حفر تعداد زیادی چاه ژرف وایجاد سد وبندهای بسیارزیاد روی رودخانه هائی که به دریاچه میریزند ونیز ایجاد جاده درمیان دریاچه وسرازیر نمودن گنداب های صنعتی مسموم، این بحران را بطور بیسابقه حدت بخشیده است. امروز به طور کلی وضعیت زیست محیطی این ناحیه به هم خورده و عقب نشینی 120 هکتار دریاچه ارومیه هشدار مهمی بشمار میاید. بنا بر گفته برخی از کارشناسان در دوران اخیر این دریاچه بیش از شش متر ازعمق آب خود را ازدست داده است و میزان نمک دریاچه به اندازه اشباع رسیده، به گونه ای که بلورهای نمک در آب دیده میشود. هم‌اكنون سطح آب درياچه اروميه 5/2 متر كمتر از سطح تراز اكولوژيك درياچه است و این وضع تعادل دریاچه و هماهنگی اجزای آنرا بهم زده است. طبق نظربرخی کارشناسان این دریاچه بين 10 تا 12 ميليارد متر مكعب كمبود آب دارد كه اگر چنانچه بر پایه تدابیر تازه سالانه بیش از 4 میلیارد متر مكعب آب به درياچه وارد گردد، باتوجه به میزان تبخير وکمبود كنونی می‌توان طی يك دوره 5 ساله به تعادل اكولوژيك درياچه دست یافت.

درياچه اروميه و جزاير آن جزو میراث اکولوژیکی ایران وجهان بوده و به لحاظ ويژگی های زیست محیطی وباارزش از سال 1346 به عنوان منطقه نگهداری شده ارزیابی گشته و از سال 1349 به عنوان پارك ملی قلمداد گردیده است. از سال 1354 اين درياچه بمثابه ذخيره‌ گاه طبیعی "بيوسفر" در برنامه "انسان و كره زمین" سازمان يونسكو جای گرفته است. برپایه کنوانسیون 1971 رامسردر سال 1354 درياچه اروميه و بیست و سه درياچه‌ آب شیرین و تالاب دیگر به دلیل دارا بودن معيارهای جهانی كنوانسيون حفاظت از تالابها در ليست تالاب‌های جهانی سازمان ملل قرار گرفته است. بر اساس این کنوانسیون دولت ها متعهد میشوند که تمامی تلاش خود را برای حفظ این گنجینه های طبیعی یعنی مناطق مرطوب ومنابع آبی بکارببرند. کل مساحت حفاظتی ایران در چارچوب کنوانسیون رامسر به 1.486.438 هکتار میرسد. این میراث جهانی هم اکنون بلحاظ عوامل طبیعی خشکسالی وتبخیر، وبخصوص بخاطربی لیاقتی وسیاست تخریبی جمهوری اسلامی ومصرف صنعتی و بی رویه آب در منطقه و سد سازی گسترده وپل سازی وجاده کشی روی دریاچه، دستخوش بحران اکولوژیکی حیاتی گردیده است. در واقع جمهوری اسلامی با مدیریت اداری وسیاسی مخرب خود وضع این دریاچه و سرزمین اطراف راهرچه بیشتر بوخامت کشانده است وبی اعتنا به پیمان های بین المللی و بی اعتنا به ضرورت کیفیت طبیعت، با اقدامات سود پرستانه و ضد اکولوژیکی خود شرایط هولناکی برای این دریاچه بوجود آورده است.

ویرانگری ها کدامند؟

سدسازی: یکی ازعوامل ویرانگری ساختن تعداد زیاد سد روی رود هائی است که منتهی به دریاچه میشوند. آمار گوناگون منتشر شده تعداد سدها را از 36 تا 88 سد اعلام مینمایند. تنها روی رودخانه آجی چای 22 سد ساخته شده است. ساختن این سدها فاقد کارشناسی لازم بوده است زیرا 95 درصد آبها را در خود انباشت نمودند. بی توجهی به سیستم آب رسانی رودخانه ها وسفره های زیرزمینی، و استفاده یکجانبه از آب سد های گوناگون روی چهارده رودخانه اصلی، برای مصرف آب مورد نیاز کشاورزی و کشت صنعتی در اطراف دریاچه ونیز حفر صدها چاه ژرف ونیمه ژرف در این بسترزمینی از دیگر عوامل نامساعدی است که تعادل دریاچه را دگرگون کرده اند. متاسفانه فقدان شفافیت دولتی ووزارت نیرو آمار دقیقی در دسن نیست، ولی گفته میشود که بیش از 10 پروژه سد جدید در دست ساختمان است و دهها سد دیگر در برنامه ریزی وزارت نیرو در نظر گرفته شده است. ایجاد بی رویه وناهنجارسدسازی ها و چاه ها بناگزیر از ورود آب به دریاچه ارومیه جلوگیری نموده و سفره های زیرزمینی را از دریاچه دورکرده است. توسعه ناموزون کشاورزی و فعالیت صنعتی و اختصاص یکجانبه آب این بخش آبخیز باین فعالیت های مصرفی جز بی توجهی به تعادل عمومی منطقه و نیازهای اکوسیستمی نمی تواند باشد. مدیریت آب هم به تغییرات فصلی و کشوری باید توجه کند وهم به تمامی نیازها وبویژه خصوصیات زیست محیطی کل منطقه باید نظرداشته باشد. تمامی این سدها بدون برنامه تحقیقی همه جانبه وبدون کارشناسی اکولوژیکی وبراساس دید محدود تکنوکرات هاتحقق یافته است. پمپاژ گسترده و مصرف پر حجم وبدور از شیوه های علمی آبیاری، ازویژگی های سیاست مسئولان و تکنوکرات هائی است که همه چیزرا فدای تولید انبوه و کسب سود هرچه سریعتر و هرچه بیشتر نمودند. در واقع در این الگوی مدیریتی مولد گرا و این دیدگاه تولید ستاه، برای رشد اقتصادی و مصرفی، مصالح زیست محیطی و انسانی بدست فراموشی سپرده شده است. این مدل اقتصادی حریص پرهزینه منافع اکوسیستمی را بکنار نهاده و تحت عنوان "ترقی وپیشرفت اقتصادی"، تمامی زندگی طبیعی و انسانی را به خطر افکنده است.

ما میدانیم که دریاچه ها دارای پیوند طبیعی با مجموعه منابع و راه آبهای اقلیم ویژه خوددارند. سدها آبها را انبار کرده تا تولید برق نموده ویا به فعالیت های صنعتی انتقال دهند، لیکن این امریکجانبه بی توجه به حیات دریاچه ها و اکوسیستم محلی، بسیار خطرناک است. ساختن سد "درودزن" یا سد داریوش برروی رود "کر"در دهه 1350، احداث سد سیوند در نزدیکی شهرستان پاسارگاد از آغاز سال 1371 وتصمیم در باره احداث سد ملاصدرا در شهرستان اقلید بروی سرشاخه های رودخانه خانه "کر" در سال 1377و تبدیل چند ده هزار هکتار از زمین های مجاور به زمین های کشاورزی، منجربه زیان رساندن به میراث فرهنگی ویا از بین رفتن پوشش گیاهی کنار دریاچه ها شده واز آنجا که تبخیر طبیعی آبها باتوجه به گرمی هوا بشدت ادامه دارد، پس از یک دوره، تعادل عمومی بهم خورده وایجاد بحران مینماید. بنابراین یکی از علل اصلی خفگی دریاچه ارومیه همین سدها میباشد.

جاده سازی: یکی دیگر از عوامل بحران، ساختن راه و پل در داخل دریاچه است. جمهوری اسلامی در سال 1358 خورشیدی بهنگام جنگ ایران وعراق وبرای تسهیل فعالیت وتدارک جنگی در پشت جبهه، بساختن یک جاده وپل میانگذر بروی ارومیه اقدام نمود. ایجاد این جاده میانگذر که 1709 متر طول دارد وبمیزان 1276 متر آن درون دریاچه ساخته شده است و دوسوی خاور وباختر دریاچه را پیوند میدهد. این جاده که با هدف کاهش فاصله ارومیه تا تبریز از 240 به 130 کیلومتر ساخته شده دارای دو مسیر رفت وبرگشت خودرو و خط راه آهن میباشد. این راه با مسیرهای رفت و برگشت جداگانه هرکدام به عرض 9 متر با استفاده از مقاطع مرکب فلزی و بتنی ساخته شده و مسیر راه آهن نیز به عرض 5 متر در وسط پلهای سواره رو تنظیم شده است. باید یاد آوری کرد که دولت کارفرمائی این طرح را به وزارت راه وترابری واگزار نمود. در اجرای این طرح، مدیریت با "شرکت خدمات مدیریتی ایرانیان"، پیمانکارآن "شرکت صدرا" وابسته به صنایع دریائی ایران و شرکت "انژی" نروژی وبالاخره مشاوراجرائی شرکت "کوی" دانمارکی ودوشرکت ایرانی میباشند. این پروژه زیان آور وپرهزینه با گذشت 28 سال هنوز به پایان نرسیده است.

در ابتدا برای ساختن راه وپل میانگذر دریاچه ارومیه با تراشیدن کوه و ریختن هزاران تن سنگ و خاک به داخل دریاچه کار آغاز شد وسپس با فرورفتن بخش‌های زیادی از راه‌ساخته شده در میان لجن‌های دریاچه ارومیه، ادامه کار متوقف شد. پس از سالیان دراز دوباره ادامه فعالیت راه سازی در دستور قرار گرفت. ولی این بار بجای ریختن سنگ وخاک در دریاچه، قرار شد تا پلی بزرگ به طول 500 متردوسوی جاده ناتمام را بیکدیگر پیوند زند.

این جاده سازی در درون دریاچه خسارات بیشماری بوجود آورده است. تنها راه آبی که دو سوی دریاچه را بهم پیوند میدهد طول همین پل میباشدو این جاده سازی تمام گردش آب در داخل دریاچه را بهم ریخته، زنجیره اکولوژیک و تعادل هیدرولو‍ژیکی واکولوژیکی دریاچه را بر هم زده ومانع انتقال اکسیژن ومواد غذائی در مسیر گردنده طبیعی خود شده است. ایجاد جاده سازی در میانه این دریاچه ضربه مهلکی به تعادل دریاچه وارد نموده ، دریاچه ارومیه را به دو قسمت شمالی و جنوبی تقسیم کرده و غلظت نمکی آنرا بشدت افزایش داده است. این طرح نابخردانه که تنها برای جاده کشی وکم کردن فاصله بوده ودرجهت سیراب کردن امیال تکنوکراتها تنظیم شد، از هرگونه دغدغه خاطردر زمینه زیست محیطی دور بوده و نتیجه آن هزینه سنگین وغیر منطقی ونابود کردن اکوسیستم دریاچه و سرزمین های اطراف بود.

پساب های صنعتی: عامل فاجعه بار دیگر که بحران این دریاچه رادامن زد، انتقال پساب های صنعتی کارخانه های منطقه بدرون ارومیه بود. در نبود سیستم استاندارد دفع پساب های کشاورزی و صنعتی و نبود نظارت دقیق وعلمی نهاد های بازرسی، بسیاری از کارخانه ها، پساب های آلوده خود را به سوی دریاچه ارومیه هدایت و تخلیه کرده ومیکنند. این آلودگی صنعتی، دریاچه را از کرانه های شرق و غرب در معرض تهدیدهای بسیار پر مخاطره محیط زیستی قرار داده ومیدهد. مجتمع صنعتی کاوه سودا مابین شهرستان‌های مراغه و بناب که محصول تولیدی آن کربنات سدیم ( ماده اولیه صنایع شیشه، شوینده وکاغذ) میباشد، برای تولید خود به میزان بسیار زیادی آب شیرین نیازمند است. همین مجتمع از آنجا که فاقد هرگونه سیستم جمع آوری و تصفیه زائده ها و پساب های آلوده صنعتی است، آمونیاک و نمک ناشی از فعالیت صنعتی را به تمام محیط زیست منطقه سرازیر میکند. سالهاست که پسابهای صادر شده از این کارخانه به دلیل نبود تصفیه خانه و عدم ایزولاسیون حوضچه های تبخیر، به آبهای زیرزمینی نفوذ کرده و بارها به زمین های کشاورزی منطقه آسیب وارد کرده است.

اوایل اردیبهشت 1390 باشکسته شدن پنج حوضچــه پساب کارخانه‌کاوه سودای مراغه و سرازیر شدن سیل مواد شیمیائی ناشی از آن، به گفته فرماندار بناب، این حادثه 10 هزار هکتار از باغ‌ها و زمین هـای مستعد کشاورزی و خانه‌های مردم را در پنج روستای این شهرستان غیرقابل استفاده کرد و به ویرانی کشید. بدنبال تخریب زیست محیطی واعتراضات گوناگون شهروندان و طرفداران محیط زیست ونیز کارکنان همین شرکت "کاوه سودا مراغه"، گروه مدیریت پسماند آذربایجان شرقی پس از کش و قوس های فراوان به تعطیلی مجتمـع تولیــدی رای داد. علیرغم این تصمیم این شرکت به فعالیت خود ادامه میدهد زیرا مسئولان دولتی برآنند که نقش اقتصادی آنرا نمی توان نادیده گرفت. اهالی روستاهائی چون خوشه مهر، چلقايی، ديزج پروانه و ینگی کند خوشه مهر که بیشترین خسارت وآلودگی را دراین حادثه دیده اند می گـویند دیگر در زمین هـایی کـه پساب این بنگاه صنعتی پخش شد امکـان کشت و کشاورزی از بین رفته و در آینده نزدیک به بیابان تبدیل خواهد شد . ازسوی دیگر بر اساس اخبار و مصاحبه کارگران پوست بدن همه کارکنان این شرکت براثر تماس با مواد قلیایی در معرض آسیب جدی قرار دارد و حتی دستگاه های انگشت نگاری کـه جهت حضور و غیاب کارگران درنگهبانی ورودی کارخانه نصب شده است قادر به شناسایی اثر انگشت این کارگران به علت از بین رفتن پوست دستشان نیست. خسارات انسانی ناشی از آلودگی روند تولید و شرایط کاری تا حدی بالا بوده که مدیران کارخانه کارگران بیمار را اخراج میکنند تا خطاکار قلمداد نگردند.

رئیس سازمان حفاظت محیط زیست آذربایجان شرقی در خصوص آثار مخرب پساب های صنعتی این کارخانه گفت: پساب کارخانه تولیدی مراغه به دلیل داشتن قابلیت هدایت الکتریکی بالا به هنگام نفوذ به خاک آثار مخربی بر روی منابع آبهای زیرزمینی منطقه دارد. علاوه بر تاثیر سوء پساب این کارخانه بر منابع آب زیرزمینی، برخی از عناصر سنگین نظیر نیکل و مواد خطرناکی مانند آمونیاک به صورت پساب از این کارخانه خارج و در زمین های اطراف جاری می شود. بهلول نعمتی، ‌فرماندار مراغه که کارخانه مورد بحث در محدوده این شهرستان قرار دارد گفت: نمیتوان به راحتی نسبت به تعطیلی یک کارخانه صنعتی بخش خصوصی حکم داد. وی افزود: تعطیلی این کارخانه تبعات اجتماعی و اقتصادی در منطقه و حتی کشور دارد. این مجموعه یکی از معدود مراکز تولید مواد اولیه صنایع شوینده و نیز صنعت شیشه در ایران بوده و تعطیلی آن موجب گرانی چنین محصولاتی در کشور خواهد بود. وی در عین حال آلایندگی این کارخانه را تایید کرده و می گوید: البته پساب های این مجتمع برای کشاورزی منطقه بسیار مضر است اما برای رفع این مشکل باید چاره ای اساسی اندیشه شود. بسیاری از کارخانه های صنعتی برای محیط زیست مضر هستند اما با اتخاذ تدابیر لازم میزان آلایندگی آنها کنترل یا به حداقل می رسد. سپس این مسئول جمهوری اسلامی اعتراف میکند در جلساتی که با مسئولان محیط زیست ، صنایع ، و … در استانداری تشکیل شده مقرر گردیده پساب این واحد از طریق لوله به دریاچه ارومیه منتقل شود. وی با بیان اینکه تاکنون 25 کیلومتر از لوله گذاری این کارخانه به سوی دریاچه ارومیه به اتمام رسیده است، افزود: تنها 4 کیلومتر دیگر برای رسیدن به منطقه مورد نظر باقیمانده است. فرماندار مراغه بهلول نعمتی درپایان اظهار امیدواری کرد رسانه ها با این مسئله به گونه ای برخورد نکنند که ضمن ایجاد نگرانی برای مردم و کشاورزان، باعث فرار سرمایه گذاران بخش خصوصی از منطقه گردد.( گزارش خبری – تحلیلی مهر، سپتامبر 2010 )

به آسانی متوجه میشویم که خسارات محیط زیستی بطور عموم و در این مورد ایجاد آلودگی در آب های ارومیه یک واقعیت صنعتی بوده و این شرکت که با داشتن 300 کارگر وکارمند، روزانه هشت هزار متر مکعب آب شیرین از سد علویان را پمپاژ میکند، روزانه شش هزار متر مکعب پساب خطرناک در محیط زیست و دریاچه ارومیه تخلیه میکند. نمونه دیگرمجتمع پتروشیمی تبریزاست که با تعداد پنج هزار نفرکارمند وکارگر، روزانه با میزان آب مصرفی بالا، 4800 متر مکعب پساب تولیدمیکند. ازیاد نباید برد که اغلب این پساب ها قابل تصفیه نیستند و بهر حال تخریب طبیعی وانسانی نتیجه مستفیم پساب های سرشار از نمک و آمونیاک میباشد. نکته دیگر اینکه اغلب شهرک های صنعتی این منطقه فاقد سیستم تصفیه مدرن بوده و هریک بطور وسیع در تخریب زیست محیطی نقش بازی میکنند.

نقش دولت: عامل ویرانگر دیگر نقش منفی دولت وتمامی بوروکراسی میباشد. چندی پیش نماینده مردم ارومیه در مجلس گفت که خشک شدن دریاچه ارومیه هیچ ربطی به دولت ندارد و۹۰درصد از این مسئله مربوط به خشکسالی است (خبرنگار پارلمانی خبرگزاری فارس). این گفتار بطور کامل دروغ است. تمام نکاتی که در بالا مطرح ساختیم بیانگر نقش ویرانگرانه دستگاه دولتی در زمینه زیست محیطی و فاجعه دریاچه ارومیه است. اصل 50 قانون اساسی جمهوری اسلامی هرگونه فعالیت اقتصادی که منجربه تخریب محیط زیست گردد را ممنوع اعلام نموده است. هنگامیکه فرماندار مراغه در حضور مسئولان سازمان محیط زیست و صنایع و خبرنگاران اعلام میکند که پساب کشنده کارخانه "کاوه سودا" با لوله کشی وارد دریاچه ارومیه میگردد، ابعاد وحشتناک این بی مسئولیتی نسبت به محیط زیست آشکار میگردد. تمامی نهادهای دولتی مانند وزارت نیرو، وزارت جهاد کشاورزی، وزارت راه وترابری، وزرات صنایع، وزارت نفت ونیز سازمان حفاظت محیط زیست و سازمان مدیریت بحران و غیره بطور مستقیم و غیر مستقیم ، بطور فعال و یا با سکوت خود در تخریب میراث و منابع زیست محیطی عمل کرده اند. بارها صدها تن مازوت نیروگاه برق بندر عباس توسط وزارت نیرو به خلیج فارس سرازیر شده است. تمامی پالایشگاه های نفتی زیر نظر وزارت نفت سرزمین های گسترده ای را با مواد شیمیائی آلوده کرده اند. دستگاههای دولتی مسجد سلیمان اولین شهر نفتی را بنابودی کشاندند. وزارت نیرو چهارده هزار بلوط کهنسال دنا را قطع کرد ونابود ساخت. شهرداری تهران بود که برای ساختن اتوبان زین الدین دوازده هزار درخت را شبانه برید. همین وزارت راه و شهرسازی ایران بود که بی توجه به اهمیت محیط زیست، ساز خود را ‌زد ونابودی جنگل‌های ارزشمند بین‌المللی شمال همچون جنگل ابر و پارک ملی گلستان را به بهانه گسترش جاده توجیه کرد. دولت وفرمانداری ها وتکنوکراتهایش هستند که بخش بزرگی از زاینده رود را به خشکی کشانده اند. دریاچه ارومیه ما در آذربایجان طی سی سال اخیر بزرگترین ضربه را خورده است و آنهم در سایه جمهوری اسلامی و مدیریت های خانمان برانداز آن. این روند تخریب با عریانی تمام صورت گرفت و درد وفریاد طرفداران محیط زیست در ایران وخارج کشور ونیزشکایت شهروندان ونظر متخصصان توسط سخنگویان دولت پیوسته به تمسخر کشیده شد. این نظام سیاسی کنونی است که دریاچه را بدو بخش تجزیه کرد و برای ساختن سدها اجازه صادر نمود و کارخانه ها را آزاد گذاشت تا با پساب های خودهرچه بیشتر زمینها و دریاچه ارومیه را آلوده کنند. دستگاه دولتی برخلاف حقوق بین المللی، کنوانسیو نهای بین المللی واز جمله کنوانسیون رامسر عمل کرده و مجرم اصلی در این بحران فاجعه آور اکولوژیکی میباشد. این دولت هرگز در راستای بهبودی دریاچه عمل نکرد و جز برگزاری یکسلسله نشست تبلیغاتی، در کردار تصمیم مثبت و روشنی نگرفت و مجلس اسلامی نیزهرگونه کمک مالی را رد نمود. گفتنی است که ساختمان اداره حفاظت محیط زیست شهرستان زرندیه با زیربنای 320 متر مربع در زمینی بمساحت 500 متر مربع، در مدت دوسال وبا بودجه ای بیش از یک میلیارد و 800 میلیون ریال ساخته شد تابوروکراسی اداری مستقر شود، ولی دریاچه ارومیه از هر بودجه ای محروم باقی ماند. این بیانگر سیاستی است که امر محیط زیست بهیچوجه در دستور کارش نیست.

نتایج مرگبار فاجعه اکولوژیکی ارومیه

اگر امروز بحران حیاتی گریبان دریاچه ارومیه راگرفته باین خاطر است که عوامل طبیعی و عوامل انسانی ودست سازبطرز منفی عمل کرده و در فقدان یک مدیریت درست اکولوژیکی وسیاسی دریاچه در آستانه مرگ قرارگرفته است. مسلط کردن منطق سودآوری سریع اقتصادی و سیاست های یکجانبه و چه بساتوام با رشوه خواری ها، به نابودی زیستنگاه منجر گشته ومیراث طبیعی یک کشور بباد فنا میرود. من بعنوان یک متخصص زیست محیطی با تمام قدرت اعلام میکنم که روند نابودی این دریاچه پیش از آنکه نتیجه خشکسالی و کاهش میزان بارش باشد، محصول یک مدیریت ناهنجار و ضد اکولوژیکی میباشد و یک ضربه جبران ناپذیر نسبت به زندگی انسانی، اقتصادی وزیست محیطی بشمار میآید. دریاچه ارومیه قلب ماست، قلبی که اگر بایستد پایان یک زندگی طبیعی وانسانی در یک گستره بیکران است.

افزایش گرمایش زمین، خشکسالی‌های پی‌درپی ناشی از کمبود بارش، افزایش درجه حرارت هوا و تشدید تبخیر سطحی در جهان و ایران جزو عوامل طبیعی بروز این بحران هستند، اما از سوی دیگر وبخصوص مدیریت نادرست، سیاست اقتصادی نادرست، افزایش سطح زمین‌های زیر کشت و در نتیجه آن شدت یافتن برداشت بی رویه از منابع آبی، سد بستن روی رودخانه‌هایی که به دریاچه می‌ریزند و کاهش شدید حقابه آن ونیز روانه نمودن پساب های صنعتی بسوی ارومیه، جزو عوامل موثر در خشک شدن دریاچه ارومیه هستند. با آنچه که تا بحال رویداده پیامد های ناگوار تخریب زیست محیطی بیشمار و هولناک است. هم اکنون بنابر گفته محمد محمدی‌زاده رئیس سازمان حفاظت محیط زیست بیش از ۳۷ درصد تالاب‌های اطراف این دریاچه خشک شده‌اند و اگر روند فعلی ادامه یابد در آینده نزدیک بقیه تالاب‌های آن نیز خشک خواهند شد. به جز تالاب‌ها، بیش از چهل درصد از خود دریاچه نیز از بین رفته و با توجه به خشکسالی‌های اخیر و میزان بالای تبخیردر این منطقه، آب باقیمانده دریاچه نیز در حال خشک شدن است. درجه حرارت منطقه حدود دو درجه سانتیگراد افزایش پیدا کرده است، امری که خشکزائی را تشدید میکند. در روزگار نچندان دور ژرفای دریاچه دوازده متر بود و در حال حاضر به شش متر کاهش یافته است. تاکنون 250 هزار هکتار از سطح دریاچه ارومیه به یک شوره زار سخت تبدیل گردیده و شوری آب به 340 گرم الی 400 گرم در لیتر افزایش یافته است. یکی از خسارات زیست محیطی نابودی تدریجی آبزی کوچک آرتمیا میباشد. دکتر اسماعیل کهرم میگوید: " آرتیمیا اورمیانا موجودی است که حدود یکی دو سانتی‏متر طول دارد و دارای ۱۱ جفت پا است. درست مانند یک موجود فضایی. ماده ‏اش در طول تابستان حدود هزار تخم می‏گذارد و این تخم‏ها را برای ماهی‏ سراها، پرورش ماهی و یا میگو مصرف می‏کردند " (مصاحبه با رادیو فرانسه یازدهم سپتامبر2011). متاسفانه بسبب شوری بیش از اندازه آب، جمعیت آرتمیا که خوراک اصلی فلامینگو های مهاجر است، نسبت به پانزده سال پیش بمیزان40 برابر کاهش یافته و با ادامه روند کنونی در آینده نزدیک، اثری از این آبزی مقاوم و ارزشمند بر جای نخواهد ماند.

اگر روند خشک شدن دریاچه‌ی اورمیه همچنان ادامه پیدا کند، این دریاچه خشک و به شوره‌زاربزرگی تبدیل میگردد وبا بادهای موسمی وریزگردهای نمک و یونهای به جای مانده از مواد معدنی، خطر پخش شدن نمک به روستا ها وشهرستان های اطراف وتمامی باغات سیب و انگور بسیار بزرگ است. میاندوآب، مهاباد، نقده و اشنویه که از مهم‌ترین مناطق فعالیت کشاورزی ونیز سلماس، ارومیه، تبریز، آذرشهر، مراغه، از این خطرات به کنار نخواهند بود. این زیستبوم که پنجاه هزار کیلومتر مربع وسعت دارد در تعیین آب وهوای این منطقه از ایران ونیز منطقه مهمی از ترکیه وعراق نقشی اثر گذار دارد وبنابراین تخریب آن اسفناک ومرگبارخواهد بود. براساس پیش‌بینی کارشناسان محیط زیست، با خشک شدن دریاچه ارومیه بیش از ده میلیارد متر مکعب نمک برجای خواهد ماند که از آن به عنوان پدیده نگران کننده "سونامی نمک" در ایران ومنطقه یاد می‌شود. برجای ماندن این کوه نمک، خروارها مواد سمی وفلزات سنگین و پخش آنها بر سلامت انسان، حیوانات، پرندگان و گیاهان تاثیر مخرب ‌گذاشته وفعالیت اقتصاد کشاورزی در منطقه را از میان می‌برد. در صورت خشک شدن دریاچه، نمک و مواد سمی بر جای مانده با بادهای گرم وارد شهرها وروستا ها شده و بناگزیرموجب بروز پاتولوژی های گوناگون از جمله بیماری های ریوی، چشمی وپوستی خواهد شد.

در کنار پيامدهای بسيار ناگوار خشکسالی درياچه اروميه، بنابر تخمینی بیش از 14 میلیون نفر بیکار وآواره خواهند شد، امری که فلاکت اجتماعی رادامن خواهد زد. بالاخره خطرات ناشی از ورود پساب های صنعتی آلوده به مواد سمی چون آرسينک و آمونياک درحاشيه درياچه اروميه از سوی استان آذربايجان شرقی و رهاسازی پساب های صنعتی اروميه به اين درياچه قابل چشم پوشی نيست چرا که احتمال بروز سرطان در انسان ها و ناباروری اراضی حاشيه اين تالاب تنها گوشه ای از مضرات ناشی از اين معضل زيست محيطی است.

تجربه بین المللی "سوان" و"آرال"

دریاچه "سوان" در ارمنستان در منطقه آرارات هشتاد سال پیش دستخوش تبخیر شدید آب شده ودر بحران عمیقی قرار گرفت. درسال 1930 تا 1940 دولت شوروی بر اساس یک طرح دولتی جهت محدود کردن میزان تبخیر، سطح دریاچه را کاهش داده تا باین ترتیب دریاچه دچار بحران نگردد. برپایه این سیاست مساحت دریاچه از 50000 کیلومتر به 30000 کیلومتر مربع تقلیل یافت. این کاهش سطح آب، تعادل دریاچه را بهم ریخت، حیات گیاهی رابه بحران انداخت، زندگی ماهیان ودیگر آبزیان را پریشان نمود وبعلاوه تشدید تولید برق ومصرف آب در منطقه جهت کشاورزی وافزایش جمعیت، بحران را دامنه داد. پدیده دیگری که سالها پیش مشاهده شد این بودکه دریاچه دیگر قادر نیست تا اکسیژن لازم را تولید کند واین وضع افزایش گاز متان و فسفات و ازت و فسفر در دریاچه را بهمراه داشته است. این وخامت منجر بآن شد که دریاچه پراز ماهی هشتاد درصد ماهی خودرا ازدست بدهد. برای مقابله با بحران و تخریب وادامه فروکش آب، برخی کارشناسان برآنند که سطح آب دریاچه را از طریق انتقال آب برخی رودهای نزدیک باید بالا برد. این پروژه نیازمند دهها میلیون دلارسرمایه گذاری است وبانک جهانی توافق خودرا برای یک وام 9 میلیون دلاری اعلام نموده است. البته اجرای چنین طرحی با مشکلات متعددی روبرو است، زیرا ادامه شهرسازی و توسعه فعالیت صنعتی در اطراف این دریاچه در چند دهه اخیر اجرای آنرا با معضلات تازه روبرو ساخته است.

مرگ دریاچه آرال یا خوارزم نتیجه چه بود؟ از این دریاچه که بین دوکشور ازبکستان و قزاقستان قراردارد امروز جز برکه کوچک سرشار از سموم وپساب های شیمیائی کارخانه ها و فاضلاب های شهری وبا غلظت چهارصد گرم نمک در هرلیتر چیزی نمانده است. در سال 1918 اقتصادان شوروی تصمیم میگیرند تا برای سازماندهی سوسیالیستی تولید کشاورزی انبوه برنامه ریزی نمایند و بتدریج این برنامه آغاز شد واز سالهای شصت میلادی اقتصادانان دولت شوروی برای تولید پنبه دورود بزرگ آمودریا (جیحون) و سیردریا(سیحون) که باین دریاچه میریختند را از مسیر خود منحرف کرده وباین ترتیب مرگ آرال را سازماندهی کردند. این مدیران استالینیست آبش را به ترکمنستان و جاهای دیگر بردند و تولید نامرغوب هم چند برابر شد. اما کم کم دریاچه دستخوش بحران گردیده و خشک شد و پس از آن موقعیت اقلیمی بهم خورد، زیست پرندگان وجانوران متلاشی شد، مناطق کویری افزایش نمود، پهنه‌زاری از نمک بوجود آمد و جمعیت بزرگی در اطراف دریاچه به بیماری های گوناگون واز آن میان سرطان مبتلا شدند. ریه های عفونت زده، طحال وکبد از کارافتاده، روده و معده بیمار، دردچشم وکودکان ناقص الخلقه وزود مرگ ازجمله نتایج این درام اکولوژیکی و این برنامه تولید مولدگرای سوسیالیستی میباشد. طبق آمار مرکزتحقیقاتی "اکوسان" در منطقه اطراف دریاچه در سال 1984 در هر هزار نفر 202 بیمار وجود داشت، حال آنکه در سال 2008 در هر هزار نفر 900 بیمار وجوددارد. افزایش بیماری ها در رابطه مستقیم با گسترش آلودگی های داخل آب وپخش آنها در اطراف آن میباشد. افزایش نیترات وفسفات وجیوه و نمک وفلزات سنگین در محیط زیستی و در زنجیره غذائی، سلامتی انسانهارا کاملن تخریب نموده است. در حال حاضر 75 درصد از سطح اولیه دریاچه خشک شده و 90 درصد از حجم آب دریاچه از بین رفته واین ویرانگری هزاران پدیده خطرناک در طبیعت وزندگی انسانی پدید آوده است. آنچه که برای دریاچه آرال روی داد، در مورد دریاچه ارومیه تکرار میشود. باین ترتیب مدیریت سوسیالیستی و مدیریت اسلامیستی به یک نقطه رسیدند.

نکاتی برای خروج از بحران

دریاچه ارومیه ضربات مهلک خورده است و بسوی مرگ حتمی حرکت میکند ولی هنوز امکان نجات وجوددارد. برای بیرون رفتن از بحران دریاچه ارومیه باید سریع اقدام نمود و بطور مسلم آنرا باید نجات داد. این دریاچه بیانگر یک تاریخ کهنسال و عامل تعادل محیط زیست واجتماعی در این منطقه بزرگ میباشد. برای راه جوئی به این نکات باید توجه داشت:

یکم: بسرعت از فشار بی آبی روی دریاچه باید کاست. از ایجاد سدهای جدید باید جلوگیری نمود و از مصرف کل آب چهارده رودخانه اطراف دریاچه باید اجتناب کرد. دریاچه دارای حقابه است، محروم کردن ارومیه بیان درک یکجانبه ونادرست است. این سیاست رونق اقتصادی صحیح نیست بلکه تخریب زندگی است. همانگونه که با توسعه صنعتی پنبه زار های اتحاد جماهیر شوروی دریاچه آرال نابود شد. فعالیت اقتصادی صنعتی وکشاورزی امروز از آب دریاچه بطور انحصاری استفاده کرده و فردا با تشدید هلاکتبار بحران خود نیز زیان خواهد دید. زمانی که محیط زیست و اجتماع لطمه ببینند اقتصاد دیگرنخواهد چرخید. فقط افراد طماع وحریص در جستجوی سودآوری سریع هستند واز حمایت دستگاه بوروکراسی برخوردارند. بنابراین از منطق یک جانبه وکور اقتصاد وسود بلافاصله باید خارج شد و سیاست نادرست مصرف حداکثری آب برای صنایع وکشت راباید رها کرد. اقتصاد باید تابع اصول توسعه پایدار باشد.

دوم: از ورد پساب های صنعتی با تمام قدرت باید جلوگیری نمود و تمام واحدهای تولید ی راباید زیر کنترل وبازرسی قرار داد. ایجاد فاضلاب های صنعتی وسیستم تصفیه مناسب با استاندارد های بین المللی عاجل وحیاتی است. بعلاوه برای بهبود وضع کنونی در ابتدا باید میزان نمک انباشت شده را جمع آوری نمود و آن را برای استفاده اقتصادی در انبارها وبدور از سیلاب ها نگهداری نمود. در حال حاضر دومعدن نمک یکی در نزدیکی شهر خوی ودیگری در نزدیکی شهر تبریز وجود دارند که مرتب مورد استفاده قرار دارند. با کم کردن فعالیت این معادن میتوان از نمک سواحل ارومیه برای مصرف در منطقه وکل ایران استفاده کرد. باین ترتیب با کم کردن نمک انباشت شده وکاهش پساب ها، ورود آب تازه به دریاچه را مورد توجه قرار داد.

سوم: تغییر سیاست تولید انرژی پاک برای مصرف صنعتی باید در دستور قرار گیرد. بجای استفاده از منابع فسیلی و یا سدها میبایست به توسعه انرژی خورشیدی و نیروی باد پرداخت. بنگاههای تولیدی منطقه مانند ساخت ماشین آلات، تجهیزات، ابزار ومحصولات کانی غیرفلزی، ساخت محصولات شیمیایی، لاستیکی، پلاستیکی، کارخانه آب ژاول، صابون سازی، تولید کلور وغیره میبایست بسمت بهره گیری از انرژی پاک تشویق گردند. بدون یک سیاست روشن وبا ابتکار یک نهاددولتی، توسعه اینگونه اقدامات میسر نخواهدبود. این سمتگیری اجازه خواهد داد تا از فشار روی سدها کاسته شود و دریاچه ارومیه بتواند نفس بکشد وتوسعه پایدار هموارگردد.

چهارم: ظرفیت های اکوتوریستی بیشمارند، بنابراین سیاست گردشگری سبزرا فعالانه باید در دستور کار گذاشت. آنچه را که ازبین رفته باید احیا نمود. هنوزکه هنوز است، البته با هزینه بالا، میتوان دریاچه رانجات داد. گردشگری و واکوتوریسم سبزرا میتوان در دستورقرارداد. جزایر زیبا، حیات وحش، پرندگان مهاجر و نیز چشمه های آب معدنی شامل آب های گوگردی و گازدار و قلیایی و نمکی و غیره و گل و لای و لجن های پیرامون دریاچه که هر یک پتانسیل بسیار مناسبی برای گسترش صنعت اکوتوریسم و بخش های بسیار درآمدزا و هماهنگ با محیط زیست آن از جمله طبیعت بینی و پرنده بینی به شمار می رود، همه وهمه را بایددر راستای اقتصاد محلی وپایدار به حرکت درآورد. روشن است که این امکانات وجودارد، ولی راه این رژیم برخلاف آنست. بعلاوه گفته میشود که رژیم خواهان نابودی دریاچه است زیرا از امکانات احتمالی معدن اورانیوم در کف دریاچه ارومیه میخواهد برای توسعه فعالیت زیانبار اتمی بهره برداری کند. این گفته اگر درست باشد آنوقت فرصتی برای طرح های اکوسیستمی باقی نخواهد ماند وحتا یک تلاش کوچک هم در دستور قرار نخواهد گرفت.

پنجم: بسیج افکار بین المللی برای به عقب راندن حکومت. برخی از جزایر ارومیه دیگر جزیره نیستند زیرا با کاهش 40 درصد از سطح آب خشکی ها بهم وصل شده اند. سواحل زیادی تبدیل به نمکزار شده اند، پرندگان بیشماری برای همیشه رفته ویا در شوره زار نمک جان باخته اند، آبزیان بسیاری نابودشده اند، کشاورزان کثیری کشت و کاشانه را رها کرده وآواره شده اند. علیرغم این شرایط دلخراش همه امید ها نابودنشده اند. امکان بازسازی وجود دارد، با دانش وتجربه و هوشیاری و امکانات مالی میتوان بمرور بسوی سلامتی بازگشت، ولی این امر با یک مانع اساسی مواجه است وآنهم حکومت اسلامی و بوروکراسی و مدیریت ویرانگر موجود است. مدیران کنونی درواقع توانائی تغییر را ندارند و بطرز آگاهانه تخریب میکنند. حدود سی سال این روند تخریب موجود است واعتراضات فعالان محیط زیست وشهروند آگاه و متخصص دلسوز جریان دارند. دولت موجود وسیستم ولایت فقیهی جز منافع مالی وسیاسی خود به چیز دیگری نمی اندیشند. بنابراین امید ما به جامعه بین المللی باید باشد. با تشدید فعالیت زیست محیطی، اپوزیسیون هوشیار وتمامی نهاد های طرفدارمحیط زیست برای حساسیت نهادهای بین المللی باید بکوشند تا دستگاه حاکمه تاحدودی عقب نشینی نموده واز فشار روی ارومیه بکاهد.

ششم: هر راه حلی امروز باید به یک تحلیل همه جانبه و دقیق وعلمی موکول شود. تجربه های مثبت ومنفی در جهان و کارشناسی متخصصان در جهان وایران باید پایه فکرجدید باشد. آیا سدها را باید بطور سریع باز کرد؟ آیااستفاده از چاه های ژرف را باید متوقف ساخت؟ آیا پل میانگذر را باید خراب کرد؟ آیا انتقال آب از دریای مازنداران و ارس را باید دردستور قرارداد؟ با کشاورزان بحران زده چه باید کرد؟ ارزیابی از بودجه برای بیرون رفت از این فاجعه چیست؟ چگونه مرکز اتمی بوشهر را باید متوقف ساخت و امکانات مالی را بسوی این پروژه جدید سوق داد؟ چگونه خرابکاری های بوروکراسی را باید خنثی نمود؟ در یک بازسازی نقش نهاد های غیردولتی چگونه تعریف میشود؟ جایگاه یک محیط زیست سالم در زندگی انسانی و اجتماعی چگونه قابل بررسی است؟ ویژه گی های اکوسیستم تمام منطقه کدامند؟ تمامی این پرسش ها رابطه ای تنگاتنگی بایکدیگر دارند. هرراه حلی با توجه به تمام جنبه های اقتصادی، طبیعی، تکنولوژیکی، فرهنگی، آموزشی، جغرافیائی، اجتماعی ونیز کشوری و منطقه ای باید در نظر گرفته شود. نگاه سیستمیک اکولوژیکی شرط بهتر اندیشیدن است.

هفتم: فراموش نباید کرد از آنجا که دریاچه ارومیه طبق کنوانسیون رامسر جزو گنجینه ها ومیراث طبیعی جهانی قراردارد، میتوان امکانات بسیاری را جهت بهسازی کل منطقه بسیج نمود. پروژه های متعدد برای خروج از بحران اجازه خواهدداد تا فعالیت تنومند اقتصادی و اکولوژیکی بوجود آمده و اشتغال تولید گردد. کارشناسی جدید راه را برای افکار نوین بازنموده ودر زمینه کشاورزی، دامپروری، زیست محیطی، تکنولوژیکی، آموزشی، پژوهشی، گردشگری وانرژی های پاک میتوان به طرح های تازه دست زد. بنابراین از این شرایط دشوار میتوان دور شد و فرصت های زیبا بوجودآورد تا کل منطقه آباد شود. از نظر دورنباید داشت که در چارچوب کنوانسیون رامسرو در فهرست تالاب‌های مهم جهان تالاب‌هایی وجود داشتند که به دلایل گوناگون مانند بهره برداری نادرست، خشکسالی و تهدید‌ها و معضلات زیست محیطی در معرض خطر و نابودی قرار گرفتند و جای خود را در لیست رامسر از دست داده و در لیست جدیدی به نام لیست "مونترو" یا تالاب‌های در معرض خطر و نابودی قرار گرفتند. ایران از مجموع۲۲ تالاب ثبت شده در لیست رامسر با داشتن شش تالاب در لیست مونترو بعد از یونان رتبه دوم تالابهای تخریب شده را دارد. بهرحال سازمان ملل ویونسکو باید در این زمینه مداخله کنند ورژیم را وادار برعایت حداقل تعهدات بین المللی خود نمایند وملاقات من با یونسکو درپاریس درراستای همین امر قرارداشت.

هشتم: امید ما در تلاش و پیکار است. اما آیا واقعیت تلخ سیاسی موجوداین فرصت را بما خواهد دادتا دریاچه زنده بماند؟ متاسفانه نظام حاکم نیروی بازدارنده وویرانگری بیش نیست. تنها امید واقعی ما اعتراض وفشار مردم روی دستگاه حکومتی است. در اعتراض به همه تخریب ها در ایران مانندخشکی زاینده رود، نابودی جنگل ها، آلودگی هوا، وخامت تالاب انزلی، آلودگی آب های خلیج فارس، فاجعه ارومیه وهمچنین دزدی ونابودی میراث تاریخی وهنری وطبیعی وغیره، مردم ما خشمناکند. محیط زیست یعنی زندگی، ومردم ما بیش از پیش باهمیت آن آگاه هستند. با تظاهرات وراهپیمائی مردمی در سراسر جامعه وبا فشار سنگین ومنظم بین المللی، حکومت عقب نشینی خواهد کرد. این نظام اسلامی ویران میکند وچندی پیش نیز مجلس شورای اسلامی با اختصاص حداقل بودجه برای نجات ارومیه مخالفت کرد. یکبار دیگرشهروندان معترض در 5 شهریور 1390 با شعار "سدها را باز کنید" در ارومیه وتبریز به خیابان ها آمدند ودر پی آن صدها نفر دستگیر شدند. معترضین دولت رابعنوان مسئول اصلی خرابی زیست محیطی دانسته واین دستگاه را باخشم وشعار خود نشانه گرفتند. نجات ارومیه خواست تمام مردم ایران است وهیچ نگرش افراطی نابجا نمیتواند این واقعیت را بپوشاند وتحریف کند. نجات دریاچه ارومیه یک خواست ملی و جهانی است. خرابکار جمهوری اسلامی است و در سراسر ایران مردم معترض بوده ومرگ تدریجی دریاچه ارومیه را نمی توانند بپذیرند. دریاچه ارومیه نباید بمیرد.

دریاچه ارومیه زنده باید بماند.

20 سپتامبر 2011

idjadi@free.fr

« L’analyse de la crise écologique du lac Ourmia en Iran », Auteur : IDJADI Didier, Paris, France, septembre deux milles onze

دکتر جلال ایجادی

اکولوژیست و استاد دانشگاه ـ فرانسه

و مسئول بخش پژوهش بنیاد میراث پاسارگاد

www.savepasargad.com

کمیته بین المللی نجات پاسارگاد