Montag, 17. März 2014

تورکمانیه ، سرزمین غیب شده! - محبوب امراهی



·
تورکمانیه ، سرزمین غیب شده! - محبوب امراهی
‎تورکمانیه ، سرزمین غیب شده! - محبوب امراهی
 

این مقاله به بررسی تاریخی سرزمین تورکمانیه می پردازد و هدف از نگارش آن یادآوری تاریخ تورکمانان آزربایجان(تورکان آزربایجان) می باشد. همچنین در ادامه ی مقاله به بررسی دلایل از بین رفتن این گستره ی تمدنی تورکان آزربایجان پرداخته می شود.
تورکان اغوز که به ادعای بسیاری از مورخین در اواخر هزاره ی اول میلادی از آسیای مرکزی به سوی سرزمین های غربی و در راس آن آزربایجان به صورت توده های بزرگ قبیله ای وارد می شوند مسیر خود را تا فلات آناتولی می پیمایند و در از آن روزگار تمدن تورکان اوغوز در این منطقه بسط و توسعه می یابد.(1)
البته مورخان زیادی نیز وجود دارند که وجود تورکها در آزربایجان و آناتولی را به گذشته های بسیار دور پیوند می دهند همچنین تئوری هایی مبنی بر حیات تورکان در قفقاز و آزربایجان از هزاره های قبل از میلاد وجود دارد که ادعا می نماید تورکها دیرین ترین گروه موجود در منطقه می باشند همچنین در این راستا تئوری های بسیاری نیز مبنی بر اینکه تورکان از نوادگان سومری ها هستند وجود دارد که بیشتر بر پایه ی تشابهات زبانشناختی ما بین زبان تورکی و سومری تکیه دارد.
اما آنچه که مسلم است بزرگترین زبانهای منطقه به لحاظ تعداد گویشوران مانند فارسی(تاجیکی) وعربی در دوره ی اسلامی وارد منطقه ی خاور میانه شده اند(2) و پیش از آن تاریخ در سرزمین کنونی ایران زبانهایی که امروزه "ایرانیک" نامیده می شوند و شاخه هایی از زبانهای هندو اروپایی می باشند و نیز زبانهایی که بازمانده ی تمدن های بین النهرین بوده اند و به گروه زبانهای هند و اروپایی ارتباطی نداشته اند به همراه زبانهای سامی مانند آکادی ، سریانی ، آرامی و کلدانی وجود داشته و زبان زنده ی دوره ی باستان به شمار می رفته اند. از سوی دیگر زبان ارمنی نیز نه یک زبان قفقازی که زبانی از شاخه ی زبانهای هند و اروپایی بوده(3) و اندکی قبل از دوره ی اسلامی وارد منطقه شده بوده است.از این رو زبانهای قفقازی به همراه زبان گرجی و زبانهای سمیتیک قدیمیترین زبانهای منطقه ی خاورمیانه و قفقاز می باشند و شکی نیست آنچه که امروزه از آن به عنوان زبان فارسی نام برده می شود پس از ورود زبان تورکی به جغرافیای ایران و آناتولی وارد این منطقه شده است.
در این نوشتار در مورد تاریخ کهن تورکان آزربایجان و آناتولی و تئوری های پیرامون آن سخنی گفته نمی شود و به بررسی تورکان اوغوز(تورکمانان) و قلمرو آنان پرداخته می شود که قدرت را در این منطقه پس از اسلام و با طلوع امپراتوری سلجوقی(4) بدست گرفته و تا یکهزار سال بعد سرنوشت منطقه را رقم زده اند.
تاریخ گواهی می دهد که تورکان اوغوز به صورت توده های بسیار بزرگی وارد سرزمین آزربایجان و سپس آناتولی شده اند به طوری که در مورد جمعیت بسیار زیاد تورکمانانی که به این سرزمینها سرازیر شده اند شاید تنها ابراز اینکه قشون ییواها قبیله ی 23-ام اوغوزها آنهم تنها در حوالی خوی و ارومیه که بخش بسیار کوچکی از قبیله ی ییوا را تشکیل می داده اند در قرن یازدهم میلادی با رقم ده هزار نفر(5) ذکر شده است. حال با علم به اینکه تعداد ییواها در سوریه ، آناتولی و همدان بیشتر از منطقه ی مذکور بوده است و با احتساب افراد غیر نظامی و زنان و کودکان و خانواده های سربازان این قشون ها معلوم می شود که تنها در حوالی خوی و اورمیه جمعیت قبیله ی ییوا به بیش از صدها هزار نفر بالغ می شده است از این رو نیز کوچ اوغوز ها به این منطقه را باید در بازه ی زمانی طولانی در کل هزاره ی اول قبل از میلاد و به صورت جمعیت های میلیونی محاسبه نمود.
از سوی دیگر با توجه به اینکه شهرهای باستانی منطقه ی آزربایجان و آناتولی در آن ادوار تاریخی حتی اگر کلا غیر تورک هم بوده باشند پذیرای جمعیت های بسیار بزرگتری از وضعیت موجود خود بوده اند و در مقابل این جمعیت های میلیونی در فرهنگ و تمدن تورک به سرعت ذوب شده و از صحنه ی تاریخ حذف شده اند زیرا در مناطق مذکور و در دوره ی مذکورهیچ شهر چنان پرجمعیتی وجود نداشته است شاید برای درک بهتر این مطلب نفوس زیاد تورک ها را با جمعیت شهرهای هلنی سواحل مدیترانه که آبادترین و بزرگترین مناطق مسکونی جهان باستان بوده اند سنجید.(6)
اما سوال اینست که امروزه چگونه بین دو منطقه ی تورک نشین آزربایجان و آناتولی گسیختگی قومی بوجود آمده است؟
برای پاسخ به این سوال به برسی دومین سرزمین تورکمان نشین پس از آزربایجان و در همسایگی غربی آن می پردازیم که از صحنه ی تاریخ حذف شده است.
آلکساندر آدام تاریخشناس بزرگ معتقد است که پس از سال 844 میلادی برای اولین بار با ورود تاتارها و یا تورکان اسکیت سرزمین های شرقی آناتولی در همسایگی آزربایجان به صورت "تورکمانیه" نامیده شده است(7) اما در مورد حدود و ثغور این سرزمین در ادوار مختلف تاریخی محل مباحثه های بزرگی وجود دارد این سرزمین که مرکزیت آن در میابین ارزروم ، وان ، دیاربکر و مناطق غربی این منطقه قرار دارد در طی سده های گوناگون با مرزهای متغیر در نقشه های تاریخی متعدد نشان داده شده است. به طوری که مارکو پولو سیاح معروف نیز مرزهای آن را تا حدود سیواس و کایسری تورکیه به سمت غرب نشان داده است.(8) در منابع غربی اغلب حدود این سرزمین مابین عراق عرب ، سوریه ، استان سیواس در آناتونی ، آزربایجان و دریای سیاه یا گرجستان (و یا ارمنستان) آمده است. که با مرزهای دولت قاراقویونلو(9) نیز منطبق می باشد و بی شک این دولت محلی بر سرزمین های تورکمن نشین تاسیس شده بوده است.
اما آنچه که مسلم است از آن تاریخ به بعد تقریبا در تمامی نقشه ها تا قرن نوزدهم و بویژه در نقشه های اروپایی نام و حدود و ثغور سرزمین های تورکمانیه ذکر شده است. همچنین بسیار جالب توجه می باشد که در اغلب منابع اروپایی تا قرون متاخر ساکنان این سرزمین به صورت تورکمان ها ، و مخلوطی از ارامنه و یونانیان ذکر شده و در آن از گروهای ایرانیک زبان مانند اکراد سخنی به میان نیامده است.(10)
از سوی دیگر برای همین منطقه نام "توگارماه" در زبان عبری(11) ، "تورگوم" در زبان ارمنی ،"تارگاموس" در زبان گرجی در دوره ی باستان و حتی قبل از میلاد مسیح به دفعات ذکر شده است. در متون باستانی عبری توگارماه فرزند ارشد یافث و برادر ریفات و اشکناز(12) می باشد. حال اگر ارتباط این نام (تورگوم) را با لغت تورک ، همچنین یهودی های اشکنازی که از ثلاله ی قوم تورک خزر (13) می باشند و یهودی بودن تورکان خزر و نیز این که بنا بر متون کهن دینی ، تورکان از فرزندان یافث (فرزند نوح) می باشند(14) را مد نظر قرار دهیم و در کنار آن علم به این داشته باشیم که لااقل منطقه ی آزربایجان در مجاورت تورکمانیه در دوره ی معاویه(قرن هفتم میلادی) سرزمینی تورک نشین بوده است(15) همچنین اینکه اسنادی از "تورکمانیه" نامیده شدن آن سرزمین(شرق آناتولی) در 844 میلادی وجود دارد بوضوح می توان نتیجه گیری نمود که این منطقه حتی از دوره ی قبل از میلاد مسیح نیز تورک نشین بوده و یک سرزمین تاریخی تورک می باشد. 
اما در مورد چگونگی "غیب شدن" این سرزمین تورک از تاریخ باید به قرن شانزده میلادی بازگردیم و تحلیلی کوتاه در مورد جنگ های ایدئولوژیک امپراتوری های تورک صفوی و عثمانی داشته باشیم.
در دوره ی مذکور پس از اینکه مذهب علوی در عثمانی موجب خشم این دولت سنی مذهب و کشتار آنان بویژه در مرکز این منطقه ی تورکمن نشین(دیاربکر)  می شود(16و 17) دولت عثمانی با قبایل سنی مذهب کرد از عراق متحد شده و این قبایل را برای مقابله با تورکمانان علوی به جنوب شرق تورکیه ی کنونی کوچ می دهد. پس از آن تاریخ درگیری های بین صفوی و عثمانی نیز موجب می گردد تا تنفر از تورکمانان علوی در آناتولی در میان اکراد موجبات نسل کشی و فرار آنان از منطقه را فراهم سازد. به طوری که به گواهی تاریخ تنها در دوره ی سلطان سلیم عثمانی بیش از یکصد هزار نفر تورکمان تنها در شهر دیاربکر نسل کشی می شوند(18) و بسیاری از تورکمانان علوی نیز به آزربایجان کوچ می کنند از این رو نیز امروزه در فلات آناتولی و کشورهای سوریه و عراق تورکمانان علوی مذهب سابق که در ادوار بعدی تحت تاثیر اقوام سنی مذهب منطقه بویژه اکراد به مذهب تسنن گرویده اند به صورت کاملا پراکنده زندگی می کنند و ارتباط سرزمینی بین مناطق اقامت آنان وجود ندارد همچنین بسیاری از این تورکمانان نیز از بیم نسل کشی دولت عثمانی در میان اکراد حل و هظم شده و خود را کرد نامیده اند و احتمالا از این رو نیز اکراد تورکیه می پندارند که از خراسان آمده اند زیرا این ذهنیت از حافظه ی تاریخی تورکمان آنان نشات می گیرد.
از این رو نیز به نظر می رسد که لغت کرد از همین زمان تبدیل به یک نام قومی شده است.(19)
در پایان این نوشتار منابع و ماخذ های مربوطه و نیز نقشه های تاریخی "سرزمین تورکمانیه" ارایه می شود و یاد آور می شود که تورکمان ها و تورکان آزربایجان یک ملت با یک زبان بوده اند و اگر آنان از صحنه ی تاریخ محو نمی شدند بی شک یا ما تورکان آزربایجان در زمان معاصر خود را تورکمان می نامیدیم و یا آنان خود را تورک آزربایجان می نامیدند. از این رو نیز تاکید بسیار می شود که از گروه زبانی تورکی با لهجه ای دیگر بحث نمی شود و این تاریخ ملت ماست که ناپدید شده است!
شنبه 15 مارس 2014 - 24 اسفند 1392
محبوب امراهی
آنکارا
------------------------------------------------------
منابع :
(1و5)
        . http://www.gunaz.tv/?id=4&vmode=1&sID=2814&lang=2
(2) تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه، از سلسله تحقیقات ایرانشناسی دانشگاه کمبریج، نشر امیرکبیر،۱۳۶۳، تهران، صفحه ۵۲۹
(3) http://global.britannica.com/EBchecked/topic/35305/Armenian-language
(4) http://global.britannica.com/EBchecked/topic/533602/Seljuq
(6) افس در نزدیکی ازمیر در دوره ی امپراتوری روم بزرگترین شهر هلنی آسیا و پایتخت ایالت آسیایی بوده و جمعیت آن به 200 هزار نفر می رسیده است.
(7) http://books.google.co.uk/books?id=Ts49AAAAIAAJ&pg=PA479&lpg=PA479&dq=turcomania+history&source=bl&ots=t7h-D7pOcL&sig=5WCQuoXu4A8jLbMT_oO6AIt8RJQ&hl=tr&ei=TeTgTri-HYSu8gP2hfXWBA&sa=X&oi=book_result&ct=result&redir_esc=y#v=onepage&q=turcomania%20history&f=false
(8و10)
 The Travels of Marco Polo/Book 1/Chapter 2
Concerning the Province of Turcomania
In Turcomania there are three classes of people. First, there are the Turcomans; these are worshippers of Mahommet, a rude people with an uncouth language of their own.[1] They dwell among mountains and downs where they find good pasture, for their occupation is cattle-keeping. Excellent horses, known as Turquans, are reared in their country, and also very valuable mules. The other two classes are the Armenians and the Greeks, who live mixt with the former in the towns and villages, occupying themselves with trade and handicrafts. They weave the finest and handsomest carpets in the world, and also a great quantity of fine and rich silks of cramoisy and other colours, and plenty of other stuffs. Their chief cities are CONIA, SAVAST [where the glorious Messer Saint Blaise suffered martyrdom], and CASARIA, besides many other towns and bishops' sees, of which we shall not speak at present, for it would be too long a matter. These people are subject to the Tartar of the Levant as their Suzerain.[2] We will now leave this province, and speak of the Greater Armenia.
In Turcomania Marco perhaps embraces a great part of Asia Minor, but he especially means the territory of the decaying Seljukian monarchy, usually then called by Asiatics Rum, as the Ottoman Empire is now, and the capital of which was Iconium, KUNIYAH, the Conia of the text, and Coyne of Joinville. Ibn Batuta calls the whole country Turkey (Al-Turkiyah), and the people Turkman; exactly likewise does Ricold (Thurchia and Thurchimanni)
(9) http://global.britannica.com/EBchecked/topic/311863/Kara-Koyunlu
(11) http://www.biblegateway.com/passage/?search=genesis%2010:3-10:3&version=NIV
(12) http://www.mechon-mamre.org/p/pt/pt1151.htm#27 
Set ye up a standard in the land, blow the horn among the nations, prepare the nations against her, call together against her the kingdoms of Ararat, Minni, and Ashkenaz; appoint a marshal against her; cause the horses to come up as the rough canker-worm. 
(13) http://global.britannica.com/EBchecked/topic/316553/Khazar
Any member of a confederation of Turkic-speaking tribes that established a commercial empire in European Russia in the late 6th century. A people of the northern Caucasus region, the Khazars allied with the Byzantines against the Persians in the 7th century and warred with the Arabs until the mid-8th century. Their empire extended westward along the Black Sea, and they controlled trade routes and exacted tribute from their neighbors. The ruling class adopted Judaism and maintained close relations with the Byzantine emperors. The Khazar empire began to decline in the 10th century and was crushed by Kiev in 965.
(14) Hazar Yazı؛malarında Hazar kağanı Yosef, Türklerin Gomar'ın oğlu Togarma'dan geldiğini dile getirir
در نوشته های یوسف امپراتور خزر ذکر شده است که تورکها از نسل توگارماه فرزند گومر می باشند.
 (15)https://archive.org/details/atiyjan
(16)
http://www.busakder.org/index.asp?PageID=30
جمعیت کنونی روستاهای تورکمن نشین علوی در دیار بکر
Diyarbakırdaki Türkmen Alevi Kِyleri Nüfusu 
DİYARBAKIR MERKEZ---1980---1985---1997---2003
Nahırkıracı (ھerabi)-------- 349---- 391--- 324---- Bo؛
Büyükkadı-------------------- 418---- 352--- 499------10
BİSMİL MERKEZ
Bakacak(Seyithasan)----- 673---- 621--- 294----150
A؛ağıdarlı(Türkdarlı)------- 955---1022--- 141------- 5
Türkmenhacı------------ ----1437---1606--- 946-----850
اINAR
ھükürlü-------------------- --1135---1224----750-----45
17. Jurdi Abisaab, Converting Persia: Religion and Power in the Safavid Empire, London, 2004.
(17و18)
http://www.alevi.dk/ENGELSK/THE_ALEVI_OF_ANATOLIA.pdf
MC Şehabeddin Tekindağ. Yeni Kaynak ve Vesîkaların Işığı Altında Yavuz Sultan Selim'in İran Seferi İ.Ü.Ed.Fak. Tarih Dergisi sayı 22 s.17. 1968
Gülağ Öz. İslamiyet Türkler ve Alevilik. s. 188, 1999 Ankara
(19) http://www.gunaz.tv/?id=4&vmode=1&sID=2803&lang=2‎
این مقاله به بررسی تاریخی سرزمین تورکمانیه می پردازد و هدف از نگارش آن یادآوری تاریخ تورکمانان آزربایجان(تورکان آزربایجان) می باشد. همچنین در ادامه ی مقاله به بررسی دلایل از بین رفتن این گستره ی تمدنی تورکان آزربایجان پرداخته می شود.
تورکان اغوز که به ادعای بسیاری از مورخین در اواخر هزاره ی اول میلادی از آسیای مرکزی به سوی سرزمین های غربی و در راس آن آزربایجان به صورت توده های بزرگ قبیله ای وارد می شوند مسیر خود را تا فلات آناتولی می پیمایند و در از آن روزگار تمدن تورکان اوغوز در این منطقه بسط و توسعه می یابد.(1)
البته مورخان زیادی نیز وجود دارند که وجود تورکها در آزربایجان و آناتولی را به گذشته های بسیار دور پیوند می دهند همچنین تئوری هایی مبنی بر حیات تورکان در قفقاز و آزربایجان از هزاره های قبل از میلاد وجود دارد که ادعا می نماید تورکها دیرین ترین گروه موجود در منطقه می باشند همچنین در این راستا تئوری های بسیاری نیز مبنی بر اینکه تورکان از نوادگان سومری ها هستند وجود دارد که بیشتر بر پایه ی تشابهات زبانشناختی ما بین زبان تورکی و سومری تکیه دارد.
اما آنچه که مسلم است بزرگترین زبانهای منطقه به لحاظ تعداد گویشوران مانند فارسی(تاجیکی) وعربی در دوره ی اسلامی وارد منطقه ی خاور میانه شده اند(2) و پیش از آن تاریخ در سرزمین کنونی ایران زبانهایی که امروزه "ایرانیک" نامیده می شوند و شاخه هایی از زبانهای هندو اروپایی می باشند و نیز زبانهایی که بازمانده ی تمدن های بین النهرین بوده اند و به گروه زبانهای هند و اروپایی ارتباطی نداشته اند به همراه زبانهای سامی مانند آکادی ، سریانی ، آرامی و کلدانی وجود داشته و زبان زنده ی دوره ی باستان به شمار می رفته اند. از سوی دیگر زبان ارمنی نیز نه یک زبان قفقازی که زبانی از شاخه ی زبانهای هند و اروپایی بوده(3) و اندکی قبل از دوره ی اسلامی وارد منطقه شده بوده است.از این رو زبانهای قفقازی به همراه زبان گرجی و زبانهای سمیتیک قدیمیترین زبانهای منطقه ی خاورمیانه و قفقاز می باشند و شکی نیست آنچه که امروزه از آن به عنوان زبان فارسی نام برده می شود پس از ورود زبان تورکی به جغرافیای ایران و آناتولی وارد این منطقه شده است.
در این نوشتار در مورد تاریخ کهن تورکان آزربایجان و آناتولی و تئوری های پیرامون آن سخنی گفته نمی شود و به بررسی تورکان اوغوز(تورکمانان) و قلمرو آنان پرداخته می شود که قدرت را در این منطقه پس از اسلام و با طلوع امپراتوری سلجوقی(4) بدست گرفته و تا یکهزار سال بعد سرنوشت منطقه را رقم زده اند.
تاریخ گواهی می دهد که تورکان اوغوز به صورت توده های بسیار بزرگی وارد سرزمین آزربایجان و سپس آناتولی شده اند به طوری که در مورد جمعیت بسیار زیاد تورکمانانی که به این سرزمینها سرازیر شده اند شاید تنها ابراز اینکه قشون ییواها قبیله ی 23-ام اوغوزها آنهم تنها در حوالی خوی و ارومیه که بخش بسیار کوچکی از قبیله ی ییوا را تشکیل می داده اند در قرن یازدهم میلادی با رقم ده هزار نفر(5) ذکر شده است. حال با علم به اینکه تعداد ییواها در سوریه ، آناتولی و همدان بیشتر از منطقه ی مذکور بوده است و با احتساب افراد غیر نظامی و زنان و کودکان و خانواده های سربازان این قشون ها معلوم می شود که تنها در حوالی خوی و اورمیه جمعیت قبیله ی ییوا به بیش از صدها هزار نفر بالغ می شده است از این رو نیز کوچ اوغوز ها به این منطقه را باید در بازه ی زمانی طولانی در کل هزاره ی اول قبل از میلاد و به صورت جمعیت های میلیونی محاسبه نمود.
از سوی دیگر با توجه به اینکه شهرهای باستانی منطقه ی آزربایجان و آناتولی در آن ادوار تاریخی حتی اگر کلا غیر تورک هم بوده باشند پذیرای جمعیت های بسیار بزرگتری از وضعیت موجود خود بوده اند و در مقابل این جمعیت های میلیونی در فرهنگ و تمدن تورک به سرعت ذوب شده و از صحنه ی تاریخ حذف شده اند زیرا در مناطق مذکور و در دوره ی مذکورهیچ شهر چنان پرجمعیتی وجود نداشته است شاید برای درک بهتر این مطلب نفوس زیاد تورک ها را با جمعیت شهرهای هلنی سواحل مدیترانه که آبادترین و بزرگترین مناطق مسکونی جهان باستان بوده اند سنجید.(6)
اما سوال اینست که امروزه چگونه بین دو منطقه ی تورک نشین آزربایجان و آناتولی گسیختگی قومی بوجود آمده است؟
برای پاسخ به این سوال به برسی دومین سرزمین تورکمان نشین پس از آزربایجان و در همسایگی غربی آن می پردازیم که از صحنه ی تاریخ حذف شده است.
آلکساندر آدام تاریخشناس بزرگ معتقد است که پس از سال 844 میلادی برای اولین بار با ورود تاتارها و یا تورکان اسکیت سرزمین های شرقی آناتولی در همسایگی آزربایجان به صورت "تورکمانیه" نامیده شده است(7) اما در مورد حدود و ثغور این سرزمین در ادوار مختلف تاریخی محل مباحثه های بزرگی وجود دارد این سرزمین که مرکزیت آن در میابین ارزروم ، وان ، دیاربکر و مناطق غربی این منطقه قرار دارد در طی سده های گوناگون با مرزهای متغیر در نقشه های تاریخی متعدد نشان داده شده است. به طوری که مارکو پولو سیاح معروف نیز مرزهای آن را تا حدود سیواس و کایسری تورکیه به سمت غرب نشان داده است.(8) در منابع غربی اغلب حدود این سرزمین مابین عراق عرب ، سوریه ، استان سیواس در آناتونی ، آزربایجان و دریای سیاه یا گرجستان (و یا ارمنستان) آمده است. که با مرزهای دولت قاراقویونلو(9) نیز منطبق می باشد و بی شک این دولت محلی بر سرزمین های تورکمن نشین تاسیس شده بوده است.
اما آنچه که مسلم است از آن تاریخ به بعد تقریبا در تمامی نقشه ها تا قرن نوزدهم و بویژه در نقشه های اروپایی نام و حدود و ثغور سرزمین های تورکمانیه ذکر شده است. همچنین بسیار جالب توجه می باشد که در اغلب منابع اروپایی تا قرون متاخر ساکنان این سرزمین به صورت تورکمان ها ، و مخلوطی از ارامنه و یونانیان ذکر شده و در آن از گروهای ایرانیک زبان مانند اکراد سخنی به میان نیامده است.(10)
از سوی دیگر برای همین منطقه نام "توگارماه" در زبان عبری(11) ، "تورگوم" در زبان ارمنی ،"تارگاموس" در زبان گرجی در دوره ی باستان و حتی قبل از میلاد مسیح به دفعات ذکر شده است. در متون باستانی عبری توگارماه فرزند ارشد یافث و برادر ریفات و اشکناز(12) می باشد. حال اگر ارتباط این نام (تورگوم) را با لغت تورک ، همچنین یهودی های اشکنازی که از ثلاله ی قوم تورک خزر (13) می باشند و یهودی بودن تورکان خزر و نیز این که بنا بر متون کهن دینی ، تورکان از فرزندان یافث (فرزند نوح) می باشند(14) را مد نظر قرار دهیم و در کنار آن علم به این داشته باشیم که لااقل منطقه ی آزربایجان در مجاورت تورکمانیه در دوره ی معاویه(قرن هفتم میلادی) سرزمینی تورک نشین بوده است(15) همچنین اینکه اسنادی از "تورکمانیه" نامیده شدن آن سرزمین(شرق آناتولی) در 844 میلادی وجود دارد بوضوح می توان نتیجه گیری نمود که این منطقه حتی از دوره ی قبل از میلاد مسیح نیز تورک نشین بوده و یک سرزمین تاریخی تورک می باشد.
اما در مورد چگونگی "غیب شدن" این سرزمین تورک از تاریخ باید به قرن شانزده میلادی بازگردیم و تحلیلی کوتاه در مورد جنگ های ایدئولوژیک امپراتوری های تورک صفوی و عثمانی داشته باشیم.
در دوره ی مذکور پس از اینکه مذهب علوی در عثمانی موجب خشم این دولت سنی مذهب و کشتار آنان بویژه در مرکز این منطقه ی تورکمن نشین(دیاربکر) می شود(16و 17) دولت عثمانی با قبایل سنی مذهب کرد از عراق متحد شده و این قبایل را برای مقابله با تورکمانان علوی به جنوب شرق تورکیه ی کنونی کوچ می دهد. پس از آن تاریخ درگیری های بین صفوی و عثمانی نیز موجب می گردد تا تنفر از تورکمانان علوی در آناتولی در میان اکراد موجبات نسل کشی و فرار آنان از منطقه را فراهم سازد. به طوری که به گواهی تاریخ تنها در دوره ی سلطان سلیم عثمانی بیش از یکصد هزار نفر تورکمان تنها در شهر دیاربکر نسل کشی می شوند(18) و بسیاری از تورکمانان علوی نیز به آزربایجان کوچ می کنند از این رو نیز امروزه در فلات آناتولی و کشورهای سوریه و عراق تورکمانان علوی مذهب سابق که در ادوار بعدی تحت تاثیر اقوام سنی مذهب منطقه بویژه اکراد به مذهب تسنن گرویده اند به صورت کاملا پراکنده زندگی می کنند و ارتباط سرزمینی بین مناطق اقامت آنان وجود ندارد همچنین بسیاری از این تورکمانان نیز از بیم نسل کشی دولت عثمانی در میان اکراد حل و هظم شده و خود را کرد نامیده اند و احتمالا از این رو نیز اکراد تورکیه می پندارند که از خراسان آمده اند زیرا این ذهنیت از حافظه ی تاریخی تورکمان آنان نشات می گیرد.
از این رو نیز به نظر می رسد که لغت کرد از همین زمان تبدیل به یک نام قومی شده است.(19)
در پایان این نوشتار منابع و ماخذ های مربوطه و نیز نقشه های تاریخی "سرزمین تورکمانیه" ارایه می شود و یاد آور می شود که تورکمان ها و تورکان آزربایجان یک ملت با یک زبان بوده اند و اگر آنان از صحنه ی تاریخ محو نمی شدند بی شک یا ما تورکان آزربایجان در زمان معاصر خود را تورکمان می نامیدیم و یا آنان خود را تورک آزربایجان می نامیدند. از این رو نیز تاکید بسیار می شود که از گروه زبانی تورکی با لهجه ای دیگر بحث نمی شود و این تاریخ ملت ماست که ناپدید شده است!
شنبه 15 مارس 2014 - 24 اسفند 1392
محبوب امراهی
آنکارا
------------------------------------------------------
منابع :
(1و5)
. http://www.gunaz.tv/?id=4&vmode=1&sID=2814&lang=2
(2) تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه، از سلسله تحقیقات ایرانشناسی دانشگاه کمبریج، نشر امیرکبیر،۱۳۶۳، تهران، صفحه ۵۲۹
(3) http://global.britannica.com/EBchecked/topic/35305/Armenian-language
(4) http://global.britannica.com/EBchecked/topic/533602/Seljuq
(6) افس در نزدیکی ازمیر در دوره ی امپراتوری روم بزرگترین شهر هلنی آسیا و پایتخت ایالت آسیایی بوده و جمعیت آن به 200 هزار نفر می رسیده است.
(7) http://books.google.co.uk/books?id=Ts49AAAAIAAJ&pg=PA479&lpg=PA479&dq=turcomania+history&source=bl&ots=t7h-D7pOcL&sig=5WCQuoXu4A8jLbMT_oO6AIt8RJQ&hl=tr&ei=TeTgTri-HYSu8gP2hfXWBA&sa=X&oi=book_result&ct=result&redir_esc=y#v=onepage&q=turcomania%20history&f=false
(8و10)
The Travels of Marco Polo/Book 1/Chapter 2
Concerning the Province of Turcomania
In Turcomania there are three classes of people. First, there are the Turcomans; these are worshippers of Mahommet, a rude people with an uncouth language of their own.[1] They dwell among mountains and downs where they find good pasture, for their occupation is cattle-keeping. Excellent horses, known as Turquans, are reared in their country, and also very valuable mules. The other two classes are the Armenians and the Greeks, who live mixt with the former in the towns and villages, occupying themselves with trade and handicrafts. They weave the finest and handsomest carpets in the world, and also a great quantity of fine and rich silks of cramoisy and other colours, and plenty of other stuffs. Their chief cities are CONIA, SAVAST [where the glorious Messer Saint Blaise suffered martyrdom], and CASARIA, besides many other towns and bishops' sees, of which we shall not speak at present, for it would be too long a matter. These people are subject to the Tartar of the Levant as their Suzerain.[2] We will now leave this province, and speak of the Greater Armenia.
In Turcomania Marco perhaps embraces a great part of Asia Minor, but he especially means the territory of the decaying Seljukian monarchy, usually then called by Asiatics Rum, as the Ottoman Empire is now, and the capital of which was Iconium, KUNIYAH, the Conia of the text, and Coyne of Joinville. Ibn Batuta calls the whole country Turkey (Al-Turkiyah), and the people Turkman; exactly likewise does Ricold (Thurchia and Thurchimanni)
(9) http://global.britannica.com/EBchecked/topic/311863/Kara-Koyunlu
(11) http://www.biblegateway.com/passage/?search=genesis%2010:3-10:3&version=NIV
(12) http://www.mechon-mamre.org/p/pt/pt1151.htm#27
Set ye up a standard in the land, blow the horn among the nations, prepare the nations against her, call together against her the kingdoms of Ararat, Minni, and Ashkenaz; appoint a marshal against her; cause the horses to come up as the rough canker-worm.
(13) http://global.britannica.com/EBchecked/topic/316553/Khazar
Any member of a confederation of Turkic-speaking tribes that established a commercial empire in European Russia in the late 6th century. A people of the northern Caucasus region, the Khazars allied with the Byzantines against the Persians in the 7th century and warred with the Arabs until the mid-8th century. Their empire extended westward along the Black Sea, and they controlled trade routes and exacted tribute from their neighbors. The ruling class adopted Judaism and maintained close relations with the Byzantine emperors. The Khazar empire began to decline in the 10th century and was crushed by Kiev in 965.
(14) Hazar Yazı؛malarında Hazar kağanı Yosef, Türklerin Gomar'ın oğlu Togarma'dan geldiğini dile getirir
در نوشته های یوسف امپراتور خزر ذکر شده است که تورکها از نسل توگارماه فرزند گومر می باشند.
(15)https://archive.org/details/atiyjan
(16)
http://www.busakder.org/index.asp?PageID=30
جمعیت کنونی روستاهای تورکمن نشین علوی در دیار بکر
Diyarbakırdaki Türkmen Alevi Kِyleri Nüfusu
DİYARBAKIR MERKEZ---1980---1985---1997---2003
Nahırkıracı (ھerabi)-------- 349---- 391--- 324---- Bo؛
Büyükkadı-------------------- 418---- 352--- 499------10
BİSMİL MERKEZ
Bakacak(Seyithasan)----- 673---- 621--- 294----150
A؛ağıdarlı(Türkdarlı)------- 955---1022--- 141------- 5
Türkmenhacı------------ ----1437---1606--- 946-----850
اINAR
ھükürlü-------------------- --1135---1224----750-----45
17. Jurdi Abisaab, Converting Persia: Religion and Power in the Safavid Empire, London, 2004.
(17و18)
http://www.alevi.dk/ENGELSK/THE_ALEVI_OF_ANATOLIA.pdf
MC Şehabeddin Tekindağ. Yeni Kaynak ve Vesîkaların Işığı Altında Yavuz Sultan Selim'in İran Seferi İ.Ü.Ed.Fak. Tarih Dergisi sayı 22 s.17. 1968
Gülağ Öz. İslamiyet Türkler ve Alevilik. s. 188, 1999 Ankara
(19) http://www.gunaz.tv/?id=4&vmode=1&sID=2803&lang=2

Sonntag, 9. März 2014

روح ملت در تاتارهای مهاجر - محبوب امراهی




روح ملت در تاتارهای مهاجر - محبوب امراهی
Şənbə, 07.03.2014 05:09
 این مقاله برای بررسی بیشتر وضعیت تاتارها و آشنایی خوانندگان محترم با تورکان تاتار در قرون معاصر به قلم تحریر در آمده است و به روح زخم دیده ی تاتارهای کریمه تقدیم می شود. همچنین در این نوشته تنها به برخی از تاتارهای مهاجری که در جامعه ی تورکیه نقش ایفا نموده اند اشاره می شود. از سویی این نوشته با تاتارهای تاتارستان ارتباطی ندارد و تنها در مورد تاتارهای مهاجر کریمه بحث می کند.

پس از تاریخ 1783 میلادی که بین دولت عثمانی و یکاترینای دوم تزاریچه ی روس به امضای معاهده ی صلح انجامید تاتارهای بسیاری به صورت قافله ها به سرزمین آناتولی و سواحل دریای سیاه در رومانی و بلغارستان امروزی (دوبروجا) و نیز بالکان کوچیدند.

اما در فاصله ی سالهای 1853-1856 میلادی و در میانه های جنگ کریمه تاتارهای بسیاری به فلات آناتولی کوچ کردند.
این تاتارهای مهاجر در بخشهایی از فلات آناتولی(تورکیه ی امروزی) به صورت متمرکز اسکان یافتند که مهمترین آنها شهر اسکی شهر می باشد که بسیاری از جمعیت آن را تاتارهای مهاجر کریمه تشکیل می دهند و از این رو نیز بزرگترین و مهمترین شهر تورک نشین تورکیه در فلات آناتولی می باشد که سطح فرهنگ و مدرنیته در آن از سایر مناطق آناتولی مرکزی ، شمالی ، جنوبی ، شرقی و جنوب شرقی بسیار بالاتر بوده و شاخص توسعه یافتگی در آن نیز نسبت به میانگین تورکیه بسیار بالا می باشد. شاید دلیل این امر را بایستی در فرهنگ بالای تورکان تاتار و کوشا بودن آنان جستجو نمود.

تاتارها در تورکیه شخصیت های بسیار مهمی را به جامعه ی این کشور عرضه کرده اند که در پیشرفت سطح فرهنگ جامعه ی تورکیه بسیار مفید واقع شده است.
بسیاری از تاتارهای تورکیه همچنان ویژگی های قومی خود را حفظ نموده اند اگرچه خیل عظیمی از آنان لهجه ی تورکی تاتاری را بلد نیستند اما بدلیل آنکه این لهجه با لهجه ی استانبولی و آزربایجانی زبان تورکی بسیار نزدیک و قابل فهم می باشد در مورد ارتباط با فرهنگ دیرین تاتاری مشکلی ندارند.

از سوی دیگر استان های آنکارا در مناطقی مانند "گول باشی" ، "پولاتلی" ، "بالا" ، حایمانا" و استان ادیرنه در منطقه ی "هاوسا" ، استان "کیرکلارائلی" در منطقه ی "بابااسکی" ، استان "کونیا"(قونیه) در مناطقی مانند "کولو" ، "توزلوکچو" ، "چومرا" ، استان "یوزگات" در مناطقی مانند "سورقون" و "یئرکوی" و نیز استان "یالووا" و نیز در مناطقی از استان "چوروم" مناطق  اصلی سکونت تاتارهای مهاجر از کریمه را تشکیل می دهند.
اکنون در مورد سرشناسترین تاتارهای مهاجر کریمه با معرفی آنان به گفتگو می نشینیم که همگی روح ملی خود را در مهاجرت حفظ
نموده اند.

اسماعیل گاسپرالی :

مهمترین نابغه ای که از تاتارهای مهاجر می توان نام برد بی شک "اسماعیل گاسپرالی" می باشد که اندیشه ی "ملت سازی تورک" و زمینه های تئوریک "مدرنیزاسیون جامعه ی تورک برای گذار به دوره ی دولت-ملت" رابوجود آورده است و تمامی جنبش های جهان تورک در بازیابی هویت خود مدیون اندیشه های گاسپرالی می باشد.
وی برای اولین بار دریافته بود که جامعه ی تورک نیاز به اصلاحات فرهنگی برای گذر به دوره ای جدید می باشد و برای اولین بار پایه های تئوریک اتحاد فرهنگی و زبانی ملل تورک را بنیان نهاده است.
شاید عصاره ی گفتمان وی را در این کلمات می توان خلاصه نمود :
"اتحاد در زبان ، در اندیشه و در عمل" .... "دیلده ، فیکیرده ، ایشده بیرلیک" 
اسماعیل گاسپرالی.
گاسپرالی در حالی که در جهان تورک بویژه در عثمانی آموزش افراطی دینی را به شدت نقد می نمود و پیشرفت را در "غربگرایی" می دید در عین حال در سرزمینهای تورکی که در زیر سلطه ی روسها بود از اتحاد اسلامی و رفورم در آن سخن بمیان می آورد که نشان می دهد وی دریافته بود علاوه بر وجود شکاف قومی بین تورک ها و روسها ، شکاف مذهبی نیز بین آنان وجود دارد که می تواند در اتحاد تورکها در مقابل روسها مفید واقع شود.
گاسپرالی بر نقش فرهنگ و بویژه زبان در روند ملت سازی واقف بود و از وی کتابها و مقالات ارزشمند بسیاری بر جای مانده است وی همچنین نشریات بسیار متعددی را به چاپ می رساند که در همه ی آنها از اصلاحات در فرهنگ اسلامی و تورکی ملت تورک سخن می گفت. اندیشه های وی در مدت زمان کوتاهی تاثیری بسیار عمیفق بر جهان تورک گذارد و بویژه در تورکیه ی عثمانی زیر بنای جنبشهای سیاسی بسیاری را مدیون خود نمود.
گاسپرالی معتقد بود که زبان مشترک تورکی در جهان تورک می تواند زبان تورکی با لهجه ی استانبولی باشد که از طرف تمامی تورکهای اوغوز بویژه تورکان آزربایجان نیز قابل استفاده می باشد. وی برای اینکه در روسیه ی تزاری توجه سیاستمداران ضد تورک را به خود جلب نکند هماره بر اقدامات فرهنگی تاکید می نمود و از سیاسی کاری پرهیز می کرد.



احمد توفیق پاشا :

متولد و متوفی استانبول در دوره ی عثمانی و تورکیه ی نوین می باشد که به مدت 14 سال در دوره ی سلطان عبد الحمید دوم سمت وزارت خارجه ی عثمانی و در دوره های محمت رشاد پنجم و محمت وحدت الدین ششم دو سال و 5 ماه سمت صدر اعظم عثمانی را بر عهده داشت.
  احمد توفیق پاشا از ثلاله ی خاندان گیرای(خاندان حکومتی تاتارهای کریمه) و یک نجیب زاده بوده است. وی همچنین سمت های مختلفی مانند سفرات در لندن را نیز بر عهده داشت او همچنین در مذاکرات صلح پاریس نیز حظور داشت اما بدلیل آنکه متن معاهده ی ننگین سور را به شدت بر علیه منافع عثمانی می دید از امضای آن سر باز زد و فرد دیگری این کار را بر عهده گرفت همچنین در کنفرانس لندن نیز که دو هیات یکی به نمایندگی از عثمانی(استانبول) و دیگری به نمایندگی از جبهه ی مقاومت آناتولی به رهبری آتاتورک(آنکارا) حظور داست احمد توفیق پاشا ابراز داشت که تورکیه در این اجلاس تنها یک هیات نمایندگی دارد و آن نیز هیات آنکارا به نمایندگی "بکیر سامی بیگ" می باشد. از این رو نیز به حکومت تازه تاسیس آتاتورک در این کنفرانس مشروعیت داده بود.



عدنان مندرس :

نام کامل وی "علی عدنان ارتکین مندرس" می باشد که در فاصله ی سالهای 1950 تا 1960 سمت نخست وزیری تورکیه را بر عهده داشته است. وی یک سیاستمدار و حقوقدان بوده است که تاثیر بزرگی در تاریخ دوره ی جمهوریت تورکیه داشته است.
عدنان مندرس در اخزاب مختلفی مانند فرقه ی آزاد جمهوری ، حزب خالق جمهوری و نیز حزب دموکرات که دو حزب اخیر در تاریخ تورکیه نقش مهمی ایفا کرده و هم اکنون نیز تداوم دارند فعالیت نموده است.
عدنان مندرس در سال 1899 میلادی در استان آیدین تورکیه در نزدیکی ازمیر و در خانواده ای کشاورز دیده به جهان گشوده بود. او نوه ی "حاجی علی پاشا" تاتار مهاجر به کونیا(قونیه) است.
مندرس بدلیل اختلافاتی که با دومین رییس جمهور تورکیه ی مدرن و یار اسبق آتاتورک یعنی "عصمت اینونو" داشت و نیز بدلیل اینکه دیدگاه سیاسی لیبرال و راستگرا را داشت با دوستان خود از حزب خلق جمهوری استعفا داد و حزب دسته راستی دموکرات پارتی را تاسیس نمود. وی در مورد اینکه عصمت اینونو تصویر خود را به جای آتاتورک بر روی اسکناس های تورک چاپ نموده بود با وی مخالفت نموده و تصویر اینونو را از این اسکناس ها حذف و دوباره تصویر آتاتورک را بر روی اسکناس های تورک چاپ نمود.
از اقدامات دیگر مندرس می توان آزاد کردن قرایت اذان به زبان عربی (که تا آنزمان به زبان تورکی خوانده می شد) و شرکت در جنگ کره و از این رو نیز عضویت کامل تورکیه در پیمان آتلانتیک شمالی ناتو و قرار گرفتن در جبهه ی غرب را نام برد.
در نتیجه ی اقدامات وی اقتصاد تورکیه به سرعت جان گرفت و با توجه به پیمان مارشال این کشور دوره ی صنعتی شدن و اوتومازیسون در کشاورزی را به سرعت طی نمود. عدنان مندرس درهای اقتصاد تورکیه را به روی سرمایه ی خارجی و غرب گشود و سیستم اقتصاد لیبرال را در این کشور نهادینه نمود.
او همچنین با آغاز درگیری بین یونانی تباران و تورک تباران در قبرس گروههای تورک را سازماندهی کرد تا در مقابل حملات یونانیان در امان بمانند. و سرانجام در سال 1959 با کوشش های وی "جمهوری قبرس" مستقل از تورکیه و یونان تاسیس شد که در آن تورکها نیز در چارچوب دولت قبرس دارای حق و حقوق خود بودند. مندرس در تاریخ تورکیه به عنوان سیاستمداری لیبرال و اسلامگرا شناخته می شود که تا حدودی خط مشی عزب عدالت و توسعه نیز برگرفته از افکار وی می باشد.
عدنان مندرس در سال 1961 و پس از کودتای 27 می 1960 به دار آویخته شده است.
فرزند مندرس نیز یک فعال سیاسی بوده و چندین دوره نمایندگی پارلمان را بر عهده داشته است.



معزز علمیه چیغ :

وی متولد بورسا در دوره ی اواخر عثمانی و از خانواده ی تاتارهای مهاجر می باشد که بزرگترین سومرشناس تورکیه و یک تاریخدان می باشد. او را با لقب "کرالیچه ی سومر" در تورکیه می شناسند. از وی تالیفات بسیار ارزشمندی به جای مانده است.



ایلبر اورتایلی :

پروفئسور تاریخ تورک متولد سال 1947 در برگنز اتریش و در خانواده ای تاتار می باشد که در دو سالگی به تورکیه مهاجرت نموده اند. البر اورتایلی هم اکنون به عنوان بزرگترین تاریخ شناس تورک در تاریخ تورکیه مطرح می باشد که از او آثار بسیار زیادی بر جای مانده است . اورتایلی به زبان های مختلف شرقی و غربی اشراف کامل داشته و کلام وی در مورد تاریخ به عنوان حجت می باشد. او از محبوبیت بسیار زیادی در جامعه ی تورک برخوردار بوده و چهره ای سرشناس است که چندین سمت مختلف نیز بر عهده داشته و متداوما در برنامه های تلویزیونی تورکیه سخنرانی می کند.



احمد احسان کیریملی :

وی مدرک پزشکی خود را از دانشگاه استانبول دریافت نموده و از خانواده ی وی از نجیبزادگان تاتار در دوره ی عثمانی می باشند.
کیریملی چندین دوره به عنوان نماینده ی مجلس در سیاست حظور داشته و نیز وزارت توریزم را نیز به وی محول نموده بودند. او که متولد بالیک اسیر بود در آنکارا درگذشته است.



مورات بارداکچی :

 
نام کامل وی "مورات گوکحان بارداکچی" می باشد که ژورنالیستی سرشناس و تاریخدان در تورکیه بوده و بویژه در مورد سقوط امپراتوری عثمانی تحقیقیات بسیاری داشته و از او آثار علمی زیادی به عنوان کتاب و مقاله منتشر شده است. بارداکچی چهره ای بسیار شناخته شده در رسانه های تورکیه بوده که به چندین زبان مختلف شرقی و غربی نیز اشراف کامل دارد.



امبیا چاووش :

از تاتارهای متولد بلغارستان می بشد. امبیا در بلغارستان توسط مدیر مدرسه ی خود که یک ارمنی بوده است مورد نژادپرستی و اخراج از مدرسه واقع می شود او در بلغارستان به اتهام جاسوسی به مدت یکسال مورد شکنجه واقع شده است و یکی از سمبل های مقاومت تورک ها در برابر نژادپرستی دولت بلغارستان می باشد که در مبادله ی نفوس بین تورکیه و بلغارستان به تورکیه کوچ نمود و چندین اثر در مورد نژادپرستی علیه تورک های بالکان نگاشته است.



ارسان ایلیاسووا :

متولد بخارا در ازبکستان در خانواده ی مهاجر تاتار کریمه ای و یک بسکتبالیست زبده می باشد که در "میلواکی بومز" بسکتبال ان. بی . ای ایالات متحده و نیز در تیم ملی بسکتبال تورکیه بازی می کند. او در سال 2002 شهروندی تورکیه را قبول نموده و به تبعیت این کشور درآمده است.



عصمت گیریتلی :

متولد کریمه و متوفی در استانبول بوده و حقوقدان سرشناس (پروفئسور حقوق) و نویسنده ای تاتار می باشد.
وی یکی از مهمترین حقوقدانهای تورکیه است که در نگارش قانون اساسی 1961 تورکیه نقش داشته و در دانشگاههای مختلف غربی ، آمریکایی و تورکیه به عنوان استاد تدریس نموده است وی همچنین از اولین مدیران کانال های تلویزیون دولتی تورکیه و نیز از نمایندگان تورکیه در سازمان ملل نیز بوده است. از او نیز آثار بسیاری بر جا مانده است.



حالیل اینالجیک :

(خلیل اینالجیق) تاریخشناس تورک با اصلیت تاتار بوده که در مورد تاریخ عثمانی ار دانشگاه شیکاگو نیز دعوت به همکاری دریافت نموده بود. او یکی از استادان برجسته ی تاریخ و نویسنده ی آار بسیاری می باشد.



حسن پولات کان :

متولد اسکی شهر تورکیه و ازخانواده ی تاتارهای مهاجر می باشد که به عنوان یک سیاستمدار نماینده ی پارلمان و وزیر کار و امور مالی در دولت عدنان مندرس مطرح بوده است که پس از کودتای 1960 تورکیه و همزمان با مندرس در جزیره ی ایمرالی به دار آویخته شد.



حایرالدین کاراجا :

(خیرالدین کاراجا) متولد بالیک اسیر و از خانواده ی تاتارهای مهاجر می باشد او یکی از دانشمندان تورک بوده که از خود آثار بسیار ارزشمندی بر جای گذاشته است او همچنین دهها مدرک افتخاری دکترا دریافت نموده است و از کسانی است که در مدرنیزاسیون صنایع تریکو در تورکیه نقش بسیار مهمی ایفا کرده است.
حایرالدین بدلیل ایجاد "باغ گیاه شناسی"(آربورئتوم) در تورکیه از سوی سازمان ملل نیز مورد تقدیر واقع شده است.

کمال کارپات :

متولد رومانی و از تاریخ نویسان سرشناس بوده که آثار وی به زبانهای مختلفی ترجمه شده است او تاریخ آمریکا ، روسیه ، عثمانی و اروپا را به نیکی می دانست.

مرال کونرات :

از هنرمندان برجسته ی تورکیه در زمینه ی بازیگری و خوانندگی و نیز مجری تلویزیونی می باشد. او در فیلمهای زیادی به ایفای نقش پرداخته است.


مورات اولکر

: یکی از ثروتمندترین افراد تورکیه و مالک "ییلدیز هولدینگ" با چرخش مالی 6 میلیارد دلاری سالانه و کارمندان و کارکنان 41 هزار نفری می باشد. او صنایع غدایی تورکیه را به مارکی جهانی تبدیل کرده است.


صبری اولکر :

از هنرمندان و ثروتمندان برجسته ی تورکیه و مدیر افتخاری "ییلدیز هولدینگ" می باشد که در کریمه به دنیا آمده است.


نجیب هابلمیت اوغلو :

نویسنده و مورخ اهل آنکارا و قربانی قتل "فال مجهول" می باشد. وی آثار زیادی از خود در زمینه ی اقلیت های تورک بویژه در اروپا به جای گذارده است که احتمال می رود توسط "تشکیلات ارگنکون" به قتل رسیده باشد.


نژلا آتش :

هنرمند سینمایی و رقاصه ی معروف تورک متولد رومانی در خانواده ای تاتار مهاجر از کریمه می باشد. وی در اروپا ، آمریکا و خاورمیانه دارای شهرت است.


نرمین بزمن :

نویسنده ی مشهور تورک تاتاری متولد تورکیه می باشد که آثار زیادی از خود به جای گذارده است. قالب آثار وی رمان می باشد.


عزیز نسین :
 
شاعر ، نویسنده ، طنز نویس پر آوازه ی تورک بوده که بنا بر گزارش یونسکو پس از اورهان پاموک ، یاشار کمال و ناظم حکمت بزرگترین نویسنه ی تورک می باشد که آثار بسیاری از وی به زبانهای مختلف ترجمه شده است.
وی دارای سبک ویژه ی خود بوده و دهها اثر(بیش از یکصد) از خود بر جای گذارده است.


اورهان گنجه بای :

با نام اصلی اورهان کنجه بای در زمینه ی موزیک آرابسک بوده که یکی از مشاهیر و مفاخران در میان هنرمندان موسیقی تورک و صاحب سبک می باشد.


صفا گیرای :

از سیاستمداران برجسته ی تورکیه و چندین دوره نماینده پارلمان در این کشور بوده است. او همچنین سمت هایی مانند وزارت دفاع ، وزارت اسکان ، و وزارت امور خارجه را در ادوار مختلف بر عهده داشته است.


یاکوپ ستار :

(یعقوب ستار) از جانبازان و قهرمانان ملی تورکیه در دوره ی نبرد رهایی و نیز جنگ در جبهه ی عراق بوده است. او متولد کریمه بوده و در اسکی شهر تورکیه به خاک سپرده شده است.


سوزان آوجی :

از پدری که تاتار تاتارستان و مادری که تاتار کریمه بوده است به دنیا آمده و یکی از هنرمندان زن برجسته در تورکیه می باشد.


یاووز آبادان :

متولد کریمه بوده و نویسنده ، حقوقدان و سیاستمداری تورک می باشد از او آثار بسیاری برجای مانده است. او همچنین نماینده ی پارلمان در تورکیه نیز بوده است.


چتین آلتان :

نویسنده ، شاعر ، ژورنالیست و سناریست برجسته ی تورک بوده و آثار مختلفی از خود بر جای گذارده است وی همچنین نماینده ی پارلمان نیز بوده است.


ایلهان مانسیز :

بازیکن مشهور فوتبال تورکیه می باشد که در کمپتن آلمان بدنیا آمده است. وی در باشگاههای اروپایی و تورکیه بازی کرده است و نیز یکی از اعضای تیم ملی فوتبال تورکیه بوده است.
 
محبوب امراهی
آنکارا
جمعه 07 مارس 2014 - 16 اسفند 1392

Samstag, 8. März 2014

دولتخواهی آذربايجانیها و نقدی بر مباحثات ملی


نگرشی به یادداشت‌های آقای "مهران بهاری" در ذیل مقاله‌ی تأملی در مفهوم ملت:

- See more at: http://www.tribun.com/dialog/daxili/1384-1391-01-01-14-14-14#sthash.2rrqMJYG.dpuf


 دولتخواهی آذربايجانیها و نقدی بر مباحثات ملی

ارسلان صرافی

مهدی مرتضیلو
http://www.tribun.com/dialog/daxili/1384-1391-01-01-14-14-14
مقدمه

اخیرا در فضای مجازی اینترنت مقالهای منتشر ساختیم که ضمن ارائهی مثالهایی از تجارب شکلگیری ملل مختلف جهان، به تعریفی از مفهوم ملت نائل شویم.

گفتنیست قریب به پنج دانگ این مقاله به شرح و بسط مفهوم "ملت" و تفاوتهای آن با مفاهیم "قوم" و "شهروند" و شیوههای نامگذاری ملل جهان و ... اختصاص یافته و در انتهای کار نیز یکی دو صفحهای در استفاده از اصطلاحاتی چون "ملت ترک" و "ملت آذربایجان" برای مردمان ترکزبان ساکن در شمال غربی کشور (و بیآنکه بگوئیم الزاما کدام درست و کدام غلط است) توصیه کرده بودیم که محور اصلی این مباحثات بر اساس تدقیق وضعیت سیاسی جنبش ملی آذربایجان، پتانسیلها و شعاع تاثیر آن بر ترکهای ساکن ایران درشرایط کنونی و آیندهی نزدیک و ... استوار شود. چرا که اگر حدود قابل تحققی از یک قلمرو جغرافیاییجهت استقرار یک دولت ملی ترک (خودمختار یا مستقل) مشخص کنیم، در آن صورت این اختلافات نظری در نامگذاری ملت ساکن آن محدوده نیز چندان موردی برای ظهور نخواهد داشت.

با توجه به اینکه در این نوشته به نوعی نظرات آقای مهران بهاری در خصوص استفاده از اصطلاح "ملت ترک" و نادرست خواندن "ملت آذربایجان" یا "ملت ترک آذربایجان" را مورد سوال قرار داده بودیم، لذا ایشان نیز بهحق در مقام پاسخگویی برآمده و چندین کامنت که همگی مربوط به دفاع از ترمینولوژی پیشنهادی ایشان دارد، گذاشتهاند.

کامنتهای ایشان فرصتی فراهم کرد تا بحث کوتاه مربوط به این دو اصطلاح را بسط بیشتری بدهیم و لذا از آقای مهران بهاری بهخاطر اهمیتی که به اظهار نظر صریح و سریع میدهند، تشکر و قدردانی میکنیم.

شیوههای نامگذاری ملل جهان

ما موکدا معتقدیم که مفهوم ملت با مفهوم قوم/اتنیک متفاوت است و در صورت عدم قبول این تفاوت، ادامهی بحث در مورد "ملت ترک" یا "ملت آذربایجان" بینتیجه خواهد بود. "ملت" مفهومی سیاسی و مقولهی جدیدی است که حتما نیاز به نامگذاری دارد. این نامگذاری یا "تثبیت و رسمیت بخشیدن به نام" معمولا در اولین جلسات مجلس ملیِ ملتی که موفق به تشکیل دولت خود شدهاست، رسما اعلام میشود. اما در مورد مللی که هنوز موفق به تشکیل دولت نشدهاند بعضا سالها مورد بحث و مناقشهاست.
بههر حال همهی ملتها برای خود نامی برگزیدهاند که در مواردی از نام قومشان نشات گرفته و در مواردی از نام سرزمینشان و بعضا نیز کاملا قراردادی و ایدوئولوژیک و احیانا بیمسما بوده. ذیلا هر یک را توضیح میدهیم:

1- نامگذاری ملت بر اساس نام قوم: مانند "ملت افغان" در افغانستان که شامل گروههای قومی افغان (اَوغان یا پشتو)، تاجیک و اوزبک و ترکمن میباشد و یا "ملت ترک" در ترکیه که شامل گروههای قومی ترک و همچنین کرد و لاز و ... ساکن ترکیه نیز میشود. نامگذاری ملتهایی چون مجار و قرقیز و روس نیز که اهالی کشورهای مجارستان و قرقیزستان و روسیه هستند نیز منشا قومی داشته است.

این نحوهی نامگذاری معمولا در کشورهایی که کثیرالمله هستند سوءتفاهماتی برای سایر اقوام پیش میآورد چنانچه در ترکیه این نحوهی نامگذاری مورد اعتراض کردهاست، (ناگفته پیداست که اگر در ایران نیز نام کشور "پرشیا" میبود و نام ملت ایران نیز ملت "پرس یا فارس" بود، سوءتفاهمات موجود در جامعه امروز ایران دوچندان میشد!)

2- نامگذاری ملت بر اساس نام سرزمین: مانند هند که سرزمینیست باستانی در جنوب قارهی آسیا و اهالی آنجا را "علیرغم تنوع قومیشان" هندو یا هندی مینامند و برای نام ملت این سرزمین نیز به تبع نام سرزمین "ملت هند" برگزیدهاند.
ایالات متحدهی آمریکا و استرالیا نیز اسمی سرزمینی است که ملت ساکن آنرا هرچند انگلیسیزبان باشند، آمریکایی و استرالیایی مینامیم و نه انگلیس.
کشور آفریقای جنوبی برای سرزمین خود نام قاره را با اضافه کردن اندیس جهت جغرافیایی انتخاب کرده است و لذا نام ملت خود را نیز "ملت آفریقای جنوبی" انتخاب کردهاست. ما در آنجا قومی بهنام قوم آفریقای جنوبی نداریم.

3- نامگذاریهای دیگر بر مبنای ملاحظات ایدوئولوژیک و ...: در بعضی موارد نیز نامگذاریها کاملا قراردادی و ایدوئولوژیک و احیانا بیربط بوده، چنانچه مسلمانان شمال هند برای اینکه استقلال و وجه افتراق خود را از هندوهای غیرمسلمان نشان بدهند آنها را نجس و خود را پاک فرض کرده و نام پاکستان بر کشور خود نهادند و لذا ملت خود را نیز (که از اقوام مختلف بوده و به زبانهای مختلفی سخن میگویند) پاکستانی مینامند و نه ملت اردو یا ملت سند و پنجاب. بعدها که پاکستان شرقی از پاکستان غربی جدا شد، نام قوم بنگال را که اکثریت قاطع اهالی پاکستان شرقی را تشکیل میداد، بر سرزمین خود نهاد و تحت عنوان بنگلادش اعلام استقلال کرد.

اصولا انتخاب نامهای ایدوئولوژیک برای کشورها و ملتها ریسک بالایی دارند وبا فروپاشی نظام سیاسی حتما دچار دستخوش تغییر میشوند.

چنانچه جمهوری دموکراتیک آلمان، جمهوری دموکراتیک خلق یمن، جمهوری دموکراتیک خلق کره که از سوی حکومتهای چپگرای خود به این نامهای فریبنده نامیده شدهاند، همواره از سوی مردم جهان به نامهای آلمان شرقی، یمن شمالی و کرهی شمالی و به تبع آن هم ملل آنها به نامهای "ملت آلمان شرقی، ملت یمن شمالی و ملت کرهی شمالی و ..." نامیده شدهاند.

                                                                        ***

تجربهی یوگسلاوی: مطالعهی نمونهی یوگسلاوی به عنوان کشوری که طی قرن اخیر انواع نامگذاریها را تجربه کرده شاید خالی از فائده نباشد. پیش از تشکیل یوگسلاوی کشوری بنام پادشاهی صربستان وجود داشت، هم صربستان و هم سایر مناطق پیرامونی آن در بالکان زیرنفوذ امپراتوری اتریش بود، پس از جنگ جهانی اول با اتحاد پادشاهی صربستان و مناطق کرواسی، اسلوونی و بوسنی-هرزگوین و ... در سال 1329 کشور جدیدی تشکیل شد که بدان نام پادشاهی یوگسلاوی را دادند.

"یوگ+اسلاوی" به معنی سرزمین "اسلاوهای جنوب" بود، چرا که اکثر ساکنین این  منطقه از بالکان خود را از نژاد و تبار اسلاو میدانستند. این نامگذاری کاملا انتخابی و قراردادی بود.

پادشاهی یوگسلاوی در جریان جنگ دوم جهانی جای خود رابه جمهوری فدرال سوسیالیستی یوگسلاوی داد. در سالهای فروپاشی شوروی این کشور نیز دچار فروپاشی شد و جمهوریهای کرواسی، اسلوونی، بوسنی-هرزگوین یکی پس از دیگری مستقل شدند، اما باقیماندهی این کشور شامل مناطق صربستان، مونتهنگرو و کوزوو تحت عنوان "جمهوری فدرال یوگسلاوی" چند سالی به حیات مشترک خود ادامه دادند.
با تجزیهی مونتهنگرو و کوزوو از صربستان که در اوایل سدهی بیستویک روی داد، یوگسلاوی دیگر به تاریخ پیوست. از زمان تشکیل کشوری بهنام یوگسلاوی، نام ملت این کشور نیز یوگسلاو بود. هر چند در داخل آن صرب، کروات، اسلوونی، بوسنیایی، مقدونی و آلبانیایی بودند و حتی بهاعتبار تشکیل دولت فدرال بسیاری از آنان ملت شمرده میشدند. اما در عرصهی بینالمللی نام کشور یوگسلاوی و ملت یوگسلاو کاربرد داشت. در حال حاضر دیگر نامی از کشور و ملت یوگسلاو نیست و کشورها و ملتهایی که جایگزین آن شدهاند، همه یا نامهای قومی خود رابرگزدیدهاند، مانند: (صرب-صربستان، کروات-کرواسی، مقدونی-مقدونیه) یا نامهای سرزمین خود را برگزیدهاند، مانند: (مونتهنگرو-مونتهنگرویی) که به معنای منطقهی سیاه کوه یا قرهداغ و قرهداغلی است.

گفتنیست اکنون در جهان دو ملت صرب وجود دارد. یکی در صربستان که بهنام "ملت صرب" نامیده میشوند و  دیگری در بوسنی که "ملت صرب بوسنی" نامیده میشوند و در جمهوری خودمختار صرب بوسنی ساکن هستند.
                                                                     
                                                                         ***

تاملی در نامگذاری کشورهای عربزبان: جریانات ناسیونالیستی این جوامع طی سالهای نیمهی دوم سدهی بیستم کوشیدند تا کشورهای گوناگون عربی را یکپارچه کنند. مهمترین این کوششها به تشکیل کشور جمهوری متحدهی عربی انجامید که میان سالهای ۱۹۵۸ و ۱۹۶۱ از یکی شدن سوریه و مصر به وجود آمده بود. هر چند چنین اتحادیهای هرگز میسر نشدهاست، اما اکنون بسیاری ازکشورهای عربی آگاهانه نام عربی را در ضمن نام سرزمین و ملت خویش میآورند:

جمهوری عربی یمن، جمهوری دموکراتیک عربی صحرا، جمهوری عربی مصر و ... که البته به اختصار آنها را یمن و صحرا و مصر مینامیم. نام ملت آنها نیز به تبع نام کشورشان ملت عرب یمن و ملت عرب مصر و ... است که باز به اختصار ملت یمن و ملت مصر نامیده میشوند. بدین ترتیب هرچند نام زبان مشترک عربی در اسامی کشورها و ملتهایشان است اما عملا بیشتر به نام سرزمینشان نامیده میشوند.

تاملی در موضوع ملت کرد: کردها تا وقتی که دولتی رسمی تشکیل نداده باشند مشکلی با نام "ملت کرد" و یا "کشور کردستان" ندارند، چرا که حدود و ثغور کشور احتمالی کردستان و کثرت اهالی ساکن آن برای هر یک از کردها مطابق حداکثر تصورات ذهنی خودشان است، اما تاریخ معمولا خطوط دیگری را ترسیم میکند.

فرض کنید اگر به دلایلی کرمانجهای سنی شمال و کردهای شیعهی کلهر جنوب و کردهای شیعهی کرمانج خراسان و ... بخواهند برای خود دولتهای مستقلی تشکیل دهند؛ در این صورت فقط اولین کشور کردی که دولت خود را تشکیل داده، شانس این خواهد داشت که  نام خود را "ملت کرد" و "کشور کردستان" بگذارد، اما تصور کنید که  اگر کشورهای مستقل کرد دیگری تشکیل شوند و همه همین نامها را برگزینند در این صورت به جز گیج کردن خود و جامعهی جهانی در بازتشخیص این یا آن کشور و این یا آن ملت نتیجهای نخواهند گرفت.

                                                                   ***

برگردیم به آذربایجان خودمان ... در اینکه اتنیک ما ترک و زبان ما ترکیست، شکی نیست، اما دهها سال است که همین نام "ملت ترک یا تورک میلتی" برای شناساندن اهالی ترکیهی نوین و در مقابل اصطلاح سابق "عثمانیها یا عثمانلیلار" و "مردم عثمانی یا عثمانلی خلقی" مورد استفاده جامعهی بینالملل بودهاست. لذا در معرفی نام زبان و قوم و ملت خویش ناگزیر از استفاده از کلمات و تعبیرات دقیقتری هستیم: طبق تصمیم سمینار اورتوگرافی زبان ترکی در سال 1381 اعلام شد نام زبان ما ترکی است و اما برای نشان دادن فرق آن با زبان رسمی ترکیه میتوانیم از اصطلاح زبان ترکی آذربایجانی استفاده کنیم.

اما چون نام ملت، همچون نام کشور کاربرد بینالمللی و سیاسی دارد اطلاق اصطلاحات "ملت ترک" به تنهایی و "ملت آذربایجان" بهتنهایی درعرصهی بینالمللی حتما شبهاتی با نام ملل کشورهای ترکیه و جمهوری آذربایجان پیش خواهد آورد. لذا لازمست از اصطلاح دقیقتری چون "ملت ترک آذربایجان جنوبی" استفاده کرد که به اختصار میشود گفت "ملت آذربایجان جنوبی". البته اگر کسانی بخواهند نام ملت ترک را بر خود بنهند مشکلینیست اما این تنها کاربردی ادبی و همچنین محلی و منطقهای میتواند داشته باشد، نه بینالمللی.

بهزعم آقای مهران بهاری اصطلاح "ملت آذربایجان" زائیده سیاستهای استالین است ... مسلما فرد فرهیختهای چون ایشان تاریخ انقلاب مشروطه و جنبش خیابانی را خواندهو میدانند که اصطلاح "ملت آذربایجان" حداقل ربع قرن قبل از ظهور استالین به وفور در آن دوره مورد استفادهی انقلابیون مشروطهخواه بوده است. جالب است که در دورهی مشروطه اصطلاح ملت فارس (به معنای ملت مشروطهخواه ایالت فارس) به کار رفته آنجا که از شیراز به تبریز تلگراف میزنند و مینویسند که: "ملت فارس اعم از اتراک و اعراب پشتیبان ملت آذربایجان است". (نقل به معنی)

ایشان توصیه کردهاند که مقالهی مولدونیسم را بخوانیم. http://en.wikipedia.org/wiki/Moldovenism


در این مقاله به اختصار گفته شده است که مولدونیسم جریانیست فکری که سعی میکند بگوید زبان مولداوی از زبان رومانی متفاوت است و این بهخاطر سیاستهای شوروی بوده که جدایی مولداوی را از رومانی ابدی جلوه دهد و آنرا برای همیشه ضمیمهی خود سازد. ما نمیدانیم که آیاچقدر تفاوت زبانی یا لهجهای و واژگانی میان مردم مولداوی و رومانی وجود دارد؟ اما قاطعانه میدانیم که کسی از ما ادعا نمیکند که زبان ترکی آذربایجانی (اینسوی ارس) با زبان ترکی آذربایجانی (آنسوی آن) متفاوت است. لذا مقایسهی مولداوی و آذربایجان قیاس معالفارق است.

بلی؛ رژیماتحاد شوروی در زمان خود سعی در ارائهی تعاریفی متفاوت و غیرترکی از آذربایجان در راستای ابدی کردن سیاستهای اشغال و استعمار داخلی خود داشته، اما مردم و متنورین آذربایجانی نیز عموما با گرایشات آذربایجانیسم یا آذربایجانچیلیق (که هویت قومی ترکی یکی از ارکان آن است!) در مقابل این سیاستها سالها مقاومت کردهاند. حال چگونه استالین گرجی انترناسیونالیست و کمونیست را خالق تئوری ناسیونالیسم آذربایجانی بیانگاریم؟!؟ گرایشی که سالها اصلیترین سنگر مقاومت در هر دو سوی ارس در برابر سیاستهای استحاله آذربایجان در فرهنگ اقوام غالب روس و فارس بوده است!

آنچه که امروز واقعیت دارد این است که "ملت مولداوی" با "ملت رومانی" به اعتبار دولتهای مستقل ازهم آنها دو هستی سیاسی جداگانهاند. اگر در سازمان ملل دو نماینده از سوی این دو بخواهند سخنرانی کنند، یکی خود را نمایندهی ملت مولداوی و دیگری خود را نمایندهی ملت رومانی معرفی خواهد کرد ... این نامگذاری تا وقتی که مردم مایل به ادامهی استقلال از همدیگر باشند اعتبار دارد و فقط در صورت ارادهی مشترک هر دو به ادغام در همدیگر، یکی از این نامها (و احتمالا نام ملت مولداوی) به بایگانی تاریخ سپرده خواهد شد.

مولداویانگاری آذربایجان، استالینساز بودن نام "ملت آذربایجان" و استالینیست بودن چندین نسل قبل و بعد از استالین (از مشروطهخواهان و تجددگرایان پیش از اتحاد شوروی گرفته تا نسلهایی چون ما که پس از فروپاشی شوروی متولد شدهایم) همه به یک اندازه خلاف واقع و غیرمنصفانهاند. آقای مهران بهاری لابد تصدیق مینمایند که بهرهگیری از چنین عباراتی نه تنها تاثیری در مجاب کردن خوانندگانشان نخواهد داشت، بلکه نکتهنظرات عموما ارزشمند دیگر ایشان را نیز میتواند تحتالشعاع خود قرار دهد.

ما ترکیم و زبان ما نیز ترکی (آذربایجانی)ست، اما نام سیاسی ملت نوین دولتخواه ما تنها زمانی میتواند "ملت ترک" انتخاب شود که بخواهیم با ترکیه متحد شده، دولت واحدی تشکیل دهیم؛ حال اگر مصرّ به استفاده از این اصطلاح باشیم حداکثر میتوانیم آنرا به صورت یک اندیس و مثلا در کنار نام سرزمین خود بیاوریم، که در آنصورت میشود "ملت ترک آذربایجان جنوبی".

نامگذاری برای معرفت و شناخت و تمییز این از آن است. نام اقوام از آن جهت در دو سوی مرزها مشترکند که پیشینهی تاریخی و گستردگی جغرافیایی یک قوم هیچ ربطی به مرزهای جغرافیای سیاسی امروز ندارد. هر مردمی تا وقتی قومند نام مشترک قومی خود را دارند. اما وقتی به مرحلهی نوین دولتخواهی میرسند، آنگاه ناگزیر از انتخاب نامی برای سرزمین و اسمی برای ملت نوین خود هستند. تاریخا ملتهایی که پیشتر از بقیه موفق به تشکیل دولت شدهاند، نام ملت نوین خود را بر اساس نام قوم یا سرزمین خود انتخاب میکنند. ملتهایی که پروسهی رشد هویت مستقل سیاسیشان بهدلایلی به تاخیر افتاده، لازمست در انتخاب نامی برای هویت جدید سیاسی خود دقت نمایند تا هم خود و هم مردم جهان را سردرگم نسازند.

نوشتهاند: به چه سبب دولت و وطن شوندگي باعث تغيير نام و هويت مردم ما مثلا به يك نام تاريخي ديگر مانند قزلباش و افشار و اوغوز نميگردد اما باعث تغيير آنها به نام آزربايجان كه صرفا نام يك سوم وطن ملت ترك ساكن در شمال غرب ايرانست ميگردد؟

دولت شوندگی هیچگاه موجب تغییر نام قوم نمیشود. اما ملت نوین در عرصهی جهانی بایستی به نامی نامیده شود که بتوان وی را از سایر ملل بازشناخت. از همسایگان خود مثال بزنیم: در عراق و پاکستان آیا قومی بنام عراقی یا پاکستانی داریم؟ مسلما نه. ما بلوچ و پنجابی و پشتو و سندی و ... عرب و کرد و ترکمن داریم. اما بهزعم ما انتخاب نام تاریخی عراق (معرب اوروک سومری) و پاکستان (که میتوانست گزینههایی چون بینالنهرین به جای عراق و هند شمالی یا هند مسلمان به جای پاکستان را نیز انتخاب شود) در روند ملتشوندگی و یا دولتشوندگی اجتنابناپذیر است.

به زعم ما هر یک از نامهای پیشنهادی شما اعم از قزلباش و افشار و اوغوز درصورتی که مورد پذیرش و اقبال مردم و متنورین آنها قرار گیرند قابل انتخاب هستند. اما این نامگذاریها تا کنون از سوی هیچ جریانی پیشنهاد و مدافعه نشده است.

بحث درخصوص چرایی نام آذربایجان هم موردیست که بایستی پاسخ آنرا از طراحان اصطلاح "ملت آذربایجان" یا دقیقتر "ملت ترک آذربایجان جنوبی" خواست و لذا فرصتی دیگر میطلبد.

این موضوعات، دقیقاً، همان مناقشهایست که درمقالهی اصلی از آن سخن رفته و عنوان شده که "مناقشهی اساسی و گره کور مباحثات این دو گروه (آذربایجانمحور و ترکمحور) نه اختلاف بر سر کلمهی «ترک» و «آذربایجان»، بلکه اختلاف بر سر قلمرو حکومتی دولت ملی است" و "اختلاف نظر پیرامون دو اصطلاح «ملت ترک» یا «ملت آذربایجان»، نشانگر دو گرایش در حرکتملی با رویکردی متفاوت در تعریف قلمرو جغرافیایی دولت ملی است."

کامنت فوق دلیلی بر صحت مدعای ما در ریشهیابی مباحثات فعلی پیرامون اصطلاحات «ملت ترک» یا «ملت آذربایجان» است. ما معتقدیم اصطلاح "ملت آذربایجان جنوبی" به مثابهی محدود کردن قلمرو جغرافیایی دولتیست که مهران بهاری در نظر دارد از "تهران" تا "بهار"  را نیز در بر بگیرد! و بنابرین دوباره تاکید میکنیم مناقشه بر سر حدود و ثغور دولت مطلوب دو گروه است نه «ترک» و «آذربایجان».

لذا جمله ی پایانی مقاله اصلی را مجددا تکرار میکنیم:

توصیه میشود، مباحثات مربوط به اصطلاحات "ملت ترک" یا "ملت آذربایجان" بر محور تدقیق وضعیت سیاسی جنبش ملی آذربایجان، پتانسیلها و شعاع تاثیر آن برای ترکهای ساکن ایران درشرایط کنونی و آیندهی نزدیک و ... و نهایتا تعیین حدود قابل تحققی از یک قلمرو جغرافیاییکه یک دولت ملی جدیدالتاسیس ترک (خودمختار یا مستقل) بتواند در آن مستقر شده به ادارهی امور بپردازد، استوار شود.

نوشته اند مقاله بسیار غیردقیق است. این خرده را بر خود وارد میدانیم و حق را به آقای مهران بهاری میدهیم.

ارسلان صرافی
مهدی مرتضیلو

ضمائم:
 ذیلا عین یاداشتهای آقای مهران بهاری جهت مزید اطلاع ارائه میشود (تاکیدها از ماست):


کامنت اول آقای مهران بهاری در پای مقالهی " تأملی در مفهوم ملت: دولتخواهی آذربايجانیها و نقدی بر مباحثات ملی":

متاسفانه چهارچوب اين نوشته نادرست است. مساله دولت شوندگي يك ملت و يا وطن شوندگي نياخاك وي ربطي به هويت ملي و نام وي ندارد. گروه ملي كرد چه سرزمين محل سكونتش تبديل به وطن او شود، چه بتواند در اين وطن دولت ملي خود را تاسيس كند، چه اين دولت ملي فدرال باشد و يا مستقل، سر سوزني به نام ملي و هويت ملي وي كه كرد است ندارد.

گروه ملي ترك نيز چه داراي جغرافيا باشد، چه نباشد، چه محل سكونتش بتواند مفهوم وطن كسب كند چه نكند، چه روزي بتواند در اين جغرافيا دولت ملي خود را تاسيس كند و چه نكند، چه اين دولت فدرال باشد و چه نباشد، نام و هويت ملي وي ترك است. در هر جغرافيائي كه ملت ترك بخواهد دولت ملي خود را تاسيس كند، و اين دولت را هرچه كه بنامد سر سوزني فرق نمي كند؛ نام و هويت ملي وي ترك است.

كساني كه بين نام و هويت ملي ملت ترك و جغرافياي محل سكونتش، وطن شوندگي و دولت شوندگياش ارتباط ايجاد مي كنند، نخست مي بايد وجود اين ارتباط ناموجود را كه صرفا محصول خيال و فرضي نادرست است اثبات كنند؛ سپس اثبات نمايند حتي اگرارتباطي موجود باشد، به چه سبب دولت و وطن شوندگي بايد باعث تغيير نام و هويت مردم ما مثلا به يك نام تاريخي ديگر مانند قزلباش و افشار و اوغوز نمي گردد اما باعث تغيير آنها به نام آزربايجان كه صرفا نام يك سوم وطن ملت ترك ساكن در شمال غرب ايران ست مي گردد، و اين همه در حالي است كه مثلا كردها قبل از دولت شوندگي و بعداز دولت شوندگي، در غرب ايران و شمال شرق آن، در شمال شرق سوريه و غرب آن، در هرجغرافيائي كه زندگي مي كنند و چه داراي دولت باشند و نباشند همچنان داراي نام اتنيك و ملي ثابتی يعني كرد هستند
علاوه بر آن كساني كه از تز ملت آزربايجان دفاع مي كنند، بايد اول مشخص كنندكه درباره ايدئولوژي استعماري آزربايجانيسم و مولدوونيسم، روند آفريدن اين دو ملت جديد و دو زبان جديد به نام هاي ملت آزربايجان و زبان آزربايجاني و ملت مولدون و زبان مولدووني، ... در اتحاد شوروي، رابطه اين دو دكترين به ترتيب ضد تركي و ضد رومني با تلاش شوروي براي مشروعيت دادن اشغال سرزمينهاي مذكور چه مي دانند؟ به چه سبب گمان مي كنند شيوع مفهوم ملت آزربايجان كه صرفا پس از دوره استالين و تاسيس حكومت ملي آزربايجان وابسته به او، توسط شماري از وابستگان به ايدئولوژي كمونيسم و يا منسوبين نواحي جغرافيائي شرق آزربايجان متاثر از جمهوري آزربايجان، بي ارتباط با ايدئولوژي استعماري آزربايجانيسم استالينيست است؟

بايد توضيح دهند چرا بحث ملت آزربايجان و ملت مولدون صرفا در سرزمينهاي به ترتيب ترك و رومني كه بخشي از آنها توسط روسيه اشغال شده بود، مطرح شد، اما درميان مثلا ملل كرد و بلوچ و ... كه سرزمينهايشان توسط روسيه اشغال و تجزيه نشده است هرگز بحث عوض كردن نام ملي كرد به كردستاني و نام ملي بلوچ به بلوچستاني و ...مطرح نشده است؟

کامنت دوم آقای مهران بهاری در پای مقالهی "تأملی در مفهوم ملت: دولتخواهی آذربايجانیها و نقدی بر مباحثات ملی":

مقاله بسيار غيردقيق است. به عنوان مثال اصطلاح ملت ترك ايران به همان اندازه جعلي و نادرست كه ملت ترك آزربايجان. وقتي گفته ميشود كه نام و هويت ملت ما ترك است، اين به معني آن است كه نام و هويت ملي ملت ما نه ترك ايران، نه ترك آزربايجان، نه ترك آزري، نه آزري، نه آزربايجاني و نه چيز ديگري است. همانطور كه نام ملت كرد، كرد است، نه كرد ايران، نه كرد كردستان، نه كردستاني و نه چيز ديگري. كجاي درك اين مطلب ثقيل است كه در ايران ملتي و يا قومي و يا توده اي كه خود را ترك مي نامد و مي داند ساكن است؟

کامنت سوم آقای مهران بهاری در پای مقالهی "تأملی در مفهوم ملت: دولتخواهی آذربايجانیها و نقدی بر مباحثات ملی":

من قويا توصيه مي كنم قبل از ارائه هر مطلبي در باره مفهوم ملت آزربايجان، كه ما چه بخواهيم و نه نخواهيم در شوروي ايجاد شده است، موضوع آزربايجانيسم و يا اقلا مولدونيسم كه درباره آن بررسيهاي متعددي وجود دارند مطالعه شوند:
http://en.wikipedia.org/wiki/Moldovenism
- See more at: http://www.tribun.com/dialog/daxili/1384-1391-01-01-14-14-14#sthash.VHJvXgIx.dpuf
 دولتخواهی آذربايجانی‌ها و نقدی بر مباحثات ملی

ارسلان صرافی

مهدی مرتضی‌لو

مقدمه

اخیرا در فضای مجازی اینترنت مقاله‌ای منتشر ساختیم که ضمن ارائه‌ی مثال‌هایی از تجارب شکل‌گیری ملل مختلف جهان، به تعریفی از مفهوم ملت نائل شویم.
- See more at: http://www.tribun.com/dialog/daxili/1384-1391-01-01-14-14-14#sthash.VHJvXgIx.dpuf

نگرشی به یادداشت‌های آقای "مهران بهاری" در ذیل مقاله‌ی تأملی در مفهوم ملت:

 دولتخواهی آذربايجانی‌ها و نقدی بر مباحثات ملی

ارسلان صرافی

مهدی مرتضی‌لو

مقدمه

اخیرا در فضای مجازی اینترنت مقاله‌ای منتشر ساختیم که ضمن ارائه‌ی مثال‌هایی از تجارب شکل‌گیری ملل مختلف جهان، به تعریفی از مفهوم ملت نائل شویم.

گفتنی‌ست قریب به پنج دانگ این مقاله به شرح و بسط مفهوم "ملت" و تفاوت‌های آن با مفاهیم "قوم" و "شهروند" و شیوه‌های نامگذاری ملل جهان و ... اختصاص یافته و در انتهای کار نیز یکی دو صفحه‌ای در استفاده از اصطلاحاتی چون "ملت ترک" و "ملت آذربایجان" برای مردمان ترک‌زبان ساکن در شمال غربی کشور (و بی‌آنکه بگوئیم الزاما کدام درست و کدام غلط است) توصیه کرده بودیم که محور اصلی این مباحثات بر اساس تدقیق وضعیت سیاسی جنبش ملی آذربایجان، پتانسیل‌ها و شعاع تاثیر آن بر ترک‌های ساکن ایران درشرایط کنونی و آینده‌ی نزدیک و ... استوار شود. چرا که اگر حدود قابل تحققی از یک قلمرو جغرافیایی‌ جهت استقرار یک دولت ملی ترک (خودمختار یا مستقل) مشخص کنیم، در آن صورت این اختلافات نظری در نامگذاری ملت ساکن آن محدوده نیز چندان موردی برای ظهور نخواهد داشت
- See more at: http://www.tribun.com/dialog/daxili/1384-1391-01-01-14-14-14#sthash.VHJvXgIx.dpuf

نگرشی به یادداشت‌های آقای "مهران بهاری" در ذیل مقاله‌ی تأملی در مفهوم ملت:

 دولتخواهی آذربايجانی‌ها و نقدی بر مباحثات ملی

ارسلان صرافی

مهدی مرتضی‌لو

مقدمه

اخیرا در فضای مجازی اینترنت مقاله‌ای منتشر ساختیم که ضمن ارائه‌ی مثال‌هایی از تجارب شکل‌گیری ملل مختلف جهان، به تعریفی از مفهوم ملت نائل شویم.

گفتنی‌ست قریب به پنج دانگ این مقاله به شرح و بسط مفهوم "ملت" و تفاوت‌های آن با مفاهیم "قوم" و "شهروند" و شیوه‌های نامگذاری ملل جهان و ... اختصاص یافته و در انتهای کار نیز یکی دو صفحه‌ای در استفاده از اصطلاحاتی چون "ملت ترک" و "ملت آذربایجان" برای مردمان ترک‌زبان ساکن در شمال غربی کشور (و بی‌آنکه بگوئیم الزاما کدام درست و کدام غلط است) توصیه کرده بودیم که محور اصلی این مباحثات بر اساس تدقیق وضعیت سیاسی جنبش ملی آذربایجان، پتانسیل‌ها و شعاع تاثیر آن بر ترک‌های ساکن ایران درشرایط کنونی و آینده‌ی نزدیک و ... استوار شود. چرا که اگر حدود قابل تحققی از یک قلمرو جغرافیایی‌ جهت استقرار یک دولت ملی ترک (خودمختار یا مستقل) مشخص کنیم، در آن صورت این اختلافات نظری در نامگذاری ملت ساکن آن محدوده نیز چندان موردی برای ظهور نخواهد داشت
- See more at: http://www.tribun.com/dialog/daxili/1384-1391-01-01-14-14-14#sthash.VHJvXgIx.dpuf

نگرشی به یادداشت‌های آقای "مهران بهاری" در ذیل مقاله‌ی تأملی در مفهوم ملت:

 دولتخواهی آذربايجانی‌ها و نقدی بر مباحثات ملی

ارسلان صرافی

مهدی مرتضی‌لو

مقدمه

اخیرا در فضای مجازی اینترنت مقاله‌ای منتشر ساختیم که ضمن ارائه‌ی مثال‌هایی از تجارب شکل‌گیری ملل مختلف جهان، به تعریفی از مفهوم ملت نائل شویم.

گفتنی‌ست قریب به پنج دانگ این مقاله به شرح و بسط مفهوم "ملت" و تفاوت‌های آن با مفاهیم "قوم" و "شهروند" و شیوه‌های نامگذاری ملل جهان و ... اختصاص یافته و در انتهای کار نیز یکی دو صفحه‌ای در استفاده از اصطلاحاتی چون "ملت ترک" و "ملت آذربایجان" برای مردمان ترک‌زبان ساکن در شمال غربی کشور (و بی‌آنکه بگوئیم الزاما کدام درست و کدام غلط است) توصیه کرده بودیم که محور اصلی این مباحثات بر اساس تدقیق وضعیت سیاسی جنبش ملی آذربایجان، پتانسیل‌ها و شعاع تاثیر آن بر ترک‌های ساکن ایران درشرایط کنونی و آینده‌ی نزدیک و ... استوار شود. چرا که اگر حدود قابل تحققی از یک قلمرو جغرافیایی‌ جهت استقرار یک دولت ملی ترک (خودمختار یا مستقل) مشخص کنیم، در آن صورت این اختلافات نظری در نامگذاری ملت ساکن آن محدوده نیز چندان موردی برای ظهور نخواهد داشت
- See more at: http://www.tribun.com/dialog/daxili/1384-1391-01-01-14-14-14#sthash.VHJvXgIx.dpuf

شخصیت و وضعیت اسفبار زنان در رژیم ساسانیان

۱۳:۵۹
شخصیت و وضعیت اسفبار زنان در رژیم ساسانیان

آگاهی‌های موجود در کتاب‌های دینکرد ( به ویژه کتاب سوم )،
ماتیگان هزار دادِستان،
اندرزهای آذرباد مهرسپندان،
ارداویراف ‌نامه،
شایست ‌نشایست،

وِدیوداد ( وندیداد )،
روایت امید اشه‌ وهیشتان
و بسیاری منابع دیگر،
وضعیت اسفبار زن ساسانی (و عموماّ مردمان آن زمان) را به روشنی گزارش می‌کنند.

وضعیت ناگواری که محصول حاکمیت و قدرت بلامنازع و مهار نشده موبدان دین تازه رسمیت‌ یافته زرتشتی بوده است
که خود را نمایندگان تام‌الاختیار خداوند بر روی زمین می‌دانستند و با اتکای به همین مشروعیت و با نام دین و خدا و پیامبر،
پیروان تمامی ادیان و مذاهب را به نام کافر و فساد کننده بر روی زمین کشتند
و نیایشگاه‌های آنان را به نفع آتشکده‌های درباری ویران کردند.

آسیبی که از خشک‌اندیشی و خشونت‌های آنان به ایران زمین رسید،
نه تنها موجب گسست فرهنگی و اجتماعی مردمان ایرانی و ضعف آنان در برابر نیروهای مهاجم شد،
بلکه بیش از هر چیز به آیین و اندیشه‌های پیامبر ایران، آسیب وارد ساخت.

زن در دید ایرانیان قبل از اسلام :
از تبار فاحشه ها، دختر اهریمن، بی خرد، غیر قابل اطمینان،
عامل اصلی انحراف مرد، هم ارزش 1 برده، جزء اموال مرد ...

به موجب متون زرتشتی ساسانی و به ویژه « ماتیگان هزار دادِستان »،
زنان اموال و مایملک مرد دانسته می‌شده‌ و بهایی معین داشته‌اند !
بهایی که معمولاً برابر با قیمت یک مرد برده، یعنی در حدود 2000 سکه نقره بوده است.
این نکته همچنین از نخستین شواهد پیدایش برده‌داری در ایران عصر ساسانی حکایت می‌کند.
(بنگرید به مدخل «برده و برده‌داری» Barda and Bardadari در دانشنامه ایرانیکا).

موبدان ساسانی همانند روحانیان بسیاری از ادیان، از دل‌نگرانی عمیقی نسبت به زنان رنج می‌برده‌اند
و آنان زنان را عامل اصلی انحراف مرد از وظایف دینی می‌دانسته‌اند.
شاید این نگرانی‌ها از آنجا ناشی می‌شده که زنان در برابر آنان مقاومت و سرسختی بیشتری نشان می‌داده‌اند.
در کتاب پهلوی «بندهش» چنین گزارش می‌شود که:
« اورمزد از یافتن موجودی دیگر برای انجام زایمان ناتوان بود و از روی ناچاری زن را برای اینکار انتخاب کرد.
زنی که حتی خداوند را نیز می‌رنجاند
و [ و زنی که ] از تبار «جِـهی» (روسپی/ دختر اهریمن) است.

به این ترتیب زنان نمی‌توانسته‌اند همچو مردان راهی به سرای اهورامزدا داشته باشند
(بندهش، مهرداد بهار، بخش نهم، در باره چگونگی زنان).
همانگونه که در این کتاب زنان از تبار دیوان شرور دانسته شده‌اند،
در « اندرزهای آذرباد مهرسپندان » موبد بزرگ عصر شاپور دوم
(که هنوز هم در نیایش‌خوانی‌ها به فروهرش درود فرستاده می‌شود)
از بی‌خردی و رازگشایی و اعتماد‌ناپذیر بودن زنان سخن رفته است »
(آذرباد مهرسپندان، رهام اشه، بخش‌های گوناگون).

زن بینوای ایران باستان :
هیچگونه حق تصمیم گیری نداشت
هنگام عادت ماهیانه زندانی می شد
اگر موقع عادت، قصد دیدار شوهرش را می کرد، سزایش اعدام بود
پس از پایان پریود، باید خود را با ادار گاو می شست
هنگام زائیدن طفل مرده، در جای بی آب و گیاه زندانی می شد
و تا 3 روز مجبور بود ادار گاو و خاکستر بنوشد
تا 3 روز حق نوشیدن آب را نداشت
حتی الامکان اجازه بیرون رفتن از خانه را نداشت
در مواقع بسیار ضروری، می بایست با حجاب کامل از سر تا پا بیرون برود
اگر کمی از زیور و زینت خود را به کسی نشان می داد، مستحق جهنم بود


متون فقهی زرتشتی ساسانی، مقررات و دستورهای سختگیرانه فراوانی در باره اعمال و حرکات زنان دارد،
بطوریکه زنان حتی در کوچکترین و شخصی‌ترین کارهای روزمره خود حق تصمیم‌گیری نداشته‌اند.

آنان به هنگام دشتان ماهانه [پریود یا عادت ماهانه] موظف بوده‌اند تا در جایی زندان‌مانند
و دور از همگان به نام «دشتانستان» اقامت کنند و از آن خارج نشوند و نگاهشان به آتش نیفتد.
از آنجا که زنان در این مدت سخت آلوده و خطرناک دانسته می‌شده‌اند،
موظف بوده‌اند از ظرف‌های مخصوصی استفاده کنند و هیچ ارتباطی با دنیای خارج از دشتانستان نداشته باشند.
زنان همچنین موظف بوده‌اند تا پس از پایان دشتان، دویست مور دانه‌کش را بکشند و خود را با پیشاب گاو نر شستشو دهند
(گاه [برهنه] در برابر یک موبد مرد، چون زنان حق موبد شدن نداشته‌اند).

چنانچه زنی در این مدت آهنگ [قصد و آرزوی دیدار] شوهر خود را می‌کرد، سزایش «مرگ ارزانی/ اعدام» بود.
(ماتیگان هزار دادستان، آناهیتا پریخانیان، چاپ ایروان، به زبان‌های ارمنی، انگلیسی و روسی؛ همچنین بنگرید به بخش‌های گوناگون از متن اوستایی متأخر «ودیوداد/ وندیداد»).

زندانی کردن زنان به هنگام زائیدن طفل مرده نیز رایج بود.

در این هنگام مزداپرستان می‌باید در جایی بی‌آب و علف، اتاقکی بسازند و زن را به آنجا ببرند.
زن موظف بود در آن اتاقک چند جام از آمیخته پیشاب گاو نر با خاکستر را بنوشد
در حالیکه تا سه روز حق نوشیدن آب را نداشته است
(وندیداد، در مجموعه اوستا، گزارش استاد جلیل دوستخواه، جلد دوم، ص 713 تا 716).


آذرباد مهرسپندان در اندرزهای خود که تنها خطاب به مردان گفته شده است، سفارش می‌کند
که تا جای ممکن مانع از رفتن زنان خود به بیرون از خانه شوند.
اما چنانچه به ناچاری زنان قصد خروج از خانه را داشته‌اند، موظف بوده‌اند
با حجاب کامل و پوشش یکدست سر تا پا در انظار همگان ظاهر شوند
و چنانچه کمترین آرایش و زیور خود را به دیگران نشان می‌داده‌اند، شایسته جهنم دانسته می‌شده‌اند
(بنگرید به بخش‌های گوناگون از کتاب ارداویراف‌نامه).
البته زنان اشراف در جامعه طبقاتی زرتشتی ساسانی از این قاعده و بسیاری قواعد دیگر معاف بوده‌اند.

زنان می‌باید سه بار در روز در برابر شوهران خود زانو می‌زدند
و می‌پرسیده‌اند که آقایش دوست دارد امروز چه کاری برایش انجام شود.
با این حال، زنان حق تقاضای طلاق و حق تصرف جهیزیه خود را داشته‌اند. اما پس از طلاق حق گرفتن منافع مترتب بر اموال و جهیزیه خود را نداشته‌اند.

مردان طبقه اشراف می‌توانسته‌اند بدون محدودیت زنان متعدد بگیرند.
به هر تعدادی که امکانات مالی نگهداری از آنان را داشته باشند.

همچنین مردان می‌توانسته‌اند تا در صورت فقر و ناتوانی زن خود را بفروشند
و یا در صورت ناباروری خود، آنان را برای مدتی معین در اختیار مرد دیگری بگذارند و در واقع اجاره دهند
(جزئیات این معامله‌ها را در «ماتیگان هزار دادستان» بخوانید).

ازدواج با محارم یا «خْـویدودَه» بدون در نظر داشتن رضایت یا نارضایتی زن، به گستردگی تبلیغ می‌شد.
بطوریکه گناه مرد لواط‌ کار تنها در صورتی پاک می‌شد که با مادر یا خواهر و یا دختر خود وصلت می‌کرد
(خرده مقالات، بیژن غیبی، چاپ آلمان، ص 350).

با اینکه موضوع ازدواج با محارم اینروزها به شدت تکذیب و برای توجیه و تحریف آن کوشش‌های زیادی می‌شود،
اما منابع و اسناد مکتوب زرتشتی و غیر آن بسیار فراوان‌تر از آنند که جایی برای تردید باقی بماند.
سراسر بخش مفصل و طولانی هشتادم از کتاب سوم «دینکرد» به بحث در این باره پرداخته و جزئیات آنرا به دقت بازگو کرده است.
جزئیاتی مانند حق‌الارث دختری که در عین حال زن پدر خود نیز هست و موارد دیگر.
(دینکرد، کتاب سوم، ترجمه فارسی از فریدون فضیلت؛ ترجمه انگلیسی از م. شکی).

نگاره‌های بازمانده از عصر ساسانی نیز از نگاه رایج ساسانیان به زن حکایت می‌کند.
در حالیکه نگاره‌های زنان پیش از تاریخ، هخامنشی و اشکانی، با انبوهی از نقش‌های زنانی با شکوه و قدرتمند به دیده می‌آید،
بر نگاره‌های ساسانی که بر جام‌ها و موزائیک‌ها بر جای مانده است،
زن تنها موجودی است که وظیفه خوشگذرانی و بزم و ساز و آواز مردان را بر عهده دارد.

پدیده‌ای که شاهنامه فردوسی نیز به آن اشاره دارد و نام‌های زنان در عصر ساسانی ِ شاهنامه،
بر خلاف پیشینیان پر افتخار خود همچو فرانک و گردآفرید و منیژه، از شمار فراوانی معشوقگان درباری تشکیل شده است.
متن پهلوی «خسرو قبادان و ریدگی» نیز ویژگی‌های یک زن خوب از دید خسرو را باز می‌گوید.
ویژگی‌های که در اندام و جاذبه‌های زنانه خلاصه می‌شوند.
(متون پهلوی، سعید عریان، ص 82).

چنانچه این منابع بسیار فراوان را نادیده بگیریم و حقوق و جایگاه زن هخامنشی با زن ساسانی را به یک اندازه بستاییم،
نه تنها تحریف تاریخ و دوری از واقعیت‌های تاریخی، که نادیده انگاشتن کوشش‌ هخامنشیان برای دستیابی به جامعه‌ای آرمانی،
و نیز پایمال کردن رنج‌ها و مصائب زن زرتشتی ساسانی است.

انسانی دانستن حکومت و روحانیانی که خود را نماینده خدا بر روی زمین می‌دانسته‌اند
و رفتار غیر انسانی‌اشان موجب تباهی و آسیب به فرهنگ و تمدن و هنجارهای زندگانی مردمان شده است،
ظلمی بزرگ در حق رنج‌کشیدگان است.
نقل شده