Freitag, 31. Januar 2014

تمامت‌خواهی‌ سیاست را ناممکن می‌کند( نامۀ سرگشاده به اهل ادب و فرهنگ ایران)

تمامت‌خواهی‌ سیاست را ناممکن می‌کند( نامۀ سرگشاده به اهل ادب و فرهنگ ایران)

استادان گرامی! خوب است که اینک حقوق اقلیت‌های دینی و مذهبی همپای دگراندیشان مورد عنایت قرارگرفته است. اما نباید از یادبرد که اهمیت حمایت از حقوق دگرباشان کثیری که خواهان احیای زبان مادری به عنوان یکی از مقومه‌های هویتشان هستند کمتر از آن دیگران نیست. از این رو از شما توقع می‌رود از حق ساده و بدیهی انسان‌ها دایر بر آموزش زبان‌های مادری در مدارس و تأسیس نهادهای پالایش آن زبان‌ها حمایت فرمایید
.

نامه‌ای سرگشاده‌ به خانم‌ها و آقایان عبدالکریم سروش، داریوش آشوری، رضا براهنی، داریوش شایگان، محمد مجتهد شبتری، سید محمد خاتمی، شیرین عبادی، رامین جهان‌بیگلو، بابک احمدی، مصطفا ملکیان، کریم مجتهدی، مراد فرهاپور، صادق زیبا کلام، آرش نراقی، مجید محمدی، ماشاءالله شمس‌الواعظین، یوسف عزیزی بنی‌طرف، محبوبه عباسقلیزاده، علی مطهری، محمد قائد و سعید حجاریان

برخی اعضای فرهنگستان زبان فارسی در اظهار نظری شگفت با تلاش‌های اخیر دولت روحانی برای تدریس زبان مادری و تأسیس فرهنگستان زبان ترکی آذربایجانی مخالفت کرده‌اند. عالمانی که به حکم وظیفه‌ی حقیقت‌پژوهی باید به هنگام سخن گفتن موازین علمی و منطقی را رعایت کنند، به راه سیاستمدارانی رفته‌اند که نه اعتنایی به واقعیت دارند و نه تعهدی در مقابل حقیقت احساس می‌کنند. این عالمان سخنی گفته‌اند که نه با موازین حقوق بشری متناسب است و نه از جنبه‌ی اخلاقی درست است. سخنانی که حتی با آموزه‌های متون دینی نیز سازگار نیست. به علاوه این سخنان از آن جهت ناموجه می‌نماید که به نظریه توطئه آلوده است.
هر زبانی حق حیات دارد. هیچ انسانی را نمی‌توان به بهانه‌هایی از آموزش زبان مادری و از آموزش به زبان مادری‌اش محروم کرد، هیچ زبانی اخلاقا مجاز نیست که در میدانی بدون رقابت بالندگی خود را به میانجی مرگ زبان دیگری بدست آورد. با این همه، نمی‌خواهیم درباره‌ی این بدیهیاتِ روشن بیش از این سخن بگوییم. حتی نمی‌خواهیم به قانون اساسی و میثاق‌های بین‌المللی که این حق را به رسمیت شناخته‌اند، استناد کنیم. چون می‌دانیم که دشواره‌ی امثال آقای حداد عادل ناآگاهی به بدیهیات نیست، دلبستگی به استراتژی قدرتی است که از دل آن “ناشکیبی انکار دیگری” فوران می‌کند. در دورانی که حق “دیگری” به رسمیت شناخته شده و کرامت انسان با معیار آزادی زبان و بیان و عقیده سنجیده می‌شود، اظهار نظر این آقایان نشان می‌دهد که جریان‌های منحطی نظیر احمدی‌نژادیسم اتفاقی نبوده است. این جریان‌ها محصول و یا بازتولید همین تفکر تام‌گرایانه و ذات انگارانه‌ی برخی اصحاب ایرانی علم بوده است.
ذات‌انگاری ایرانشهری که لاجرم سر از نژاد خالص و زبان واحد درمی‌آورد، همچون همه‌ی تام‌اندیشی‌ها، سیاست را ناممکن می‌کند. جامعه عملا ناممکن است مگر اینکه از رخنه‌هایش تنفس کند و قوام خود را از تنوع و تضاد درونی‌اش وام بگیرد. سیاست در این شکاف‌ها تحقق می‌یابد؛ ساختارشکنیِ کلیتی که هر آن درصددِ بلعیدنِ امرِ تکینه است. اما وقتی نوبت به ما می‌رسد جامعه به مدد سیاست‌زدایی و مسدود کردن منافذِ تنفسِ دیگری امکان می‌یابد. بدین معنی که به هنگام فروریزی دیوار کلیت‌ها در سراسر گیتی، کسانی که داعیه‌ی اندیشمندی دارند، دست افشان و پایکوبان به دفاع از یکسان‌سازی‌های نود ساله برمی‌آیند. غافل از اینکه در یورش اسباب‌بازی‌هایی چون فیسبوک اینک در کلیت اندیشه‌ی سنتی دولت‌-ملت هزاران رخنه افتاده است. رخنه‌هایی که نه بلوف‌های محمودوار توان پوشیدنش را دارد، و نه شعر گفتن‌های حدادوار!
اظهارنظرهای آقایان می‌توانست سنجیده‌تر باشد اگر برای اثبات خویش به ریسمان پوسیده‌ی تئوری توطئه نمی‌آویختند. چند عالم فرهنگستانی به جای تشریح مبانی علمی و اخلاقی و دینی مخالفت خود با حق آموزش زبان مادری، به هیأت کارشناسان توطئه‌ درآمده‌اند. غافل از اینکه اغلب کسانی که به دامن تئوری توطئه می‌آویزند خود توطئه‌گران واقعی‌اند. ناگفته پیداست که به راهنمایی انگلیسی‌ها از زمان رضاه شاه توطئه‌ای گسترده برای نابودی زبان‌‍‌های مختلف به نفع اعتلای یک زبان در جریان بوده است. توطئه‌ای که در شکل برنامه‌ریزهای گوناگون در نهادهای ریز و درشت، از گروه زبانشناسی دانشگاه علامه طباطبایی گرفته تا فرهنگستان زبان هنوز هم بازتولید می‌شود. دفاع از هویت و زبانِ یک انسان توطئه نیست، برعکس تبانی برای تداوم وضعیتی ستمگرانه توطئه است. 
آقای فتح الله مجتبایی با وارداتی خواندن اندیشه‌ی دفاع از هویت، انگشت اتهامش را رو به شمال دراز می‌کند. یعنی اینکه آذربایجانی‌ها فراست و خودآگاهی آن را نداشته‌اند که جریان امحای زبانشان را دریابند و این دیگران هستند که باید آستانه‌ی مهلکه را نشانشان ‌دهند. توطئه‌انگاری همین است؛ فراموشی قابلیت قابل و آویختن به فاعلیت فاعل. اصلی که به گفته‌ی جمال‌الدین اسدآبادی در تاریکی‌اش همه‌ی خودکامگان، استبداد داخلی‌شان را با خطر استعمار خارجی توجیه کرده‌اند. توطئه‌انگار درست زمانی که به عنوان حلقوم هژمونیک، سرفصل‌های سیاست یکسان‌ساز را جار می‌زند، مشغول توطئه است، نه انسان‌هایی که آحاد کثیری از آنها به سبب اعتراض به ستم فرهنگی و زبانی یا آواره‌ی غربتند یا محروم و زندانی. به عبارت دیگر بزرگترین توطئه علیه ملتی تصاحب کرسی‌های نهادی چون فرهنگستان از طرق ویژه‌خوارانه است. اگر این گویندگان موضعِ سخن‌گفتنشان را از راه‌های دمکراتیک اشغال کرده بودند، می‌شد دم فروبست و یا رنج جواب عالمانه را به جان خرید. لیکن جناب حداد عادل حیثیت و مقام خود را نه از طریق رقابت آزاد و استعداد علمی و ذوق ادبی، که به واسطه‌ی اتصال به منابع متمرکز قدرت به دست آورده است. وی اگر هم در رقابتی پیروز گشته به کمکِ داروی نیروافزای نظارتِ استصوابی بوده است. در یک رقابت دمکراتیک، آقایان حداد عادل و سلیم نیساری که اینک بر صدر نشسته‌اند و بی‌واهمه‌ای از سرزنش افکار عمومی سخن می‌گویند، چندهزارمین نفر خواهند بود؟
ما نه سر در سودای ملت‌پرستی داریم، نه دل در گرو ایده‌ی منسوخ نژاد و نه هوس مخالفت با زبان فارسی. اگر چنین بود بی‌گمان از حلاوت مولانا و بصیرت شگفت شاملو بی‌بهره می‌ماندیم. مسئله این است که به سبب برخوردهای عنادآمیز با یکی از عزیزترین میراث بشری، یعنی زبان، همگنانم گرفتار بحران هویتی اندیشه‌سوز گشته‌اند.
استادان گرامی! خوب است که اینک حقوق اقلیت‌های دینی و مذهبی همپای دگراندیشان مورد عنایت قرارگرفته است. اما نباید از یادبرد که اهمیت حمایت از حقوق دگرباشان کثیری که خواهان احیای زبان مادری به عنوان یکی از مقومه‌های هویتشان هستند کمتر از آن دیگران نیست. از این رو از شما توقع می‌رود از حق ساده و بدیهی انسان‌ها دایر بر آموزش زبان‌های مادری در مدارس و تأسیس نهادهای پالایش آن زبان‌ها حمایت فرمایید. هراس و دغدغه‌ی ما بی‌وجه نیست. چون کورسوی عقلانیتی که با رأی مردم در برخی زمینه‌ها پدید آمده ممکن است در هجمه‌ی وسیع انحصارطلبان به خاموشی گراید. انحصارطلبانی که با حمایتشان از حامل هاله‌ی نور، کتاب و فرهنگ و رسانه اقتصاد و سیاست را به افلاس کشاندند.
ایواز طاها
eyvaztaha@gmail.com
تهران، 29 ژانویه 2014

.

فرهنگستان زبان و ادب فارسی نباید زبانها و ادبیات غیر فارسی را در ایران نابود کند



فرهنگستان زبان و ادب فارسی نباید زبانها و ادبیات غیر فارسی را در ایران نابود کند



:خلاصه وار تاریخچه تاسیس و اساسنامه و هدف فرهنگستان زبان و ادب  فارسی

فرهنگستان زبان و ادب فارسی یکی از چهار فرهنگستان ایران است که حوزه‌های                                             گوناگون علمی، ادبی، و هنری را در ایران و قلمروزبان فارسی از جنبه‌های مختلفِ موضوعی تحت پوشش قرار می‌دهند. این فرهنگستان به حوزۀ زبان و ادبیات فارسی می‌پردازد. اکنون، ریاست فرهنگستان را آقای غلامعلی حداد عدل بر عهده دارد.
فرهنگستان زبان و ادب فارسی یکی ازسازمانهای دولتی ایران است که، برپایهٔ اساسنامه‌اش، برای «حفظ قوّت و اصالت زبان فارسی»، «پروردن زبانی مهذّب و رسا» برای بیان اندیشه‌ها، «رواج زبان و ادب فارسی»، و «ایجاد نشاط و بالندگی در زبان فارسی» بنیاد شده‌است. فعّالیت اصلیِ این فرهنگستان، که در   2 مرداد 1369 خورشیدی (۲۴ ژوئیه ۱۹۹۰ میلادی) تأسیس شد، انتخاب معادل فارسی( واژه گزینی) برای واژه‌های زبانهای خارجی بوده‌است. این فرهنگستان اصطلاحاً فرهنگستان سوم هم نامیده شده‌است، زیرا پیش از آن، دو فرهنگستانِ دیگر به نام‌های فرهنگستان ایران  (فرهنگستان اوّل؛ 1314 تا 1333) و  (فرهنگستان دوم؛ 1347 تا 1360) به فعّالیت‌های مشابهی می‌پرداختند. 
گردانندگان
ارکان این فرهنگستان عبارت‌اند از رئیس جمهور ایران، که رئیس عالی فرهنگستان است، هیئت امنای فرهنگستانهای ایران، شورای فرهنگستان (متشکّل از اعضای پیوستۀ ایرانی، اعضای پیوستۀ فارسی‌زبان خارجی، و اعضای وابسته)، رئیس فرهنگستان، معاون علمی ـ پژوهشی فرهنگستان، و دبیر فرهنگستان.
ریاست
اوّلین رئیس این فرهنگستان حسن ابراهیم حبیی  بود که هم‌زمان معاون اول رئیس جمهور ایران   هم بود. دومین رئیس غلامعلی حداد عادل  بود که در اواخر دوران ریاستش بر این فرهنگستان به ریاست محلس شورا اسلامی  نیز انتخاب شد. مدتی پس از انتخاب حداد عادل به ریاست مجلس، مجدداً حسن حبیبی به ریاست فرهنگستان انتخاب شد. در سال 1387 با بیمار شدن حسن حبیبی و با دستور محمود احمدی نژاد دوباره بر کرسی ریاست فرهنگستان تکیه زد.
.تاسیس چنین فرهنگستانها  برای زبان و ادب فارسی, از همان اولش که در دوره رضاخانی بوده  هدفی جز محو نابود کردن زبانها و فرهنگهای غیر فارسی ونتیجتا تک فرهنگ سازی  در ایران , چیز دیگری نبود. مسلما  جزئی از یک سیاست نژاد پرستی,  فارس منشی و فارس پرستی بوده و است.
    این فرهنگستان برای  زبان و ادب شیرین و شهد فارسی برای چند سالی بعد از پیروزی انقلاب بهمن 1357 که  در واقع  ,  خون بهای  هزاران انسان از طیف های مختلف  همه ملتهای ساکن در ایران ,  و متاسفانه  ثمره ای جز  تعوض دیکتاتورها  ودست بدست کردن   اقتدار فارسها, نداشت,  برای چند سالی ، به ظاهر  تعطیل شد. ولی زیاد طولی نکشید و در دوره ریاست حمهوری  اکبر هاشمی رفسنجانی, یکی از چهره های مارک دار فارسی پرستی درایران, در سال 1369, دوباره و با مهره هائی به مراتب  نژاد پرست تر از قبل شروع بکار کرد.
هدفمند راسیستی بودن فرهنگستان زبان و ادب فارسی  نه تنها در نحوه عمل کرد بلکه باز هم بیشتر در  ذات و ماهیت  مهره هائی است که آن را اداره میکنند.
آقای غلامعلی حداد عادل پدر زن  آقای مجتبی خامنه ای( پسر آقای  سید علی خامنه ای ولایت فقیه) رئیس این فرهنگستان است که با کمال تاسف ذاتا و ماهیتا, تنها پرستشگر زبان فارسی نه,  بلکه از طرفداران پر وپا قرص  تک زبان و تک فرهنگسازی فارسی در ایرا ن, الزامادر صورت  ازبین رفتن زبان و فرهنگ های غیرفارس امکان پذیر میشود,   است . حداد عادل یکی از طرفداران و مهره های با نفوذ  مکتب پان فارسیزم  در ایران محسوب میشود و از نمونه های بارز آن,  بخشنامه چند هفته قبل بود  که از طرف ادره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان بوشهر  به واحدهای صنعتی استان صادر شد که در آن,  واحد های تولیدی و فروشگاه ها را موظف به کار بردن نام ها و اصطلاحات غیر فارسی ممنوع کرده بود که در صورت سرپیچی موجب باطل شدن پروانه کسب شان  خواهد شد,  در واقع   گویای  نوعی از حکومتی با سیستم راسیستی در ایران است و لا غیر.
اوج راسیزم و  پان فارسیزم,  زیر لوای اسلام و اسلامیت  حکومیت حمهوری اسلامی را در مخالفت اخیر,  فرهنگستا زبان و ادب فارسی, در رابطه با تدریس زبان های مادری ملتهای غیرفارس( بقول خودشان قومهای) در ایران ,  مشاهده میکنیم.
راسیزم و پان فارسیزم دولت جمهوری اسلامی از این نظر, اولا فرهنگستان زبان و ادب فارسی یک سازمان دولتی است . ثانیا  ریاست عالی آن به عهده رئیس جمهور اسلامی ایران است, یعنی بطور مستقیم زیر نظر دولت,  اداره و تصمیم گیری میشود و به هیچ عنوان اورگانیزاسیون خصوصی و غیر دولتی نیست.
اکنون جا دارد به سخنان عده ای از اعضاء  فرهنگستان در رابطه با تدریس زبان مادری غیرفارسی در مدارس ایران در هفتم بهمن ماه 1392  توجه نمائیم:
 «اکثریت اعضاء فرهنگستان زبان و ادب فارسی با مخالفت در موضوع آموزش به زبان مادری به وسیله آموزش و پرورش در استانها که اخیرا از سوی دولت اعلام شده است این مسئله را تهدیدی جدی برای زبان فارسی و یک توطئه برای کمرنگ کردن این زبان عنوان کردند»
آقای حداد عادل در این نشست چنین میگوید:« مشخصا در پاسخ به آقای محمدیان باید بگویم معیار آموزشی ما در حوزه زبان فارسی، زبان معیار فارسی است البته زبانهای دیگری هم هستند که جایگاهشان معلوم است اما آنچه باید آموزش دیده شود زبان فارسی است»
آقای محمد علی موحد عضو دیگر فرهنکستان چنین می فرماید «دولت باید از مداخله مستقیم در آموزش زبانهای محلی و بومی خودداری کند ما زبان معیاری داریم که زبان رسمی ما است اگر دولت بخواهد آن را فراموش کند و به حوزه زبانهای محلی وارد شود کار ما زار است»
آقای محمد دبیر عضو دیگر فرهنگستان می فرماید:« آنچه اهمیت دارد پژوهش و کار علمی انجام دادن روی این زبانهاست.بسیاری از آنها دارای گونه ها و گویش‌های متعددی هستند که اگر قرار باشد یکی را برای آموزش انتخاب کنیم مطمئنا با مسائل و مسائل زیادی همراه خواهیم شد»
آقای سلیم نیساری عضو دیگر فرهنگستان  در این نشست سنگ تمام میگذارد و میگوید:« عده‌ای فکر می‌کنند علاقه به یک قومیت یعنی تحصیل با زبان آن قوم اما این موضوع بسیار خطرناک است ما در ایران شانس داشته ایم که یک فردوسی بزرگ توانسته پایه محکمی برای زبان فارسی ایجاد کند و ما امروز در کنار دین اسلام به داشتن چنین زبانی مفتخر شویم.
نیساری تاکید کرد: در بحث آموزش زبان مادری نباید طور عمل کنیم که در ادامه دچار مشکلات»
عضو دیگر فرهنگستان آقای فتحالله مجتبائی  میگوید: تدریس زبان مادری توطعه است و شک ندارد از خارج وارد میشود.« شک ندارم که این موضوع از خارج به ایران آمده است قبل از این در هندوستان نیز این مسئله توسط انگلستان تجربه شد و امروز هم انگلستان و کشورهای شمالی ما هستند که می خواهند این مسئله را به ایران وارد کنند.
وی ادامه داد: بهترین وسیله برای عقب نگه داشتن یک ملت بی توجهی به زبان آن است اگر بخواهیم زبانهای مادری مان را به عنوان زبان علمی و آموزشی به کار ببندیم به طور حتم به گذشته برگشت خواهیم داشت و این موضوع خطرناک است و از آن بوی توطئه می‌آید»
آقای حداد عادل برای ختم نشست و نتیجه گیری چنین میفرماید:« مواظب باشیم که مبادا از کیسه سرمایه های ملی مان همچون زبان فارسی برای پیروزی های موقت و بی حاصل جناحی خرج کنیم»
اکنون از این جنابان و جناب روحانی رئیس دولت جمهوری اسلامی ایران و تمام ایرانیهای فارس و غیر فارس, از عالم تا عوا م سئوال میشود , آیا:  فرهنگستان زبان و ادب فارسی ایران , چنین صلاحیتی دارد , در امور سیاسی و قانونگذاری مملکت ایران دخالت کند؟  مگر پولی که از بیت المال کشور به این  فرهنگستان زبان و ادب فارسی خرج میشود, نه تماما بلکه قسمت عمده اش,  از پول مالیات هاو فروش فراورده های نفتی و سایر معادن ملت های غیر فارس تامین نمی شود؟ چرا ثروت  ملتهای غیر فارس راصرف نابودی زبان و فرهنگ خود آنان  میکنید؟                                                                              آقای روحانی به خاطر  فرار از قول و قرارهائی که  به مردم داده  , دست به اینگونه  زمینه سازی های غیر اتیک زده است و متاسفانه با سیاست تفاهم و تعامل و تدبیر از زمین تا آسمان فاصله  دارد.
 آقای حداد عادل و سایر اعضاء  فرهنگستان اطمینان داشته باشند, نخواهند توانست با زور و تزویر زبان نارسای فارسی شان را به ما تحمیل کنند.
سی ویکم ماه ژانویه   2014
 دکتر  آراز سلیمانی آلمان

ناصر مرقاتی , دشمن اصلی.




ناصر مرقاتی
دشمن اصلی.


درست از همان خروسخوان نصب مزورانۀ روحانی به ریاست جمهوری که به توصیه خامنه ای و سفارش و همراهی شرکای چپ دوردست ها و راست دور و نزدیک، با طرح و وعدۀ اجابت مکارانۀ مطالبات ملت های محبوس در ایران، به امید بنفش پوش کردن چپ و راست ایران جا افتاد، کینۀ دیرینه و عقدۀ نهفته در صندوقچۀ دل حاکمیت و روشنفکرنماهای ایران نسبت به دیگر ملت های به اصطلاح ساکن در ایران و به ویژه ترکان هرچه بازتر شد و زان پس به عیان به یکی از مباحث اصلی اما با پس زمینه ای از دل لرز و ترس سیاست کنونی ایران بدل شد، بطوری که در این روزها صورت بی روبنده و چاقچورش را هر روز واضح تر از روز پیش در جای- جای صفحات روزنامه ها، در مجلس کذایی اسلامیِ لب ریز از اوباش و الوات و کارچاق کن ها و دزدان و به ویژه در اظهار کمالات اخیر پاره ای از سینه چاکان فرهنگ فارسیِ جا خوش کرده در فرهنگستان ایران می توان به نیم نگاهی دید و به اصم گوشی شنید. تصور اینکه توطئه های جمهوری اسلامی در حق دیگر ملتها تنها در مباحث چند روزۀ نزدیک خلاصه می شود، سخت اشتباه آمیز است و در واقع این رشته سر دراز دارد و از همان بدایت طرح مطالبات زبانی و فرهنگی آغاز شده است و در این چند ماهۀ اخیر بی هیچ ستر و پرده پوشی دارد اوج می گیرد و بیم آن می رود که سیمای خونینی بخود بگیرد. اما من لازم نمی بینم که بحث خود را از بدایت کار آغاز کنم، بررسی وقایع همین دورۀ ریاست جمهوری سیمای مخوف این عجوزۀ  بزک کرده را هر چه ملموس تر نشان خواهد داد. 
یکی از ادعاهایی که جناب روحانی به گزاف، وعدۀ عملی کردنش را می داد، وعدۀ اجرای اصول معوق 15 و 19در قانون اساسی، یعنی آموزش ملت های به اصطلاح ساکن در ایران به زبان خود و ایجاد فرهنگستان زبان ترکی و یا فرهنگستان سایر ملت های به اصطلاح ایرانی بود. اما از همان بدایت امر، معلوم بود که نه روحانی و نه جمهوری منتسب به آنش توان و ظرفیت اجرا و برآورد این خواسته های قانونی حداقل را ندارند، فلذا همینکه مستی پیروزی دوشینه از سرهای پیروزمند روحانی و خامنه ای  پرید، سنگ اندازی و طرح مباحث انحرافی و کش و قوس دادن های این گونه مسائل و نشست و برخاست های طفره روانه و بی نتیجه آغاز شد. یک نگاه اجمالی و کرونولژیک به مسائل اتفاق افتاده در همین چند ماهۀ اخیر، نشان می دهد که در پس عبای این انفاقات چه هراس و ولولۀ عظیمی برقرار و ساری و جاریست.
فاتحه ای بر علم
 اولین سنگ رویِ یخِ این پهلوان­پنبه بازی های دون کیشوت مآبانه، کسی جز جواد طباطبایی نبود. این مدعی شاگردی آلتوسر چنان گندی بر آموخته های خود زد که هنوز که هنوز است عفنش در فضای اندیشه ورزی می پیچد.
شاید دلیل عَلَم کردن جواد طباطبایی این بوده است که گمان می رفته مطالبه کنندگان حقوق ملی، خصوصا در میان ترکان، با شنیدن نام یک عالم که به ویژه خود ترک زاده است، بزودی واداده و پا پس خواهند گذاشت. اما انتشار جوابیه های متعدد و مستدل و هجوم بی پروای لفظی سراسری ترکان نشان دادکه به عبث مرد بیچاره را شیر کرده و روانۀ کارزار نموده اند، در حالی که چنتۀ مطالبه کنندگان حقوق ملی نیز، چندان هم که گمان داشته بودند،خالی نبود. 
سکۀ یک پول
بعدِ جواد طباطبایی چند تنی از تازه مو بر پشت لب رسته های پان ایرانیست نیز بختی در میدان آزمودند و به میان گود پریدند، اما به سردی جوابی نیافتند و سر و گوش آویخته از میدان بدر رفتند. بعد شلتاق بازی معلم دامغانی پیش آمد. شاید دلیل گسیل این افراد و بخصوص معلم دامغانی بدین گمان بوده است؛ حال که این ترکان فلسفه و عالم دوست ندارند و اصح تر آنکه، جواب فیلسوف ما را به نیش قلم های خود دادند، لابد از شاعر آنهم از نوع درباری و فرهنگستانیش به هراس خواهند افتاد، اما به چَرت­سرایی و مهملبافی های جناب دامغانی پاسخی جدی داده نشد. گمان من بر این است که عَـلَم کردن این دو به اصطلاح پیامبر فلسفه و شعر جمهوری اسلامی را می توان مرحلۀ هدایت و دعوت به راه راست، یعنی هشدار به زبان خوش دانست.
یک پیام تهدید.
انتخاب علی یونسی، با آن سابقۀ اطلاعاتی­گریش، بعنوان دستیار آقای روحانی در امور اقوام و حلّال مشکلات و خواسته های ملت ها، بیش از آنکه جنبۀ چاره جویانه داشته باشد یک پیام تهدید کننده به ملت ها و به ویژه به مردم آذربایجان بود. یک نظر اجمالی به مجموعۀ کرده ها و نکرده ها و بیانات یونسی در مدتِ رتق و فتق امور نشان می دهد که هیچ کار مثبتی انجام نگرفته و هیچ مسئله ای گره گشایی نشده است و گفته های ایشان چیزی جز چند اظهار نظر بی اهمیت و بیانات کلی ِ گاها آمیخته به انتقادات دلخوش کنک نبوده است. از این رو بلعکس می توان متقاعد شد که نه تنها انتخاب ایشان حاوی پیام تهدید و ایجاد رعب بوده، بلکه می توان انتظار داشت که روزی اشتراک ایشان در طرح توطئه بر علیه آذربایجان هر چه بیشتر آشکارتر شود. 
مردم آذربایجان به صبوری با این مسئله برخورد کردند  و حتی می توان گفت بسیاری بی وقوف به کنه مسئله آنرا فقط به وقت گذرانی و شیره مالی تعبیر و تفسیر کردند. با این حال حتی اگر کسانی متوجه این امر می شدند نیز، احدی به اندازۀ سر سوزنی نشانی از ترس از خود بروز نداد.
نظامی را بردند و چوگان را دزدیند.
استفاده از هر فرصتی برای تحقیر و تحمیق ترکان آذربایجان اینبار با تغییراتی که جمهوری آذربایجان بر بنای مزار نظامی داده بود بروز کرد، اما اینبار غلیظ تر و پرلعاب تر بود، بطوریکه علاوه بر معترضینِ دست بر قلم جهت دار، پاره ای از ناآگاهان خودی فارغ از کم و کیف جریان را نیز به اظهارات ناسنجیده کشانید.  یکی از صحنه گردانان این مرحله از اعتراضات حداد عادل بود. اما در واقع وی بیش از آنکه شباهتی به ریاست فرهنگستان و ادب فارسی داشته باشد، شبیه معرکه گیرانیست که ماری مخموری را از جعبۀ خود بدر می آورد. و این موجب کم ارجتر و غیر جدی تر نشان دادنش شد و بدین ترتیب نه تنها کسی او را جدی نگرفت بلکه خوانندگان قصاراتش شروع به سر به سر گذاشتنش کردند.
هنوز داستان نظامی فرو کش نکرده بود که اینبار هو و جنجال چوگان ایرانی بروز کرد و تاجایی که ممکن بود آتش زیر دیک احساسات مردم را شعله ورتر کردند، اما درد نان موفق تر از درد چوگان و حتی نظامی بود
تهدید عیان: فارسی در خطر است!
بعد از این جریان، ننه من غریبم بازیهای خامنه ای در جمع سپاه پاسداران، مبنی بر احساس خطر نسبت به زبان فارسی آغاز شد.
اینکه زبان فارسی در خطر است، واقعیت دارد، اما در خطر بودن زبان فارسی  را بستن به ناف جنبش های ملی علی الخصوص جنبش آذربایجان حرف مسخره ایست. بیچاره دکتر باطنی بارها و بارها هشدار داده است که اگر برای زبان فارسی و قدرت زایایی و کلمه سازی آن فکری نشود، این زبان در خطر از بین رفتگی خواهد بود، و این ربطی به مطالبات ترکها و سایر ملت ها ندارد. جناب خامنه ای همان خطری را احساس می کند که جد بزرگوارش محمود افشار احساس می کرد، مردی دست آموز اردشیر و شاهپور جی های جاسوسخانۀ انگلیس. بله درست است، جناب خامنه ای ریگ دیگری در کفش دارد. واقعیت اینست که اگر بتوان انتخاب علی یونسی را بعنوان یک تهدید ضمنی تلقی کرد، زینب بازی های خامنه ای،  آنهم در جمع سپاه پاسداران، در واقع یک تهدید آشکار بود. با این حال کـَک مشهور کسش نگزید و روند اعتراضات و ادعاهای شجاعانۀ جوانان آذربایجان و قهرمانانه به زندان رفتن ها و سرافراشته بیرون آمدن ها همچنان ادامه داشت. با این حال واهمۀ خامنه ای به چند بارگی تکرار شد و این موجب به کارگیری ترفند جدیدی شد.
ایها الناس کردها دارند می­آیند!
تقریبا نمی توان شک کرد که، وقایع اخیر آذربایجان و ادعاهای ارضی کردها، بخشا در راستای سوء اسفادۀ رژیم در ایجاد هراس در میان خلق آذربایجان و بخصوص در میان اهل سرمایه تبریز قرارگرفته است. [و این موضوعی بود که من در مقالۀ قبلی خود چندان به آن توجه نکرده بودم.] حملۀ مسلحانه و به رگبار بستن پاره ای از دکاکین اهل کسبه و ایجاد واهمه آنهم در روز روشن در تبریز و سپس فرار با پرایدی نقره ای و یا سفید و در حالیکه پایگاه بسیج در همان حوالی قرار داشته، یعنی درست در مرکز اعتراضات و توسط مردان نقاب بر سری که لزوما احتیاجی به کرد بودن آنها نبود، به احتمال بسیار زیاد می تواند بخشی از این سناریوی هراس افکنی باشد، که ابتدا به سفارشاتی توسط نمایندگان کرد در مجلس کاشته، با اظهارات پاسدار نقدی به شکل جدی درآمد و با حملۀ مسلحانه به بازار تبریز و ایجاد رعب و وحشت در دل مردم و بخصوص بازاریان گوییا قرار بود که به نتیجۀ دلخواه برسد، اما نشد و  آب از آب تکان نخورد.
جهنم هم برای خود زبانی دارد!
این، این در و آن در زدنهای منتج از هول و هراس رژیم، منحصرا به بسیج فیلسوف، شاعر و رئیس فرهنگستان و سپاه و خامنه ای خلاصه نمی شود؛ آخوندها و آخوندک های رژیم هم در تقلا و یقه درانی برای تحریک و تحمیق مردم هستند. سید حسن عاملی امام جمعۀ اردبیل که گویا خبرۀ امر رهبری نیز هست! در یکی از نمازهای جمعه  اخیر اردبیل به مردم می گوید: (نقل به مضمون): "زبان جهنم ترکی است و زبان بهشت عربی و ..."، و آخوندک دیگزی بنام حجت السلام سلیمی می فرمایند که" اعتقاد نداریم، آموزش قومیتها از مسائل مهم کشور است."
این آشفته گوئیهای بی شرمانه، این توهین ها به ملت های دربند ایران و علی الخصوص ترک های آذربایجان را پایانی نیست، می توان گفت تقریبا همۀ آخوندک های ریز و درشت بر سر منابر همین جمله ها را تکرار می کنند. با این حال جوانان و مردم آذربایجان کماکان دلیرانه نقش اینان را در به بند کشیدن مردم ایران برملا می کنندو برای شناساندن توانایی های زبانی و فرهنگی ملت خود پی گیرانه تلاش می کنند، بطوری که در نتیجۀ هراس رژیم و مساعی حداد عادل که اخیرا با درج کلمات قصاری از وی به تمسخر  (آهنگر دادگر)ش نامیدند، فرهنگستان زبان و ادب ایران نیز عکس العمل نشان داد.
فرهنگستان استعمار، خصم فرهنگ ملت هاست 
در کشوری که رئیس جمهورش بگوید که دخترک دانش آموزی در خانه اورانیوم تغلیذ می کند و لابد بمب اتم هم می سازد، در کشوری که زلفعلی چاه کنش وزیر و اقتصاددان و سیاست دان و ستاره شناس و جامعه شناس و ادب شناس و ... باشد و کسانی معترض این چنین بی حیا بازی های مقامات کذابش نباشند، بی هیچ پرسشی، فرهنگستان زبان و ادب فارسی اش نیز، در کاری که هیچ سنخیتی با محتوا و علت وجودیش ندارد دخالت خواهد کرد و البته که نافی حقوق و فرهنگ دیگر ملل خواهد بود. و این همان دخالت زلفعلی چاه کن در شکل آکادمیکش هست. فرهنگی که بر سنگ بنای این چنین اندیشۀ ذلیل و پستی بالا رود، مسلما به کوچکترین احقاق حقی برای دیگران فرو خواهد ریخت و این مسئله را جمهوری اسلامی نیک می دانند.   
سه، چهار روز پیش، فرهنگستان ادب و زبان فارسی با رأی اکثریت بر علیه ایجاد فرهنگستان ترکی رأی داد. بگذارید در همین بدو کار از آنانیکه به این گندکاری رأی منفی دادند و یا آنهاییکه احتمالا رأی ممتنع دادند تشکر کنم، هر چند که در چنین مواردِ آغا فرموده ای خود رأی ممتنع نیز به هیچ عنوانی شایستۀ نام هیچ شخص فرهنگستانی نیست.  واقعیت اینست که در جایی که فرهنگستانهای دنیا مرکز تجمع انسانهای والا با درکی بسیار عالی و انسان دوستانه است، در جایی که فرهنگستانی ها بزرگترین بانیان و اندیشه گران آزادی و آزاد اندیشی و توسعۀ اندیشه های متفاوت هستند،  جای بسی حیرت است که «نیساری»ش که خود متولد تبریز است طرح فرهنگستان به زبانهای ملت های ساکن در ایران را بسیار خطرناک و «فتح الله مجتبایی»ش بوی توطئه ای را حس می کند که در هیچ کجای دنیا و در هیچ دادگاه صالحه ای نه تنها قابل طرح نیست، بلکه محکوم و منکوب است، زیرا اولین سوال رئیس دادگاه صالحه این خواهد بود که " جناب نیساری، ای ریش سفید دنیادیده، بی احراز هیچ جرمی، شما از کجا فهمیدید که بوی توطئه می آید؟ و آیا شما حس بخصوصی دارید که بیش از 5 حس نورمال بشر است؟" جواب قانع کننده ای به این سوال رئیس دادگاه وجود ندارد، حتی اگر نیساری و مجتبایی هزاران بار هم قسم بخورند که ما در این مورد تجربه داریم و از این رو اطلاع واثق داریم که چنین خواهد شد. و در این صورت رئیس دادگاه خواهد پرسید که "این چگونه توطئه ای هست که شما درک می کنید و دیگران نه؟" جواب این آقایان چه خواهد بود؟ اگر بگویند 30 میلیون نه، فقط 10 میلیون ناقابل و یا حتی" 5 میلیون ترک خواهان آموزش و ایجاد فرهنگستان ترکی هستند و ما مانع اجرای خواستۀ آنها هستیم، چون بوی توطئه ای را حس می کنیم."،  فکر می کنید که جواب رئیس دادگاه چه خواهد بود؟ به گمانم رئیس دادگاه به سرعت  مأمورین دادگاه را احضار و دستور خواهد داد که "این دیوانگان زنجیری را که حکم به ممانعت از حق طبیعی مردم برای تحصیل و داشتن فرهنگستان به زبان خود می دهند، به سرعت در سلولهای انفرادی و بی تماس با احدالناسی محبوس کنید." و ایضا، رئیس فرهگستانی در یک کشور متمدن به سرعت چشم بر هم زدنی حکم اخراج این ضد بشر هارا که مانع استفاده مردم از حقوق طبیعی خود هستند، صادر خواهد کرد تا مبادا نام آکادمیش بعنوان حامی افکار ضد بشری ملوث گردد. این فقط در جمهوری اسلامی و نظایر آن اتفاق می افتد که خرفت هایی همچو نیساری و مجتبایی و ... با این اندیشۀ بغایت گندِ نژادپرستانه و عقب مانده بعنوان غلام حلقه بگوش خامنه ای بر علیه ملت های مغضوب تیغ یمانی بدست بگیرند و بی حرمت به عنوان والای مسندشان در یک رای گیری ضد بشری و البته خارج از وظیفه شرکت کنند.
و چه تأسفبار است که احدی از این آقایان یک مرکز فرهنگی در سطح عالی اعتراضی نکند که : "آقایان این مسائل مربوط به فرهنگستان ترکی و یا...است و ربطی به فرهنگستان فارسی ندارد و البته که با وظایف ما همخوانی ندارد و اصولا به عهدۀ وزراتخانه های مربوطه یعنی در حؤزۀ اختیارات و وظایف، ریاست جمهوری، وزارت کشور و وزارت آموزش و پرورش و عالی است و نه فرهنگستان زبان و ادب فارسی!".
من نیازی به تکرار ترهات آن دسته از مأمورین معذور که به قامت جوی جسارت اعتراضشان نیست و آن دسته کاسه های داغ تر از آش که ترس مقام و مواجب و آتیه آنها را تا حد ارزنی تنزل می دهد، نمی بینم و بازهم از آنانیکه بنا به ندای وجدان و هشدارِ علم و منطق به هر زبان و از هر طریقی از حقوق ملل دفاع کردند متشکرم، اما می خواهم تأکید بر این داشته باشم، که هول و هراسی عظیم در وجود اربابان به اصطلاح این آقایان پیچیده است که به هر در و روزنی سرک می کشند تا جنبده ای را بیابند تا بلکه با یافتن چارۀ کار،  دوای درد کند تا آنها را از دلهره و سیاهی وحشت رهایی دهد. من نمی دانم شاید اینان پیش رمال و جن گیر و دعا نویس هم رفته باشند، جن گیر و دعا نویسی و رمالی درست همسنگ و هم شأن این کاسه لیسان فرهنگستان ادب و زبان فارسی.
دو دوتا چهارتا
گمان دارم حالا دیگر بتوان به روشنی و وضوح صدای غم انگیز دریاچۀ اورومیه را که به ناشرافتی دارند خشکش می کنند شنید، می توان بیش از پیش معنای همنوایی جمهوری اسلامی در بخشیدن غرب آذربایجان را فهمید، می توان بیش از پیش مفهوم بی یار و یاور گذاشتن زلزله زردگان قره­داغ  آذربایجان را درک کرد و می توان پیش از پیش خیانتی را که در حق مردم ما رفته است احساس کرد و نهایتا حالا دیگر می توان به وضوح دید که دشمن اصلی حاکمان ایران نه آمریکا و نه اسرائیل بلکه مردم ترک آذربایجان است.


30/ ژانویه/ 2014- برلین

Donnerstag, 30. Januar 2014

تدریس زبان مادری «حق» یا «توطئه»" صغر زارع کهنمویی"


چهارشنبه, ۹م بهمن,
۱۳۹۲
اندازه قلم متن

اظهارات برخی اعضای فرهیخته و ارزشمند فرهنگستان زبان و ادب فارسی در نقد «حق تدریس زبان مادری» از یک‌سو حیرت‌انگیز و از سوی دیگر مایه تاسف ‌است.
این حیرت و تاسف آنگاه که به دانش‌پژوهان بزرگواری چون فتح‌الله مجتبایی، بهاءالدین خرمشاهی و محمدعلی موحد می‌رسد، دوچندان می‌شود، چه، آنان صحابه فرهنگ‌اند و نه همچون دیگر مخالفان زبان مادری، سوداگر سیاست. آنان ارزش «واژه» را می‌شناسند و با توجه به آشنایی‌شان با حداقل یک زبان غیرفارسی ‌می‌دانند که هر زبانی، ارزش ذاتی خود را دارد و جهانی از فرهنگ متفاوت و تجربه زیسته «دگر» را با خود حمل می‌کند.
۱- «آموزش زبان مادری»، «حق» است. دیگر چه کسی می‌تواند این حق نخستین و پایه‌ای را انکار کند؟ حقی که در بسیاری از اسناد و معاهدات حقوق بشری مانند منشور زبان مادری، اعلامیه جهانی حقوق زبانی، بندهای ۳ و ۴ ماده ۴ اعلامیه حقوق اشخاص متعلق به اقلیت‌های قومی، ملی، زبانی و مذهبی، ماده ۳۰ کنوانسیون حقوق کودک، ماده ۲۷ میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی، و اصل ۱۵ قانون اساسی جمهوری اسلامی مورد تاکید قرار گرفته است. آیا می‌توان حق را تمام‌قد فدای مصلحت کرد؟ تنها یک قرائت دگم و مجرد از مصلحت می‌تواند این حق کلان را به‌کلی نادیده بگیرد. آیا می‌توان به مصلحت کشور اندیشه کرد اما حق شهروندان را نادیده انگاشت؟
زبان مادری حتی اگر مطالبه بحق قومیت‌های مختلف کشورمان هم نبود، لازم بود خود دولت برای چنین امری پیشقدم شده و مردمان غیرفارسی‌زبان سرزمین‌مان را با زبان مادری خود آشنا و بر آن مسلط کند چه این انسان‌ها حتی اگر ناآگاه به حق خود نباشند، از حق خود نباید محروم شوند. بماند که اینک چندین دهه از مطالبه تمام‌عیار آموزش به زبان مادری در میان ایرانیان غیرفارسی‌زبان می‌گذرد و با انکار برخی اصحاب فرهنگ و سیاست مواجه شده است.
۲- «آموزش زبان مادری»، «توطئه» نیست. بسیار زمان برد که بخشی از سیاستمداران پایتخت به هشدار نخبگان و کنش‌های گروه‌های قومی گوش سپارند و بدانند که آموزش زبان مادری، نه یک توطئه که یک مطالبه مدنی است و توجه به آن می‌تواند به مثیاق ملی بینجامد. رویکرد تا حدی مثبت کاندیدای تدبیر و امید به این مطالبه اقوام و دیگر مطالبات آنان، چنان موثر بود که رای خیره‌کننده گروه‌های قومی را به جیب روحانی ریخت. توهم توطئه، یک «سنت زشت» است. جایی که دیگر هیچ ابزاری برای مقابله با حق وجود ندارد، قید خطرناک‌بودن و توطئه‌خواندن بسیار راهگشاست. بسیار حیرت‌انگیز است اکنون که دولت به این نتیجه رسیده که به مطالبات به‌تاخیرافتاده قومیت‌ها گوش فرادهد، بخشی از صحابه فرهنگ به مقابله با حقیقت برمی‌خیزند. آنها سوالی را باید پاسخ بگویند، آیا با حقوق بشر، قانون اساسی و شرع مقدس موافقند یا نه؟ آیا می‌دانند مخالفت با آموزش زبان مادری، یک کنش ضدحقوق بشری، یک رفتار غیردینی و مهم‌تر از همه مخالفت آشکار با نص صریح قانون اساسی است؟
۳- «آموزش زبان مادری» نه «خطرناک» بلکه موجب «تقویت امنیت ملی» است. بخشی از مخالفان آموزش زبان مادری، به‌ظاهر دغدغه مرزها و امنیت ملی دارند. اگر طرح این دغدغه را صرفا به‌عنوان یک دغدغه قلمداد کنیم، باید به سخن بسیاری از کارشناسان برجسته جامعه‌شناسی و علوم سیاسی اشاره کنیم که صراحتا آموزش زبان مادری را موجب قوام امنیت ملی و اعتلای وحدت ملی می‌دانند. افرادی چون علی یونسی، علی ربیعی، مجتبی مقصودی، حمیدرضا جلایی‌پور، عبدالله رمضان‌زاده، هاشم هدایتی، مرحوم کاظم معتمدنژاد، کاووس سیدامامی، ابراهیم حاجیانی، احمد رضایی، ستار عزیزی، مصطفی ملکیان و ده‌ها کنشگر و اندیشمند دیگر در گفت‌وگوهای متعدد صراحتا بر این باور هستند که آموزش زبان مادری نه موجب تضعیف که موجب تقویت امنیت ملی خواهد شد. فراتر از این بخشی از این کنشگران معتقد هستند تحقق این حق گروه‌های قومی و دیگر حقوق آنان، برای ثبات کشور و حفظ مرزها و حفظ امنیت ملی، یک ضرورت اساسی است. تجربه بلغارستان و ترکیه نشان داده، انکار و سرکوب این حقوق می‌تواند به بحرانی تمام‌عیار بینجامد.
۴- «زبان مادری» هرگز در برابر «زبان فارسی» نیست. آموزش زبان قومی به مثابه حذف آموزش زبان فارسی نیست. هیچ‌یک از نخبگان قومی و کسانی که این حق را مطالبه می‌کنند، بر این باور نیستند که زبان فارسی را از گردونه آموزش خارج کنند. اساسا آموزش زبان‌های قومی، مقوله‌ای جدا و سوا از آموزش زبان فارسی است. همان‌طور که آموزش زبان انگلیسی یا عربی مقوله‌ای متفاوت از آموزش زبان فارسی است کسانی که بلافاصله آموزش زبان مادری ایرانیان غیرفارس را در برابر زبان فارسی می‌گذارند، بازی خطرناکی با زبان فارسی می‌کنند. آنان بی‌اینکه خود بدانند، گروه‌های قومی را در برابر زبان فارسی می‌گذارند. آموزش زبان اقوام یک حق برجسته است، اینکه چرا دوستان فارسی‌دوست از زبان فارسی بد دفاع می‌کنند، جای حیرت دارد. سالانه میلیون‌هاتومان خرج تبلیغ و ترویج زبان فارسی می‌شود کسی هم نه از میان اقوام و نه از میان هیچ یک از سیاستمداران، مخالفتی با این مساله ندارد. حالا که قرار است در کنار این زبان، زبان مادری ایرانیان غیرفارسی زبان، ترویج و آموزش داده شود، داد صاحبان رسمی زبان فارسی درمی‌آید. این اعتراض کاملا بیجاست چون آنان اساسا چنین وظیفه‌ای ندارند. آنان مسوول زبان فارسی هستند نه مسوول زبان‌های دیگر. گو اینکه هم‌اینان هرگز در امر آموزش زبان عربی نه دخالت و نه ورود پیدا می‌کنند. شایسته است به‌جای اظهارات نسنجیده، غیرکارشناسی و ضدحقوقی، به وظیفه خود بپردازند و این امر را به صاحبانش یعنی متخصصان زبان‌های غیرفارسی و مسوولان ذی‌ربط واگذارند. اگر جایی زبان فارسی به خطر افتاد، اگر جایی زبان فارسی از فهرست دروس مدارس، حذف شد، آنها می‌توانند بدون نفی زبان‌های دیگر اظهارنظر کنند اما هرگز قرار نیست زبان فارسی حذف شود، قرار است زبان مادری غیرفارس‌ها در کنار زبان فارسی تدریس شود. توصیه اکید به این دوستان اینکه لطفا مردم را با خود و زبان رسمی کشور، دشمن نکنید. براساس فرمایشات مقام معظم رهبری، پاسداری زبان و ادب فارسی بسیار مهم و ارزشمند است اما قطعا پاسداری از این زبان، به معنای تضییع دیگر زبان‌ها و انکار حقوق زبانی گروه‌های قومی مختلف نیست. نمی‌توان و نباید برای حفظ یک زبان، به نابودی و حذف دیگر زبان‌ها در امر آموزش و پژوهش اقدام کرد.
در پایان، سخن حکیمانه مرحوم دکتر کاظم معتمدنژاد را یادآوری می‌کنم که دو سال پیش در گفت‌وگویی با «شرق» تاکید کرد: «باید درباره زبان مادری گروه‌های قومی، به تاریخ پاسخ داد.» اینک که صدای تمنای گروه‌های قومی را پاستورنشینان شنیده‌اند، شایسته است روشنفکران و اصحاب فرهنگ و آکادمی نیز به صدای قومیت‌ها گوش فرادهند و نه به‌خاطر حقیقت، نه به‌خاطر انسان، نه به‌خاطر خدا که حداقل به‌خاطر ایران و به‌خاطر وجدان خودشان هم که شده این بار بعد از سالیان سال، یک‌بار برای همیشه برای تحقق این مطالبه بحق تلاش کنند تا این بار پاسخی درخور به تاریخ دهیم.
اصغر زارع کهنمویی . روزنامه‌نگار

Dienstag, 28. Januar 2014

کی این حق رابه فرهنگستان زبان فارسی داده است؟

مخالفت فرهنگستان زبان فارسی با آموزش به زبان مادری

اکثریت اعضاء فرهنگستان زبان و ادب فارسی با مخالفت در موضوع آموزش به زبان مادری به وسیله آموزش و پرورش در استانها که اخیرا از سوی دولت اعلام شده است این مسئله را تهدیدی جدی برای زبان فارسی و یک توطئه برای کمرنگ کردن این زبان عنوان کردند.
به گزارش مهر، حجت الاسلام محی‌الدین بهرام محمدیان رئیس سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی آموزشی کشور ظهر امروز دوشنبه هفتم بهمن در نشست وزیر آموزش و پرورش با رئیس و اعضای فرهنگستان زبان و ادب فارسی در سخنانی با تاکید بر قرار گرفتن ساعاتی رسمی در برنامه درسی مدارس برای موضوع گفتگو، کتابخوانی و انشاء گفت: پیشتر از این درسی را با عنوان زبان و ادبیات فارسی به صورت 4 ساعته در مدارس تدریس می‌کردیم که موضوع انشاء نیز به صورت تلفیقی با آنها دیده می‌شد اما در طرح جدید که در انتظار تصویب شورای عالی آموزش و پرورش است بحث انشاء و کتابخوانی به صورت مستقل دیده شده است
حجت الاسلام محمدیان به موضوع رسم الخط زبان فارسی نیز اشاره کرد و گفت: پیمان ما رعایت رسم الخط فرهنگستان است و من هم به این موضوع تعصب دارم البته استثناهایی هم بود و در این زمینه فرهنگستان قبلا به ما مجوزهایی داده بود. جدای از این برای ترویج زبان فارسی در کتاب‌های درسی نیز 800 واژه بیگانه از کتابهای درسی به ویژه از کتابهای علوم پایه انتخاب کردیم و به فرهنگستان دادیم که امیدواریم به زودی بررسی شوند و معادل آنها به ما معرفی شود؛ هر چند که برخی از مولفان ما به دلیل نیازی که داشتند در تالیف کتابهای درسی دست به گزینش هم زده‌اند.
وی به موضوع ویرایش نیز اشاره کرد و گفت: تمام کتابهای درسی ویراستار خودش را داراست اما گاهی شلوغی کارها باعث می شود که ما توجه‌مان به این موضوع کم شود با این حال اگر مطلب خلاف واقعی در کتابهای درسی از حیث ویرایش دیده شود، ویراستار آن جریمه می‌شود هر چند که به اعتقاد من برخی از موضوع ویراستاری به سلیقه ویراستار بر می‌گردد.
رئیس سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی کشور ادامه داد: من نمی‌گویم که 1150 عنوان کتاب درسی بدون مشکل است اما اولویت اصلاح ما با کتابهای تازه و جدیدمان است که کمک شما را نیز می‌طلبد.
وی در ادامه به طرح برخی از درخواست‌هایش از فرهنگستان زبان و ادب فارسی پرداخت و گفت: من دوست دارم فرهنگستان به ما بگوید که در مورد روش علمی آموزش زبان فارسی چه مطالعه‌ای انجام داده است و چه مرامنامه‌ای برای آن دارد. ما در سالهای اخیر برای کشور افغانستان کتابهای درسی تالیف کردیم هر چند که در این موضوع با دوستان افغان اختلاف نظرهایی هم داشتیم اما در مجموع به این نتیجه رسیدیم که متن قابل اتکا و استنادی برای موضوع آموزش زبان فارسی وجود ندارد.
حجت الاسلام محمدیان همچنین به موضوع انتشار کتابهای درسی پایه در تاجیکستان اشاره کرد و خاطرنشان کرد: در حال حاضر تاجیکستان از ما خواسته است تا کتابهای درسی دوره های ابتدایی اش را نیز تالیف و منتشر کنیم اما سئوال من این است که چه حمایتی از ما در این زمینه خواهد شد. ما با سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی مذاکراتی داشتیم اما چیزی نصیبمان نشد. امیدواریم فرهنگستان بتواند به ما کمکی بکند. به ویژه اینکه در بسیاری از توافقنامه‌های وزیر آموزش و پرورش با کشورها و سازمانهای مختلف موضوع آموزش زبان فارسی دیده شده است اما روش مدونی برای آن نداریم.
وی ادامه داد: موضوع سیر تکوینی آموزش زبان فارسی در ایران نیز برای ما قابل توجه است و نمی دانیم چرا هیچ مطالعه‌ای در مورد آن نشده است.
ملاک آموزشی زبان فارسی؛ زبان معیار فارسی است
در ادامه این نشست حداد عادل رئیس فرهنگستان ادب فارسی با اشاره به اظهارات محمدیان و با تصریح بر اینکه در کشور ما موضوع آموزش علوم چندان جدی گرفته نمی‌شود گفت: موضوع آموزش زبان فارسی به غیر فارسی زبانان از برنامه‌های اصلی ما در بنیاد سعدی است. کل نیروی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی برای آموزش زبان فارسی به غیر فارسی زبانان در سالهای گذشته 11 نفر بوده اما ما در بنیاد سعدی 200 نفر را برای این منظور در نظر گرفته‌ایم و یک معاونت آموزش و پژوهش برای آن تدارک دیده‌ایم که امیدوارم به کار شما نیز بیاید.
وی ادامه داد: مشخصا در پاسخ به آقای محمدیان باید بگویم معیار آموزشی ما در حوزه زبان فارسی، زبان معیار فارسی است البته زبانهای دیگری هم هستند که جایگاهشان معلوم است اما آنچه باید آموزش دیده شود زبان فارسی است.
واکنش منفی اعضای فرهنگستان زبان به موضوع آموزش زبانهای محلی
در ادامه این نشست محمد علی موحد عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی نیز در سخنان کوتاهی با اشاره به مباحث مطرح شده در این نشست به موضوع آموزش زبانهای محلی توسط دولت اشاره کرد و گفت: دولت باید از مداخله مستقیم در آموزش زبانهای محلی و بومی خودداری کند ما زبان معیاری داریم که زبان رسمی ما است اگر دولت بخواهد آن را فراموش کند و به حوزه زبانهای محلی وارد شود کار ما زار است.
روایت مرادی کرمانی از خرید کتاب‌های بُنجل توسط آموزش و پرورش
هوشمند مرادی کرمانی دیگر عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی نیز در این نشست در سخنانی با اشاره به مسئله کتابخوانی در مدارس گفت: من تاکنون کمتر شنیده‌ام که در مدارس ما دانش آموزش گریزان از کتابخوانی نباشد علتش هم آن است که کارهای عرضه شده در کتابخانه ها جذابیت ندارد و بر مبنای سلیقه های خاص خریداری شده است.
وی گفت: خیلی از ناشران به ما می گویند آموزش و پرورش کتابهای انباری، بی مولف و روی دست آنها مانده را برای کتابخانه ها خریداری می کنند که تاسف آور است.
نگاه تاسف انگیز به کنکور
حسین معصومی همدانی دیگر عضو فرهنگستان زبان نیز در این نشست در سخنانی اظهار داشت: سالهاست که در نظام آموزش و پرورش ما موفقیت را در پشت سر گذاشتن کنکور معرفی کرده‌ایم دانش آموز امروز ما وقت ندارد تا مطالعه کند و همه چیزش صرف کنکور می‌شود در این وضعیت وقتی صحبت از انشاء می‌شود، او می‌گوید انشاء برای موفقیت در کنکور چه کمکی به من می کند و پاسخی که از محیطش می گیرد این است: هیچ.
وی ادامه داد تا وقتی چنین نظام آموزشی داریم و به خوب گفتن و خوب نوشتن در آن پاداش نمی‌دهیم در بر روی همین پاشنه می چرخد. منظور من این است که در همه رشته‌ها باید دانش آموز را وادار کرد تا بنویسد.
در زبان مادری تنها پژوهش کنیم
محمد دبیر مقدم دیگر عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی نیز در این نشست به موضوع آموزش زبانهای محلی اشاره کرد و گفت: آنچه اهمیت دارد پژوهش و کار علمی انجام دادن روی این زبانهاست.بسیاری از آنها دارای گونه ها و گویش‌های متعددی هستند که اگر قرار باشد یکی را برای آموزش انتخاب کنیم مطمئنا با مسائل و مسائل زیادی همراه خواهیم شد.
حد آموزش زبان مادری تعیین شود
بهاءالدین خرمشاهی دیگر عضو فرهنگستان نیز با اشاره به موضوع مورد توجه دبیر مقدم گفت: دولت باید حدود زبان مادری را تایید کند و بگوید تا چه اندازه ای و به چه شکلی این مسئله باید آموزش داده شود.
وی به رسم الخط کتابهای درسی اشاره کرد و گفت: شیوه فعلی آموزش و پرورش در رسم الخط کتابهای درسی جواب می دهد منتهی باید به آن فرصت داد.
برخی فکر می‌کنند علاقه به یک قومیت یعنی تحصیل با زبانش
سلیم نیساری دیگر عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی نیز در این نشست گفت: عده‌ای فکر می‌کنند علاقه به یک قومیت یعنی تحصیل با زبان آن قوم اما این موضوع بسیار خطرناک است ما در ایران شانس داشته ایم که یک فردوسی بزرگ توانسته پایه محکمی برای زبان فارسی ایجاد کند و ما امروز در کنار دین اسلام به داشتن چنین زبانی مفتخر شویم.
نیساری تاکید کرد: در بحث آموزش زبان مادری نباید طور عمل کنیم که در ادامه دچار مشکلات متعدد شویم.
در بحث آموزش به زبان مادری بوی توطئه به مشام می‌رسد
فتح الله مجتبایی دیگر عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی نیز در این نشست موضوع آموزش زبان مادری در کشور را امری وارداتی نامید و گفت: شک ندارم که این موضوع از خارج به ایران آمده است قبل از این در هندوستان نیز این مسئله توسط انگلستان تجربه شد و امروز هم انگلستان و کشورهای شمالی ما هستند که می خواهند این مسئله را به ایران وارد کنند.
وی ادامه داد: بهترین وسیله برای عقب نگه داشتن یک ملت بی توجهی به زبان آن است اگر بخواهیم زبانهای مادری مان را به عنوان زبان علمی و آموزشی به کار ببندیم به طور حتم به گذشته برگشت خواهیم داشت و این موضوع خطرناک است و از آن بوی توطئه می‌آید.
در پایان این نشست غلامعلی حداد عادل نیز در سخنانی تاکید کرد: مواظب باشیم که مبادا از کیسه سرمایه های ملی مان همچون زبان فارسی برای پیروزی های موقت و بی حاصل جناحی خرج کنیم.
.

Samstag, 25. Januar 2014

حجاب زن پارس ها 5 هزار ساله شد


 .حجاب زن پارسی 5 هزار ساله شد
 
مدیر کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری سیستان و بلوچستان گفت: البسه کشف شده از پوشش مردان و زنان شهر سوخته نشان دهنده جایگاه ویژه حجاب زن ایرانی در پنج هزار سال قبل است
مدیر کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری سیستان و بلوچستان گفت: البسه کشف شده از پوشش مردان و زنان شهر سوخته نشان دهنده جایگاه ویژه حجاب زن ایرانی در پنج هزار سال قبل است.

ملک محمد سنجرانی روز شنبه در گفت وگو با ایرنا با اشاره به جایگاه حجاب در میان زنان ایران عصر باستان افزود: پوشش زنان کشف شده از شهر باستانی سوخته به روز و نسبتا کامل بوده به طوری که این پوشش در عصر حاضر و در جامعه اسلامی کنونی نیز قابل استفاده است.

وی اظهار داشت: تاکنون هشت دست از لباس های بانوان شهر سوخته بازسازی و به نمایش گذاشته شده که رنگ این لباسها نیز برگرفته از رنگهای کرم و قهوه ای مورد استفاده در آن زمان است که نشان می دهد مردم این شهر باستانی برای برجسته کردن پارچه از گره های تار و پود استفاده می کردند.

مدیر کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری سیستان و بلوچستان بیان کرد: بسیاری از باستان شناسان اظهار نظر کرده اند که پوشش مردم شهر سوخته در پنج هزار سال پیش نسبتا کامل بوده است این در حالیست که از 100 درصد محدوده شهر سوخته تاکنون تنها چهار درصد کاوش شده و 96 درصد دیگر باقی مانده که این خود نشانگر پنهان ماندن بسیاری از زوایای زندگی و فعالیت مردمان آن دوران است.

سنجرانی گفت: در محدوده صنعتی شهر سوخته فعالیتهای مهم تراش سنگ انجام می شده بطوریکه سنگ لاجورد را به شکل های مختلف در آورده و به سایر نقاط صادر می کردند اما هنوز دستگاههای تراش سنگ کشف نشده است.

وی افزود: بر اساس برآورد کارشناسان و باستانشناسان کشف زوایا و آثار و بقایای کامل شهر سوخته به حدود 400 تا 500 سال زمان نیاز دارد.

در همین ارتباط ˈطاهره شهرکیˈ پژوهشگر مردم شناس سیستان نیز به ایرنا گفت: دستگاههای بافت پارچه در شهر سوخته زابل از جنس چوپ و فلز بوده و نمونه ای از قلاب های بافتنی نیز در این شهر باستانی کشف شده است.

وی افزود: در شهر سوخته زابل با توجه به نمونه های به دست آمده معمولا پارچه های ظریف مختص بانوان و پارچه های ضخیم مختص مردان بوده است.

پژوهشگر مردم شناس سیستان گفت: شهرسوخته برای بسیاری از باستان شناسان مهم و شرایط ویژه ای دارد که این شرایط باعث شده اشیا و آثار 5 هزار ساله به صورت تقریبا سالم کشف شود.

وی افزود: وجود املاح و نمک در خاک و یک لایه جوش طبیعی بر روی قبرستان این شهر باعث شده بقایای آثار در طول هزاران سال شرایط مناسب و اطلاعات خوبی به باستان شناسان منتقل کند.

شهرکی اظهار داشت: پارچه های مکشوفه شهرسوخته که تنوع زیادی داشته یکی از مهم ترین آثار منقول کشف شده در این پایگاه است بطوریکه پارچه های سالم بدست آمده مدل و رنگ لباس ها را مشخص کرده است.

وی با بیان اینکه مدل های بازسازی شده اصولا بر چند دلیل استوار هستند، بیان کرد: بقایای لباس ها و آثار پارچه های شهر سوخته اطلاعات خوبی در مورد برش، طرح، رنگ و تزیینات پارچه ها از جمله ریشه ها، برجستگی ها و گلمنگل های موجود در پارچه های آن زمان مردمان شهرسوخته ارائه کرده است.

وی ادامه داد: بقایای پیکرک ها و مجسمه های زنان شهرسوخته از جمله پیکرک سنگی زن ساری پوش، پیکرک مسرقی زن شهرسوخته و همچنین پیکرک گِلی که بر روی آن نگین هایی از گِل و همچنین کمربند به کار رفته، کمک بزرگی برای بازسازی لباس های آن دوران بود.

وی، با اشاره به مطالب منتشره در کتاب ˈپوشش در شهرسوختهˈ به نویسندگی دکتر سید منصور سیدسجادی سرپرست گروه باستان شناسی و حفاری های شهر سوخته، اطلاعات این مجموعه را نیز کمک خوبی در بازسازی البسه زنان باستان ایران عنوان کرد.

شهرکی با بیان اینکه گروه باستان شناسی شهرسوخته یکی از معتبر ترین هیات های باستان شناسی ما قبل تاریخ دنیا محسوب می شود، اظهار داشت: از آنجایی که از دیگر پایگاه های ما قبل تاریخ در ایران اطلاعات خاصی درخصوص پوشش زنان و مردان آن تمدن ها به دست نیامده این کتاب و این دست بافته ها یکی از ارزشمندترین آثاری هستند که اطلاعات جامعی به پژوهشگران ارائه می دهد.

وی ادامه داد: بقایای لباس ها، پیکرک ها و مجسمه ها و شرایط آب و هوایی منطقه، ارتباط با نوع فرهنگ پوشش و تزیینات از جمله عوامل کمک کننده در بازسازی این البسه هستند.

وی با اشاره به جایگاه حجاب قبل از اسلام در ایران گفت: فطرت انسان گرایش به پاکی، نجابت و حفظ حریم شخصی دارد و مردم ایران از هزاران سال پیش تاکنون در رعایت این فطرت پیشگام بوده اند و دین اسلام نیز بر این مهم تاکید فراوان کرده است.

وی با تصریح بر اینکه مروجان بی حجابی حتی در کشورهای غربی اندک هستند، اظهار داشت: در بیشتر فرهنگ ها و تمدن ها، انسانها تمایل به پوشش مناسب و شایسته دارند.

به گزارش ایرنا شهر سوخته با پنج هزار سال قدمت در شمال سیستان و بلوچستان در کنار محور ارتباطی زاهدان - زابل واقع شده و تاکنون آثار بسیار مهم و گرانقدری همچون نخستین چشم مصنوعی، نخستین جراحی مغز، بقایای شهرسازی، لوله های فاضلاب، پارچه های دوخته شده، سفالها، مهرها، نگین ها و سنگهای تراشیده شده و صدها اثر دیگر از این محوطه باستانی کشف شده است که نشان دهنده اوج تمدن، فرهنگ و پیشرفت صنعتی ایران باستان است. ک/3
.

Donnerstag, 23. Januar 2014

مینا احدی یکی از آزربایجانی های خائن به آزربایجان را بشناسیم


مینا احدی یکی از آزربایجانی های خائن به آزربایجان را بشناسیم.
مینا احدی یکی از آزربایجانی هائی است که در حزب کومونیست کارگری ایران فعال است و ماهیت این حزب پان ایرانیستی وضد آزربایجانی ترین حزب ممکن در میان احزاب سرتاسری ایران و حتی تند رو تر از حزب سومکا است. حالا که جمهوری اسلامی نژاد پرست و فاشیست ایران تدارک میبیند با اهدای قسمتی از خاک آزربایجان به کردها ضربه دیگری بر پیکر ملت ما وارد کند و با مقاومت ملت ما روبرو شده است, مینا احدی ها با تشکیلات سر سپرده اش به فارسها, به تکاپو افتاده اند و با خود شیرینی خود به کرد ها دست تروریستهای پژاک- پ ک ک را از پشت بسته اند.ننگت باد. در زیر قسمتی درباره این زن خائن و لینک بیانیه خزب این خانم درج شده است.

<<مینا احدی در شهر ابهر به دنیا آمد و در زمان شاه، عليه این حکومت مبارزه می‌‌کرد. احدی پس از انقلاب به عنوان دانشجوی دانشکده‌ی پزشکی تبريز، از دانشگاه اخراج شد. به گفتهٔ او اعدام شوهرش که خود فعالی سیاسی بود، درست در روز سالگرد ازدواج‌شان، از عواملی شد که او بعدها به چهره‌ای مطرح در مبارزه با مجازات اعدام تبدیل شود. او پس از دستگيری و اعدام همسرش، به تهران رفت و یک ‌سال بعد، در سال ۱۹۸۲ عازم کردستان شد. پس از ده سال فعاليت سياسی در آن‌جا، در سال ۱۹۹۰ به کشور اتریش پناهنده شد و شش سال بعد به آلمان آمد. او در حال حاضر در آلمان زندگی و فعالیت می‌کند. مینا احدی در کنفرانس‌ها و میتینگ‌های متعددی شرکت کرده است.[نیازمند منبع] او همچنین از فعالین سابق حزب کمونیست ایران بوده است.>>

Montag, 20. Januar 2014

زبان قدیم آذربایجان نمیتواند ایرانی بوده باشد

زبان قدیم آذربایجان نمیتواند ایرانی بوده باشد

پروفسور فرهاد قابوسی

• مغالطات یاد شده در نوشته کذائی از هر شخصی که باشند: علی اف، یا       مترجم، یا نویسنده نامعلوم مقاله "گاهنامه اران" و یا مولف مطلب ارسالی به جهت عدم انطباق با منطق و علم صرفا حاکی از عدم اطلاع آن شخص از موازین تحقیق اند

مقدمه : اخیرا نوشته ای مجعول تحت عنوان "زبان مردم آتورپاتکان زبان ایرانی بوده است" با استفاده از مطالبی از "محققی" بنام « اقرار علی اف » بدون مرجع دقیق و نام مولف در این سایت منتشر شده است. ازآنجائیکه    مولف بی نام بدون جرئت و رود در بحث منطقی در پی جوابگوئی به مقاله راقم تحت عنوان «ملاحظاتی در زبان قدیم آذربایجان» بوده است، لازم آمد که بابت گوشزد کردن موازین مقالات علمی و منطقی و تذکر عدم دخالت در معقولات به افراد ناوارد اشاره ای به این نوشته بشود. لکن در صورتیکه مولف مذکور با ذکر بخشهائی دستچین شده (؟) از مطلب "گاهنامه آران" خواسته باشد تا اغراض سیاسی خودرا توجیه کند، مرا با آن کاری نیست.
از آنجائیکه «فرضیه ایرانی بودن زبان آذربایجان » کلا بر اساس نوشتجات کسروی بوده و من در مقاله ام ثابت    کرده ام که کلیت این فرضیه بجهت اتکا بر ترجمه غلط و فهم غلط منابع و سوء استفاده سیاسی از مبحث         زبانشناسی، اساسا غلط و متناقض است. لذا برای اهل تحقیق و افراد معقول تکلیف مسئله روشن و مقوله    ایرانی بودن زبان آذربایجان برای همیشه به زباله دان تاریخ ریخته شده است.
کما اینکه چون آنچه که من اثبات کرده ام حکمی منطقی است جوابی برای آن ممکن نیست. مگر مغالطه ای از اینگونه که مولف مرتکبش شده است: در آن نوشته نه تنها بجهت ترس از ناتوانی در استدلال اسم مولف معلوم نشده است، بلکه معلوم نیست کدام نظر از علی اف است، کدام از منابع یاد شده، کدام از مترجم کتاب مذکور، کدام از نویسنده مقاله "گاهنامه آران" و کدام به وسیله مولف مقاله ارسالی به آنها اضافه شده است: مجموعه ای درهم، غیر مستدل و بی منطق از منابع دست سوم و اساسا غلط. لذا چنین مقاله ای فاقد اعتبار و اعتنای جدی است. لکن برای جلوگیری از ایجاد شبهه برای بعضی ها تذکرات زیر لازم بنظر میرسند:

تکلیف همه منابع قدیم و جدید این بحث نظیر "ابن مقفع، استخری، ابن حوقل، مسعودی، مستوفی و مارکوارت" را من بکمک نتایج تحقیقات و نظرات مشخص متخصصین شرق شناسی نظیر "مارکوارت" و "هنینگ" بطور کاملا مستدل در مقاله «ملاحظاتی در زبان قدیم آذربایجان» روشن کرده ام، لذا نظرات ذکر شده در نوشته "زبان مردم آتورپاتکان زبان ایرانی بوده است" از نظر تحقیقی اساسا بی اعتباراند. از این میان هم چنانکه در مقاله یاد شده اثبات کرده ام نظر ابن مقفع غلط، نظر استخری بتبع امکاناتش غیردقیق و نامعتبر، نظرات مستوفی و مسعودی طبق استدلال مارکوارت ناقص و بصورت کامل صرفا ناظر بر زبان کتبی آذربایجان بوده و نظرات درست ابن حوقل و مارکوارت بعمد و یا به سهو غلط ترجمه شده اند. بطو ر خلاصه هر نظری از هر مورخ و یا محققی، از "بیرونی" گرفته تا "دیاکونوف" و حتی آنچه که برای اهلش وحی منزل باشد، بدون تطابق با منطق و دقتی که علم معاصر به آن نائل شده است نامعتبر است! مگر درجمع پان ایرانیستها که کهنه پرستی جای عقل و منطق راگرفته و جعل در مباحث زبانشناسی وسیله ای برای توجیه اغراض سیاسی شده است. چرا که وقتی من ثابت کرده ام که بر اساس تحقیقات ایرانشناسان و زبانشناسان درجه اول نظیر "مارکوارت و هنینگ" محتوای منابع یاد شده چه بوده و به چه صورتی معتبر میتو اند باشد، اگر که دلیلی منطقی در رد این اثبات در دست است باید ارائه شود وگرنه تکرار نظرات غلط و ذکر منابع درجه سوم که فاقد دقت و اعتبار منطقی هستند جز اعتراف به نداشتن دلیل منطقی و توسل به لاطائلات کهنه چیز دیگری را نمی رساند.         

علاوه بر این همچنانکه در مقاله خود اثبات کرده ام بر طبق نظر یکی از متخصص زبانهای قدیم ایران "والتر برونو هنینگ" برخلاف مغالطه مولف نامعلوم "روابط خوب زبانهای (غلط، درستش لهجه ها است) ایرانی آذربایجان جنوبی... مانند هرزنی و ... با لهجه های شمالغربی و مرکزی ایران" هیچ ربطی به نوعیت زبان آذربایجان نمی تواند داشته باشد! و باز همچنانکه در مقاله خود اشاره کرده ام، بخلاف مغالطه مولف مجهول، "دیاکونوف" در "تاریخ ماد" مشخصا وجود زبانهای مختلف در ماد قدیم را دقیقا تایید کرده و بر رابطه زبان قدیم آذربایجان که زبان عیلامی باشد با زبانهای آورال ـ آلتائی که شامل زبان ترکی است، تاکید میکند. از طرف دیگر رجوع به مقاله من روشن میکند که نظر ایرانشناس نامی "مارکوارت" در "غیر آریائی بودن ملت اران" که ناحیه ای رست در مرکز آذربایجان است، تکلیف همه ادعاهای نژاد پرستانه در مورد ایرانی بودن آذربایجان نظیر مغالطه در "ریشه مردم آذربایجان" در نوشته مولف را هم تعیین میکند. گذشته از آن غرض از "ریشه مردم" چیست و علت طرح مسئله نژاد پرستانه "ریشه و نژاد" در اینمورد کدامست؟ جز اینکه هر مطلب پان ایرانیستی در هر مورد که باشد، حتی در مورد زبان، بذاته محتوی مواضع نژادپرستانه است؟
مشکل این آقایان این است که من نشان داده ام که آنان تاکنون از سر تعصب و کوته بینی ناسیونالیستی، که جز کورکردن چشم عقل "نفع" دیگری ندارد، نه تنها بعضی از منابع را غلط ترجمه کرده اند بلکه منابع دیگر خود   را هم غلط فهمیده اند و محتوای درست منابع آنان نظیر "ابن حوقل و مارکوارت و هنینگ" دقیقا بر عکس خواست آقایان وطنپرست است. لذا بعنوان نتیجه منطقی یا باید خود را نفی کنند و یا زبان دربندند و نظیر مورد فعلی       کسانی دیگر را آنهم بطور غیر مستقیم به میدان مباجثه بفرستند که از موازین منطق و تحقیق بی بهره اند.      حرجی نیست که گریز از بحث منطقی و توسل به وسایل آنچنانی از قدیم روش این آقایان بوده است: که در      سیطره فرهنگ سنتی، حماسه گرا و شعر زده ایرانی قرون اخیر و خاصه دوران پهلوی، بجای عقل و علم و منطق همچنانکه کسروی و قزوینی خود تصریح کرده اند، از پان ایرانیسم تبعیت کرده و میکنند. کما اینکه مسئله ایرانی نبودن زبان آذربایجان بصورت طرح شده وسیله پان ایرانیستها بیشتر مسئله ای معرفت شناسانه و         منطقی است تا زبانشناسی .                                                                                                         

در خاتمه لازم به تذکر است که مغالطات یاد شده در نوشته کذائی از هر شخصی که باشند: علی اف، یا       مترجم، یا نویسنده نامعلوم مقاله "گاهنامه اران" و یا مولف مطلب ارسالی به جهت عدم انطباق با منطق و علم صرفا حاکی از عدم اطلاع آن شخص از موازین تحقیق اند.
. ...