Freitag, 13. Juli 2012

جغرافیای تاریخی آذربایجان

نویسنده: حسن - جمعه ۱۳ اسفند ۱۳۸٩
جغرافیای تاریخی آذربایجان
سرزمین آذربایجان در طول تاریخ هزاران ساله و پر فراز و نشیب خود با نامهای مختلفی در تاریخ ثبت شده است. و این اسامی معمولا از اسامی اقوامی گرفته شده بود که در آن سرزمین زیسته و دولتهای مقتدری را در آنجا بوجود آورده بودند.
اسامی که با استناد به اسناد تاریخی میشود به آن اشاره کرد،از جمله عبارتند از: سرزمین قوتتی ها، هوری ها، سایبیرها، آذها، ماننا، ماد، آلبان ، آذربایگان وآذربایجان.
اسم امروزی آذربایجان معرب آذربایگان میباشد که تخمینأ از اواخر قرن سوم قبل از میلاد تا زمان اشغال آنجا توسط اعراب بدان نام خوانده میشد.
آذربایگان یک کلمه کاملا ترکی بوده و در اصل متشکل ازاجزای : "آذ+ار+بای+گان یا قان معرب شده یعنی جان" میباشد.
ـ "آذ یا آس" نام قومی از ترکان قدیم ساکن در آذربایجان بوده که در نوشته های قدیم "اورخون ـ یئنی سئی" نامبرده شده است . "بارتولد" تاریخدان معروف روسی وابستگی آذها را با قبایل تورکوش که در منابع آشوری بارها به آنها اشاره شده است را محتمل میداند.
ـ "ار" دارای منشاء ترکی بوده و به معنی جوانمرد،فرد و انسان میباشد. این واژه به صورت پسوند به واژه های دیگر چسبیده و نام قبایل را بوجود میآورد(آوارـخزار یا خزرـ قاجار یا قجر و...) آزر یا آذر به معنی قوم و قبیله ای که بعدها با تغییرهای مختصری به "هازرـخازرـخزر"تبدیل شده است.
- "بای" یا"بَی" یا "بیکـ ـ بیگ" به معنی غنی ، حاکم، رئیس و... از طرفی "بایماق" در ترکی قدیم به معنی تکامل و پیشرفت میباشد.
- "گان" در زبان ترکی با قبول تغییرات آوایی به "قان" (و در زبان عرب به جان) مبدل شده و دارای معانی زیادی چون پدر، خاقان و ... میباشد و نیز "قان" در ترکی علامت فاعلی با تأکید و مبالغه است(چالیشقان) و بایقان یعنی تکامل یافته و بسیار پیشرفته. با توجه به مراتب مذکور، "آذربایگان" به معنی "پدر توانگر انسان آذ یا آسی" و به بیانی دیگر "پدر توانگر مبارک" و آذیهایی که بسیار پیشرفته هستند" میباشد. تاریخ قومی و نژادی آذربایجان با نژاد و ایل های ترک زبانی چون سومرها، ایلامی ها، ساویرها، قوتتی ها، اورارتوها، ماننا ها،ساکاها، کنگرها،مادها، اوغوزها،قبچاق ها و...مربوط است.» ( منبع 1 )
حدود و مرزهای جغرافیایی سرزمین آذربایجان از دیرباز طبق اسناد باقی مانده آشوری،ایلامی،بابلی و...کاملا قابل اثبات است. طبق این اسناد حدود این سرزمین از جنوب کوههای قفقاز تا سرزمین کاسسی ها(کرمانشاه و لرستان امروزی) بوده است. یعنی در داخل ایران امروزی علاوه بر مناطق ترکنشین کنونی( استانهای آذربایجان شرقی و غربی ،اردبیل،زنجان،قزوین، همدان،قسمتهایی از استانهای مرکزی و گیلان و..) کل استان کردستان و قسمتهای اعظمی از استانهای کرمانشاه و لرستان نیز جزو آذربایجان بوده است.
م.دیاکونوف در کتاب "تاریخ ماد" نتیجه گیری میکند که سرزمین تحت حاکمیت آتروپات زمان حمله اسکندر کبیر درست منطبق با مرزهای دولت ماننا بود و این سرزمین بعدها آذربایگان نامیده شد. ( منبع 2 )
طبق اسناد قدیمی عربی ،در صدر اسلام حدود جغرافیایی آذربایجان از شهر دربند در داغستان امروزی تا جنوب استان همدان امروزی بود.( دربندنامه،ص 25،چاپ تفلیس 1898). ( منبع 3 )
در دوران اشغال آذربایجان توسط خلفای اموی و عباسی نیز جغرافیای ارضی آذربایجان بدون تغییر و از همدان تا دربند باقی مانده بود و تحت نام "مملکت آذربایجان" تحت فرمانروایی یک حاکم عرب اداره میشد.
در مورد محدوده‌ی جغرافیایی آذربایجان در دوره اسلامی، مدارک زیادی از جغرافی‌نگاران و مورخان وجود دارد . همه این نوشته‌ها و نظرات که از دانشمندان و جهانگردان و جغرافی ‌نگاران به نام ارائه گردیده، آذربایجان را تقریباً سرزمینی دانسته‌اند که از شمال به دربند و از جنوب به همدان (لازم به ذکر است که بعضی از منابع که ارائه گردید قسمتی از کردستان را نیز در قلمرو آذربایجان به حساب آورده‌اند. از جمله سیسر یا سنه = سنندج) و از غرب و شمال غربی به امپراتوری عثمانی و از شرق به استان گیلان محدود بوده است که تقریباً شامل استان های کنونی آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی، اردبیل، زنجان، قزوین، همدان و قسمتی از استانهای مرکزی، کردستان، گیلان و کرمانشاه است.
بلعمی از وزرای عهد سامانی که کتاب تاریخ طبری را ترجمه و تخلیص کرده است، در مورد حدود آذربایجان چنین می‌نویسد: «اول حد از همدان گیرند تا به ابهر و زنگان بیرون شوند و آخرش به دربند خزران و بدین میانه، هر چه شهرها است همه را آذربایگان خوانند ... راه‌ها به آخر آذربایگان که از آن جمله بلاد خزران شوند، گروهی بر خشک و گروهی از دریا، که از هر راهی دربند خوانند و به تازی باب گویند.» ( منبع 4 )
مورخ و دانشمند شهیر محمود کاشغری در کتاب ارزشمند "دیوان لغات الترک" که در هزار سال پیش نوشته راجع به سرزمینهای ترکان، از جمله آذربایجان، معلومات زیادی را ارائه داده و مرزهای آذربایجان را از قم تا دربند ذکر کرده است.» ( منبع 5 )
دکتر رحیم رئیس‌نیا نویسنده کتاب «‌آذربایجان در سیر تاریخ ایـران»، به نقشه‌ای اشاره کرده است که شریف ادریسی (493-560 ق) جغرافی‌دان و نقشه نگار مراکشی در حدود سال 549 ق کشیده است و کنراد مولر آلمانی در سال 1928 با الفبای لاتین آن را منتشر نموده است. به نوشته او، شریف ادریسی در نقشه‌ای که کشیده، اراضی میان کوه‌های قفقاز و کر را – شروان - «‌آدری آذربایجان» (آذربایجان پسین و یا عقبی) و اراضی بین رودهای ارس و کر را «‌بقیه آردی آذربایجان» و آذربایجان کنونی ایران را «‌بلاد آذربایجان» نامیده است» ( منبع 6 )
در دوران هزار ساله بعد ازاتمام حاکمیت اعراب ، آذربایجان بعنوان یک مملکت خودگردان و مستقل در ترکیب امپراتوری های ترک غزنوی، سلجوقی،اتابکان آذربایجان، ایلخانیان، قاراقویونلی و آغ قویونلی ها، صفویه، افشار و قاجار بود. آذربایجان در بخشهای طولانی از این دوران ،مثلا دوران ایلخانیان، قارا قویونلوها و آق قویونلوها، صفویان تا زمان شاه عباس کبیر و قاجار ، خود مرکز قدرت بود و بر سایر قسمتهای این امپراتوری ها حاکمیت داشت.
اولین اثری که به یک زبان اروپایی در باره اراضی جغرافیایی آذربایجان نوشته شده است ،کتابی است به زبان روسی با عنوان "اوضاع سیاسی ولایت آذربایجان" که توسط pokovnik S.D. Burnasev (1743-1824) در سال 1793 در شهر Kursk روسیه چاپ شده است. این کتاب که قبل از اشغال مناطق شمالی آذربایجان توسط روسها چاپ شده است. در صفحه 4 این کتاب آمده است : در وضعیت امروزی اراضی آذربایجان ،از شمال که شروع کنیم به گرجستان چسبیده و در آنجا مناطق Kartli و kaxetiya را دارد، در سمت مشرق به دریای خزر و ولایت گیلان ختم میشود و در مسافتی نیم روزه از آنجا به عراق عجم در جنوب همدان ختم میشود از طرف مغرب با عثمانی هم مرز است.» ( منبع 4 )
اسناد ذکر شده نشان میدهد که تا اواخر قرن 18 میلادی هیچ تغییر اساسی در مرزهای جغرافیایی و ائتنیکی آذربایجان بوجود نیامده بود ولی بعد از تقسیم شدن آذربایجان به دو قسمت شمالی و جنوبی در سال 1824 به مرور زمان تغییرات زیادی در این سرزمین باستانی به وقوع می پیوندد و دو بدنه از هم جدا شده آذربایجان سرنوشتشان جدا از هم شکل میگیرد و هر دو دچار بلایای غم انگیزی می شوند و تغییرات اتنیکی و مرزی را نیز متحمل میشوند.

فهرست عمومى مناطق زيست تركان ايران زمين

فهرست عمومى مناطق زيست تركان ايران زمين

فهرست عمومى مناطق زيست تركان ايران زمين
بنا به عادت مالوف٫ برخى از هموطنان فارس و بالطبع بوروكراتها٫ سياسيون و قلم به دستان ايشان از زبان فارسى به عنوان زبان “ملى” و از ديگر زبانهاى رايج در ايران فله وار با صفت “محلى” ياد مىكنند. هرچند خود اين مطلب كه آيا دولتمردان و قانون نويسان منسوب به قوم فارس اساسا حق تعيين زبان قوم خود فارسى و يا حتى هر زبان ديگرى را٫ به عنوان زبان ملى ( و نه رابط) براى مليتهاى ايرانى ٫ دارا مىباشند يا نه٫ مىبايست دير يا زود در گسترده ترين سطوح در كشور حل و بحث شود٫ من امروز به ادعاى “محلى” بودن زبان تركى در ايران مىپردازم و بدون اطاله كلام بخشى از كتاب “فرهنگ جغرافيائى ملى تركان ايران زمين” را در زير نقل مىكنم. همانگونه از مطالعه اين نوشته بدست مىآيد زبان تركى به جز بخشى از جنوب شرق كشور يعنى در مجاورت كشور همسايه پاكستان٫ در تمام سطح ايران به طور متراكم ويا پراكنده به طور تاريخى و طبيعى گسترده شده و حضور دارد.
“محلى” ناميدن تنها زبان سراسرى ايران تركى٫ اگر كه ناشى از بى اطلاعى از جغرافياى انسانى مليتهاى ايرانى نباشد مىتواند نشان از تمايلات قوميت گرايانه افراطى قوم مسلط در ايران باشد و در هر دو حال انعكاس اين ادعاى نادرست در قوانين كشور مانند قانون اساسى كه بر خلاف واقعيتهاى فعلى و مصالح آتى كشور و دلبخواهى زبان فارسى را “ملى” و ديگر زبانها و از جمله زبان سراسرى تركى را “محلى” شمرده ويا دقيقتر “تعريف” كرده است٫ بىشك خطايى فاحش و مسئله ساز براى كشور و مردم آن است كه هر چه زودتر مىبايست اصلاح شود.
نوشته زير را عينا از كتاب “فرهنگ جغرافيائى ملى تركان ايران زمين” (چهار جلد٫ به همراه يك جلد حاوى نقشه. ژنرال دكتر محمود پناهيان. سال ١٣٥١) كه بر اساس “فرهنگ جغرافيايى ايران”٫ (ده جلد٫ از انتشارات “دايره جغرافيائى ستاد ارتش ايران”٫ تهران٫ ١٣٢٨-) ١٣٣١تدوين شده است٫ نقل كرده ام. اين منبع٫ تنها بررسى موثق موجود در باره پراكندگى تركهاى ايران و دقيقترين تخمينها در باره شمار تركها در ايران است. با اينهمه همانطور كه مولف خود تاكيد مىكند “در تمام شهرها و موسسات صنعتى و وسايل ارتباطات اراضى ديگر آنچه ترك زبان وجود دارد٫ و همچنين كوچ نشينها (قشقائيها و غيره) جزو آمار نيامده اند” و “به اين رقم بايد يك سوم جمعيت تهران را افزود”. بنابراين مىبايست به ارقام ذكر شده در اين كتاب٫ الف- تركهاى ساكن در شهرهاى خارج آذربايجان مانند مشهد٫ اصفهان٫ شيراز٫ كرج٫ قم٫…..٫ موسسات صنعتى و وسايل ارتباطى٫ ب- كوچ نشينهاى ترك٫ ج- تركهاى كلان شهر تهران نيز افزوده شود. من تنها تركهاى كوچ نشين و تركهاى تهران را پس از ذكر آمار مولف به طور جداگانه در داخل [ ] نشان داده ام.
جمعيت كل كشور در سالهاى ١٣٢٩- ١٣٣١ ٫ ١٨٫٧٠٠٫٠٠٠ نفر٫ جمعيت تهران در سال ١٩٥٠ ٫ ١٫٠٤٠٫٠٠٠ نفر بوده است. يك سوم آن ٣٤٦٫٦٦٧ نفر است. طبق آمار يونسكو در سالهاى مورد بحث حدود ٢٢% از تركهاى ايران كوچ نشين بوده اند٫ بنابراين به رقم تركهاى ايران در اين سالها مىبايست ١٫١٤٠٫٦٦٦ افزوده شود. بنابر اين بررسى در سالهاى ١٣٢٩- ١٣٣١ جمعيت تركهاى ايران با احتساب تركهاى كوچنده و تركهاى ساكن تهران و بدون احتساب ساكنان ترك مراكز شهرى ايران حداقل ٣٦٫٠٩% جمعيت كل كشور بوده است. با فرض ثابت بودن اين درصد شمار تركهاى ايران در سال ٢٠٠١ چنين برآورد مىشود:
تركهاى شمال غرب كشور: آذربايجان جنوبى
١٩٫٢٨٣٫٤٤١ نفر- ٨١٫٣% از كل جمعيت تركهاى ايران٫ ٢٩٫٠% از كل جمعيت ايران
تركهاى جنوب و مركز ايران:
٢٫٧٦٧٫٣٦١ نفر- ١١٫٧% از كل تركهاى ايران٫ ٤٫٢% از كل جمعيت ايران
تركهاى شمال شرق كشور: شمال خراسان
١٫٩٣٦٫٥٣٣ - ٨٫٢% تركهاى ايران ٫ ٢٫٩% از كل جمعيت ايران
كل جمعيت تركهاى ايران (اقلا): ٢٣٫٩٨٧٫٣٣٥ نفر - اقلا ٣٦٫١% از كل جمعيت ايران
————————————————————————
فهرست عمومى مناطق زيست تركان ايران زمين
تذكر مهم [از مقدمه كتاب]:
از مجموعه آباديهاى كشور كثيرالمله ايران بر اساس “فرهنگ جغرافيائى ايران” از انتشارات “دايره جغرافيائى ستاد ارتش ايران” در سالهاى ١٣٢٩-١٣٣١ كه منبع تحقيق محقق در تاليف “فرهنگ جغرافياى ملى تركان ايران زمين” و نقشه جات مربوطه بوده است تعداد ١٠٫١١٩ آبادى اعم از شهر و شهرك٫ ده و ده كده طبق فهرست متصرحه در زير٫ در سراسر شهرستانهاى ايران متعلق به ترك زبانان ايران است. مناطق زيست نامبرده يا بطور پيوسته پهلوى هم قرار گرفته تشكيل واحد ملى ترك زبانان ايران [آذربايجان جنوبى] را بمعنى واقعى كلمه ملت داده است (مراجعه شود بنقشه شماره ١) و يا خود مناطق زيست آنها منفصل از پيكر اصلى ملت خود در داخل ملل ديگر قرار گرفته اند. (مراجعه شود به نقشه هاى شماره ٢ و ٣)
در جامعه كثيرالمله ايران بر اساس منبع تحقيق بموجب سرشمارى رسمى دولتى٫ در سالهاى١٣٢٩-١٣٣١ ١٨٫٧٠٠٫ ميليون نفر زندگى ميكرده اند. ازين رقم طبق فهرست ضميمه ٥٫١٨٤٫٨٤٦ نفر ترك زبان در مناطق زيست واقعه در شهرستانها متصرح در فهرست “در سالهاى ١٣٢٩-١٣٣١” وجود داشته اند. با در نظر گرفتن ادعاى رسمى دولت ايران مبنى بر اينكه به جمعيت ايران افزوده شده و امروز [منظور سال ١٣٥١ مىباشد] جمع نفوس ايران تقريبا بالغ به سى و دو مليون و اندى رسيده است بايد اذعان كرد كه در اين افزايش ترك زبانان اگر سهم بيشتر نداشته باشند لااقل بطور مساوى سهيم مىباشند يعنى جمع نفوس ترك زبانان ايران٫ امروز [منظور سال ١٣٥١ مىباشد] بالغ بر ١١-١٢ مليون است. بنابراين يك سوم جمعيت ايران در حقيقت تركزبانان مىباشند.
از زحماتيكه در ترسيم و طبع نقشه جات مربوط به “فرهنگ جغرافياى ملى تركان ايران زمين” دوست عزيزم مهندس محمد عبدالهى اصل ممقانى تبريزى كشيده اند بدينوسيله صميمانه سپاسگذارم.
مولف ژنرال دكتر محمود پناهيان ١٣٥١
از متن [دستچين شده از صفحات مختلف كتاب]:
استانهاى مركزى و ١ و ٢ و ٣ و ٤ و ٥ و ٧ و ٩ و فرمانداريهاى زنجان و همدان و غيره در زمره واحدهاى ادارى - قلمروى است كه ساكنين آنها قسما و يا همه از تركان ايرانند. (ص ٩٨). در استانهاى مركزى و ١ و ٢ و ٣ و ٤ و ٥ تركان به طور پيوسته و در ديگر مناطق به شكل جزيره وار ساكن اند. مرز غربى غير از تركيه مرزهاى ملى اكراد ايران و از شرق و جنوب فارس و گيلك٫ مازندران و طالش است (خلقهاى گروه زبانهاى ايرانى). در استانهاى مركزى و اول و دوم ٢٫٥٢٦ آبادى ترك نشين با ١٫٢٦٩٫١٠٦ وجود دارد. تهران شهر روى مرز ملى است و يك سوم جمعيت آن ترك است.
تمام آباديهاى واقع در قسمت شرقى و قسمت معينى از آباديهاى واقع در قسمت غربى محور “همدان – بيجار – تكاب – مياندوآب – مراغه - بناب” ترك نشين اند. تمام آباديهاى واقع در قسمت شرقى و قسمت معينى از آباديهاى واقع در قسمت غربى “مياندوآب – مهاباد – رضائيه – شاهپور - خوى” ترك نشين اند. در استان كردستان در شهرستان قروه ٨٠ آبادى ترك نشين از مناطق هم مرز ترك نشين جدا شده و در اختيار كردستان قرار داده شده و برعكس در آذربايجان غربى با كردها همين عمل شده است. مانند مهاباد و بوكان و سردشت و اشنويه. در آذربايجان شرقى صايين قلعه (شاهين دژ) و قسمتى از آباديهاى بخش تكاب٫ قره آغاج٫ مراغه كردنشين است. بعبارت ديگر ساكنين اطراف محورهاى:
الف: تهران-قزوين-زنجان-ميانه-تبريز
ب: تبريز-مرند-جلفا
ج: تبريز-مرند-خوى-ماكو-بازرگان
د: تبريز-سراب-اردبيل-آستارا
ه: تهران-قزوين-تاكستان-همدان
و: تهران-عليشاه عوض-رباط كريم-ساوه دستجرد-خلجستان-اشتهارد
ز: تهران-ساوه-غرق آباد-روان-قزوين-بوئين آوج٫
همه و همه ترك نشين اند.
وجود اين آباديها در يك سرزمين پيوسته بين شهرستان تهران تا سرحدات ايران با شوروى و تركيه و قسمت شمال غرب ايران منطقه زيست پيوسته تركان را مجسم و معرفى مىنمايد. با وصف اين منطقه زيست پيوسته تركان ايران منحصر به آذربايجان نيست. تغيير نام “زبان تركى” به “زبان آذربايجانى” و محدود نمودن آن به آذربايجان نيز يكى از همان حيله هاى هئيت حاكمه است و يك غلط مشهور نيست. (ص ١٣٣) . در ظرف ٥٠ سال اخير از طرف هئيت حاكمه و دانشمندان ارتجاعى سعى مىشود كه اصولا چنين وانمود نمايند كه: آذربايجان خود ملتى است مستقل و زبان آذربايجان هم زبان مستقلى است و ارتباطى با زبان تركى ندارد.
آباديهايى كه جمعيت آنها بيش از ٥٠٠ نفرند در نقشه ثبت شده و بقيه به شكل نقطه اند. در تمام شهرها و موسسات صنعتى و وسايل ارتباطات اراضى ديگر آنچه ترك زبان وجود دارد٫ و همچنين كوچ نشينها (قشقائيها و غيره) جزو آمار نيامده اند.
در استانهاى مركزى و ١ و ٢ و ٣ و ٤ و ٥ يعنى مناطق پيوسته٫ ٨٫٤٩٨ آبادى اعم از شهر و شهرك و روستاى ترك نشين ٤٫٣٨٨٫٣٢٣ نفر جمعيت دارد٫ به اين رقم بايد يك سوم جمعيت تهران را افزود.
مجموع تركان در ٥٩ شهرستان و ١٠٫١١٩ آبادى ٥٫١٨٤٫٨٤٦ نفر در سال ١٣٣٠-١٣٢٨ مىباشد. (با احتساب تركهاى شهر تهران: ٥٫٥٣١٫٥١٣ نفر٫ با احتساب كوچ نشينها ٦٫٧٤٨٫٤٤٦) يعنى ٣٦٫٠٩% جمعيت كل كشور.
فهرست عمومى مناطق زيست تركان ايران زمين
استان:
-شهرستان-تعداد آبادى ترك-تعداد جمعيت ترك
1- مركزى
- طهران : ٢٠٩ - ٦٨٫٦٤٣
- قزوين : ٤٤١ - ٢٨٩٫٤٧٨
- دماوند : ٢٨ - ٩٫١٥٦
- قم : ١٧ - ٧٫١١٥
- ساوه : ٢٢٤ - ١٢٣٫٧٥٤
- محلات : ١٢ - ٥٫٠٤٦
2- استان يكم:
- اراك : ٣٣٤ - ٢٠٣٫٣٢٢
- بندر پهلوى : ١٠ - ٩٫٠٩٩
- رشت : ٣٩ - ٣٣٫٥٣٤
- زنجان : ١٫٠٣٢ - ٤٣٣٫٢٩١
- طوالش : ٦٨ - ٤٠٫٧٨٨
- فومن : ٤ - ٦٫٢٣١
- لاهيجان : ٤ - ٥٫١٦٤
3- استان دوم:
- آمل : ٢ - ١٫٠٢٥
- سارى : ٧ - ٢٫٧١٥
- شاهرود : ١٥ - ٦٫٢٣٠
- گرگان : ١٠٧ - ٤٣٫٦١٥
- گنبدكاوس : ٢٢١ - ٤٧٫٢٩٠
- نوشهر : ١ - ١٨٠
4- استان سوم:
- تبريز : ٦٦٨ ـ ٦٦٢٫٨٠٩
- اردبيل : ٧٣٢ ـ ٣٧١٫٥٣٦
- اهر : ٨٦٨ ـ ٢٦٢٫٦٢٤
- هروآباد (خلخال) : ٣٢٣ ـ ١١٤٫٤٢٥
- ميانه : ٢٨٩ ـ ١٢٤٫٠٥٧
- سراب : ١٧٨ ـ ١٢٣٫٨٣٢
- مرند : ١٤١ ـ ١٢٢٫٠٢٦
- خياو(مشگين شهر): ٣٢٧ ـ ٦٤٫٥٨٩
5- استان چهارم:
- رضاييه : ٣٦١ - ١٣٦٫٠٦١
- خوى : ٢٥٢ - ١٤٩٫٢٣٢
- مراغه : ٨٨١ - ٣٤٧٫٢٧٠
- ماكو : ٢٩١ - ٦٤٫١٦٧
- مهاباد : ١٠ - ٧٫١٦٩
6- استان پنجم:
- بيجار : ١٣٥ - ٤٦٫٧٣٦
- تويسركان : ٩ - ٦٫٧٢٩
- سنندج : ٨٣ - ٣٩٫٥٨٦
- شاه آباد : ٢ - ٢٩٥
- كرمانشاه : ٨ - ٣٫١٨٣
- ملاير : ٦٥ - ٣٩٫٢٦٦
- همدان : ٤٥٢ - ٣٨٩٫٩٦٥
7- استان ششم:
- اهواز : ٥ - ١٫٢٦٠
- خرم آباد : ٣ - ١٫٤٠٠
8- استان هفتم:
- آباده : ٦٥ - ٣٣٫٦١٢
- بوشهر : ٥٧ - ٢٣٫٩٧٢
- شيراز : ٢٩ - ٢٤٫٤٦١
- فسا : ٤٧ - ١٢١٫٣٤٣
- فيروزآباد : ١٢ - ٣٫٩٩٧
- كازرون : ٥٣ - ٢٩٫٨٢٧
- لار : ١٠ - ١١١٫٩٢١
9- استان هشتم
- سيرجان : ٤ - ٥٨٠
10- استان نهم
- بجنورد : ١٩٣ - ٦٢٫٣٥٥
- دره گز : ٩٩ - ٧٧٫٦٧٣
- سبزوار : ١٠٩ - ٨٠٫٨٤٩
- قوچان : ٣٣٠ - ١١٠٫٩٢٥
- مشهد : ٢٥ - ٩٫٨٩٠
- نيشابور : ٤٦ - ١٣٫٩٧٠
11- استان دهم
- اصفهان : ٧ - ٣٫٢٨٧
- شهرضا : ١٩ - ٤٨٫٣٩٥
- شهركرد : ٣٠ - ٤٢٫٤٩٨
- فريدن : ٨٢ - ٧٢٫٠٩٠
خلاصه: مجموع آباديهاى ترك نشين سراسر ايران ١٠٫١١٩ آبادى و داراى ٥٫١٨٤٫٨٤٦ نفر جمعيت در سالهاى ١٣٢٩ و ١٣٣١ بوده است. (با احتساب تركهاى شهر تهران: ٥٫٥٣١٫٥١٣ نفر٫ با احتساب كوچ نشينها ٦٫٦٧٢٫١٧٩ نفر) يعنى ٣٦٫٠٩% جمعيت كل كشور.
——————————————————————
شهرستانهاى ترك نشين كل ايران-تعداد آبادى ترك-جمعيت ترك (به ترتيب نزولى)
- تبريز : ٦٦٨ - ٦٦٢٫٨٠٩
- زنجان : ١٫٠٣٢ - ٤٣٣٫٢٩١
- همدان : ٤٥٢ - ٣٨٩٫٩٦٥
- اردبيل : ٧٣٢ - ٣٧١٫٥٣٦
- مراغه : ٨٨١ - ٣٤٧٫٢٧٠
- قزوين : ٤٤١ - ٢٨٩٫٤٧٨
- اهر : ٨٦٨ - ٢٦٢٫٦٢٤
- اراك : ٣٣٤ - ٢٠٣٫٣٢٢
- خوى : ٢٥٢ - ١٤٩٫٢٣٢
- رضاييه : ٣٦١ - ١٣٦٫٠٦١
- ميانه : ٢٨٩ - ١٢٤٫٠٥٧
- سراب : ١٧٨ - ١٢٣٫٨٣٢
- ساوه : ٢٢٤ - ١٢٣٫٧٥٤
- مرند : ١٤١ - ١٢٢٫٠٢٦
- فسا : ٤٧ - ١٢١٫٣٤٣
- هروآباد (خلخال): ٣٢٣ - ١١٤٫٤٢٥
- لار : ١٠ - ١١١٫٩٢١
- قوچان : ٣٣٠ - ١١٠٫٩٢٥
- سبزوار : ١٠٩ - ٨٠٫٨٤٩
- دره گز : ٩٩ - ٧٧٫٦٧٣
- فريدن : ٨٢ - ٧٢٫٠٩٠
- طهران : ٢٠٩ - ٦٨٫٦٤٣
- خياو(مشگين شهر): ٣٢٧ - ٦٤٫٥٨٩
- ماكو : ٢٩١ - ٦٤٫١٦٧
- بجنورد : ١٩٣ - ٦٢٫٣٥٥
- شهرضا : ١٩ - ٤٨٫٣٩٥
- گنبدكاوس : ٢٢١ - ٤٧٫٢٩٠
- بيجار : ١٣٥ - ٤٦٫٧٣٦
- گرگان : ١٠٧ - ٤٣٫٦١٥
- شهركرد : ٣٠ - ٤٢٫٤٩٨
- طوالش : ٦٨ - ٤٠٫٧٨٨
- سنندج : ٨٣ - ٣٩٫٥٨٦
- ملاير : ٦٥ - ٣٩٫٢٦٦
- آباده : ٦٥ - ٣٣٫٦١٢
- رشت : ٣٩ - ٣٣٫٥٣٤
- كازرون : ٥٣ - ٢٩٫٨٢٧
- شيراز : ٢٩ - ٢٤٫٤٦١
- بوشهر : ٥٧ - ٢٣٫٩٧٢
- نيشابور : ٤٦ - ١٣٫٩٧٠
- مشهد : ٢٥ - ٩٫٨٩٠
- دماوند : ٢٨ - ٩٫١٥٦
- بندر پهلوى : ١٠ - ٩٫٠٩٩
- مهاباد : ١٠ - ٧٫١٦٩
- قم : ١٧ - ٧٫١١٥
- تويسركان : ٩ - ٦٫٧٢٩
- فومن : ٤ - ٦٫٢٣١
- شاهرود : ١٥ - ٦٫٢٣٠
- لاهيجان : ٤ - ٥٫١٦٤
- محلات : ١٢ - ٥٫٠٤٦
- فيروزآباد : ١٢ - ٣٫٩٩٧
- اصفهان : ٧ - ٣٫٢٨٧
- كرمانشاه : ٨ - ٣٫١٨٣
- سارى : ٧ - ٢٫٧١٥
- خرم آباد : ٣ - ١٫٤٠٠
- اهواز : ٥ - ١٫٢٦٠
- آمل : ٢ - ١٫٠٢٥
- سيرجان : ٤ - ٥٨٠
- شاه آباد : ٢ - ٢٩٥
- نوشهر : ١ – ١٨٠
مجموع تركهاى ايران ٥٫١٨٤٫٨٤٦ نفر (با احتساب تركهاى شهر تهران: ٥٫٥٣١٫٥١٣ نفر٫ با احتساب كوچ نشينها ٦٫٦٧٢٫١٧٩ نفر) يعنى ٣٦٫٠٩% جمعيت كل كشور (١٨٫٤٢٩٫٤٩٣ سال ٢٠٠١)
——————————————————–
شهرستانها با نفوس ترك در شمال غرب كشور (آذربايجان جنوبى)-تعداد آبادى ترك-جمعيت ترك- به ترتيب نزولى
- تبريز : ٦٦٨ - ٦٦٢٫٨٠٩
- زنجان : ١٫٠٣٢ - ٤٣٣٫٢٩١
- همدان : ٤٥٢ - ٣٨٩٫٩٦٥
- اردبيل : ٧٣٢ - ٣٧١٫٥٣٦
- مراغه : ٨٨١ - ٣٤٧٫٢٧٠
- قزوين : ٤٤١ - ٢٨٩٫٤٧٨
- اهر : ٨٦٨ - ٢٦٢٫٦٢٤
- اراك : ٣٣٤ - ٢٠٣٫٣٢٢
- خوى : ٢٥٢ - ١٤٩٫٢٣٢
- رضاييه (اورميه) : ٣٦١ - ١٣٦٫٠٦١
- ميانه : ٢٨٩ - ١٢٤٫٠٥٧
- سراب : ١٧٨ - ١٢٣٫٨٣٢
- ساوه : ٢٢٤ - ١٢٣٫٧٥٤
- مرند ١٤١ - ١٢٢٫٠٢٦
- هروآباد (خلخال) : ٣٢٣ - ١١٤٫٤٢٥
- طهران : ٢٠٩ - ٦٨٫٦٤٣
- خياو(مشگين شهر): ٣٢٧ - ٦٤٫٥٨٩
- ماكو : ٢٩١ - ٦٤٫١٦٧
- بيجار : ١٣٥ - ٤٦٫٧٣٦
- طوالش : ٦٨ - ٤٠٫٧٨٨
- ملاير : ٦٥ - ٣٩٫٢٦٦
- بندر پهلوى : ١٠ - ٩٫٠٩٩
- قم : ١٧ - ٧٫١١٥
- تويسركان : ٩ - ٦٫٧٢٩
كل: ٤٫١٠٠٫١٢٢ (با احتساب تركهاى شهر تهران ٤٫٤٤٦٫٧٨٩ نفر٫ با احتساب ٢٢% كوچنده ها: ٥٫٤٢٥٫٠٨٣ ٫ ٨١٫٣١% از كل جمعيت تركهاى ايران٫ ٢٩٫٠١% از كل جمعيت ايران) )١٩٫٢٨٣٫٤٤١ سال ٢٠٠١)
————————————————————————–
شهرستان ها با نفوس ترك در مركز و جنوب ايران-تعداد آبادى ترك-جمعيت ترك- به ترتيب نزولى
- فسا : ٤٧ - ١٢١٫٣٤٣
- لار : ١٠ - ١١١٫٩٢١
- فريدن : ٨٢ - ٧٢٫٠٩٠
- شهرضا : ١٩ - ٤٨٫٣٩٥
- شهركرد : ٣٠ - ٤٢٫٤٩٨
- سنندج : ٨٣ - ٣٩٫٥٨٦
- آباده : ٦٥ - ٣٣٫٦١٢
- رشت : ٣٩ - ٣٣٫٥٣٤
- كازرون : ٥٣ - ٢٩٫٨٢٧
- شيراز : ٢٩ - ٢٤٫٤٦١
- بوشهر : ٥٧ - ٢٣٫٩٧٢
- دماوند : ٢٨ - ٩٫١٥٦
- مهاباد : ١٠ - ٧٫١٦٩
- فومن : ٤ - ٦٫٢٣١
- شاهرود : ١٥ - ٦٫٢٣٠
- لاهيجان : ٤ - ٥٫١٦٤
- محلات : ١٢ - ٥٫٠٤٦
- فيروزآباد : ١٢ - ٣٫٩٩٧
- اصفهان : ٧ - ٣٫٢٨٧
- كرمانشاه : ٨ - ٣٫١٨٣
- سارى : ٧ - ٢٫٧١٥
- خرم آباد : ٣ - ١٫٤٠٠
- اهواز : ٥ - ١٫٢٦٠
- آمل : ٢ - ١٫٠٢٥
- سيرجان : ٤ - ٥٨٠
- شاه آباد : ٢ - ٢٩٥
- نوشهر ش ١ - ١٨٠
كل: ٦٣٨٫١٥٧ ٫ با احتساب ٢٢% كوچنده ها: ٧٧٨٫٥٥٢ ٫ ١١٫٦٧% تركهاى ايران٫ ٤٫١٦% از كل جمعيت ايران (٢٫٧٦٧٫٣٦١ سال ٢٠٠١)
————————————————————–
شهرستانها با نفوس ترك در شمال شرق كشور (شمال خراسان)-تعداد آبادى ترك-جمعيت ترك- به ترتيب نزولى
- قوچان : ٣٣٠ - ١١٠٫٩٢٥
- سبزوار : ١٠٩ - ٨٠٫٨٤٩
- دره گز : ٩٩ - ٧٧٫٦٧٣
- بجنورد : ١٩٣ - ٦٢٫٣٥٥
- گنبدكاوس : ٢٢١ - ٤٧٫٢٩٠
- گرگان : ١٠٧ - ٤٣٫٦١٥
- نيشابور : ٤٦ - ١٣٫٩٧٠
- مشهد : ٢٥ - ٩٫٨٩٠
كل: ٤٤٦٫٥٦٧ ٫ با احتساب ٢٢% كوچنده ها: ٥٤٤٫٨١٢ ٫ ٨٫١٧% تركهاى ايران٫ ٢٫٩١% از كل جمعيت ايران (١٫٩٣٦٫٥٣٣ سال ٢٠٠١)
————————————————————————————-
خلاصه (سال ٢٠٠١ )
تركهاى شمال غرب كشور: آذربايجان جنوبى
١٩٫٢٨٣٫٤٤١ نفر- ٨١٫٣% از كل جمعيت تركهاى ايران٫ ٢٩٫٠% از كل جمعيت ايران
تركهاى جنوب و مركز ايران:
٢٫٧٦٧٫٣٦١ نفر- ١١٫٧% از كل تركهاى ايران٫ ٤٫٢% از كل جمعيت ايران
تركهاى شمال شرق كشور: شمال خراسان
١٫٩٣٦٫٥٣٣ - ٨٫٢% تركهاى ايران ٫ ٢٫٩% از كل جمعيت ايران
————————————————————————————
كل جمعيت تركهاى ايران (اقلا): ٢٣٫٩٨٧٫٣٣٥ - اقلا ٣٦٫١% از كل جمعيت ايران
Free Web Site Counter

Mittwoch, 11. Juli 2012

شروع طوفانهای نمک دراطراف دریاچه اورمیه: ماشااله رزمی

ماشااله رزمی

شروع طوفانهای نمک دراطراف دریاچه اورمیه

فاجعه ای که از سه سال پیش آذربایجانی ها در باره آن اعلان خطر می کردند براثرسیاستها غلط وعدم توجه سران جمهوری اسلامی بالاخره از راه رسید ، با گرم شدن هوا وخشک شدن زمین طوفانهای نمک دراطراف دریاچه اورمیه شروع شده است . عکس هائی که از طوفانهای نمک گرفته شده و درسایتها و نشریات داخل چاپ شده اند شروع ویرانگر فاجعه را نشان می دهند .

بخش محیط زیست سازمان ملل متحد بولتن ماه فوریه امسال خود را به بحران دریاچه اورمیه اختصاص داده بود و ضمن اعلام خطر جهانی توضیح داده بود که بعلت برداشت بی رویه آب از رودخانه هائی که به این دریاچه می ریزند وایجادسد های متعدد اکوسیستم دریاچه اورمیه وچرخه زندگی درآن بخطر افتاده. ارتفاع آب دریاچه هفت متر پائین رفته و مساحت دریاچه از سال 1995 تا سال 2011 از شش هزار وصد(6100) کیلومتر مربع به دوهزاروسیصد وشصت وشش (2366)کیلومتر مربع کاهش یافته است واگراقدامات فوری انجام نگیرد فاجعه دریاچه آرال تکرار خواهد شد وبا خشک شدن دریاچه وبجا ماندن نمک با وزش بادو بوجود آمدن طوفانهای نمک ، زندگی  76 میلیون انسان که تا شعاع پانصد کیلومتری دریاچه اورمیه زندگی می کنند باخطر مواجه خواهد شد .

در حالت طبیعی دریاچه اورمیه  سی ویک(31) میلیارد مترمکعب آب داشت و غلظت نمک در آن بیست درصد بود و با احتساب نمک ته نشین شده حدود ده میلیارد تن نمک دراین دریاچه وجود دارد و حال که دریاچه کاملا خشک می شود ، کارشناسان از بمب نمک و سونامی نمک حرف می زنند که آذربایجان را به کویر نمک تبدیل خواهد کرد .

واگذاری نجات دریاچه به بخش خصوصی

مدیر کل محیط زیست آذربایجان غربی می گوید :حفظ واحیای دریاچه اورمیه ازسوی سازمان محیط زیست کشوربرای تعیین پیمانکاربه مناقصه گذاشته شده بود ، این مناقصه به پایان رسیده است وسازمان مرکزی بزودی برنده این طرح را اعلام می کند . وی می گوید که خفاظت واحیای این دریاچه با دوهدف لایروبی واحیای مسیر ورودی رودخانه های منتهی به دریاچه اورمیه و تالابهای پیرامونی اش جهت انتقال آب به حوضه مخزنی آن وهمچنین انتقال آب شرب به سواحل وجزایر دریاچه اورمیه برای استفاده حیات وحش انجام می گیرد .
وی همچنین گفته است که با انتقال ضربتی رسوبات رودخانه ها می خواهیم نمک ها را مهار کنیم.

با این وعده ها وکارهای نمایشی دریاچه را باید از دست رفته حساب کرد چون دریاچه با لایروبی رودخانه ها و لوله کشی آب به محل زیست حیوانات احیاء نمی شود و یا با ریختن رسوبات رودخانه ها بر روی نمک باقی مانده، از طوفان نمک جلوگیری نمی شود . با کدام برنامه ، درچه مدتی وزیر نظر کدام کارشناس می خواهند مساحت شش هزارو صد کیلومتر مربع دریاچه را با خاک و رسوبات رودخانه ها بپوشانند؟

سیاستهای رژیم دریاچه را خشک کرده وفاجعه شروع شده است حالا دولت می خواهد نجات دریاچه اورمیه را به بخش خصوصی واگذار کند . معلوم نیست دولتی که ادعای مدیریت دنیا را دارد با تمام امکانات اش وبا یکصد وبیست میلیارد دولار درآمد سالیانه ازمحل فروش نفت چرا برای نجات دریاچه درمانده شده ومی خواهد نجات آنرا به بخش خصوصی واگذار کند؟درایران امروز بخش خصوصی نام مستعار رانت خواران و وابستگان به جمهوری اسلامی است که از سال ها قبل برای تبدیل کردن املاح باقی مانده دریاچه به پول ، کیسه دوخته اند . هم اکنون سالیانه چهارصد وپنجاه هزار تن نمک ، سدیم و پتاسیم از دریاچه برداشت می شود واگرتا بحال این مواد بقیمت بازار فروخته می شد درآمد حاصل ازآن می توانست صرف نجات دریاچه بشود .

همه مدیران ومسئولانی که طی دو دهه گذشته متصدی امور دراستانهای آذربایجان شرقی وغربی بوده اند مسئولیت خشک شدن دریاچه را به خشکسالی و قهر طبیعت نسبت داده وآمارهای نادرست   ارائه می کنند نامجو وزیر نیرو هشتاد وپنج درصد خشک شدن دریاچه را به خشک سالی و فقط پنج درصد آنرا به احداث سد ها نسبت می دهد و این درحالی است که مرکزپایش خشکسالی کشور که آمار های ماهانه می دهداعلام کرده است که ازسال 1388 درحوضه آبخیز دریاچه اورمیه وارد ترسالی شده ایم ومیزان بارندگی درسه سال گذشته بیشترازحد متوسط سال های عادی بوده با این همه طی این مدت ارتفاع آب دریاچه  بازهم دومتر کاهش یافته است .

بنظر تمام کارشناسان علت اصلی خشک شدن دریاچه سیاستها غلط ، ضعف مدیریت و عدم توجه دولت به حفظ محیط زیست می باشد . میزان تولید سالیانه آب درحوضه آبخیز دریاچه اورمیه هفت میلیارمترمکعب است ومیزان تبخیر آب دریاچه درحالت نرمال سه میلیارد متر مکعب درسال می باشد و طی هزاران سال تولید طبیعی ، مصرف کشاورزی و تبخیرآب متعادل بوده واکوسیستم منطقه تغییر نکرده است اما طی بیست سال گذشته بدون برنامه ریزی و بدون درنظر گرفتن عواقب بعدی ، بر روی تمامی 22 رودخانه ای که به این دریاچه می ریزند سد زده شده  وشصت هزار هکتار زمین کشاورزی جدید اضافه کرده اند . مصرف آب این زمین ها سالیانه با سیستم غرقابی قدیمی که هنوز رایج است برابر سه میلیارد متر مکعب در سال می باشد یعنی درست معادل مقدارآبی که قبلا به دریاچه ریخته می شد . آمارهای رسمی گویا هستند . نود درصد آبی که قبلا به دریاچه ریخته می شد درکشاورزی مصرف می شود وده درصد بقیه به مصارف شهری و صنعتی می رسد .

افزایش جمعیت ونیاز به تولید بیشترمستلزم آن بود که شیوه آبیاری و نوع محصول کاشته شده تغییر کند ومدرنیزه شود . درسیستم غرقابی تنها بین بیست الی سی درصد آب توسط درختان ومحصولات کشاورزی جذب می شود وهفتاد الی هشتاد درصد بقیه تبخیر شده وازبین می رود . اگرسیستم آبیاری قطره ای وبارانی جایگزین سیستم غرقابی می شد افزایش سطح کشت مصرف آبرا بالا نمی برد و به خشکیدن دریاچه و فاجعه اکولوژیک منجر نمی گشت . براحتی
می توان حساب کرد که اگر هزینه ساختن تنها یک سد مخزنی صرف مدنیزاسیون سیستم آبیاری می شد بیشتر از اینکه امروز تولید کشاورزی وجود دارد محصول تولید می شد بدون اینکه اکوسیستم منطقه و چرخه زندگی بخطر بیافتد ولی بدون برنامه دراز مدت و باشعارعوامفریبانه « خود کفائی کشاورزی» فاجعه ایجاد کرده اند.
یاد آوری می شود که در حال حاضر بعلت نبود سردخانه ،نبود امکانات بسته بندی، نامناسب بودن راه ها ونبود وسیله انتقال بموقع میوه جات به بازارمصرف، بیش ازبیست درصد محصولات تولیدی خراب شده واز بین می رود .

باید پرسید منطقه ای که نیروی انسانی متخصص جوان ومعادن زیرزمینی فراوان و امکانات لازم رادارد ومناسب ترین منطقه برای گسترش صنایع ، توسعه تجارت وافزایش خدمات وجلب توریست است چرا باید توسعه اش به کشاورزی سیستم سنتی محدود گردد ؟چرا باید در بهترین حالت به هرمهندس کشاورزی که ازدانشگاه خارج می شود قطعه زمینی واگذار کنند وبگویند بروکشاورزی بکن و برای خودت کارایجاد کن؟ برنامه ریزی این سیستم توسعه عقب مانده ناشی ازذهنیت روستائی ونگاه امنیتی سران جمهوری اسلامی به منطقه و مردم آذربایجان است و بی جهت نیست که مردم می گویند دولت عمدا دریاچه را خشک می کند تا آذربایجانی ها مهاجرت بکنند وکانون مخالفت با مرکزازبین برود .

مساله ریز گرد ها

اکنون چند سال است که گرد و خاک معلق درهوا که اصطلاحا ریزگرد نامگذاری شده اند بعضی اوقات هوای شهرها را می پوشاند و مدارس و کارخانه ها تعطیل می شوند و مردم نمی توانند ازخانه های خود خارج بشوند واخیرا نیز شهر سردشت درآذربایجان غربی بعلت زیادی ریزگرد ها تعطیل شده بود . جمهوری اسلامی منبع تولید این ریز گرد ها را کشورعراق معرفی می کند اما ازتولید این ریزگرد ها در داخل ایران حرف نمی زند  مساحت ایران چندین برابر مساحت کشورعراق است وتعداد تالابهاوباتلاقها و دریاچه ها ورودخانه هائی که دربیست سال گذشته درایران خشک شده اندازمساحت باتلاقهای خشک شده درعراق بیشتراست آیا تنها باتلاقهای خشک شده درعراق ریزگرد تولید می کنندودریاچه های خشک شده درایران ریزگرد تولید نمی کنند؟ شروع طوفانهای نمک دراطراف دریاچه اورمیه مثال روشنی است که بخش عمده ریزگرد هائی که زندگی درشهر های ایران را مختل می کند درخود ایران تولید می شوند . اگر دریاچه ها و تالابهای ایران خشک نمی شدند ریزگرد ها را جذب می کردند . در ایران بعد از جنگ با عراق پانصد سد ساخته شده و با ساختن هر سدی هم دزیاچه یا تالابی خشک شده است .ارزش اکولوژیک یک تالاب ده برابر ارزش جنگلی با مساحت برابر آنست .
درگذشته دردشتهای اطراف دریاچه اورمیه گردباد های زیادی تولید می شد بویژه مردم ناظرگردبادهای بزرگ وکوچک درمناطق شرقی دریاچه اورمیه بودند واین گردبادهاکه دردشتها تولید می شدودرمحل «بورراغان» نامیده می شد وقتی به دریاچه می رسید درآب دریاچه جذب می شد و می خوابید یعنی دریاچه اورمیه مانند هردریاچه وتالاب دیگر گرد وغبار راجذب می کرد وهوای منطقه را صاف می نمود دریاچه اورمیه بسان یک دستگاه تهویه مطبوع درآذربایجان عمل می کرد . رطوبت هوا را تنظیم می کرد ، موجب اعتدال درجه حرارت بین شب و روز و در تابستان و زمستان می شد اما اکنون با خشک شدن دریاچه ، جائی که قبلا ریزگرد ها درآن جذب می شد املاح باقی مانده به بزرگترین محل تولید ریزگرد تبدیل شده است و طوفانهای نمک که زندگی در روستا ها ورانندگی در جاده های اطراف دریاچه را با مشکل مواجه می سازد گواه صادق این مدعا می باشند .

چه اقداماتی برای نجات دریاچه انجام می گیرد؟

درداخل طرفداران محیط زیست و فعالین ملی آذربایجانی برای با خبر کردن مسئولین از فاجعه ای که در راه بود از هیچ کوششی فروگزار نکرده اند درخارج کشورنیزآذربایجانی ها هرچه درتوان داشته اند انجام داده اند کسانی که اظهارات مسئولین محلی و دولتی را نیز بدقت دنبال کرده اند می توانند بگویندکه جمهوری اسلامی هیچ برنامه مشخصی برای نجات دریاچه اورمیه ندارد و صرفا برای آرام کردن مردم به وعده دادن و جلسه درمانی می پردازد .هم اکنون ادعا می شود که می خواهند از تجربه دریاچه آرال برای نجات دریاچه اورمیه استفاده بکنند .

کارشناسان بین المللی با همکاری و حمایت سازمان ملل متحد دریاچه آرال را به دوقسمت تقسیم کردند و رودخانه ها رابه قسمت شمالی هدایت نمودند و توانستند در عرض پنج سال یک قسمت دریاچه را نجات بدهند .

 درمیان مسئولین جمهوری اسلامی گفته می شود که مساحت دریاچه اورمیه خیلی زیاد است وقابل نجات نیست ، دریاچه باید کوچک شود وآب تبخیر نشود و به هدر نرود . حتی دراین مورد نیزهیچ اقدامی انجام نگرفته است و برای جلوگیری از خشم مردم می گویند که می خواهند آب ارس ، زاب و حتی دریای خزر را به دریاچه اورمیه منتقل بکنند . بر فرض که انتقال آب بین حوزه ای امکان پذیرشد این عمل جنبه مسکن خواهد داشت و نظیر وام گرفتن ازهمسایه است باید فکر اساسی کرد . دراطراف دریاچه سی هزار چاه عمیق و نیمه عمیق حفر شده که هشت هزارحلقه ازاین چاه ها غیرمجاز می باشد . تمام سفره های آبهای زیر زمینی تخلیه شده وآب باقی مانده دریاچه به این چاه ها سرازیر می شود و چاه هارا شورمی کند .

برای نجات دریاچه که درحالت احتضاراست قبل ازهرچیز یک مرکز مدیریت و یک کنفرانس بین المللی باید تشکیل شود تا کارشناسان ورزیده از تمام کشورهای جهان راه حل های عملی ارائه بدهند و دولت ایران را به اجرای طرح های پیشنهادی موظف سازند اما با انزوای بین المللی جمهوری اسلامی و بحران اتمی که بوجود آورده است درحال حاضر امکان بهره گیری ازکمک ها وتجربیات جهانی فراهم نیست و بنظرمی رسد تا زمانی که مسئولین برای دعوت از متخصصین بین المللی مشکل امنیتی دارند امید چندانی برای نجات دریاچه وجود ندارد.بهمین جهت چندی است با تکرار مکرراین موضوع که دریاچه ها درتمام دنیا خشک می شوند می خواهند زمینه پذیرش مرگ دریاچه را در ذهن مردم فراهم کنند.

نگاه امنیتی به مساله دریاچه اورمیه

کلیه کسانی که در دفاع از دریاچه اورمیه دستگیر و زندانی شده اند باتهام اقدام علیه امنیت و تلاش برای تجزیه کشور و برهم زدن وحدت ملی محکوم شده اند .درتمام دنیا دولتها فعالین محیط زیست را تشویق می کنند و درایران هرکس ازمحیط زیست دفاع می کند بزندان می اندازند . بازجو ها ومسئولین وزارت اطلاعات می گویند که فعالین آذربایجانی دریاچه اورمیه را بهانه کرده اند و تحت عنوان دفاع از دریاچه اورمیه فعالیت های تجزیه طلبانه انجام می دهند.
دستگاههای امنیتی جمهوری اسلامی ازچندی پیش شیوه اطلاعاتی جدیدی را نیز توسعه داده اند باین ترتیب که عده ای را مسئول کرده اند مقاله بنویسند و طومار جمع بکنند وفعالین آذربایجانی خارج کشور را که جمهوری اسلامی نمی تواند آنان رادستگیر وزندانی کند دردنیای مجازی ودرسایتهای اینترنتی هدف حمله قرار بدهند وهمان اتهاماتی را که بازجوها به زندانیان نسبت میدهندمقاله نویس های ناشناس به فعالین آذربایجانی منتسب سازند.چهره افشاء شده مامورین جمهوری اسلامی باعث می شود اینان نتوانند بنام پاسداروبسیجی مقاله بنویسند بلکه مقاله ها ازموضع اوپوزیسیون با نگاه انترناسیونالیستی علیه ناسیونالیسم و یا بعنوان دفاع از تمامیت ارضی علیه تجزیه طلبان سرهم بندی می شود .

انعکاس جهانی فاجعه

فاجعه خشک شدن دریاچه اورمیه تا اندازه ای درمحافل رسمی بین المللی شناخته شده است اما افکار عمومی بین المللی نسبت به موضوع حساس نشده است . اکنون بدلایل قابل فهم افکار بین المللی در مورد ایران روی سه موضوع خاص متمرکز شده است که عبارتند از:
اول انرژی هسته ای و نگرانی جامعه جهانی از دسترسی ایران به بمب اتمی .
 دوم مساله نفت و بحران آن که باعث بالارفتن قیمت نفت در جهان می شود .
سوم ماجراجوئی های نظامی جمهوری اسلامی و تهدیداتی که برای بستن تنگه هرمز عنوان می کند .

در کنار این موضاعات ، مسائلی نظیر نقض حقوق بشروحمایت جمهوری اسلامی از تروریسم بین المللی نیز تا اندازه ای مطرح می شوند اما مساله دریاچه اورمیه که یک فاجعه اکولوژیکی است و اهمیت آن بهیچوجه ازمسائل مطرح شده دربالا کمتر نیست هنوزبه مساله کشورهای منطقه وافکارعمومی بین المللی تبدیل نشده است . این بی خبری و بی تفاوتی علل متعددی دارد ویکی ازآن علل نگاه امنیتی رهبران احزاب وشخصیت های اوپوزیسیون  سراسری جمهوری اسلامی به مساله آذربایجان است . اینان که به رادیو و تلویزیونهاو مطبوعات بین المللی دسترسی دارند ومورد خطاب ومشورت قدرتهای بزرگ می باشند وقتی به مساله آذربایجان می رسند مواضع مشابه جمهوری اسلامی و گاها افراطی ترازآن اتخاذ می کنند و بهیچ وجه حاضر نیستند ستم ملی درآذربایجان وبحران خشک شدن دریاچه اورمیه را رسانه ای بکنند و درباره این مسائل اظهار نظرنمایند زیرابه اغلب آنان تلقین شده است که موضوع سیاسی است وطرح این مسائل نیروهای تجزیه طلب را تقویت می کند و تمامیت ارضی ایران را بخطر می اندازد . مواضع این افراد فاصله آذربایجانی هارا از غیر آذربایجانی ها هر روز بیشتر وبیشتر می کندو با مواضع این افراد که ادعا می کنند خواهان دموکراسی ، رفاه وآزادی برای عموم هستند مغایرت دارد.


ماشااله رزمی  7 ژوئن 2012 – پاریس
 
| 08-ژوئيه-2012, 03

Dienstag, 10. Juli 2012

Mahboub Amrahy دکترین اتحاد واحد های تورکی در "فلات ایران" – فدراسیون سرزمینهای تورکیک مرکزی – فدراسیون توران مرکزی


دکترین اتحاد واحد های تورکی در "فلات ایران" – فدراسیون سرزمینهای
تورکیک مرکزی – فدراسیون توران مرکزی


توجه 1 : این مقاله، "پان ایرانیزمِ تورکی" (ایرانگرایی تورکی) را به چالش می کشد و قصد دارد تا به آنان تفهیم نماید که تنها راه تامینِ منافعِ ملیِ تورک ها در "ایرانِ امروز"، "سرزمین(وطن) گراییِ اتنیکی" برای اکتسابِ "حق حاکمیت ملی تورک ها بر خود" است. وتئوریِ "تورکِ بیوطن"(تورکی که وطنِ خود را ایران می شمارد و نه آزربایجان و قشقایستان و...) را مردود می نماید.

توجه 2 : این مقاله قصد دارد تا توجه فعالین حرکت ملی آزربایجان جنوبی را به لزوم مبارزه ی فراگیر بر علیه "مرکزگرایی" و همچنین ترفیع منزلت سیاسیِ "هر یک از" گروه ها و خلق های تورکی در "فلات ایران" را به "ملت" در جهت ملت سازی آنان جلب نماید و نیز ابهامات موجود در باره ی سرنوشت تورک های غیر آزربایجانی و پراکنده در "سایر نقاط ایران" را مرتفع سازد. (در این نوشته کلمه ی ایران به معنای سرزمینی آن به عنوان یک کلمه ی "حقوقی"«حقوق بین الملل» بکار برده شده است و با ذهنیت نگارنده "به عدم قبول نام ایران بر "جغرافیای ملل محکوم" بویژه جغرافیای "آزربایجان جنوبی" منافاتی ندارد)


اگر تمامی جنبش های استقلال طلبابه در کل گیتی را به یک طرف نهاده و تنها به وضعیت سیاسی و استاتوس ملیِ جنبش های ملی در عراق نگاهی بیاندازیم متوجه اهمیت "خاک سرزمینی" و "استاتوس جغرافیایی" آن برای کسب "حق حاکمیت ملی" و تشکیل واحد "دولت-ملت" در جهت احقاق حقوق ملی برای "هر ملت ، خلق و گروه قومی" می شویم.

آنچه که مسلم است جغرافیایی که در آن یک جمعیت با هویتی مشخص در آن زندگی می نمایند یکی از مهمترین و اساسی ترین موارد در "ثمر بخش بودن" جنبش های آزادی خواهانه و استقلال طلبانه می باشند.

به عنوان مثال اکرادِ عراق (با چشم پوشی از پیشینه ی مبارزات آنان و همکاری انان با قدرت های تاثیر گذار) صرفاٌ به خاطر اینکه در بخشی از کشور عراق متمرکز هستند که در ورای منطقه ی قومی خود ، مرزهای کشور های همسایه با عراق را داشتند و در منطقه ای زندگی می کرند که تراکم و تمرکز جمعیتِ قومی در آن به لحاظ ژئو جغرافیک قابل تمایز و افتراق و انشقاق از عراق بوده است در معادلات سیاسیِ این کشور، یکی از نقش های اساسی را ایفا نموده اند حال اینکه جمعیت تورکمن که بصورت پراکنده و نه متمرکز، در سرزمین های ما بینِ سرزمین های قومیِ اعراب و سرزمین های قومیِ اکراد زندگی می کنند و از این رو نیز اگر تورکمن ها مرزهای سرزمینیِ خود را ترسیم می کرند (که اینکار بدیل اشتباه تاریخی شان به عدمِ باورِ آنان به امکانِ فروپاشیِ عراق بسیار دیر انجام شده است) به لحاظ جغرافیایی نه می توانست حائلی بین سرزمین های اکراد و اعراب باشد و نه وزنه ای سیاسی-سرزمینی به مبارزه ی آزادی خواهانه و استقلال طلبانه ی انان در صحنه ی سیاسی عراق بدهد.

از این رو نه تنها سرنوشتِ سرزمین های تورکمن ، که سرنوشت ملیِ تورکمن ها نیز به نتیجه ی بازیِ سیاسی اعراب و اکراد سپرده شده است و نه خود تورکمن ها! حال اینکه اکراد سوریه با جمعیتی کمتر از جمعیت تورکمن های عراق اما متمرکز و متراکم تر از آنان ، به عنوان یکی از صحنه گردان هایِ اصلیِ آینده ی سیاسیِ سوریه مطرح می شود این در حالی است که پراکندگی جغرافیایی تورکمن های سوریه در چند شهر و قصبه ی این کشور ، به احتمال زیاد سرنوشتی مانند سرنوشت تورکمن های عراق را برای آنان به ارمغان خواهد آورد از این رو پیوستگی سرزمینی و تراکمِ جمعیتِ قومی در یک جغرافیا ، اهمیت بسیار فراوانی را در احقاق حقوق و مساله ی ملی را دارا می باشد.

اگر چه در نقاط دیکر جهان ، جمعیت های قومی وجود دارند که با وجود پراکندگی و "جزیره-وطنی" بودن، توانسته اند برخی از حقوق ملیِ خود را کسب نمایند لیکن با مطالعه ی دقیقِ این موارد ( که بسیار بسیار اندک می باشند ) ، متوجه می شویم که در واقع سرزمین هایِ چنین ملت هایِ "جزیره-وطن" بعد از ایجاد شعورِ ملت سازی در آنان ، با سیاستهای "تغییر ترکیبِ فومیِ جمعیتی در آن و در مواردی نیز سیاستِ "زمین های سوخته" که از طرف سیستم مرکزی اعمال و تحمیل شده است ، در حقیقت غصب شده است. به این معنا که قسمت های پیوند دهنده ی این جزیره های سرزمینی-ملی با اجرای سیاست های مذکور به تصرف و سیطره ی ملتِ غاصب در آمده است.
به عنوان مثال یکپارچکیِ سیرزمینِ فلسطین توسط دولت اسراییل و با تغییر ترکیب جمعیتی زائل شده است. از این رو نیز ملت فلسطین به یک جزیره-وطن که از دو تکه تشکیل شده، مبدل گشته است.

نمونه ی دیگر ، آزربایجان شمالی است که با اعمالِ سیاست اصلاحاتِ ارضیِ استالین با جدا نمودن بخشی از سرزمین آزربایجانِ شمالی (زنگه زور) ما بین نخجوان و قسمت اصلیِ سرزمین آزربایجان شمالی و تحویل آن به ارمنستان و تغییر بافت قومیِ آن از تورکهای آزربایجانی به ارامنه ، فی الواقع آزربایجان شمالی را به یک "جزیره-وطن" با "خاک سرزمینیِ دوپاره" تبدیل کرده است. از این حیث به وضوح می توان اهمیتِ سرزمین و تراکمِ جمعیت قومی در آن برای تعیینِ سرنوشتِ یک ملتِ استقلال طلب را دید و پذیرفت.

آنچه که مسلم است همه ی تورک هایی که در فلاتِ امروزیِ ایران به سر می برند دارای تراکمِ جمعیتِ قومی(اتنیکی) و سرزمین هایی با مرزهایِ بارز نمی باشند.

از این رو فعالینِ ملیِ تورکان آزربایجانِ جنوبی با عنوانِ حرکت ملی آزربایجان جنوبی می بایستی رابطه ی خود با "تورکانِ فراسرزمینیِ آزربایجانی" و تورکانی که بومیانِ سرزمین های غیر آزربایجانی می باشندبه گونه ای تنظیم نمایند که هم منافعِ تورک های آزربایجانیِ موسسِ ملتِ آزربایجان و هم دیگر تورکان را در "ایران" را تامین نماید و هم اتحادی بوجود آورند که سبب نیرومندیِ آنان در مبارزه بر علیهی سیستم و ذهنیتِ مرکزگرا در ایران باشد.

اکنون با تکیه بر توضیحات مذکور استراتژی یی که برای حصول نتیجه ی مطلوب لازم به نظر می رسد را به صورت مبسوط بیان می نمایم :

1.آزربایجان سازی سرزمینی (احیای ذهنیت آزربایجان وطنی در همه ی تورکان شمالغربِ ایران) :

به نظر می رسد تورکان ساکن در قسمت هایی از سرزمینی آزربایجان جنوبی ، تحت تاثیرِ سیاست های سیستم های مرکز گرا و هویت زدایی و آسمیلاسیون گرا، علی رغم حفظ هویتِ اتنیکیِ تورکِ خود، "ذهنیت و حافظه ی تاریخی-سرزمینیِ آزربایجانیِ" خود را از دست داده اند از این رو آنچه که در مناطقی مانند قزوین و همدان و... باید صورت بگیرد ، انژکسیونِ هویت و ذهنیتی سرزمینیِ آزربایجانی و باز القائیِ هویتِ ملی-سرزمینی به آنان به عنوانی "تورکانِ آزربایجانی" و نه "تورکانِ همدانی و ایرانی و ..." و به صورتِ اعاده ی ذهنیتی ملیِ آنان به عنوانی بخشی جدایی ناپذیر از "ملتِ آزربایجان و تورکانِ آزربایجان بودن" است.

از این رو تمامیِ جغرافیای مستقل و یکپارچه ی تورک در شمالغربِ ایران بایستی به عنوانی سرزمین هایِ آزربایجانی (و نه ایرانی و همدانی و قزوینی و...)، آزربایجان سازی شوند.

2. قاشقایستان-قاشقای یورد سازیِ سرزمینی :

قاشقای ها و سرزمین آنان نباید به صورتِ "قاشقای ائلی" ،"ایل قاشقای" و یا القاب و عناوینی دیگر نامیده شوند. همانطور که در ابتدایِ این مقاله نیز آمده است تورکانِ قاشقای باید و باید صاحبِ یک ذهنیتِ سرزمینی از موطنِ خود باشند از این رو نگارنده معتقد است که فعالینِ قاشقای ، باید تورکانی قاشقای را به مقام و منزلتِ "ملت" به منظور ملت سازی در جهتِ ساختِ واحدِ "ملت-دولت" های خود در جهت احقاق حقوقشان ترفیع دهند. زیرا پراکنده بودنی آنان شرایط تورکمن های عراق را تداعی خواهد کرد و سرنوشت بسیار ناگوار آنان را برای قاشقای ها رقم خواهد زد از این رو ذهنیتِ "سرزمین گرایی" باید و باید در آنان به شدت ترویج یابد و توصیه ی موکد اینست که آنان باید جغرافیای خود را به صورتی تعریف نمایند که بین واحد های مستقبلِ دولت-ملت های "الاحواز" و "فارسستان" بوده و حتی الامکان به خلیجِ عرب(فارس) متصل(بوسیله ی کوریدور یا سرزمین) باشد نه اینکه در داخل فارسستان و بصورتِ یک جزیره بماند.

به هر حال پراکندگی و تراکم قومیِ آنان در جغرافیای جنوب غربیی فلات ایران چنین امری را برای آنان میسر و مشروع نموده است از سویی نیز در صورت بوجود آمدنِ واحدِ گدولت-ملت" های دیگر در آ« منطقه مانندِ "لرها" بایستی با آنان نیز هم مرز باشند زیرا این امر (همسایگانِ بیشتر) موجبِ تامینی منافعِ ملیِ آنان و حفظ استقلالشان و ایجاد تعادل سیاسی در اتمسفر منطقه در اینده خواهد بود.

3. تورکان افشاردر کرمان :

توضیحات مذکور برای تورک های قاشقای ، برای تورکانِ افشار در کرمان نیز صادق است و جغرافیای انان نیز مابین بلوچستان و فارسستان تعریف می شود. اگر چه جمعیت انان اندک می باشد.

4.تورکمنستان جنوبی ف تورکمن ها و افشار های خراسان :

در مورد تراکم جمعیت اتنیکیِ تورک در شمال خراسان و استان گلستان آنچه که حائز اهمیت می باشد لزوم حفظ یکپارچگیِ سرزمینیِ تورکمن ها و افشار ها می باشد آنان می باید جملگی به عنوان "یک واحد سیاسی-ملی" در جغرافیای فلات ایران تعریف شوند اگر چه بین خود نیز می توانند مرزبندیِ مشخصی داشته باشند لیکن اتحادِ انان با توجه به دوری از بزرگترین تراکم جمعیت تورک در فلات ایران به لحاظ کسب قدرتِ چانه زنیِ سیاسی و توان مفابله با زیاده طلبی های قومی در اطرافِ سرزمین خود بسیار حائز اهمیت می باشد از این رو تمامیِ سرزمین های تورکی در آن بخش از فلات ایران بایستی بخشی از واحدِ سرزمینیِ یکپارچه ی تورک در آن منطقه باشد.

5. طهران و برخی از مناطق اطراف :

طهران به عنوان خواستگاه مرکزگرایی ایرانی و با هویتِ دو گانه ی تورکی-فارسی ، لا اقل در وهله ی اول باید به صورتِ یک سرزمین با هویتِ دوگانه یا مرکّب تعریف شود زیرا در صورتِ چشم پوشیِ کامل از آن به عنوانِ بخشی از سرزمین آزربایجان ، هم منافع ملی و احقاقِ حقوقِ جمعیتِ قومیِ تورک ها در طهران را به مخاطره خواهد انداخت و هم قدرتِ چانه زنیِ دیگر واحد هایِ سرزمینیِ تورکی در مقابلِ "مرکز گراییِ ایرانی" دچار افول و آسیب های جدی خواهد شد از دیگر سو نیز احتسابِ کاملِ این مناطق از جغرافیایِ آزربایجان ، پارادوکسی ایجاد خواهد کرد که آیا تورک ها از ایران استقلال می خواهند یا می خواهند به ایرانیان استقلال دهند؟

از جهتی دیگر نیز نیز احتساب کاملِ طهران به عنوان خاکِ سرزمینیِ آزربایجانِ جنوبی ، تمامیِ مشروعیتِ استقلال خواهیِ آزربایجانِ جنوبی را می تواند سوال برانگیز نماید زیرا پرستیژِ اسقلال طلبیِ آزربایجانِ جنوبی ، بر اصلِ گریز از سلطه طلبیِ مرکز(طهران-دولتِ مرکزی) استوار می باشد حال اینکه احتسابِ آن به عنوانِ آزربایجان، همه ی مظالمی که در سده ی اخیر به ملت آزربایجان روا داشته شده است را "ظلمِ آزربایجان به آزربایجان" خواهد نمایاند و مشروعیتِ استقلال خواهیِ سرزمینیِ آزربایجان را منسوخ خواهد نمود.

نکته : این مساله با خیانت های دولتمردان ِ "تورکِ ایرانی"(مانند پهلوی ها و خامنه ای ها که صرفاُ قومیتِ تورک را دارا بودند و نه هویتِ ملیِ آنرا) به "تورکانِ آزربایجان"متفاوت می باشد زیرا جایگاهِ ملیِ دولتمردان(اینکه در خدمت کدام گروه قومی و سیستم مربوط به آن قرار دارند) حائز اهمیت است و نه ریشه و اتنیسیته ی آنان. اینکه دولتمردی سیاست های فاشیستی بر علیه ملت آزربایجان اعمال نموده است در خدمتِ دولتی غیر تورکی بوده است مهم است تا نژاد و منسوبیتِ قومیِ آن. حرکت ملی آزربایجان جنومی نیز بواقع یک جنبش "قومگرا" نیست اگر چه در نهایت قصد دارد تا حقوق ملیِ یک اتنیسیته(تورک) را براورده سازد. حال اینکه اگر طهران را جزئی از آزربایجان بنامیم ، در اینصورت جنایات دولتی(ایران) بر علیه تورک ها که پایتخت آن (طهران) یک سرزمین تورکی است و حاکمان و بانیان و جانیان آن دولت(ایران)، خود نیز تورک بوده اند، نه به عنوان جنایاتِ مرکز بر مللِ محکوم که به عنوانِ جنایاتِ بخشی از همان ملت(ملتِ آزربایجان و اتنیک-ملتِ تورک) بر همان ملت(ملتِ آزربایجان و اتنیک-ملتِ تورک) محسوب می شود نه بعنوان جنایات سیستم سیاسیِ یک ملت(اتنیک-ملت فارس و ملت ایران) بر ملت دیگر(اتنیک-ملتِ تورک و ملتِ آزربایجان) !

با این اوصاف این ستم های ملی در سده ی اخیر ستم های رژیم حاکم شمرده خواهند شد نه ستم های سیستمی ایرانی!. به عبارت دیگر با قبول کامل طهران به عنوان بخشی از سرزمین آزربایجان، در واقع ما به ناخوداگاه قبول کرده ایم که اگر رژیمی دموکراتیک تر از دو رژیم سابق بر سر کار آمده بود می توانست منافع ما را تامین کند حال اینکه چنین چیزی به هیچ وجه من الوجوه با واقعیات تاریخی سنخیت و همپوشانی ندارد. ما نه تنها قربانیان رژیم های پهلوی و جمهوری اسلامی هستیم بلکه قربانیِ ذهنیتی نژادپرست ، خود برتر بین و توسعه طلبِ ارضی هستیم که در طولِ لا اقل یک هزار سال از سامانیان و فردوسی تا به امروز در میان اهل فرهنگ و ادب و هنر و سیاستمدارانِ "فارس هویت یا فارس هویت شده" بوجود آمده است و سپهرِ میهن پرستی و تعریف آنان از "فارس و ایرانی" را در بازه ی زمانیِ مذکور تشکیل داده است و این ذهنیت چیزی نیست که در طولِ یکصد سال اخیر بوجود آمده باشد که در طول یکصد سال آینده بتوان آنرا زدود!

نگارنده تاکید و ادعا می کند که "ایران" و "ذهنیت ایران و ایرانی و ایرانگرایی" تا وجود دارند ، "نژاد پرست و توسعه طلب" هستند و با تعویض رژیم اصلاح نخواهند شد. زیرا آنچه که "ایرانی را ایرانی" کرده است "تورک ستیزی و عرب ستیزی" است به این معنی که "هویت ایرانی و ملت ایران و خلق فارسی که خود را صاحب آنها میداند" در تقابل و عصیان بر علیه تورک و عرب به وجود آمده و نه بر مبنای داشته ها و ذهنیتِ قومیِ فارس ها! از این رو برای از بین بردن این روحیه ی خصمانه و نژاد پرست ، می بایستی هویت و ذهنیتِ "ایران و ایرانی" فروریزد لیکن تصور نمی کنم که هیچ فردی با هویتِ فارس بخواهد تا "انگاره ی سرزمینیِ خود را که ساخته است" نابود نماید. (مقصودم حمایتِ همه ی فارس هویتی ها از این نژادگرایی نیست بلکه هدفم بیانِ برایندِ بسیار نیرومندِ نژادپرستانه از میان خلق فارس است)

اثبات این امر هم بسیار ساده است زیرا ما نیز به عنوانِ تورک هایی که در جغرافیای ایران امروزی زندگی می کنیم تا زمانی که سنگ ایران را به سینه می زنیم عرب ستیز و تورک ستیز بودیم و هستیم اما آنگاه که ذهنیتِ ایرانیِ ما فرو ریخت و دیگر خود را تورک و آزربایجانی نامیدیم هم تورک ها را عزیز شمردیم و هم اعراب را و مهمتر از همه اینکه بدونِ نفرت از انسانهایِ فارس هویت، از نژادپرستی و توسعه طلبیِ فارسها ابراز انزجار کردیم و می کنیم

6. فدراسیونِ تورانی مرکزی(اتحادیه ی واحد های تورکیک) :

با در نظر داشتنِ مراحل پنج گانه ی فوق، همه ی فعالینِ تورکِ این مناطق ، در یک پلاتفورم بایستی گرد هم آیند و به عنوانِ یک اپوزیسیونِ همسو و متحد عمل نمایند این امر سبب می گردد تا هم قدرت آنان افزایش یابد و هم اینکه با تکیه بر یکدیگر، حقوقِ ملی و سرزمینیِ همگیِ انان تامین گرددو به عنوان بزرگترین نیرویِ یکپارچه ی اوپوزیسیونی (که حدوداّ مناطق بر شمرده ی فوق پنجاه در صد از جمعیت ایران را تشکیل می دهند) در آینده ی سیاسی ایران مطرح گردند و قابل اغماض و سرکوب نباشند. به هر حال این نگرش به مسائل ملی تورکان ، سردرگهی ها پیرامون مسائل تورکانِ غیر آزربایجانی را مرتفع خواهد نمود و روحیه ی ملی در آنان و هویت طلبیشان را افزایش خواهد داد زیرا در طول تاریخ ملت ها هماره برای خاکِ سرزمینشان(میهنشان) حاظر به گذشتن از جان خود شده اند و برای آن جنگیده اند نه صرفاّ برای زبانِ خود! (لازم به ذکر است که آنانی که به نظر می رسد که برای زبانشان حاظر به جنگیدن شده اند به هیچ وجه تنها برای کسب حق خواندن و نوشتنِ زبانشان نبوده است انان ذهنیتِ سرزمینی و وطنی داشته اند و برای وطن جنگیده اند)

محبوب امراهی (آلپای)- فعال حرکت ملی آزربایجان جنوبی
سه شنبه 10 ژوئيه 2012 - 20 تیر 1391
آنکارا