Sonntag, 7. April 2013

Donnerstag, 4. April 2013

آریائی ، واژه ای موهوم ،نژادی,ساختگی، سیاسی استعماری , علی رضایی

پنجشنبه ۱۵ فروردين ۱۳۹۲ - 4 آوریل 2013 
علی رضایی

آریائی ، واژه ای موهوم ،نژادی,ساختگی، سیاسی استعماری

تئوری پردازان نژادی درغرب به منظور تدارک پیشینه درخشان برای خویش ناگزیرچشم به شرق به ویژه سرزمین وسیع وغنی (هندو ستان )دوختند. نخستین بار زبان شناسی به نام ( سر ویلیامز جونز) به سال1786
موضوع زبانهای (هند و اروپایی) را طرح کرد درسال 1861(ماکس مودر)مردمی را که به این زبان" نخ" می گفتند" آریایی" نامید و توضیح داد که آریایی فقط جنبه زبان شنا ختی دارد و به نژاد و خون ربطی ندارد.


نژادآریایی،نژادی صرفاًافسانه ای است که بیشتر برای توجیه یک تسلط یا استثمار به کار گرفته است تمام این کوشش دلخراش در ابتدا یک تلاش هویت سازانه از سوی دانشگاه های اروپا بود . آ نها تلاش کردند تا دیرینه خود رابه مرکزی غنی تر ومتمدن تروصل کنند واز آنجا که مشرق زمین به واقع هم ( گهواره تمدن ) وهم مهد اخلاق وسازش وفرهنگ بوده است ، تئوری پردازان نژادی درغرب به منظور تدارک پیشینه درخشان برای خویش ناگزیرچشم به شرق به ویژه سرزمین وسیع وغنی (هندو ستان )دوختند. نخستین بار زبان شناسی به نام ( سر ویلیامز جونز) به سال1786
موضوع زبانهای (هند و اروپایی) را طرح کرد درسال 1861(ماکس مودر)مردمی را که به این زبان" نخ" می گفتند" آریایی" نامید و توضیح داد که آریایی فقط جنبه زبان شنا ختی دارد و به نژاد و خون ربطی ندارد.
از آن زمان تا دو دهه پیش که سرانجام بی حاصلی و نازائی این تلاش بر متعصب ترین پیروان آن نیز آشکار شد .زبان شناسان و باستان شناسان و مردم شناسان که مأمورصورت بندی این قضیه بوده اند،دمی از پژوهش درباره زبان و نژاد هند و اروپایی و اثبات یا َرد نظریه خواستگاه یکسان هندیان و اروپائیان نیاسودند.
بهایی که سر انجام مردم جهان براین توهم نژاد پرستانه عقب افتاده پرداختند، فاجعه بشری جنگ جهانی دوم بود که بر اساس تئوری (باور به تمدن برترهند و اروپایی و نژاد برترآریایی)شکل گرفت. بعد از آن جنگ بود که پیشروترین محققین اروپا و جهان به این تئوری نژاد پرستانه پشت کردند.
قبلا ً آریایی را یک نژاد در نظر می گرفتند و منشأ آنها را گاه شمار دریای سیاه ،گاه میان دانوب و خزرهمین طوربین دریای خزر و اورا ل گاه دره های سیحون وجیحون ، گاه شمال آفریقا و شمال اروپا و....می دانستند.این تناقضات کافی است که پوچی نظریه را بنمایاند."هوستون استوارت چمبرلن" (1927_1855)یکی از پایه گزاران تفکر آریایی در کتاب خود تحت عنوان "پایه های قرن بیستم "با استفاده ازافسانه آریایی ،به مدح آلمانی هاپرداخت و بر خلاف "دوگوبینو"که آریایی ها رامعادل طبقه اشراف می دانست! او آنها را با ملت آلمان یکی گرفت و کوشید نشان دهداهمیت یک ملت متناسب باخون اصیل آلمانی جمعیت آن است وهمه نوابغ بشریت از آلمانیان بوده اند و از لحاظ فنوتیپی،او آریایی را فردی با کله دراز و موهای بور و چشمانی آبی معرفی کرد.
نژاد آریایی پس از به قدرت رسیدن رضا شاه به ابیات سیا سی ایران وارد شد.این نژاد را غربیان به ایران معرفی کردند غربییان برای حفظ ملل تحت سلطه خود به آنان تلقین می کردند که دوران افتخارات آنها در گذشته قرارداردو ایران یکی از این ملل محکوم و تحت سلطه بود .
روشنفکران از تمدن غرب،نژاد پرستی را به ارمغان آوردند و مروج افکارآریائیسم شدند دول غربی نیز آنان رایاری نمودند . درایران آن روزگار،
برآورده نشدن آرمانهای انقلاب مشروطه وسرخوردگی مردم ، جامعه را با خلاءتئوریکی روبرو کرده بود واین دوران مصادف با اوج گیری فا شیسم اروپایی بود.
از این جهت شکل گیری تعریف و هویت ملی ایرانیان براساس اساطیر شاهنامه ، برتری نژاد موهوم آرییایی وزبان فارسی ، اروپای جنگ جهانی اول تا دوم بود.واقعیت اینکه این هیاهوی باستان پرستی
(آریایی )در عوض غارت منابع ملی ایران ، به ایران پرداخت گردید بنا به شرایط دوران حکومت رضا شاه این نژادبه همراه زبان فارسی مبنای تفکرات پان ایرانیسم و پان فارسیسم گردید. نخستین تشکیل پان فا رسیسم"هیئت میهن پرستان برلین" بود که در مجله کاوه ( 1916 - 1924) افکار
ملی گرایی نژادی-زبانی را به صورت چون محمد علی فروغی ،علامه محمد قزوینی،جمالزاده و ... با آن همکاری داشتند وسید حسن تقی زاده در
خاطرات خود به تا مین مالی مجله کاوه ازسوی آلمانی هااشاره دارد: دردوران حاکمیت نازی ها مطبوعات رایگان آریا پرستانه ازآلمان به ایران ارسال می شد وبرخی نویسندگان وتاریخ سازان با الهام از آنها ، به ابداع تاریخی باشکوه اما ساخنگی وموهوم ازایران باستان ، می پرداختند.
در تهران هم زمان با سال انقراض قاجار توسط " محمود افشار یزدی "مجله" آینده " هم درتیر ماه 1304 تا سیس گردید . محمود افشار در هند و انگلیس تحصیل نموده ودر سوئیس دکترا گرفته بود وعلی رغم آشنایی با پلورا لیسم فرهنگی موجود درسوئیس، استبداد فرهنگی راه حل مشکل وحدت ایرانی قلمدادنمود.
او درسال 1300 ه.ش" انجمن ایران جوان " راتاسیس کرد که درآن مشرف الدوله نفیس،اسماعیل مرآت، جواد عامری ،علی اکبر سیاسی واحمد کسروی فعالیت داشتند . " احمد کسروی " به تقاضای محمود افشار،قدمت قبایل ترک خوزستان را به قرن پنجم هجری تقلیل داد و زبان آذری دری !!را زبان مادری ترکان ایران معرفی نمود. محمود افشار یزدی راه وحدت ملی ومبارزه با اختلا فات ظاهری رابه صورت زیرپیشنهاد نموده است:
"ترویج زبان و ادبیات فاارسی و تاریخ آریایی به خصوص در مناطق غیر فارسی،کوچاندن ایلات ترک و عرب به مناطق فارسی ،تغییر تقسیمات کشوری ، از بین بردن اسامی ترکی و عربیمکان های جغرافیایی وفارسیزه کردن آنها ممنوعیت استفاده از زبان سایر ملل در ادارات،مدارس؛ارتش و...."همکاری وهم زبانی این افکار با طراحان "اسارت اقتصادی ایران "در عرصه های سیاسی و فرهنگی حیرت انگیز است.
"اردشیر ریپورتر"از زرتشتیان هندوستان درخدمت سرویس جاسوسی انگلیس در هندوستان بود وی در اواخر سلطنت قاجاریه به ایران آمد وساختن "تاریخ دیرین ایران "رااز طرف انگلستان شروع کرد.
اومدرسه علوم سیاسی رادرتهران بنیان نهاد وکرسی" ایران باستان "این مدرسه عهده دار شد و گروه بزرگی ازتحصیل کردگان غرب چون محمود افشار یزدی را به دور خود جمع کرد و موفق به تر ویج عرب ستیزی ، ترک ستیزی و اظهارعجزدر برابر غرب شد.از سوی دیگر او طرح روی کار آوردن یک فرد کاملا مطیع براریکه قدرت ایران را طراحی واجرا نمود. بر این اساس رضا شاه دراکتبر 1917به اردشیر جی ریپورتر معرفی شد و چهار سال تحت کنترل سرمیس جاسوسی اردشیر ریپورتر قرار داشت.
امتیازات مهم رضاشاه برای معرفی به او ؛ نداشتن هیچ نوع گذشته قابل افتخار،نداشتن اصل و نسب روشن ،ظاهر زمخت و خشن و نداشتن سواد!بودو چون سواد لازم را نداشت لازم بود که جلسات توجیحی برای وی برگذار کنند تا اینکه اواعتماد به نفس لازم را کسب کند .اردشیر ریپورتر بنیانگذار ایران نوین تبدیل می نمود . وی در خاطراتش به این امر کاملا اشاره نموده است .رضاشاهی که غیرازقلدری و خشونت چیزی در او دیده نشده بودبه یک باره با گرفتن ژست علمی وبا آموزشهای محمد علی فروغی در نقش نخستین سخنران "هزاره فردوسی "ظاهر شد او دراین سخنرانی عملا به عوامل درباری خود یاد داد که چگونه به تدوین وتئوریزه کردن تصورات شونیستی بپردازند وبه فرضیه پردازی و کتاب سازی علم تاریخ دست بزنند . افکار شوونیستی و ضد ترکی او با اجیر کردن عوامل خارجی مانند گیریشمن فرانسوی،اومستبدآمریکایی و هنینگ انگلیسی برای نگارش تاریخی مجهول تقویت شد.انها بایستی کتاب "شاهنشاهی هخامنشی"را می نگاشتند و کتاب"ایرانازاغاز تا اسلام "را به رشته تحریر در می اورند.پان فارس هاترکهای ایران راتررک زبان می نامندونه تُرک وممعتقدند که آنها قبل ازآمدن مغولانبه ایران به زبان آذری دری!!صحبت می کردندکه لهجه ای اززبان فارسی بودومغولان وسلسله های ترک ،آنان را ترک نمودند !پس اینان فقط ترک زبان هستندورجعت به زبان اصلی فارسی بر آنها فرض است وبااین طرز تلقی ، فرهنگ کشی وستم ملی بر غیر فارس هادر ایران به دلیل بازگشت به اصل نژادی وزبان آریایی توجیح می شود. دراین مورد " دکتر جواد هئیت " چنین پاسخ دادند : "... آقایان پان فارس شاید ازلهجه های مختلف ترکی اطلاع چندانی ندارند .
آنها توجیهی برای این امر ندارند که چرامغولان زبان خودرا به ایران وارد نکردند وترکی آذر بایجانی راآوردند وچرا درحالی که این مهاجمان بیشتر
در شرق ایران حکومت کردند، مناطق غربی را ترک زبان نمودند"
در بحث نظریه رجعت به اصالت اریایی ،طبق خود نظریه می توان فارس ها را هم به فارس زبان تقسیم کرد درنظر داشته باشیم که به قول اقای ناتل خانلاری (رئیس فرهنگستان آریامهری فارسی)درکتاب "تعریف هویت ملی ایرانی "،زبان فارسی تا قرن هشتم هجری درایران کنونی تکلم نمی شد وبعدها درایران رایج گشت واین زبان فارسی ربطی به پهلوی باستان ندارد.دراین صورت درنظر بگیرد برای اقایان پان فارسیسم چه فاجعه ای پیش می آمد.اگرفارس زبان هابخواهند به زبان اصلی خود رجعت کنند ،طبق این نظریات اگردراین سلسله مراتب جلوتربرویم دراین صورت بازگشت به "زبان آواها"-ی بشراولیه بدترین راه حل اختلافات زبانی است اما می دانیم که رجعت افراد به زبان باستان و تعیین منشا فقط برای این است که نزاد پرستان،ایرانی را فارس زبان می خوانندواگر هزارویک دلیل مبنی برآریایی نبودن فارس هابیاوریم وبا این که می دانیم نژاد ارایی از
نظر علمی که هیچ پشتوانه ای ندارد ، آنها بازهم حاضر نخواهند بود به زبان اجدادی خود رجوع کنند. بنابه طرح فاشیستی ، پان فارسیسم ایران را کشوری یک دست وهم زبان می خواهد از نظر آقای " ماهیار نوایی" ، لازمه این امر دایر کردن شهرهایی برای کودکان غیر فارس در آذربایجان است که در این شهرها کودکان ترک را فارس می نمایند: "آغاز کار را،ساختمان زایشگاهی بزرگ وچند کودکستان ودبستان بسنده است ورفته رفته به اقتضای سن کودکان ، دبیرستان ها وآموزشگاه های دیگر بایدبه آنها افزود . به وجود آمدن این گونه شهر ها گذشته از تعمیم وترویج زبان فارسی دارای فوائد بیشمار است ".(کتاب زبان فارسی درآذربایجان ،جلد دوم ،گرد آوری ایرج افشار ) . همچنین دکترشیخ اسلامی درکتاب خود تحت عنوان
" قتل اتابک"، سپردن کودکان غیر فارس به خانواده های فارس جهت تعلیم وتربیت وفراگیری مظاهر فرهنگ ومدنیت را ، راه عملی برای فارسیزه کردن ایران می داند !!!
راه یافتن واژه آریا وآریایی به ادبیات رایج زبان شناسان ومورخان نژاد پرست که تا آن زمان تنها مروج زبان هند واروپایی بودند. به زمان باز خوا نی کامل کتیبه های هخامنشی یعنی میان قرن نوزدهم بازمی گردد که در آن تاریخ ، " راولی سن " ترجمه نهایی کتیبه بیستون رامنتشر کرد.
بنابراین از حدود پنجاه سال پیش است که جهان بااین واژه وبااین نژاد برتر موهوم که تنها دلیل برتر شمردن آنها ذکر نامشان ؟ درکتیبه های هخامنشی است،آشنا می گردد . اما به راستی در کتیبه های هخامنشی یعنی زاینده توهمات آریایی درباره قومی به نام آریا چه نوشته شده است بی شک در تنها سند هخامنشی پیش از کتیبه بیستون ، ( یعنی درگل نوشته کورش )کمترین اشاره ای به واژه آریا نمی یابیم و مهمتراز آن درمجموعه کتیبه های بین النهرین وبه زبانهای آشوری،بابلی ومصری نیز ردی از واژه آریا به هیچ مفهومی نیست و نیز در نوشته های ایلامی واوراتوئی هم هرگز به این واژه بر نخورده ایم وازآنها مهمتر پس از زمان خشایار شاه تا قرن پیش به درازای 2400سال،هرگز نشانه ای از این واژه به معنای نژادی آن نیست .
پس در واقع آغاز وهم مرگ این واژه در دوران داریوش وخشایار شاه است.باید پذیرفت که بن واقعی واژه "آری"(آری+یا=آریا)به معنای "شورشی و شرور"است.لغتنامه های "کنت"و"شاپ"نیزواژه آری(ازآری+یا)را"شرور"ترجمه کردند.امامفسران کتیبه ها بدون توجه به این معناکه خود نیز بصورت شرور آورده اند،آنگاه که به گمان خود ممکن دیدند واژه آری را به معنای "قومی"تعبیر کنند،بر روی آن مانور دادند!شارپ و کنت بن"آری" را که خود نیز بمعنای شرور آورده اند،به فراموشی می سپارند و با افزودن وجعل واژه "زبان"در کنار بن "آری" میکوشند که یک "زبان آریائی" در کتیبه خلق کنند!!!
واژه آری حتی در کتیبه های بیستون بمعنای "نافرمان،شرور و شورشگر"آمده است داریوش و خشایار شاه در کتیبه های مذکور خود را چنین معرفی می کنند:"من فلان شاه ،شاه بزرگ،پسر فلان هخامنشی،متجاوز،شورشگر،شرور،فرزندشرور و آورنده رنج و محنت".بستن چنین القابی به خویشتن برای ترسانیدن مردمی که لجوجانه مقاومت میکردند در اسناد شرق میانه فراوان یافت میشود. از هنگامی که مقاومت های فزاینده اقوام وبومیان در برابر هجومهای متوالی در زمان آشوریان و بابلیان در تاریخ محزراست. بسیاری از سرداران کهن برای ترساندن ملت هایی که تسلط آنان را نمی پذیرفتند ،از اعتراف به رفتارهای سراسر قساوت،توسل به عناوین ترس آور وحتی بستن شاخ حیوانات به سر خود پروا نداشته اند.آنچه را که داریوش در کتیبه بیستون درباره شقاوتهای خود نسبت به سرداران مقاوم و اقوام اسیر می آورد، ادامه همین اعترافات جاری در توسل به سخت گیری و جنایت با هدف منصرف کردن بومیان واقوام از مقاومت است. بنابراین میتوان پذیرفت که داریوش تمام عناوین و القابی را که بومیان منطقه به او بخشیده بودند با خشنودی تمام پذیرفته و با لجاجت تمام تکرار کرده است.
چنین است که حتی در کتیبه های هخامنشی نیز واژه"آری" را با معنای قومی و نژادی نمی یابیم، این واژه لقب تحقیر آمیز دیگری با معنای "شورشی وشرور"است که بومیان ایران کهن به قوم سفاک هخامنشیان بخشیدند تا نهایت نفرت خود را از حضور ویران کننده آنان که عروج شرق میانه را متوقف میکردند برای آیندگان باز گفته باشند.
پس این همه هیاهوی بر سر واژه وقوم وزبان "آریایی" از چه چیز جز توهمات ودروغ پردازی های شرق شناسان مزدور یهود، بر آمده است!؟ آیا نباید اهداف و منافع آنان را در به جان هم انداختن مردم شرق میانه با توسل به چنین مفاخرات احمقانه ساختگی و بی ریشه ، نیک بشناسیم؟

نژاد آريايي انگاره اي موهوم

نژاد آريايي انگاره اي موهوم

http://5000il.blogfa.com/post-4.aspx

واژه ی »آريا« قريب دو قرن است كه از طرف برخي دانشمندان غربي بر سياهه ی اقوام موجود و شناخته شده و حقيقي جهان با تكيه و برداشت نادرست از برخي اطلاعات موجود در منابع قديم، از جمله كتابهاي ديني »ودا« و »اوستا« و سنگ نوشته ی داريوش هخامنشي و تواريخ هرودوت افزوده شد.
اين واژه زماني در اروپا زاده شد كه نسخه اي از كتاب اوستا در آن حدود معرفي و ترجمه شد و تقارن ترجمه ی سنگ نوشته ی داريوش اين توهم را به وجود آورد كه در گذشته ی بسيار دور اقوامي به نام آريايي بوده اند و اسكان آنها در سرزمين فعلي ايران موجب نامگذاري اين كشور شده و نام ايران نيز به معني كشور آرياهاست. (كريستن سن، ايران در زمان ساسانيان، 36 – 35).
در اين مقاله بر اساس اسناد موجود و تحليل هايي كه از آنها شده است نشان داده مي شود كه در طول تاريخ به هيچ وجه قوم يا اقوامي به نام»آريايي« به آن صورتي كه در منابع دو قرن اخير غرب مطرح شده است وجود نداشته و اصطلاح »ايران« نيز بر گرفته از نام آريا به مفهوم نژادي آن نبوده و اصولا اين مفهوم به واژه آريا تحميل شده است.
ريشه نخستين آريا به كتاب هاي ديني »ودا« و »اوستا« بر مي گردد و طبق گفته برخي دانشمندان»آريا« واريانتي از واژه »آئيريه« كتاب اوستاست. و لاكن موجوديت اين اصطلاح در كتاب اوستا و هم چنين ودا به هيچ وجه بيانگر اين مضمون نيست كه آريا نام قوم بخصوصي بوده بلكه اين اصطلاح در كتاب اوستا اغلب در مورد»فرد زرتشتي« بكار رفته و حتي شخصي را كه زبان ايراني داشته است، در بر نمي گيرد. (رك: اي. م. دياكونوف، تاريخ ماد، 59)
درتأييد اين مطلب مي توان «اغريرث» توراني پسر پشنگ و برادر افراسياب پادشاه تركان را نام برد كه از لحاظ قوم شناسي خيون(= هون) و ترك است اما از ديدگاه اوستا عنصري است آريايي يعني پيرو آيين مزديسنا، (رك: رنه گروسه، امپراتوري صحرانوردان، 138-137/ يشت ها، گوژيشت، گرده 7، فقره 30). ايرانشناس مشهور روسي م.م. دياكونوف اصطلاح آريا را اينگونه تعريف كرده است :در نزد زرتشتيان آريا فقط به قبايل ده نشين زرتشتي اطلاق مي شد (تاريخ ايران باستان/ترجمه ي روحي ارباب صفحه 97). پروفسور پي ير بريان نيز معتقد است كه: "اصطلاح آريا در كتيبه ي بيستون داريوش (بند 7) و همچنين نسخه ي ايلامي كتيبه ي بيستون (بند 62-63) تنها به يك واقعيت فرهنگي، مذهبي، و زباني اشاره دارد"(تاريخ امپراتوري هخامنشيان، جلد اول، صفحه 406). از ميان دانشمنداني كه درباره موجوديت قوم آريايي اظهار نظر كرده اند »اي.م.دياكونوف« روسي نظريه اي متفاوت و در عين حال متناقضي ابراز داشته است. وي از يك طرف معتقد است كه واژه »آريا« در اوستا مفهوم ديني دارد و حتي به فردي كه زبان ايراني دارد اطلاق نشده است (تاريخ ماد، 59)، و از طرف ديگر اين موضوع را پيش كشيده است كه در گذشته هندي ها، پارس ها، مادها، اسكيت ها(= سكاها) و آلان ها و اقوام ايراني زبان آسياي ميانه(يعني پارت ها) خود را  «آريا» (arya) مي خواندند، ولي ديده نشده است كه حتي اقوامي كه به يكي ديگر از گروهها و يا خانواده هاي زباني منتسب باشند خويشتن را به اين نام بخوانند.(!)(تاريخ ماد، 143).
اين عبارات دانشمند روس از چند لحاظ تاب انتقاد را ندارد و به صورتي كه او مطرح كرده است اقوام فوق الذكر خود  خويشتن را آريا نمي خواندند. نخستين انتقادي كه مي توان بر دياكونوف وارد كرد اين است كه اولا اصطلاح »آريا« قبل از آن كه در نامهاي اشخاص مربوط به اقوام فوق الذكر بكار برده شود قرن هاي مديدي پيش از ظهور اقوام مذكور در صحنه ی تاريخ در نام هاي اشخاص و اماكن آسياي مقدم كه زبانشان به گروههاي زباني غير هند و اروپايي و در واقع آسياني (= التصاقي) و سامي مربوط است به دفعات برده شده است. براي مثال در نام هاي: »آريدو« (=آري- دو) شهر مقدّس سومريان در سده ی 31-32 ق.م؛ آريزن(Arisen) پادشاه هوري تبار»اوركيش« و »ناوار= احتمالامريوان كنوني« در سده ی 24 يا 23 ق.م؛ »ايري- شوم- اول« پادشاه آشور در سده 21 ق.م؛ »آريك-دن-ايلو« پادشاه آشور در سده ی 12ق.م؛ »آرينا« شهر مقدس و الهه ی آفتاب هيتي ها در نيمه ی اول هزاره ی دوم ق.م؛«اریوک/اریوچ(arioch)پادشاه الارسا(لارسا) معاصر با حمورابی (قرن 18 ق.م) مُندرج درسفرِتکوینِ تورات ؛ »ايريچ« (واريانتي ازنام اوروك/ اِرِك از شهرهاي مشهور سومر) از شهرهاي مُندرج در تورات كه نمرود پادشاه بابل بنيان نهاد؛ »ليلي - اير- تاش« فرزند ارشد پادشاه ايلام در سده  ی12ق.م و همچنين در نام غير هند و اروپايي »آريانيا« (به ضبط هرودوت: آريه نيس) دختر پادشاه ليدي در سده ی ششم قبل از ميلاد و...؛ علاوه بر اين دانشمند روس به اين نكته نپرداخته است كه روي چه حسابي اين اقوام به زعم وي خود را »آريا« ميخواندند؟ اگر چه بكاربردن عبارت اخير نيز خالي از ايراد نيست زيرا به هيچ وجه نمي توان وجود واژه »آريا« در تركيب نام هاي اقوام مذكور را به اين معني گرفت كه آنها خود خويشتن را آريا مي خواندند!. اگر حصول اين معني را درست تلقي كنيم بايد علاوه كنيم كه آسياني ها و سامي ها نيز خود خويشتن را»آريا« مي خواندند زيرا در تركيب نام هايشان واژه »آريا« بكار رفته است!.
بنابر اين استدلال دياكونوف به هيچ وجه پايه ی درست علمي ندارد و اصطلاح ديني»آريا« به منزله و به مانند عنوان »مسلمان« است كه در دوره اسلامي بدون توجه به منسوبيت قومي و يا نژادي به پيروان اسلام اطلاق شده است.
گفتيم اقوامي كه دياكونوف معتقد است در گذشته خود را» آريا« مي خواندند به آن صورتي كه وي مطرح كرده است خود خويشتن را»آريا« نمي خواندند به استثناي مادها كه در گزارش هرودوت بطور مبهمي بدان اشاره شده است و به دريافت ما بيشتر منشاء مكاني مادها را نشان مي دهد تا منسوبيت قومي آنها را.
هرودوت (كتاب هفتم، بند 62) مي گويد: مادي ها را در عهد قديم همه آريايي (= آرياني) مي ناميدند و فقط، پس از آنكه مده»(Mede) كُلخيدي از آتن نزد آنها رفت، مادي ها را به اين اسم ناميدند. چنين گويند مادي ها درباره ی خودشان.«(تاريخ ايران باستان، جلد 1، 731).
در اينكه نام »ماد« از نام »مده« شخصيت افسانه اي يونان گرفته نشده است اكثريت محققان متفق القولند و حتي مورخ آرياييستي چون حسن پيرنيا(مشيرالدوله) آن را افسانه اي بيش نمي داند. اما  اگر روايت هرودوت را هم جدّي و موثق بگيريم باز هم  اين معني حاصل نمي شود كه در قرن پنجم ق.م مادها آريايي ناميده مي شده اند،زیرا این روایت معطوف به گذشته است. روايت هرودوت  اين معني را مي رساند كه فقط مادهاي عهد پيش از قرن پنجم قبل از ميلاد را آريايي مي ناميدند. امّا تصديق اين معني هم به آساني ميسّر نيست و موضوع همچنان مبهم مي ماند. زيرا متون آشوري اين نام را در اواخر قرن نهم و سراسر قرن هشتم ق.م  بصورت »ماداي« آورده اند و نه «آريا». و اگر موضوع ابهام را از روايت هرودوت حذف كنيم (اگرچه اين ابهام قابل حذف نيست) علّت آريايي ناميده شدن مادها در عهد قديم (يعني پيش از قرن نهم قبل از ميلاد) را بايد در رابطه با خاستگاه اوليه ي اين قوم جستجو كرد، با تذكر اين نكته كه نام ماد در قرون بعدي (به ويژه قرون 9 الي 7 ق.م و ايضا در ادوار بعدي) اشاره به يك واحد جغرافيايي دارد كه ساكنانش با اين نام جغرافيايي هويت قومي كسب كرده اند. به دريافت ما قطع نظر از موانع و ابهاماتي كه در  پذيرش صحّت روايت هرودوت وجود دارد، با اين وجود، تنها گزينه ي موجود در حل موضوع آريايي ناميده شدن مادها در اعصار بسيار قديم در روايت هرودوت، گزينه ي وابستگي اين نام  به مسكن اوليه ي  مادها يعني شهر »آريا« (هرات امروزي)  و تعلق مادها به اين شهر است. هم هرودوت و هم متون پارسي باستان نام شهر هرات را »آره يا« و »هريوه« ضبط كرده اند و هرودوت در قرن پنجم ق.م لفظ آريايي (= آرياني) را در مورد هراتي ها به كار برده است. (تاريخ ايران باستان، جلد 1، 733).[i]
اما اينكه دياكونوف مي گويد پارس ها و اسكيت ها هم خود را در گذشته آريايي مي ناميدند سخن نادرستي بيش نيست زيرا متن هرودوت آن را تكذيب مي كند. هرودوت (كتاب هفتم، بند 60) راجع به پارس ها و اسكيت ها(= سكاها) مي گويد: "پارس ها را در عهد قديم »كفن«(Cephenes) مي ناميدند، ولي همسايگان پارسي ها آنها را »آرتيان«(Arteens) مي گفتند و پارسي ها نيز خود را چنين ميخواندند..."(تاريخ ايران باستان جلد1، 730) . اما در اين خصوص كه هيچكدام از اقوام مورد ادعاي دياكونوف خود خويشتن را »آريا« نمي خواندند،  مدارك تاريخيِ كهن شاهد ماست.
هرودوت (كتاب چهارم، بند 81،82) در مورد نام و نژاد سكاها نيز مي گويد:
از پسر سوم تارگيتاي(نياي سكاها) كه نامش »كلاك سائيس« بود، سكاهاي پادشاهي به وجود آمدند و آن ها خودشان را »پارالات «نامند.اسم عموم سكاها به اسم پادشاه آن ها »سكلت «(= اسكولوت) است و يوناني ها آنها را سكيث(= اسكيت) نامند. چنين گويند سكاها راجع به نژاد خود و پندارند، كه از زمان »تارگيتاي« تا زمان لشكركشي داريوش (به اروپا) بيش از هزار سال نيست.« (تاريخ ايران باستان، جلد1،581).
مطلبي كه باید درباره ی منسوبيت قومي و زباني سكاها در اينجا گفته شود اين است كه به رغم كوشش هايي كه در سده ی اخير به عمل آمد، تا اسكيت ها را قومي هند و اروپايي معرفي كنند لاكن نظريه ی غالب در مورد سكاها اين است كه آنها اقوامي مختلط از گروههاي قومي مختلف الامنشائي بوده اند و عنصر غالب در ميان آنها عنصر آلتايي(= ترك) بوده است و هون ها برجسته ترين نمايندگان آنها در قرون سوم قبل از ميلاد تا سده ششم ميلادي به شمار مي روند. (رك: محمود اسماعيل، آذربايجان تاريخي، مبحث ايشقوزها= اسكيت ها).
در خصوص منسوبيت زبانی سكاها اين مطلب را نيز بايد علاوه كنيم چگونه ممكن است واژه هايي كه سكاها در محاورات خود بكار مي برده اند و جسته و گريخته تعدادي از آنها بدست ما رسيده است كلماتي تركي باشند ولي خود آنها را آريايي (= هند و اروپايي) بپنداريم؟! دياكونوف و ديگران يا اين واژه ها را ملاحظه نكرده اند و يا به راحتي از كنار آن گذاشته اند. براي مثال از لغات سكايي مي توان از اين واژه ها نام برد: تون= TON(در تركي امروزي آذربايجان: دون= DON به معني لباس و جامه)؛ كوميز= KOMIZ(به تركي امروزي آذربايجان: قيميز= QIMIZ به معني نوعي شراب كه از شير تخمير شده ی ماديان بدست مي آيد)؛ باليغ= BALIG ‌‌ (= باليق =BALIQ) به معني شهر...، علاوه بر اين اسم شخص »تارگيتاي« نياي افسانه اي سكاهاي پادشاهي بي هيچ شبهه اي ريشه آلتايي دارد و از اسامي شناخته شده زبان مغولي است. (رك: جامع التواريخ، جلد اول 99)[ii]
تنها دليل و مدركي كه اي.م. دياكونوف براي آريايي ناميدن آلان ها و پارت ها آورده است اين است كه نام دو تن از شخصيت هاي پارتي كه در اسناد بايگاني نسا در نزديكي عشق آباد(= اشك آباد) پايتخت تركمنستان بدست آمده »آريابرزن« و »آرياني يستك« بوده! و نام آلان ها نيز اشتقاقي از نام آرياست بدين صورت : آريانا- آليان- آلاان (= آلان) (رك: تاريخ ماد، 481 حاشيه 16 و 17). در پاسخ به اين نظريه ی دياكونوف بايد گفت اگر پارت ها به اعتبار نام دو تن از شخصيت هاي دون پايه ی خود آريايي بوده اند پس با همين استدلال و با تحكم فراوان مي توان گفت كه پارت ها به اعتبار اينكه واژه آريا در اسامي 29 پادشاه آنها ديده نمي شود آريايي نبوده اند! اگر پارت ها واقعا آريايي بودند و خود را آريايي مي خواندند پس چرا منابع رومي و يوناني مملكتي كه آنها اداره مي كردند به جاي »آريانيكا« و يا »ايرانيكا«، »پارتيكا« خوانده اند؟! به عنوان مثال آريان مورخ يوناني قرن دوم ميلادي كه معاصر با اشكانيان بود و در سمت سفير آدريان امپراتور روم در كاپادوكيه= تركيه خدمت ميكرد مملكت ايران را « پارتيكا» ناميده است.


برچسب‌ها: آریایی, نژادپرستي, نژاد آريايي نداريم, پان آريايي, نژاد آريايي انگاره اي موهوم
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و سوم فروردین 1391ساعت 16:14  توسط haray  |  نظر بدهید

اين وبلاگ در جهت آگاهي يافتن از فرهنگ و هويت تركان آذربايجاني و ايراني بوده و هيچگونه هدف ديگري جز زدودن فريبها و دروغ هاي نسبت داده شده به تركان ايران و جهان و فرهنگ و تاريخ آنها ندارد.
صفحه نخست
پست الکترونیک
آرشیو وبلاگ
عناوین مطالب وبلاگ

نوشته های پیشین
مرداد 1391
تیر 1391
خرداد 1391
اردیبهشت 1391
فروردین 1391

پیوندها
آينا نيوز
tarix.arzublog.com
salariyan.blogfa.com
آريايي ها؟!
http://www.turk-oglu.lxb.ir
ماكولو هاراي

... haray haray men turkum....جاوا