Mittwoch, 11. August 2010

ملاحظاتی در زبان قدیم آذربایجان - دکتر فرهاد قابوسی، بخش اول

ملاحظاتی در زبان قدیم آذربایجان - دکتر فرهاد قابوسی، بخش اول

احمد کسروی


ملاحظاتی در زبان قدیم آذربایجان - دکتر فرهاد قابوسی، بخش دوم و پایانی

لذا وقتی آقای یارشاطر در مقاله « آذری » از ابن حوقل یازده قرن پیش نقل میکند که (7): « زبان مردم آذربایجان و بیشتر مردم ارمنستان ایرانی (الفارسیه) است ... و از آ نها که به فارسی سخن میگویند کمتر کسی است که عربی را نفهمد ... » . و سپس نتیجه میگیرند که این «گواه روشنی بر ایرانی بودن زبان آذربایجان در قرن چهارم هجری است ». نتیجه گیری ایشان و تکرار کنندگان آن (بنقل از منبع مشابه از استخری (8)) معقول نیست (9). چراکه منطق این نتیجه گیری حکم میکند که اولا غرض آقای یارشاطر از زبان آذربایجان همان زبان مردم آذربایجان است و پس نظر ایشان فارسی (ایرانی) بودن زبان آذربایجان در قرن چهارم هجری است وثانیا پس بنظر ایشان زبان مردم ارمنستان در قرن چهارم هجری نیز فارسی (ایرانی) بوده است. در حالیکه زبان ارمنی درارمنستان تدوینی حداقل هزاروپانصد ساله دارد و فارسی صحبت کردن مردم ارمنی در هزار سال پیش مسخره آمیز است. لکن این نتیجه تاسف انگیز ناشی از ترجمه غلط و وطنپرستانه ایشان است. من نمیدانم در سواد کسروی (3 . 4 ) تردید کنم یا در دقت یارشاطر و یا عملا هردو . چراکه ترجمه ای که ایندو از متن مذکور ابن حوقل نقل میکنند نه تنها هردو غلط بلکه در مواردی برعکس یکدیگر و با هم متناقض اند. چراکه بسیار عجیب است که آقای یارشاطر با وجود تشخیص از تناقض میان ترجمه خویش و کسروی نه شک منطقی در موضوع و نه اشاره ای در این مورد کرده است؟!
وچرا که حتی اگر این ترجمه نادرست را هم مدرک قرار دهیم ، غرض ابن حوقل از تعمد بر تذکر «آ نها که به فارسی سخن میگویند » در میان « مردم آذربایجان » تنها این میتواند باشد که برخلاف ظاهر و تصور آقای یارشاطر نه اینکه « مردم آذربایجان » بلکه تنها بعضی « از آ نها به فارسی سخن میگویند ». ثانیا منطق شرایط آنعصر که در آن تحصیل زبان عربی اصولا برای مردم عادی ناممکن و مخصوصا تا حد اینکه عربی را در محاوره بفهمند مشکل بود ، حکم میکند که منظور غیردقیق و سطحی مورخ از مردم فارسی گو و عربی فهم آذربایجان نه که اکثریت مردم بلکه معدود بسیار اندکی اهل کتابت و دیوانیان اهل آذربایجان ارزیابی کنیم که به ضرورت شغلی هم فارسی و هم عربی یاد گرفته بودند . کما اینکه حتی امروزه روز نیز بعد ازهزاروصد سال که امکان تحصیل زبان و مخصوصا زبان عربی در ایران صد ها مرتبه بیشتر شده است بااینحال مردم هیچ ناحیه ای از ایران باسنثنائ بخشهائی از خوزستان عربی نمی فهمند و قادر به گفتگو یا محاوره به عربی نیستند. و این صد البته غیر از فهم لغات عربی محتوی در زبان فارسی است. و لذا غرض از همان مردم فارسی گو نیز در روایت سطحی ابن حوقل چیزی بغیر از اقلیت ناچیز تحصیلکرده یازده قرن پیش نمیتواند باشد که میتوانستند عربی را هم بفهمند. این حکم منطق است. لذا تعمد «محققینی » که همین نوشته ابن حوقل را دلیل ایرانی ((فارسی )) بودن زبان ((مردم)) آذربایجان ارزیابی میکنند غیر از اثبات غیر منطقی بودن کلیت نظراتشان در مورد «زبان آذری » و رد اساسی اعتبار ایشان بعنوان یک محقق نتیجه دیگری نمیتواند داشته باشد. بعلاوه اینکه بیدقتی و سطحی بودن روایا ت ابن حوقل و اکثریت قریب به اتفاق مورخینی را که بابت جعل «زبان آذری » مورد استقاده ایرانپرستان و نژادپرستان ایرانی قرار گرفته اند نیز محرز میشود. کما اینکه تاکید و تعمد مارکوارت نیز در رابطه با تدقیق و تصحیح مستوفی و مسعودی در مورد زبان مکتوب موید همین امر و یعنی عدم دقت ضروری مورخین مذکور است. و کما اینکه دقت کافی و باصطلاح علمی در تاریخ عمری بیش از یک قرن ندارد و همه منابع تاریخی ماقبل قرون اخیر و خاصه قدیمتر مخصوصا در رابطه با چنین مباحث ظریفی قابل شک محسوب باید شوند. مخصوصا که در مورد «زبان آذری » اکثر منابع تاریخی یاد شده بدون تحقیق یکی از دیگری رونویسی کرده اند. نظیر اینکه تعمد مفدسی در «احسن التقاسیم (نقل از (7)) » در تذکر اینکه «فارسی مردم آذربایجان مفهوم است و در حروف به فارسی خراسانی شبیه است » نیز منطقا ناظر بر زبان مکتوب در آذربایجان باید باشد و نه زبان مردم.
لکن طبیعی است که در این میان « محققین » ایرانی آشنا به زبان آلمانی وجود داشته اند که نوشته مارکوارت را فهمید ه اند و یا برخی نظیر آقای یارشاطر که به کتاب مارکوارت اشاره کرده اند باید متوجه میشدند که نظر وی کدامست. در حالیکه هیچکدام آنان ذکری از تذکر مارکوارت در مورد زبان مکتوب بودن زبان فهلوی یا آذری مورد اشاره مستوفی و مسعودی نمی کنند. لذا این سئوال پیش میاید که این آقایان چرا نظر مارکوارت را کتمان کرده و علت این سکوت چیست. و یا اینکه «محققین » مذکور از محتوای دقیق مستندات حویش بی حبرند و بجای تحقیق تکرار و آنهم بغلط تکرار میکنند. خلاصه کلام اینکه « محققین » مذکور دست پیر مغان را هم از پشت بسته اند که به تائید نظر حل معما میکرده است ، اینان به کتمان نظر حل معما میکنند. و نیز به تائید غلط «تحقیق » میکنند. ضرورت طرح این سئوال زمانی تشدید میشود که میبینیم آقای یارشاطر نه تنها این نظر مهم مارکوارت را که ماهیت نظر مورخین مرجع آقایان و کلیت مسئله را عوض میکند ، کتمان کرده و یا بدون تحقیق لازم به کنار نهاده است. بلکه نظر استادش هنینگ را هم که مخالف وجود دلایل کافی بر وجود زبان آذری در آذربایجان است کتمان کرده است. باید دانست که هنینگ بر خلاف اصرار شاگردان ایرانیش نظیر آقای یارشاطر که بر طبق مقاله او در پی تغییر نظرش در رد فرض زبان آذری بوده اند ، نظرش را تغییر نداده است. وگرنه محققی چنان دقیق حداقل درپایان مقاله اش اشاره میکرد که مقاله ای خواهد نوشت و یا اینکه مقاله ای مینوشت. در حالیکه وی در مقالات بعدی مربوط به موضوع خود نیز (3) نظر مخالفش را تغییر نداده است .دلیل آقای یارشاطر در اینکه در مورد این نظر مخالف استادش هنینگ هیچ بحثی نمیکند ، چیست ؟!
و اما نوشته ابن حوقل و ترجمه دقیق آن: ابن حوقل در کتاب « صورت الارض» که در بعضی نسخ چاپ شده در خارج «المسالک الممالک» نامیده شده است مینویسد ، (( ...) زیر نویس کتاب): " و اما لسان اهل آذربایجان و اکثر اهل ارمنیه فالفارسیه تجمعهم (تجمعه) والعربیه بینهم مستعمله و قلمن بها ممن یتکلم بالفارسیه لا یفهم بالعربیه و یفصح بها من التجار و ارباب الضیاع ..." (10) . ترجمه صحیح آن که بتایید زبانشناسان عربی و عرب زبانان نیزرسیده است و از ترجمه های تاکنون موجود آن در نوشته های «محققین» ایرانی متفاوت است ، عبارت است از ((...) از راقم):
- "و اما زبان تجمع ( ارتباط) اهالی آذربایجان و اکثر اهالی ارمنیه فارسی است و عربی نیز (در اینمورد (ارتباط)) بینشان مستعمل است و در این میان کم اند که فارسی سخن بگویند ولی عربی نفهمند ، (لکن) در عربی (بعضی) از تجار و زمینداران فصیح اند".
باید دانست که معنی " تجمعهم (تجمعه) "در متن بالا جمع آمدن آنها باهم است و یعنی آذربایجانیها و ارمنیها ئی که به هم میرسیدند چون زبان همدیگر را نمی فهمیدند با هم به فارسی و یا عربی صحبت میکردند و نه اینکه در آذربایجان و ارمنستان با خودی و میان خودشان. بعین هندیان ساکن ایالات و اخیرا کشورهای مختلف شبه قاره هند که بجهت نا آشنایی به زبانهای مادری یکدیگر میتوانستند با هم (در قرون اخیر ) به انگلیسی صحبت کنند.
نتیجه منطقی این نوشته طبق تایید عربشناسان و عرب زبانان اینست که نه اینکه زبان مادری ومحاوره روزمره اهالی آذربایجان و اکثر اهالی ارمنستان هزارسال پیش فارسی بوده باشد بلکه معدودی از آنان که در هزار سال پیش به همدیگر میرسیده اند نظیر دیوانیان و تجار این دو سرزمین ، با هم به فارسی (فالفارسیه) مکالمه میکرده اند و بین همین افراد معدود عربی هم مستعمل بوده است . و یعنی زبان ارتباط ، پیوند و زبان مبادلاتی معدود مذکور از اهل ارامنه و آذزبایجان فارسی بوده است. بعین اینکه در هند وستان تحت تصرف انگلستان قرون اخیر زبان انگلیسی به زبان دیوان و ادارات و نیز زبان ارتباط بین اهالی ایلات هند با زبانهای مادری مختلف که زبانهای یکدیگررا نمی فهمیدند بدل شده بود. دلیل این امر رواج زبان فارسی بعنوان زبان مبادلات دیوانی و تجاری در این دو سرزمین بوده است که در هزارسال پیش قرنها تحت تصرف و یا تحت الحمایه امپراطوری ایران بوده اند. منطق این نظر جایگزینی زبان فارسی را درزمانهای بعد بجای زبان آرامی بعنوان زبان روابط بین الملل میان ملل تحت حکومت امپراطوری ایران نظیر آذری وارمنی را را میرساند که بتدریج بعد از تصرف همین سرزمینها بوسیله امپراطوری عرب جای خودرابه زبان عربی میداده است ، و نه زبان مادری بودن زبان فارسی را مثلا در ارمنستان. کما اینکه نه تنها تصور فارسی صحبت کردن مردم ارمنستان با هم در هزارسال پیش مسخره آمیز است بلکه امروزه هم با وجود اینهمه امکانات بسیار زیاد تر خاصه در اروپا نسبت به هزارسال پیش برای یادگیری زبانهای غیر مادری ، مثلا اکثر مردم آلمان و فرانسه که زبان مادریشان آلمانی و فرانسوی است ،اگر به هم برسند باهمدیگر بوسیله زبان انگلیسی اندکی که میفهمند صحبت میکنند. و همچنانکه محتوای منطقی ("عربی فهمیدن اکثر آنها ئی از میان مردم ارمنستان که فارسی تکلم میکنند") درهزارسال پیش بخوبی رساننده اینست که تعداد آن فارسی گویان اکثرا عربی فهم در ارمنستان بسیار بسیار اندک میبوده است. عین همین وضع را هنینگ در مورد زبان آرامی که زبان دیوانی ایران عهد هخامنشی بود مقرر میشمارد (1 . 3).
با توجه به اینگونه موارد است که در صورت ترجمه غیر دقیق محتو ی منابعی نظیر استخری و ابن حوقل نتیجه مسخره آمیزی خواهد داد . چرا که در اینصورت اهالی ارمنستان هزارسال پیش را مجبور به صحبت میان هم به جای زبان ارمنی به زبان فارسی و عربی خواهیم دید! متاسفانه همه ترجمه های این منبع و منابع مشابهی نظیر استخری از زبان عربی ، بدلیل عدم دقت مترجمین از کسروی گرفته تا یارشاطر ، مشکور و امین ریاحی و دقیقا بخاطر غرض در توجیه مدعای ناسیونالیستی ، غلط از آب در آمده اند.
شایان دقت است که هنینگ نیز به خاصیت "ارتباطی" بودن زبان فارسی (فارسی جدید) عصر ساسانی در سرزمینهای تحت تصرف آنان دردوران ماقبل تسلط اعراب بر ایران (و نوشته های استخری و ابن حوقل ) اشاره کرده است: که یعنی وی نیز زبان فارسی را زبان پیوند و ارتباط فیمابین ساکنین سرزمینهای مختلف تحت تصرف ساسانیان می بیند (2 .3) و نه زبان مادری ساکنین این سرزمینها در آن عصر . و در مسیر همین استدلال منطقی است که او همچنانکه در بالا آوردیم باتوجه به مواضع جغرافیائی خارج از آذربایجان نمونه های کذائی گویش ایرانی بانظر کسروی و یار شاطر در مورد تعلق مستمر نمونه های فارسی گونه مذکور به آذربایجان مخالف است. در همین مقاله است که هنینگ به عدم دقت ابن مقفع در تکرار تساهل او اخر عصر اشکانی اشاره میکند که "نام سرزمین خود پارت را به همه سرزمینهای تحت اداره خویش و خاصه در مورد ماد تعمیم داده" و یعنی به غلط ماد را هم پارت مینامیدند . "به این ترتیب نظر ابن مقفع در تعمیم زبان پهله (فهله ، بهله) به ماد (اصفهان ، ... ، آذربایجان) " متکی بر تسامح و تساهلی است که به تصورات عامیانه عصر اشکانی بر میگردد و اعتبار ی ندارد. " تسمیه اشعار لهجه ای و در مرحله اول آنچه که در لهجه های ناحیه ماد سروده شده اند به « فهلویات» نیز ناشی از استعمال «پهله(و)» در مورد ماد است" (3 .3 ) . لذا ثابت میشود که این منبع « محققین » ایرانی در مورد پهلوی بودن زبان آذربایجان نیز ، همچنانکه اشاره کردم ، بر طبق نظر هنینگ فاقد دقت و ازنظر مرجعیت در چنین مورد پیچیده و نیازمند دقتی ، نامعتبر است. و روشن میشود که ساختمان این فرضیه « زبان آذری» از پایه بر روایات سطحی و عوامانه و یا رونویسی ها و نقل قولهای غیردقیق قدیمی استوار بوده و بی اعتبار است. کما اینکه هر محققی میداند که در هزار و چند صد سال پیش کسی امکان دقت لازم را نداشته و لذا ابن مقفع و یا مامور مالیاتی نظیر استخری و بازرگانی نظیر ابن حوقل را امکان دقت و تشخیص روایت از حقیقت در چنین مواردی نبوده است.

باین ترتیب می بینیم که تمامی تشکیلات ساختمان فرضیه «زبان آذری» بی پایه هستتند : چراکه هم منابع تاریخی آن سطحی و برای این مقصود نا معتبراند و علاوه بر آن ترجمه ها از این منابع غیر دقیق و غلط اند و استدلالها بر پایه این مقدمات غیر منطقی و مغرضانه اند و در نهایت نتایج گرفته شده ازاین همه مخالف نظرات تحقیقی متخصصین تاریخ و زبانشناسی ایران نظیر مارکوارت و هنینگ بوده است. و یعنی منطقی ذاتی در نادرستی جامع این فرضیه وجود دارد که بر همه عناصر آن حاکم ست.
با اینحال ممکن است که باز این سئوال مطرح شود که چرا دیگران از میان موافقین و مخالفین این داستان مجعول متوجه اغلاط و تناقضات نقل قولها ، ترجمه ها و « استدلالهای » کسروی و شرکا نشده اند؟ و آیا به همین جهت باز «حقیقتی » در این داستان نیست؟ پاسخ اینست که مطلقا نه! وعلت عدم توجه دیگران باین اشکالات ، سوای امکانات و اغراض آنها در عدم دقت ، تساهل و تسامحی است که از ویژگی های فرهنگ سطحی ، شعرزده و ادب زده ایران است که اصولا توجهی به اساس مسائل و ساختار عقلانی و منطقی آنها ندارد. باین معنی که چه در میان مخالفین و چه در میان موافقین تاکنون تحقیقی چندان رایج نبود که بتواند متوجه اشکالات مذکور بشود. از طرف دیگر در نبود امکانات و علاقه حرفه ای نیز تحقیقاتی چنین چندان میسر نیستند. و خاصه در ایران اساس فرهنگ تحصیلکرده ها و اهل فرهنگ بر فرهنگ شفاهی و باصطلاح نقلی است و لذا کافیست که از شخصی مشهور نقل قولی بشود و یا سندی آورده شود . در حالیکه تحقیق بر سر آن مرجع و آن سند است و مهمتر بر سر شرایط و منطقی است که تحت آنها آن نظر و سند پدید آمده اند و اینکه آیا با نظرات و اسناد دیگر مطابقند یا نه؟

ارزیابی منطقی من از این مسئله معادل نگرش به آن چون مسئله ای علمی است که دارای معلوم (ات) و مجهول (ات) ی است. لذا بجهت عمومیت نتایج منطق است که نتایج من با نتایج تحقیقات محققین معتبری نظیر مارکوارت و هنینگ مطابق است. و باز به همین جهت است که نتایج مذکور با نظرات زنده یاد دانشمند محسن هشترودی نیز مطابق اند که به وجود زبان آذری مطلقا اعتقادنداشت (11) : «هیچ‌ وقت‌ زبانی‌ به‌ نام‌ آذری‌ وجود نداشته‌، این‌ را عقل‌سلیم‌، خرد، تاریخ‌ یا هر چه‌ که‌ شما بنامیدش‌ به‌ مامی‌گوید. این‌ زبان‌ آذری‌ کجا بود؟ چه‌ بر سرش‌ آمده‌؟کجا رفت‌؟ مسئله‌ زبان‌ مثل‌ یک‌ فرضیه‌ علمی‌ نیست‌ که‌اگر به‌ اثبات‌ نرسد به‌ کناری‌ گذاشته‌ می‌شود و از یادهامی‌رود. نه‌ دوست‌ من‌ چنین‌ نیست‌. مدعیان‌ وجود چنین‌زبانی‌ می‌توانند تا ابد چنین ادعایی‌ را ادامه‌ دهند اماهیچوقت‌ نخواهند توانست‌ آن‌ را ثابت‌ کنند. بله‌ زبانی‌وقتی‌ پیدا می‌شود، دیگر به‌ آسانی‌ از گردونه‌ تاریخ‌خارج‌ نمی‌شود، این‌ مسئله‌ زبانهای مرده‌ یا زبانهای‌خاموش‌ فقط‌ یک‌ سخن‌ است‌، یک‌ حرف‌ است‌. زبان‌هیچوقت‌ نه‌ خاموش‌ می‌شود و نه‌ می‌میرد، بلکه‌ زبان‌ یا تحول‌ پیدا می‌کند و یا در کنار و حتی‌ در دل زبانهای‌دیگر به‌ زندگی‌ خود ادامه‌ می‌دهد... اما زبانی‌ که‌ زمانی‌با انتشار رساله‌ ]آذری‌[ کسروی‌ بر سر زبانها افتاد داستان‌ دیگری‌ دارد... من‌ فقط‌ این‌ را می‌دانم‌ و خبر دارم‌ که‌ خود کسروی‌ در اواخر عمرش‌ از آن‌ نظر خود برگشته‌بود و حتی‌ عده‌ای‌ گفتند که‌ پشیمان‌ شده‌ است‌ و گویا ازنظر خود برگشته‌ است‌ در جایی‌ هم‌ ثبت‌ کرده‌ است».

....................

در خاتمه پس از اثبات مردود بودن زبان آذری بعنوان زبان قدیم آذربایجان میخواهم نشان دهم که مطابق نظرات محققین معتبر نظیر ویل دورانت ، جرج سارتن ، سر پرسی ساکس و دیاکونوف و تحقیقات جدید زبانشناسی ، زبان مادری ساکنین قدیم آذربایجان چه زبانی میتواند بوده باشد. کما اینکه وجود مسلم زبان غیر آریایی در اران و یا بردعه قدیم بیش از پانزده قرن پیش که در بالااشاره شد با گویش حلقومی مشابه گویش ترکمنی ، احتمال زمینه و خویشاوندی اورال- آلتائی زبان قدیم آذربایجان را پیشتر میکند. چرا که نه تنها محققین مذکور بلکه تخقیقات اخیر زبانشناسی نیز خویشاوندی زبان قدیم ایلامی (عیلامی) نواحی غرب ایران ( شامل آذربایجان) با زبانهای اورال- آلتائی ( شامل ترکی ) را مسلم میبینند ، هرچند که این خویشاوندی به معنی اشتقاق نبوده و برای نوعیت ترکی (اورال-آلتائی/ فینو – ایغوری) زبان قدیم آذربایجان ضرورتی هم به آن نیست . ولذا تغییرتدریجی زبان ساکنین آذربایجان از زبان ایلامی به زبان خویشاوند ترکی بعد از قریب دو هزاره بخصوص تحت شرایط اسکان متمرکز اقوام ترک در این ناحیه ، بعنوان تغییر تدریجی امری طبیعی و منطقی محسوب میشود:
- کما اینکه مورخ برجسته ویل دورانت در « تاریخ تمدن» معروفش که جزء مراجع اساسی محسوب میشود " منشا مغولی زبان سومری را " به جهت تشابهات زباد بین زبان سومری (مرتبط با زبان ایلامی) و زبان مغولی که از زبانهای اورال-آلتائی و فینو- ایغوری است " غیر قابل نفی" دیده است (12).

- همجنین مورخ نامی علوم جرج سارتن در کتاب معروفش «تاریخ علم» به مقایسه و رابطه بین زبانهای سومری (که با ایلامی مربوط است) با مغولی اشاره کرده است (3).
– مورخ معروف: ای. م. دیاکونوف در کتاب معروفش «تاریخ ماد» به قوی بودن احتمال خویشاوندی زبانهای ایلامی و آلتائی (ترک و مغولی) معتقد است و از یکسان بودن ساختار "آگلوتیناتیو" ایندو گروه زبانی سخن میگوید (14) . او به تعدد زبانهای مختلف میان قبایل تشکیل دهنده ماد اشاره میکند که از آن میتوان بطور منطقی نتیجه گرفت که بعضی از این زبانها با زبانهای ایلامی و برخی با زبانهای پارسی باستان رابطه داشته اند. خاصه که رابطه زبانهای مادی با پارسی باستان مطابق سبقت تاریخی اقوام مربوطه نیز یکجانبه و منحصر به تاثیر زبانهای مادی به پارسی است. لذا این ارتباط نقشی در صحت و سقم خویشاوندی بین زبانهای مادی و ایلامی بازی نمیکند و این ارتباط اخیر مستقل از رابطه دیگر اساسا منطقی است. لکن از آنجائیکه تحقیقات دیاکونوف قریب نیم قرن قبل از تحقیقات اخیر در مورد خویشاوندی زبانهای ایلامی و آلتائی انجام گرفته اند لذا طبیعی است که او در زمان نوشتن کتابش از اعتبار این رابطه بنظر وی قویا محتمل هنوز خاطر جمع نبوده است.
- سر پرسی ساکس معروف نیز در تاریخش به رابطه این زبانها اشاره کرده است (15).
- گذشته از این منابع مر جع ، نتایج تحقیقات اخیر زبانشناسی نیز خویشاوندی زبانهای ایلامی و اورال- آلتائی را از چند جهت و جنبه گوناگون تاکید و تایید میکنند:
بنا براین تحقیقات رابطه زبانهای سومری - ایلامی و اورال- آلتائی نه تنها از نظر ساختارشان بطور مستقیم بلکه از طریق واسطه زبان «دراویدی» (تامیل) نیز مشخص میشود (16). کما اینکه خویشاوندی زبان ایلامی بازبان دراویدی از یکسو و رابطه زبان دراویدی با زبانهای اورال- آلتائی از سوی دیگررابطه زبانهای اورال- آلتائی و زبان ایلامی را مسلم میسازد. در این مو رد از میان مقالات کثیر ی که به نتایج تحقیقات زبانشناسی را در موارد مذکور پرداخته اند ، میتوان به مقالات زیر در دو کتاب مرجع در مورد تحقیقات زبانشناسی دراویدی که در آنها بخشهای متعددی به تحقیقات در مورد روابط زبانهای دراویدی با ایلامی و با اورال- آلتائی و اورال- آلتائی با ایلامی اختصاص داده شده اند ، رجوع کرد ( 17). تحقیقات اخیر زبانشناسان نشان میدهند که این خویشاوندی دو طرفه و لذا مسلم ، چه درساختمان و چه درمحتوی این زبانها معتبراست. هرجند که این خویشاوندی و رابطه اساسی درمرحله کنونی تحقیقات به معنی اشتقاق نیست لکن نتایج این تحقیقات نشان میدهند که از نظر مورفولوژی نیز این زبانها بهم شبیه و مربوطند.

………………………………….

منابع و توضیحات :
(بجهت رواج بیشتر زبان انگلیسی من حتی در مراجع آلمانی نیز بعضی اصطلاحات نظیر صفحه و زیرنویس را به انگلیسی آورده ام تا به یافتن مراجع کمک کند . نیز اصل لاتین اسامی ، کلمات و جملات مهم از منابع لاتین که ترجمه شان در مقاله نقل شده و با شماره زبرنویس مشخص شده اند ، درزیر منبع مربوطه آمده اند.)

(1) J. Marquart: » Erans(h)ahr «, (Abhandlungen der Akademie der Wissenschaften
in Goetingen), Philologisch-Historische Klasse, Neue Folge, Band 3, 1899-1901,
Printed in Germany, (Berlin 1901):

(1.1) Page 108 - …;

(1.2) Page 117 : “Albanian (Aran) war also jederzeit ein eminent u n a r i s c h e s
Land”, (تاکید از مارکوارت) ; (1. 3) page 123, footnote 5.

(1. 2. 0) „ Salto mortale der Iranisten“.

(1.2. 1 ) » Mastosch « .

(1.2. 2 ) » Moses Xorenac’ i « .

احتمالا همان « موسی خورنی» است که گویا کتابش بفارسی ترجمه شده است.

(1.2. 3 ) » Gargarac’ ik’ « .

(1.2. 4) » Guttural « .

(2) W. B. Henning: » The Ancient language of Azerbaijan « in: Transaction of the
philological society, (London 1954 / 1955 ).

در این مقاله نسبتا مفصل هنینگ تنها در یک جمله بطور گذرا و بدون شرح و استدلال به "توافق عمومی و مورد بحث جدی نبودن اینکه قبل از آمدن ترکان زبانهای ایرانی در آذربایجان و زنجان صحبت میشده است" اشاره کرده است. در حالیکه کل مقاله در رد نظرات کسروی و شرکا است.

(3) W. B. Henning: » Mitteliranisch « in: Handbuch der Orientalistik, I, IV, Iranistik,
Linguistik, (Leiden-Koeln, 1958).

(3. 1) Pages 21/22.

(3. 2) Page 92, footnote 1:

„ Das Persische (‚ Neupersische, ) ... ist die allgemeine Verkehrssprache, ...“.

(3. 3) Page 95.

(3. 4) For a map of cited places in relation with this linguistic problem see:
G. Morgenstierne: »Neu -iranische Sprachen « in : Handbuch der Orientalistik,
I, IV, Iranistik, Linguistik, (Leiden - Koeln, 1958) , pages 156 /157.

( 1 .4 ) احمد کسروی: « آذری یا زبان باستان آذربایجان» ، شرکت نشرو پخش کتاب، 1/ 10 / 8/ 2535 ،ص 21.( 2 . 4) متاسفانه کوته بینی فاشیستی کسروی که خاصه در حاشیه دفاعیاتش از سرپاس مختاری و پزشک احمدی بروز کرده است ظاهر تحقیقی اثرش را نیز مخدوش کرده است (نشریه پرچم سال 1322ـ1321 . تجدید چاپ شده در سال 2004 ـ 1383 وسیله انتشارات خاوران (صفحه 81): "این آرزوی ایرانیانست، آرزوی همگی ماست. ما این را به یاری خدا از پیش خواهیم برد و همه زبانها را جز فارسی از میان خواهیم برداشت. من که در اینجا ایستاده ام زبان مادرزادی من ترکی بوده ولی همه می دانند که چه کوشش هایی به کار می برم (!) که آن زبان از ایران برافتد. ترکی برافتد، عربی برافتد، آسوری برافتد، ارمنی برافتد، کردی برافتد. ارمنیان اگر از مایند باید با زبان ما درس خوانند و سخن گویند". از این مختصر و تعمد کسروی بر براندازی زبانهای عیر ایرانی و لذا فرهنگهای متنوع در ایران برمیاید که او چگونه محققی بوده است.

. 8 (3. 4) همانجا: ص

(4. 4) همانجا: ص 11.
(5 . 4) ترجمه کاملا غلط کسروی از ابن حوقل چنین است (همانجا: ص 11): " زبان مردم آذربایجان و زبان بیشتری از مردم ارمنستان فارسی و عربی است. لیکن کمتر کسی بعربی سخن گوید و آنانکه بفارسی سخن گویند بعربی نفهمند ...". با مقایسه این ترجمه با متن عربی و نیز ترجمه صحیح آن که در ادامه مقاله آورده ام متوجه میشویم که ترجمه کسروی دستکم سه غلط فاحش دارد.

6 . 4) همانجا : ص 68.)

(5) محمد قزوینی: مقاله « آذری ، یا زبان باستان آذربایگان » در «بیست مقاله» بکوشش ابراهیم پور داود ، بمبئی 1935 ، م. ص. 141- 146. در این مقاله ناسیونالیستی قزوینی بیشتر متعصب است تا محقق و سواد عربی و یا دقت تحقیقی چندانی ندارد و گرنه متوجه اغلاط فاحش و اساسی ترجمه کسروی میشد و نیز قبل از نقل قول از مارکوارت حداقل بخشهای مربوط به نقل قول را از آن کتاب میخواند . علامه نامیدن این شخص نشانی از قحط الرجال و بیسوادی وحشتناک عصر پهلوی است.
(6) منوچهر مرتضوی: «زبان دیرین آذربایجان» ، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار ، تهران 1384 .
(7) احسان یارشاطر : « آذری » (نقل از دانشنامه ایران و اسلام ، جز اول (طهران 54 13).
(8) ابی اسحاق استخری: «مسالک الممالک » ، (طبع لیدن ، 1927) ، ص. 192 - 191 . باید دانست که در ترجمه این اثر به زبان آلمانی ترجمه جمله "و لسان اذربیجان وارمنیه و الران الفارسیه و العربیه..." که نظر مختصر و لذا عیر دقیق استخری را در این مورد ادا میکند ، موجود نیست و لذا احتمالا در نسخه عربی مرجع ترجمه مذکور نیز این جمله موجود نبوده است. و یا اینکه زبانشناس مترجم این اثر بواسطه شک در اعتبار منطقی این نظر در نسخه مورد استفاده اش آنرا نادرست ارزیابی کرده و از ترجمه آن صرفنظر کرده است. این نشان میدهد که احتمالا دیگران نیز در معقول بودن این اشاره استخری شک کرده اند!
(9) اخیرا آقای علی اصغر حاج سید جوادی نیز در مطلبی کوته بینانه تحت عنوان: «میراث مشترک ... «مساله ملی آذربایجان»» درسایت عصر نو ( asre-nou.net ) نظرات غلط و مسخره کسروی و «محققین» ناسیونالیست را تکرار کرده است.
ا (10) بی القسم ابن حوقل النصیبی: « صوره الارض » ، الطبعه الثانی (القسم الثانی) ، (طبع لیدن 1939) ، ص. 349 – 348. ابن حوقل از استخری و نقشه های معروف وی بسیار نقل کرده است.
(11) مقدمه و توضیحات رضا همراز بر مقاله (زبان ترکی در ایران) ، احمد کسروی (آرشیو سایت تریبون ( com.yahoo@hamraz_r ) . البته این احتمال است که کسروی در اواخر عمرش متوجه اشتباهات خود و نیز غلط بودن ترجمه اش از ابن حوقل شده باشد.
(12) ویل دورانت : «تاریخ تمدن» ، جلد اول ، ص 179 (چاپ اقبال).
((13 جرج سارتن: « تاریخ علم» ، ص. 64، امیر کبیر 1341 .
(14) ا. م. دیاکونوف: «تاریخ ماد» ، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی ، تهران 1377 ، مقدمه مولف.
(15) سرپرسی ساکس : « تاریخ ایران » ، چاپ وزارت فرهنگ ، ص. 167 ، 171 ، 175 نقل از: ایرج اسکندری: «در تاریکی هزاره ها» ، زیر نویس ص. 115 ،چاپ خارج 1984 : به نقل از رساله دکتری سید ضیاالدین صدر الاشرافی ، دانشگاه سوربن پاریس (1982) ، ص. 39 ، زیرنویس 357.
(16) W. H. Ph. Roemer: » Die Summerlogie « , (Ugarit – Verlag, 1999).
(17) Bh. Krishnamurti : » The Dravidian « egaugnaL , (Cambridge University
Press(2003)): Pentti, Aalto (1971) ; M. S. Andronov (1968) ; K. Bouda (1953,
1956) ; T. Bourrow (1944); Lyle, Campbell (1998) ; Bh. Krishnamurti (1955,
1958a, 1961, …, 2001) ; K. H. Menges (1964, 1969) ; F. O. Schrader (1937);
K. V. Zvelebil (1955, ..., 1999).
K. V. Zvelebil « Dravidian Linguistics An Introduction » : , (Pondicherry
Institute of Linguistics and Cultur « , 1999).


ملاحظاتی در زبان قدیم آذربایجان - دکتر فرهاد قابوسی، بخش اول

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen