Sonntag, 9. Januar 2011

دوازده سوآل از جناب دكتر نظمي علي ملازاده و علي رضا اردبيلي: در عرض بيش­از دو دهه­اي از شروع موج جديد جنبش ملي آذربايجان مي­گذرد، ما چند باري مجبور

دوازده سوآل از جناب دكتر نظمي مشاهده در قالب پی دی اف چاپ فرستادن به ایمیل
نوشته شده توسط Əlirza Ərdəbili علي رضا اردبيلي
جمعه ، 17 دی 1389 ، 21:34

علي ملازاده و علي رضا اردبيلي:

در عرض بيش­از دو دهه­اي از شروع موج جديد جنبش ملي آذربايجان مي­گذرد، ما چند باري مجبور به مداخله در بحثهاي داخلي جنبش شده و سعي كرده­ايم در حد بضاعت خود از سلامت و شادابي آن دفاع كنيم. متدولوژي هردوي ما اين بوده است كه اگر انتقادي از كسي يا موضعي مي­كنيم، داراي مشخصات زير باشد:

a. كونكرت بودن يعني انتقاد از فكري يا عملي كه هم، زمان نشر يا انجام آنها روشن است و هم مكان آنها در در عين حال نام شخص مربوطه را به روشني ذكر كرده­ايم.

b. قابل كنترل بودن ادعاهاي ما از سوي طرف سوم يعني خوانندگان. ما از دخيل كردن مسموعات و هر موضوع بدون سند (در مورد خودمان يا طرفي كه انتقاد ما متوجه آن است) خودداري كرده­ايم ولو اينكه ماجرايي در برابر چشمان ما و ديگران واقع شده اما وارد سند قابل ارائه­اي نشده باشد.

c. طرح انتقادات به نحوي كه مخاطب امكان دفاع از خود را داشته باشد. بفرض نميتوان از كسي بخاطر اينكه "آدم خوبي نيست" انتقاد كرد. توجه كنيد كه آدمي در دل خود ميتواند در مورد فرد معيني اتيكتهايي مبهمي چون: بد، بدقلق، خوش برخورد، روراست، صميمي و از اين قبيل در ذهن خود داشته باشد. اما در يك انتقاد جدي بخصوص اگر در رسانه­ها و حول موضوعات سياسي مطرح ميشود، نميتوان از كسي با چنين بهانه­هايي انتقاد كرد.

طبيعي است كه چنين انتقادي ميتواند سازنده باشد يعني طرف سوم (آئوديتوريا يا خوانندگان و بينندگان) ميتواند بر حسب اينكه انتقاد شونده جواب مي­دهد يا نه و اينكه چه جوابي مي­دهد، براحتي در مورد قضيه مورد بحث به يك نتيجه گيري مبتني بر داده­هاي قابل كنترل لازم برسد. در انتقاد زير به نوشته­هاي شما نيز رعايت همين موارد را كرده­ايم.

شما بناحق تيتر فراگيرترين سند ملي آذربايجان در بيست سال اخير يعني "آذربايجان سخن مي­گويد" را بعنوان نوبشته 20 دسامبر 2010 خودتان انتخاب كرده­ايد. درست است كه تيتر مقاله و اسناد، مشمول قوانين كپي رايت نيست، اما احترام به هزاران امضايي كه در پاي آن سند است، ايجاب مي­كرد كه شما تيتري از خودتان بر سخنان خودتان انتخاب مي­كرديد. عنايت مي­كنيد كه حتي اگر اشكال قانوني نداشته باشد، نمتوان در 12 شهريورماه سالي معين سندي منتشر كرده و نام آنرا "بيانيه 12 شهريور" ناميد. چنين كاري ضمن بي­احترامي به مؤلفين و امضا كنندگان آن سند، استمداد از قدرت كلام و نفوذ معنوي ديگران براي به كرسي نشانيدن حرف خود است، بدون اينكه آنان اجازه اين كار را داده باشند يا با اين پيام شما موافق باشند.

سند "آذربايجان دانيشير" حاوي عمومي­ترين شعارهاي جنبش ملي آذربايجان در تاريخ صدور آن بود كه در تاريخ 7 تيرماه 1382 در قورولتاي سالانه آذربايجان در قلعه بابك منتشر شده و بلافاصله با استقبال نمايندگان فكري آذربايجان از هر طبقه و قشري در داخل و خارج قرار گرفت.

قصد ما در اين مقاله اشاره به مهمترين نكات نوشته بيستم دسامبر شماست و مسكوت گذاشتن ديگر نكات و مسائل بعداز انتشار آن نوشته از روي تعمد و به اين قصد است كه اصل ماجرا در هاله­اي از مسائل جانبي گم و گور نشود. براي كساني كه از رابطه دوستانه ما با شما مطلع نيستند بگوييم كه از زماني كه ما با همديگر آشنا شده­ايم چيزي جز روابط گرم و صميمانه و احترام متقابل در بين ما حاكم نبوده است.

حملات ساچمه­اي بي هدف بر جنبش ملي آذربايجان

از ظواهر امر پيداست كه اختلافات شما با آدمهايي كه نام و آدرس آنها را بخوبي مي­دانيد و حتي طي دوره­هايي از نزديك با آنها در فعاليت سياسي بوده­ايد. يعني شما با افرادي اختلاف داريد و دقيقا از موارد اختلاف و پيشينه همديگر باخبريد. اما بجاي طرح اين اختلافات، به پر كردن توپ با قطعات زهرآگين فلزات بي قواره (درست مثل تفنگ ساچمه­اي) و هدف گيري اين توپ بسوي شهر مملو از انسانهايي است كه روحشان از اين اختلافات بيخبر است. توجيه شما هم اينست كه مخالفان شما در آن شهر زندگي مي­كنند!

دكتر نظمي عزيز!

ما هميشه شما را دوست خود و انساني صميمي پنداشته­ايم اما ديدن اينكه شما بدترين اتهامات را بدون آدرس و بسوي جنبش ملي آذربايجان نشانه­گيري كرده و خوراك محافل راسيستي را مفت و مسلم در اختيار آنها قرار مي­دهيد، متأسف ميشويم. شما با اينكار خودتان به ملت فارس نيز كمكي نمي­كنيد. ملت فارس نيازمند بيداري از كابوس راسيستي و خودمركز پنداري اين 89 سال است. از سويي ديگر شما با اينكارتان، عمليات افراد انگشت شمار لومپنهاي ايرانچي كشف كن و توتاليتريستهاي پانتوركيست كشف كن را تسهيل مي­كنيد.

متودولوژي شما

شما بعنوان يك متد تكرار شونده كه هرروز ابعاد جديدي بدانها مي­دهيد، با اشاره به شجره فاميلي و ارتباطات گسترده با رهبران چين، آمريكا و روسيه و كار تخصصي براي مهمترين ارگانهاي دولت ايالات متحده آمريكا (از قبيل مشاور اقتصادي كنگره آمريكا؟!) ميخواهيد ما قصه توفان نوح و داستان سفر قوم يهود از مصر به كنعان و داستان گرز هفتاد من رستم را يكجا از شما قبول كنيم.

شيوه كار شما يك متد دو ضربتي است:

  1. شما مي­گوييد كه نبيره نادر شاه افشار و نوه شاهان قاجار هستيد، از سال 2000 تابحال مشاور اقتصادي كنگره آمريكا بوده، اهل حشر و نشر كاري و شخصي با رهبران چين، روسيه و آمريكا و از اين قبيل هستيد.
  2. لذا ما بدون اينكه از زمان، مكان، نام اشخاص، كانالهاي خبرگيري و نحوه اشراف شما به اخباري محيرالعقول و دست اول از جايي پرس و جو كنيم، بايستي هم بپذيريم كه قاچاقچيان آدم و اعضاي بدن آدميان و بدتر از اينها در حول جنبش وجود دارند و هم بدون اينكه شما نام آنها را ببرند ما با مدد از قوه تخيل و فانتزي خود مخالفين شما را همچون مصاديق مسلم اين مفسده­ها و جرثومه اين مفاسد رنگارنگ قبول كنيم.

توجه مي­كنيد كه داستان مهيج و پر ابهام اولي قرار است پشتوانه تأييد داستان مشابه دوم باشد و اگر ما جزء دو گروه دانشجويان سطح دكترا كه هركدام وبلاگي براي طرفداري از شما ساخته­اند (يكي با نام "طرفداران.." و ديگري با نام "دوستداران...") نباشيم و بخواهيم با قدرت تعقل خود به مسئله نگاه كنيم و در هر دو مورد خواهان ادله قابل كنترل بشويم، بكجا بايستي مراجعه كنيم؟ "طرفداران" شما در وبلاگ خود به مسئله بسيار نزديك شده­اند. آنها در شرح و بست بيوگرافي شما جملات زير را آورده­اند:

"بيوگرافی شان در نشریهِ ثبت احوال شخصیت های آمریکا درج میباشد سال 2004 و 2005" و همينطور "سالهاست که به عنوان مشاور مالی کنگره آمریکا سال 2000- تا حال"

اين جملات بسيار به مقصد ما نزديك است و تنها دو لينك اينترنتي به دو سايت ارگانهاي مذكور نيازمند است تا فارغ از هر شبهه­اي حداقل اين قسمت روايات مبهم در مبهم شما را كنترل كنيم. آيا شما ماييليد در اين مورد با ارائه آن دو لينك كه جاي خاليشان محسوس است، به "طرفداران" و غيرطرفداران خودتان دست ياري دراز كنيد؟

توجه داريد كه در دنياي عقل و ترديد (نه جهل و ايمان) حتي اگر يكي از اين دو داستان كشاف مستند و درست باشد، ديگري را اثبات نخواهد كرد. يعني حتي نادرشاه افشار هم اگر امروز دست راست سه رئيس جمهور چين، آمريكا و روسيه بود، ادعاي وي در مورد قاچاقچيان بي نام و نشان را از ارائه دلايل و شواهد قابل كنترل معاف نمي­كرد.

آيا اين علامت برايتان آشناست؟ اين علامت در سايت تشكيلات "جهاني" شما بنام "كنگره جهاني تركان ايران" به چشم مي­خورد. ظاهرا اين تشكيلات "جهاني" مشاور كنگره آمريكا و همنشين رؤساي جمهور چين، آمريكا و روسيه و داراي دفتري با عملكرد سالانه 20 مليارد دلار است فاقد چيزهاي مهمي است كه خود "كنگره" متوجه الزامي بودن آن است. در سايت اين تشكيلات شما در نظر گرفته شده است كه "فلسفه تاسیس، مرامنامه، اساسنامه، نظامنامه، ارکان کنگره، موسسین، هیات رئیسه و مشاوران" آن اعلام شود. اما بجاي همه آنها اين علامت فني سمت راست اين سطور ظاهر مي­شود. اسامي مؤسسين، هيأت رئيسه و مشاوران يك تشكيلات "جهاني" كه احساس ضرورت آن هم از سايتتان مشهود است، چرا اعلام نشده است؟ چرا نام دانشجويان دوره دكتري كه به طرفداري از شما وبلاگ هم تأسيس كرده­اند اعلام نمي­شود

آيا احساس نمي­كنيد كه اين ابهام و معلق بودن در بي­زماني و لامكاني در همه عرصه­هاي فعاليتها و مدعيات شما حاكم است؟

شما اگر همانهايي كه مي­فرماييد هم باشيد، باز زمان، مكان، نام و مشخصات افراد، اثبات قانوني مجرم بودن افراد و چيزهايي از اين قماش براي طرح هر جمله از مدعيات شما يك ضرورت گريزناپذير است.

12 سوآل ساده

شما بعنوان فردي تحصيل كرده حتما موافق خواهيد بود كه اعتبار مدعيات از نظر ناظر بيروني به خاطر مستندات قابل كنترلي است كه مدعيات مزبور بدانها متكي است. شما در نوشته خود مدعياتي را مطرح كرده­ايد كه ما در زير ضمن برشمردن آنها خواهان ارائه مستندات هر مورد هستيم. نقل قول از نوشته­هاي شما داخل قلاب قرار داده شد و به رنگ آبي آمده است:

1. "کاندیداهای صدگانه ریاست جمهوری آزربایجان جنوبی و دار و دسته هایشان"
لطفا اسامي و مشخصات اين صد نفر و دار و دسته هركدام را مرقوم بفرماييد.

2. "قاچاقچیان بین المللی و دلالان هروئین و فحشا، و صادر کنندگان اعضای بدن انسانی"
اينان چه كساني هستند؟ محل تولد، محل زندگي، تابعيت يا تابعيت­هاي فعلي آنها، سابقه محكوميت كيفري و جنايي آنها در كشورهاي مختلف و مهمتر از همه كانال اطلاعاتي شما از 4 نوع از بدترين جنايتهاي سازمانيافته در جهان امروز در يكجا كدام است؟
شما كه بلحاظ محيط فعاليت و زندگي فعلي­تان يا سابقه قبلي اصولا از اينگونه امورات بايستي بسيار به دور باشيد، اين اطلاعات را از كجا كسب كرده­ايد؟

3. "اینها، آنقدر دل بسته این مقامات مورد نظرشان هستند که آن بی آبروئی و رسوائی را که مرکز این توطئه یک بیک بر سر آنان میاورد و خود، بخوبی از آنها آگاهند( چرا که هریک، بار ها و بار ها بمن مراجعه و از شرایط توطئه و ترور شکایت کرده اند)"
از سطور قبلي نوشته­تان روشن است كه منظورتان از ضمير "اينها" عبارت است از
"قاچاقچیان بین المللی و دلالان هروئین و فحشا، و صادر کنندگان اعضای بدن انسانی"
از چه مدتي شما طرف درد دل اينها هستيد؟ اينها كه علي الاصول بايد شرورترين آدمهاي روي كره خاكي باشند، خودشان از كدام سو هدف توطئه و ترور هستند؟ آيا شما در موارد ديگري خبر داريد كه قاچاقچيان بين­المللي، دلالان هروئين و فحشا و صادر كنندگان بين­المللي اعضاي بدن انساني براي درد دل وشكايت به نزد شهروندان مراعي قانون كشوري دمكراتيك مراجعه كنند؟ اگر چنين چيزي حتي در فيلمهاي سينمايي نيز اتفاق نمي­افتد، راز و رمز انتخاب شما بعنوان طرف مشاوره و درد دل چيست؟

آخر مگر ميتوان هم مشاور كنگره ايالات متحده آمريكا بود و هم مشاور
"قاچاقچیان بین المللی و دلالان هروئین و فحشا، و صادر کنندگان اعضای بدن انسانی"؟ آيا بما اجازه ميدهيد كه در سلامت عقل اين قوم شرور ترديد كنيم؟ مگر قاچاقچيان بين المللي علاوه بر وجدان، عقل سليم هم ندارند كه درد دل خود به پيش مشاور كنگره ايالات متحده آمريكا ببرند؟!

آيا اشراف شما به اين ماجراهاي جنايي مربوط به همين روزهاي اخير است؟ اگر مسئله اشراف شما و مراوداتان با جنايتكاران مزبور سابقه­دار تر است، چرا براي افشاي آن، آنهم اينطور داستان­وار و بدون اسامي و بدون هيچ اطلاعات كونكرتي صبر كرده­ايد؟

4. "پانزده سال پیش، یعنی قبل از حراج آزربایجان"

معني ساده عبارت فوق از حراج كشوري (اگر منظورتان آذربايجان جنوبي نبوده باشد) در 15 سال قبل يعني سال 1995 است. باور بفرماييد كه خبر اين حراج در جايي درز نكرده است. اگر شما چنين اطلاعاتي داريد، ديگر چرا آنرا بطور ضمني در قلب يك جمله معترضه بيان بيان مي­كنيد. بنظر ما خبر حراج يك كشور حتي اگر اين كشور، بي اهميت­ترين كشور فقرزده در فراموش شد­ترين گوشه آفريقا باشد، در صدر اخبار بزرگترين رسانه­هاي جهان قرار مي­گيرد. آيا اين خبر به شما اخيرا با تأخير 15 ساله رسيده است؟

5. "این قولی است که پوتین و الهام علی اوف به وزارت اطلاعات داده اند وبراحتی بدست عده ای قلیل انجام میدهند و اکثریت نا آگاه هم مسحور این شعبده بازی ها شده اند."

اين جمله نه چندان بلند شما هم حاوي اطلاعات حيرت انگيز و دست اول است. شما صحنه ترسيمي براي بيان منظورتان را "شعبده بازي" ناميده­ايد. در اين "­شعبده­بازي"، 5 طرف بازي وارد كرده­ايد: 1.پوتين، 2.الهام علي اوف، 3.وزارت اطلاعات جمهوري اسلامي ايران، 4.عده­اي قليل و نهايتا 5.اكثريت ناآگاه.
شما براي 4 نقش اول اين شعبده بازي نقش بازيگر داده و طرف پنجم را در هيبت تماشگران محسور ترسيم مي­كنيد. اين از جنبه دراماتورگي حكايت شما.

اما از نظر مضمون پيامي كه با ترسيم و توصيف اين ماجرا مي­خواهيد بدهيد، انسان در حيرت مي­ماند. طبق نوشته شما هدف از اين بازي به شرح زير است:
"رسوائی حرکت، عزلت و انزوای فعالان صادق، با کفایت، و مقبول، و دلسردی توده خاموش است که آنها را از نجات نا امید و در دامن شوونیزم فارس و جمهوری اسلامی تثبیت کنند"

بيرون از فضاي شعبده ­بازي شما و خارج از دايره تأثير جو عصبي حاكم بر نوشته شما، در جهان واقعي، همكاري 4 نقش­دار شعبده بازي ترسيمي جنابعالي، براي اولين بار مطرح مي­شود. شما چه جوابي به سوالات زير داريد:

6. ارتباط جناب الهام علي­يف و و جناب پوتين و توافق آنها برعليه آذربايجان جنوبي در كدام زمان و كدام مكان صورت گرفته است؟ اگر شما خودتان در مذاكرات حضور نداشته­ايد، اشراف شما بر اين مذاكرات از كجا حاصل شده است؟

7. توافق دو شخصيت فوق با وزارت اطلاعات جمهوري اسلامي ايران چطور؟ كي و كجا؟ نحوه دستيابي شما به مذاكرات چي؟

8. "عده­اي قليل" طرف چهارم ­شعبده بازي شماست. "قليل" نشانگر تعدادي مبهم است. آيا تعداد اين افراد مشخص نيست؟ نام اين افراد چيست؟ اين افراد چگونه با پريزيدنت جمهوري آذربايجان، نخست وزير جمهوري فدراتيو روسيه و وزارت اطلاعات جمهوري اسلامي ايران در ارتباطند؟ شما چگونه از اين ارتباطات خبر مي­گيريد؟ مگر چنين روابطي نبايستي در پشت درهاي بسته صورت بگيرند؟

در پايان خدمتتان عرض كنيم كه جمهوري آذربايجان براي ما بخشي از وجود معنوي اهالي آذربايجان جنوبي است و معتقديم كه شما نيز با اين مدعا مخالف نيستيد. اگر عمر استقلال جمهوري آذربايجان در ابتداي قرن بيستم به بيست ماه خلاصه شد، عمر استقلال دوم جمهوري آذربايجان در پايان قرن بيستم در بيستمين سالگرد حيات خود است. ما بياد داريم كه دو بازيگر مورد نظر شما يعني روسيه و ايران در ابتداي اين بيست سال آشكارا قصد نابودي جمهوري آذربايجان را داشتند. هردوي اين كشورها (ايران و روسيه) درنهان و آشكار، سياهترين سناريورها را براي تضعيف و برهم زدن ثبات پاره معنوي ملت ما داشته­اند. حال ادعاي اينكه آن دو دولت با جمهوري آذربايجان همكاري مي­كنند و آنهم بر عليه آذربايجان جنوبي، خبر محيرالعقولي است كه به مخيله كسي نمي­خطور هم نكرده است. جمهوري آذربايجان بيست سال استقلال خود در ميان دو نيروي مخرب ايران و روسيه در جنوب و شمال و دولت توسعه طلب ارمنستان در غرب، مديون هشياري و توان اينتلكتوئل تك- تك شهروندان خود است كه هم پريزدنت­هاي مرحوم ابولفظل ائلچي­بي و حيدر علي­يئو و هم پريزيدنت كنوني جناب الهام علي يئو جزو اين شهروندان بوده­اند و هستند. توان مديريتي و اينلكتوئل جمعي شهروندان جمهوري آذربايجان براي ساختن يك كشور جديد بر خرابه­هاي يك رژيم توتاليتر اگر تابامروز منجر به ساختن يك "سوئد" نشده است، تاكنون نتايج مثبت بسياري داشته است كه در ارقام سازمانهاي بين­المللي منعكس است و از جمله مورد تأييد برخي صاحب نظران در ايران نيز هست و ما همزمان با اين مقاله نمونه آنها را جهت اطلاع عموم منتشر خواهيم كرد. (به مقاله جمهوری آذربایجان قدرتی در حال ظهور در قفقاز در سايت تريبون مراجعه كنيد)

سابقه علمي شما به ما اطمينان مي­دهد كه در قبال سوآلات فوق انتظار جوابهاي كنكرتي از شما داشته باشيم. تمامي ادعاهاي شما فاقد شرايط زماني و مكاني و بدون نام و مشخصات است. اميدواريم جوابهاي شما از جهت احتواي زمان، مكان و اسامي مطابق التزامات يك بحث متمدانه باشد.

شما در نوشيته بعدي­تان به يك نكته اشاره كرده­ايد.

"در سال ۲۰۰۵ که خود را بازنشسته کردم عملکرد دفتر من بیش ازبودجه جمهوری های آزربایجان، ارمنستان و گرجستان بود."
اين جمله يعني اينكه دفتر شما عملكرد سالانه بالاي بيست ميليارد دلار داشته است.

9. نام اين شركت و منبع بيطرفي كه تعلق اين دفتر به شما را نشان مي­دهد، بفرماييد.

در نامه ديگري سطور زير را مرقوم فرموده­ايد:

"چند سال پیش، من در تنظیم و تکمیلِ مدارک لازم برای ملاقات و مذاکراتِ پرزیدنت جورج بوش و پرزیدنت پوتین در لندن، با مسئولین دولت آمریکا همکاری نزدیک داشتم. ارائه این مدارک و طرح سئوالات حساسی در آن زمینه، وسیله گروه آمریکائی موجب شد که پرزیدنت پوتین از ادامه مذاکرات منصرف، و لندن را غیر مترقبه ترک کند. سئوال ما اینست که"چرا تیم شما آن اطلاعات را ارائه نمیدهند، چرا تیم شما مسئله را با همان شور وایمان دنبال نمیکنند؟"

10. آيا ميتوانيد عكسي از خودتان در مراسم مزبور و منبع بيطرفي را كه خبر مداخله شما در آن مراسم را نشان دهد، ذكر كنيد؟ چرا جستجوي نام شما به انگليسي هيچ لينكي در ارتباط با اينگونه فعاليتهايتان بدست نمي­دهد؟ نتيجه جستجوي نام شما (Dr. Alireza Nazmi Afshar") به انگليسي در موتور جستجوي گوگل حداكثر 27 لينك مي­دهد كه هيچكدام هم مرتبط با فعاليتهاي شما در اينگونه موارد نيست. براي مقايسه جستجوي نام مدير يك مدرسه در استكهلم 4770 لينك داد.

11. آيا در موقع تحرير نامه­تان، احتمال لانسه شدن آن از سوي سايتهاي راسيستي و يا استقبال سايت "باي بك" از آن را مي­داديد يا عكس­العمل آنها براي شما غير مترقبه بود؟ آيا امامزاده شما زواري به غيراز "سايت باي بك" جذب كرده است يا خير؟ چند نفر از جنبش ملي آذربايجان با نام نشان خود از نوشته 20 دسامبر 2010 شما دفاع كرده­اند؟

شما نامه خود به جناب الهام علي­يئف را با جمله زير به پايان مي­بريد: " نصیحت من بشما اینست که به آینده بیاندیشید تا به جایگاه شایسته ای در تاریخ دست تابید."

12. حتي كساني كه نسب پادشاهي ندارند و با شاهان در حشر و نشر نيستند، تصوري از نحوه روابط اجتماعي وانساني متمدنانه دارند. آيا لحن "نصحيت من بشما اين است..." ميتواند در يك خطاب ازسوي شاه و رئيس جمهور يك كشور نسبت به يك شهروند باشد؟ حال آنكه شما اين عبارت نسنجيده را برعكس از سوي يك شهروند خطاب به رهبر يك مملكت بكار مي­بريد. آيا تاكنون كسي با خطاب "نصحيت من بشما اين است..." به جناب محمود احمدي نژاد يا رئيس جمهور ديگري مراجعت كرده است؟

با احترامات دوستانه و در انتظار پاسخهاي شما به 12 سوآل فوق

علي ملازاده و علي رضا اردبيلي

هفتم ژانويه 2011



آزربایجان سخن می گوید علیرضا نظمی افشار

2010,12,26

و چه بیداری تلخی خواهد بود آن سحرگاهی که تمام ملت ها در بستر ملی خود، چشم از خواب ناز به جهان آزادی و استقلال بگشایند و ما با خمودگی بازی های شب پیشین،

قریب یک ماه پیش از دوستی عزیز تلفنی داشتم که محتوای کلام شان این بود: امسال برای تجلیل 21 آذر در لندن اجتماعی خواهد شد که ضمناً از مرحوم دکتر زهتابی هم تجلیل خواهد شد و اغلب رجال و گروه های سیاسی هم آنرا تایید کرده اند، شما هم صلاح است تایید خود را اعلام کنید.
بعد از سه ماه هیاهو و جنجال، روز موعود فرارسید و اجتماع لندن برگزار شد.


می گویند خبرنگاری از وینستون چرچیل پرسیده بود: "شما می روید در ماورای بحار، دولت می سازید، سرزمینی کهنسال با فرهنگی غنی و ملتی باستانی را مستعمره می کنید، چگونه در جزیرهء کوچک ِ دمِ دستتان(آیرلند) قادر به کنار آمدن با ملتی مشابه خویش برای یک حکومت دوستانه نیستید؟"


چرچیل پاسخ داده بود که: "در اینجا ابزار لازم را نداریم"


خبرنگار پرسیده بود: "این ابزار چیست که قادر به تامین آن نیستید؟"


چرچیل گفته بود: "اکثریت ناآگاه و اقلیت خائن"


قریب یک ماه پیش از دوستی عزیز تلفنی داشتم که محتوای کلام شان این بود:


"امسال برای تجلیل 21 آذر در لندن اجتماعی خواهد شد که ضمناً از مرحوم دکتر زهتابی هم تجلیل خواهد شد و اغلب رجال و گروه های سیاسی هم آنرا تایید کرده اند، شما هم صلاح است تایید خود را اعلام کنید."


تکلیفی مثلثی بود، اهمیت 21آذر، حرمت پروفسور زهتابی، و احترام من به یار دیرینم که حرمت فراوانی برایشان قائلم. طبعاً گفتم: "کاملاً موافقم، امیدوارم معرکه گردان های حرفه ای مثل همیشه قصد موج سواری نداشته باشند". ایشان اطمینان دادند که این یک کار عمومی است و کس بخصوصی صحنه گردان آن نیست، و برای جلوگیری از نفاق، حمل هرگونه پرچم، سمبل و غیره ممنوع است. من با اعتقاد به اینکه ایشان از روز نخست برگزاریِ دومین مجمع عمومی کنگره جهانی آزبایجانیان (ژوئن 1998) موضع مرا در قبال افراد مشخص می دانند، و بدلیل اعتماد بایشان، مطمئن شدم که انشاالله یک کار عمومی است و از قماشِ "خیمه شب بازی" های مرسوم نخواهد بود.


هنگام خداحافظی فرمودند: "راستی یادم رفت بگویم که ضمناً برای حمایت از فعالین داخل، تنها بیرقِ مجاز، رنگ تراختور یعنی سمبل قرمز خواهد بود."


با تعجب پرسیدم:"فکر کردم قرار بود هر چیزی که کاملاً عمومی نباشد ممنوع است"


فرمودند:"بله اما [تصمیم گرفته اند] که فقط قرمز باشد!"


من از نیت صادقانه و بیان خالصانهء ایشان، آنچه را که باید، فهمیدم. و از ایشان خواستم که مرا معاف فرمایند، و با عرض ادب و احترام همیشگی مکالمه را پایان دادم.


من از اول زندگی ام به شفافیت اعتقاد دارم و از بیان صادقانهء ایشان در ذکرِ [تصمیم گرفته اند] و اینکه افراد یا گروه هائی که مشارکت نکنند بعداً حق گلایه نخواهند داشت، هم به سیاست تدارکات بازی، و اهداف آن و حتی بازیگردانان اش (یا بهتر بگویم بازیگردان و دلقکان اش) پی بردم.


راستی از صمیم قلب متاسف شدم، نه از اینکه 21 آذر، باز هم، بازیچهء این شعبده بازان خواهد شد، چرا که سال هاست بوده و عادت کرده ايم، اما موج سواری از حرمت مرحوم زهتابی، آن هم بدست آنهائی که نه تنها یک کلمه از داده های او را نپذیرفته اند، بلکه بر تمام نیات، اعتقادات و اهداف او، حتی برای شکست پیروان او، و رضایت اربابانِ جیره خواری خویش، زبان جعلی و ملت جعلی وضع می کنند ناراحت بودم. تازه، علاوه بر آن، سوء استفاده از احساسات جوانانی که برای بیان تمایلات ملی خود، و اجتناب از انتصابات سیاسی، تیم فوتبالی را سمبل مبارزات فرهنگی و هویت خواهی خود کرده اند برای من جنایتی نابخشودنی بود.


بالاخره یکماه سپری شد و نتیجهء 3 ماه نقشه کشی، تمهید مقدمات، وسوسه، تیمار و تهدید را بچشم خود دیدیم. می گویند بین 70 تا 80 نفر از سراسر جهان سمپات آن مراسم 21 آذر، دکتر زهتابی، و تراختور بودند و، با توجه به سابقهء عملکرد معرکه گیران، و تجارب گذشتهء "جعبه جادوئی این خیمه شب بازی"، ظن اینکه شاید عده ای از اینها نیز استخدام شده بودند که ماموریتی را انجام دهند و برای اربابان شمال و جنوب عکس، فیلم، یا رپرتاژ تهیه کنند، چندان مستبعد بنظر نمی رسید. طبعاً بقیه برای ادای فریضهء ملی حاضر بودند و شاید قلیلی نیز بیطرفانه برای درک استقبال یا عدم استقبال مردم به آنجا آمده بودند. ولی هر چه بود اين مراسم جواب آنهائی را که ده سال است با عناوین مختلف و عروسک های متفاوت صحنه این خیمه شب بازی را می آرایند، بصراحت داد.


در دنیای اقتصاد، فورمول عامیانه ای هست که می گویند نود در صد سرمایه و ثروت آمریکا متعلق به پانصد "شرکت و تراست" است که آنها هم متعلق به پنج خانواده می باشند.


در حرکت ملی ما هم وقتی بطور باسمه ای از بیست و پنج تشکیلات صحبت می شود، مهم نیست بروکسل، آمستردام یا لندن، فقط شش دست بی اراده و یک کله اختاپوس پیداست. بقیه یا انسان های باغیرتی هستند که صادقانه احساس می کنند باید برای نجات ملت و سرزمین خویش کاری بکنند و ناآگانه به چنبره اینها افتاده اند، و یا بچه مرشدهائی هستند که تمرین مرشدی می کنند غافل از اینکه این مراسم فصلی و نوبتی فقط برای دو منظور است، یکی اینکه با چهره هائی تازه و غیر ثابت، علاقمندان با غیرت و نا آگاه را اغفال نمایند و این حرکت را برای خدمت به اربابان مالی خویش در جنوب و شمال ارس، سرگرم، منحرف و بی خاصیت کنند. که البته قصد و مراد آن است تا با دلسرد کردن و گوشه نشینی دلسوزان، مردم را با هیجانات خالی و خیالی سرگرم نموده و بالشی زیر سر آنها بگذارند تا باز سر آزربایجان همانند پنج مبارزه گذشته بی کلاه بماند. دیگر اینکه از آن دلقکان، تکراراً مهره هائی سوخته بسازند و مانند دستمال مصرف شده از مطرح شدن و بازاریابی مجددِ آنها آسوده خیال گردند.


در بر خورد با هر پدیده ای، انسان های مختلف، با تکیه به تجارب، استعداد و آگاهی های خویش، مواضعِ متفاوتی نسبت به آن پدیده دارند. یکی در بست باور می کند و دیگری دربست ردّ می نماید. افرادِ میانی، مواضع متفاوتی می گیرند. آنکه با تردید قبول می کند و آنکه با تردید اجتناب می کند، روزی بهم می رسند و آن روزی است که این پدیده، در اثر تکرار، حسن ِ ماهیت، هویت، نیت و مقصد خود را ثابت و یا برعکس خبثِ ماهیت، هویت، نیت، و مقصد خود را برملا کند و دیگر قادر به کتمان آن نباشد. آنجاست که افراد میانی به یکی از دو انتهائی ملحق می شوند که دربست پذیرفته و یا رد کرده بودند.


در بارهء اجتماع لندن، شعور فردی و جمعی آزربایجان بار دیگر سخن گفت و، بنا بر فرهنگ موقر و اصیل خود، بار دیگر این عنصر ناخالص، تحمیلی و بیگانه را بدون جنجال و هیاهو، دفع کرد.


در روایات و امثلهء عامیانهء ارومیه داستان آموزنده ای هست. می گویند در روستائی، زارع تنبلی بود که هر پائیز با سهل انگاری در کار کشت مزرعه خویش تأخیر می کرد و هرچه زارعین دیگر باو یاد آوری می کردند فایده ای حاصل نمی شد، تا اینکه برف می بارید و زمین را می پوشاند و دیگر برای کشت خیلی دیر می شد. بالاخره آش آنقدر شور شد که آشپز باشی هم فهمید و روزی با برف قرار گذاشت که پائیز امسال قبل از نزول، آمدن خویش را به زارع اخطار کند. بعد از این قرار و مدار، زارع تن آسا و خوش خیال آسوده خوابید. در دمادم پائیز هر چه کشاورزان دیگر به او از آمدن پائیز اخطار می دادند، به ریش شان می خندید که نمی دانند او با برف قرار بسته است. بالاخره پائیز فرارسید و برف قله های کوه را فراگرفت و او بی خیال بود. برف پائین تر آمد و دامنهء کوه را پوشاند و او بی خیال بود، به ارتفاعات حاشیهء ده رسید و او، به استناد قرار خویش با برف، می آرامید و، خود فریبانه، منتظر اخطار برف بود. تا اینکه صبحگاهی دیده از خواب گشود و تمام روستا و مزرعه و خانه را زیر پوشش برف یافت. مانند انسانی مغبون که سرش را کلاه گذاشته باشند و احساس طلبکاری کند لگدی بر برف زد که «نامرد، بر علیه من توطئه کردی و بر خلاف وعده عمل نمودی؟» برف پیر با پوز خندی جواب داد که «ای غافل ِ کور دل، به قله های کوه آمدم که بیدار شوی، نشدی. به دامنه ها سرازیر شدم، اخطار مرا نشنیدی، به ارتفاعات روستا باریدم که سرمای زمستان را احساس کنی، همانگونه کوردل خوابیدی و اخطار های مکرر مرا نادیده گرفتی. حالا چشمت کور و دندت نرم، بساز و بسوز».


من وقتی طعنه ها، شلتاق ها و عر و تیز های این مفلسان سیاسی را می شنوم که آنهائی را که از این اجتماع استقبال نکرده اند متهم به توطئه گری و تهدید به محاکمه در دادگاه های ملی می کنند، بی اختیار به یاد آن شوونیست فارس میافتم که گفت اصلاً این ترک ها، عرب ها، کردها، بلوچ ها، لر ها، ترکمن ها، و بختیاری ها، حتی کمونیست ها و توده ای ها و مجاهدها و فدرالیست ها و مصدقی ها و جمهوریخواه ها همه دشمن ایرانند و روزی باید محاکمه شوند.


در پاسخ این تهدید به محاکمه، چرا کوردلان چشم خرد باز نمی کنند و غافلند از اینکه دادگاه بر قرار شد، موارد اتهام قرائت گردید و قضات رای دادند و متن رای صادره این بود که : «صرفنظر از تلاش متهمان در کتمان آثار و نحوه جرم، از آنجائیکه نیت و انگیزه جرم، مبرهن و محرز است و نظر به سوابق عدیده ایادی جرم و پیشینه کیفری آنان، بنا به آرا هیات منصفه ملی و قضاوت وجدان تاریخی آزربایجان، متهم ردیف اول این پرونده و تمام پرونده های جنائی پیشین، به جرم خیانت به آزربایجان، و ملت ترک ایران، و تجاهر به فسق و فجور، به مجازاتِ رسوائی ابد و مادام العمر ملی، و متهمین ردیف دوم تا ششم به جرم همدستی آگاهانه در تمهید مقدمات و دستیاری مجرم اصلی، به انزوای موقت سیاسی و تحت نظر بودن موقت محکوم می شوند. سایر متهمین احتمالی پرونده، بدلیل نا آگاهی و غفلتِ بدون سو نیت، و بر خورداری از سعه صدر تاریخی ملت مان، از اتهامات منسوبه تبرئه می گردند».


تازه این قضاوتِ خارج بود که ایادی اجیر و مرعوب و کاندیداهای صدگانهء ریاست جمهوری آزربایجان جنوبی و دار و دسته هاشان، با مرحمتی های قاچاقچیان بین المللی و دلالان هروئین و فحشا، و صادر کنندگان اعضای بدن انسانی، برای خود شبکه هائی دست و پا کرده اند. جای تاسف است که بعضی از اینها، آنقدر دل بستهء این مقامات مورد نظرشان هستند که آن بی آبروئی و رسوائی را که مرکز این توطئه یک بیک بر سر آنان می آورد و خود، بخوبی از آنها آگاهند (چرا که هر یک، بارها و بارها بمن مراجعه و از شرایط توطئه و ترور شکایت کرده اند) باز بمحض اینکه ضرورتی برای استفادهء مجدد از آنها، و استعمال مکرر آنها، برای توطئه علیه یکی دیگر از مهره های سابق باشد، با تملق و خوشرقصی و بیگ - بیگ گویان به چاپلوسی می نشینند تا از قافلهء ریاست جمهوری کشوری که وزارت اطلاعات و الهام علی اوف و پوتین برای آنها دست و پا می کنند بی بهره نمانند. راستی این همان آزربایجان و آزربایجانی ست که من می شناختم و تاریخ بمن آموخته بود؟ وای که در بازار مکارهء سیاست آزربایجان، چه متاع ارزان و بی بهائی شده است آن حرمت والای انسانی و احترامِ به نفسِ خویش.


ای اجل تیشه فرود آر، که این عزت نفس


گل نمود از بر شاخ و، ثمرش خـــاری بود


تازه این تنها، پاسخِ مرکز توطئه و دسیسه، یعنی خارج از آزربایجان بود. حساب داخل، از اول پاک است. یقین دارم اگر اینها را به طَبَق ِ مرصع بگذارند و در کوچه های تبریز و اورمیه و زنجان بگردانند، جز معدود قلیلی جوان پاک، نا آگاه، و تهییج شده، کسی بدانها اعتنا نمی کند و، بجز همان شان و موقع واقعی شان که پانزده سال پیش، یعنی قبل از حراج آزربایجان، داشتند پشیزی بیشتر نصیب شان نمی شود.


صدمهء این بازی ها و بازیگران، که بقول معروف "از در می زنی، سر از روزن بر می آورند" در آن نیست که 21 آذر و زهتابی و تراختور را ملعبه و آلوهء کثافات خویش می کنند. تکرار مصرانه و برنامه ریزی شدهء اینگونه بازی ها، درست همان نتیجه ای را می دهد که طراحان اصلی دارند. هرچند که به عوامل و بازیچه های این خیمه شب بازی ها تلقین کرده اند که با این کار شما کنترل حرکت را بدست می گیرید ولی نیت اصلی شان آن نیست. قصد اصلی طراحان و سرمایه گذاران این بازی ها، همانا رسوائی حرکت، عزلت و انزوای فعالان صادق، با کفایت، و مقبول، و دلسردی تودهء خاموش است که آنها را از نجات نا امید ساخته و در دامن شوونیزم فارس و جمهوری اسلامی تثبیت کنند. این قولی است که پوتین و الهام علی اوف به وزارت اطلاعات داده اند و براحتی بدست عده ای قلیل انجام می دهند و اکثریت نا آگاه هم مسحور این شعبده بازی ها شده اند.


و چه بیداری تلخی خواهد بود آن سحرگاهی که تمام ملت ها در بستر ملی خود، چشم از خواب ناز به جهان آزادی و استقلال بگشایند و ما با خمودگی بازی های شب پیشین، و در بستر نا آگاهی ها و بی خبری های خویش، دیده بر اسارت و استعمار بگشائیم و روزهائی را ببینیم که از امروز مان هم ننگین تر و خفت آور تر خواهد بود.


"هر نه سالسان آشیان، او گه لر قاشیقیان"

کالیفرنیا بیستم دسامبر 2010

انتشار از:امین موحدی

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen