Mittwoch, 19. Januar 2011

وحدت و یکپارچگی ایران به روش محمود افشار یزدی

وحدت و یکپارچگی ایران به روش محمود افشار یزدی

von Ahmad Amrahi, Montag, 10. Januar 2011 um 13:44

چاپ شده در هفته نامه »سينا« (چاپ همدانِ آزربايجان)

شماره ۱۷۸ ، ۵ آبان ۱۳۸۸

در طول حاكميت رژيم نژادپرست و ضدس اسلامي آريامهري، سياست هاي متعددي در جهت آسيميله كردن ملت ها و اقوام مختلف ساكن در ايران به اجرا درآمد. رژيم آريامهري پهلوي، چه در دوران خفقان رضاخاني و چه در روه پس از آن، با اجراي سياست هاي موذيانه و زيركانة متعددس و مختلف، از يك سو، به «دين زُدايي» و مخدوش كردن چهرة دين اسلام در نزد مردم پرداخت، و از سوي ديگر، در جهت «بي هويت كردن»، «آسيميله نمودن» و در نهايت، «يكسان سازي قوميِ» بخش بزرگي از مردم ايران، گام برداشت. در همين راستا بود كه پروژه‏ هايي چون «كشف حجاب»، «تخته قاپو كردن عشاير» و … ، از سوي حكومت رضاخان به اجرا درآمد.

يكي از كساني كه در تدوين و به اجرا درآمدن اين سياست هاي شوم، نقش كليدي برعهده داشت، «محمود افشار يزدي» بود. وي از جمله به اصطلاح روشنفكران نژاد پرستِ ضد تورك و ضد عرب آن دوران بود كه از سويي با دربار رضاخان، و از سوي ديگر با انگليس ارتباط نزديك داشت. ارتباط نزديك با دربار، سبب شده بود كه وي ثروت هنگفتي به هم زند. وي، همين ثروت عظيم را در جهت محقق ساختن اهداف شووِنيستيِ ضد تورك و ضد عرب خود به كار گرفت و در همين راستا بود كه «بنياد موقوفات افشار» را تاسيس نمود (در حال حاضر، مركز اين بنياد در تهران قرار دارد. هر ساله از سوي اين بنياد، جايزه اي به محققان، شاعران و دانشمندان برتر عرصه ادبيات و تاريخ اعطا مي شود، كه «عبدالحسين زرينكوب»، «سيد محمد دبيرسياقي»، «غلامحسين يوسفي»، «فريدن مُشيري (شاعر)» و «ريچارد فِراي (مورخ آمريكايي)» از جمله كساني هستند كه تا كنون لايق دريافت اين جايزه شناخته شده اند). (۱)

علاوه بر اين محمود افشار، با انتشار ماهنامه اي با عنوان «آينده» به ترويج و اشاعه افكار پان فارسيستي و انديشه هاي نژادپرستانة خود پرداخت. محمود افشار، سردبير ماهنامة “آينده” بود. نخستين شماره اين ماهنامه، در تيرماه سال ۱۳۰۴، درست همزمان با سال روي كار آورده شدن رضاخان از سوي انگلستان، منتشر شد. بخش اعظم مقالاتِ “آينده” را خود محمود افشار مي نوشت؛ با اينحال، اشخاص ديگري همچون «احمد كسروي» (سازنده كلمه و هويتِ ساختگي و جعلي «آذري»)، «رشيد ياسمي»، «دكتر مشرف نفيسي (مشرف الدوله)»، «الله‏يار صالح» و … از جمله ساني بودند كه با اين نشريه همكاري داشتند. اين افراد در شمار به اصطلاح روشنفكران سياسي آن دوران (يعني دوران رژيم آريامهري پهلوي) بودند و همزمان در نهادهاي سياسي كشور، از مجلس تا وزارتخانه ها، فعاليت داشتند. (۲)

دنبال كردن سياست «ايرانيزاسيونِ» [= ايراني سازي= فارس سازيِ] جامعة ايران و ايدة “پان ايرانيسم” [=پان فارسيسم]، در تمامي سالهاي فعاليت سياسي محمود افشار، اركان اصلي تفكر و كُنش وي را تشكيل مي داد. نگاهي به نشريه “آينده”، آشكارا حكايت از تداوم فكري وي دارد. (۳)

برنامه ايرانيزاسيوني [= ايراني سازي= فارس سازيِ] كه محمود افشار ظرف مدت ۳۵ سال به گونه‌اي مداوم، خواستار اجرا و پيگير آن بود، بر ۸ ركن استوار بود. مختصات برنامه «ايراني سازي» وي، چنين بود:

« ۱- ترويج كامل زبان و ادبيات فارسي و تاريخ ايران در تمام مملكت، مخصوصا در آذربايجان و كردستان و خوزستان و بلوچستان و نواحي تركمن نشين.

۲- كشيدن راههاي آهن، و مربوط و متصل نمودن كليه نقاط مملكت به يكديگر، تا بواسطه خلط و آميزش زياد ميان طوايف مختلف ايراني، يگانگي [=يكساني] كامل پيدا شود.

۳- كوچ دادن بعضي ايلات آذربايجان و خوزستان به نقاط داخلي ايران و آوردن ايلات فارسي زبان از داخله به اين ايالات و شهرنشين كردن آنها، با رعايت شرايط اختلاط و گشودن مدارس.

۴- تقسيمات جديد ايالات و ولايات و از ميان بردن اسامي آذربايجان و خراسان و كرمان و عربستان و غيره.

۵- تغيير اسامي تُركي و عربي كه تُرك‏تازان و غارتگران اجنبي (!!!!) به نواحي، دهات، كوهها و رودهاي ايران داده‌اند به اسامي فارسي، و از ميان بردن كليه اين قبيل آثار خارجي (!!!).۶- بايد استعمال اَلسنه خارجي را بطور رسمي براي اتباع ايران در محاكم، مدارس، ادارات دولتي و قشوني منع نمود.

۷- بايد به سرعت به آبادي اين نقاط كوشيد و وسائل زندگاني راحت و آزاد را براي مردم فراهم آورد تا وضع آنها، از همسايه‌هاي فريبنده، پست‌تر نباشد.

۸- بايد در اصول اداره مملكت، سياستي را اتخاذ نموده كه نه بواسطه تمركز زياد منجر به استبداد و انزجار گردد، و نه بواسطه عدم‏تمركز زياد، موجب خودسري و هوچيگري ولايات شود. بعقيده نگارنده بهترين سياست اداري براي ايران، سيستم دِكُنسانتراسيون است كه بين سانترالياسيون (تمركز) و دسانتراليزاسيون (عدم تمركز) يا به اصطلاح معمول ديگر “لامركزيت” مي باشد. »

(محمود افشار، ماهنامه آينده، شماره ۸ ، آذرماه ۱۳۰۶ ، ص. ۵۶۶)

جهت آشنايي بيشتر با انديشه هاي نژادپرستانة اين تئوريسين دربار پهلوي، در ادامه، نگاهي به بخش هايي از يك مقاله وي با عنوان «يگانگي ايرانيان و زبان فارسي» كه در ماهنامه «آينده» (شماره ۲ ، سال چهارم، آبان ۱۳۳۸ هجري شمسي) (۴) به عنوان “سرمقاله” به چاپ رسيده است، خواهيم انداخت.

نكته مهمي كه در اينجا ضروري است مدّ نظر خواننده محترم قرار گيرد، اين است كه در نوشته ها، مقالات، و به طور كلي ادبيات كلامي پان فارسيست هايي از قماش «محمود افشار يزدي»، مقصود از كلمه «ايران»، «سرزمين فارس‏ها»؛ و منظور از «ايراني»، قوم «فارس» است، نه «همه مدم ايران»! در ديدگاه اين حضرات، «ايران» و «ايراني»، مساوي با «فارس» است؛ و ساير اقوام ساكن اين سرزمين اعم از تورك، عرب، توركمن، بلوچ و … ، «بيگانه»، «اجنبي»، و به تعبير خودشان، «انيراني»! هستند؛ چنانكه در نقل قولهاي زير به وضوح مشخص است:

« … اين دو حزب … ساليان دراز در زد و خورد بودند و شايد بعد از كنار كشيدن ايرانيان و روي كار آمدن تُركان ، قدري در ممالك عرب‏نشين تخفيف يافته باشد، ليكن در ممالك ايران، خاصه در پادشاهي طاهريان و ليثيان و سامانيان به قوت خود باقي بود… » (محمد تقي بهار، سبك شناسي، جلد اول، صفحه ۱۸۷)

« … اين دوره با استقرار حكومت تُركان خاتمه مي يابد. استقرار حكومت تُركان بر ملت، به اين خاطر دورة تازه اي محسوب نمي شود كه حكومت عوض شده و سلسله ديگري روي كار آمده … ، بلكه، به خاطر اين است كه تُركان، دوره اي را تمام كرده و دور تازه اي را به وجود آورده و شخصيت تازه اي به جامعه داده اند. اين دوره، از غزنويان و سلجوقيان شروع شده و تا صفويه ادامه مي يابد. بنابراين، دوره تُركان ، تسلط عنصر خارجي است و ملت ايران يك دوره طولاني را مي گذراند »

(علي شريعتي، بازشناسي هويت ايراني ـ اسلامي، چاپ دوم، تابستان ۱۳۶۹،صفحات ۷۱ و ۷۲)

«حمله تازيان [= مسلمانان عرب] ، شاهنشاهي ساساني را در هم فرو ريخت، كاخها خراب شد و گنج‏ها بر باد رفت(!!!)، اما روح ايراني مسخّر نگرديد. ايران، طي قرن ها، به دست فرمانروايان غير ايراني حكم‏گزاري شده است، ولي چه باك؟ عرب و تُرك و غُز و مغول و تاتار، چون مماني بودند كه چند صباحي بر سر سفره ايران نشستند؛ اينان آمدند و رفتند، بي آنكه بتوانند ايران را با خود ببرند(!!!) »

(محمد علي اسلامي ندوشن، مطلب “ايران شگفت آور”، چاپ شده در كتاب درسي “فارسي عمومي، درسنامه دانشگاهي؛ تاليف: دكتر محمود فتوحي ـ دكتر حبيب الله عباسي؛ چاپ بنجم ۱۳۸۰ ، صفحه ۲۰۱″)

همانطور كه در نقل قول‏هاي فوق به وضوح قابل مشاهده است، از يك سو، كلمه «ايرانيان»، در برابر كلمه «تُركان» مورد استفاده قرار گرفته است؛ از سوي ديگر، ما «تُركان»، «عنصر خارجي» و «غير ايراني» ناميده شده ايم! اينك، ذيلا بخش هايي از مقاله «محمود افشار يزدي» با عنوان «يگانگي ايرانيان و زبان فارسي» كه در ماهنامه «آينده» (شماره ۲ ، سال چهارم، آبان ۱۳۳۸ هجري شمسي) به عنوان “سرمقاله” به چاپ رسيده است، تقديم خوانندگان فهيم «سينا» مي شود. خواننده عزيز، خود، پس از مطالعه آنها، به خوبي درخواهد يافت كه مقصود نويسنده مقاله از «يگانگي ايرانيان»، نه «وحدت و يكپارچگي» آنها، بلكه «يكسان سازي قومي» و «آسيميله كردن» آنها بوده است:

« ….. مسلم است مغولها و تُرك‏هاي وحشي، كتاب و كتابخانه و كتاب خوان و كتاب نويس و كتاب شناس و كتاب دوست، همه را به آتش بيداد بسوختند. شاعر و نويسنده را كشتند و آثار تمدن ايران را تا آنجا كه توانستند نابود ساختند. از آثار هجوم وحشيانه نژادهاي توراتي [منظو نژاد «تُرك» است] كه بيشتر از ديگر خربي هاي آنها، در ملت ما (؟) اثر گذاشته و چون خنجر زهرآگيني در دل و پهلوي كشور ما فرو رفته، زبان تُركي است كه نه تنها در آذربايجان و زنجان، بلكه تا حدود قزوين و همدان نفوذ كرده، حتي در اندرون كشور، در قلب فارس كه مهد ايران بوده است، سايه هولناك خود را بر سياه چادرهاي ايلات قشقايي و ديگر ايلات، افكنده و همواره چون گاز انبري در شمال و غرب ايران، از قفقاز و آسياي صغير، مخفيانه دهان براي بلعيدن باز كرده است! … » (مقالة “يگانگي ايرانيان و زبان فارسي” نوشتة “محمود افشار”، ماهنامه آينده، شماره ۲ ، سال چهارم، آبان ۱۳۳۸ هجري شمسي)

« ….. شايد بگويند: غير از تُركي، زبان ها و لهجه‏هاي ديگري نيز در ايران مرسوم است، از قبيل عربي، تركمني، كردي، بلوچي، لري، گيلكي، مازندراني و جز اينها، پس همه را چگونه مي توان از بين بُرد؟ نخست آنكه، هيچ از اينها، جز چهار تاي اول، زبان يا لهجه اي نيست كه ميان ايران و همسايگانش مشترك باشد تا به نحوي احتمال خطر خارجي برود، و غيز از دو تاي نخست، كه اولي سامي و دوّمي توراني است، كليه زبان هاي ديگر مرسوم در ايران لهجه هاي ايراني [!!!] است، حتي كُردي؛ و هيچ كدام مانند زبان تُركي خطرناك نمي باشد. به اين واسطه، اكنون در درجه اول بايد تمام توجه به طرف آذربايجان معطوف شود. به وسيله راديو، جرائد، مجلات، رسالات و كتب ارزان، بلكه رايگان، با جديت هر چه تمام‏تر، فرهنگ عمومي را به زبان فارسي در تمام شهرها، دهات و ايلاتِ آنجا دنبال كنند. [محمود افشار در اينجا، در پاورقي چين نوشته است: «به همين ملاحظه، ما قيمت مجله آينده را در آذربايجان و زنجان، چه در گذشته و چه اكنون، با وجود خرج پست سفارشي، ارزانتر از طهران قرار داديم!» ] با تعميم فرهنگ اجباري و مجاني، كم كم در همه نقاط كشور زبان فصيح فارسي، جاي لهجه هاي محلي را خواهد گرفت؛ ولي با زبان تُركي ، مخصوصا كه پشتيباناني در خاج كشور دارد، نمي توان به مدارا رفتار نمود، يعني انتظار كشيد كه به تدريج جاي خود را به زبان اصيل ايراني [منظور «فارسي» است!] بدهد. خلاصه، بايد از حيث لباس، زبان و ديگر جهات، رفع اختلاف نمود و ملت را يكنواخت كرد و ايرانيان را به تمام معني “ايراني” [منظور “فارس” است!] ساخت. … » (همان منبع، صفحه ۱۳۱)

« تيرماه ۱۳۰۴ ، در آغازنامه دوره اول مجله آينده (۳۵ سال پيش)، زير عنوان «مطلوب ما: وحدت ملي ايران»، خلاصه ولي عينا چنين نوشته بودم: “مقصود ما از وحدت ملي ايران، وحدت سياسي، اخلاقي و اجتماعي مردمي است كه در حدود امروزين مملكت ايران اقامت دارند. اين بيان شامل دو مفهوم ديگر است كه عبارت از حفظ استقلال سياسي و تماميت ارضي ايران باشد. اما منظور از كامل كردن وحدت ملي اين است كه در تمام مملكت، زبان فارسي عموميت يابد؛ اختلافات محلي از حيث لباس، اخلاق و غيره محو شود؛ ملوك الطوايفي به كلي از ميان برود، كرد و لر و قشقايي و عرب و تُرك و تُركمن و غيره با هم فرقي نداشته باشند، هر يك به لباسي ملبّس و به زباني متكلم نباشند. به عقيده ما، تا در ايران وحدت ملي از حيث زبان، اخلاق، لباس و غيره حاصل نشود، هر لحظه براي استقلال سياسي و تماميت ارضي ما، احتمال خطر مي باشد. اگر ما نتوانيم همه نواحي و طوايف مختلفي را كه در ايران سكني دارند، يكنواخت كنيم، يعني همه را به تمام معني «ايراني» [منظور «فارس» است] نمائيم، آينده تاريكي در جلو ماست. ….. پس همه بايد يكدل و يكصدا بخواهيم و كوشش كنيم كه زبان فارسي در تمام نقاط ايران عموميت پيدا كند و به تدريج جاي زبان هاي بيگانه [يعني زبان‏هاي تُركي، عربي] را بگيرد. بايد به وسيله ساختن راههاي آهن، روابط سريع و ارزان ميان نقاط مختلف مملكت دائر نمود تا مردم مشرق و مغرب و شمال و جنوب به هم آميخته شوند؛ بايد هزارها كتاب و رساله دلنشين كم بها به زبان فارسي، به خصوص در آذربايجان و خوزستان منتشر نمود … مي توان ايلات فارسي زبان را به نواحي بيگانه زبان [يعني تُرك زبان و عرب زبان] فرستاد و در آنجا دِه نشين كرد و در عوض، ايلات بيگانه زبان آن نقاط را، به جاي آنها، به نواحي فارسي زبان كوچ داد و ساكن نمود؛ اسامي جغرافيايي را كه به زبان هاي خارجي [!!!] و يادگار تاخت و تاز چنگيز و تيمور است، بايد به نام‏هاي فارسي برگردانيد؛ بايد مملكت را از لحاظ اداري، مناسب با مقصود، تقسيماتِ جديد نمود و اسامي خراسان، بلوچستان، فارس، آذربايجان، كردستان و غيره را تَرك گفت … » همان منبع، صفحات ۱۳۲ و ۱۳۳)

« بر آنچه سابق گفتم، مي خواهم اين را بيافزايم كه نظام وظيفه، وسيله خوبي براي اشاعه زبان فارسي است. وسيله مؤثر ديگر كودكستان زياد در آذربايجان است. ….. نسبت به آنچه گفته شد، مخصوصا ترويج و تعميم زبان فارسي در آذربايجان و غيره، در عين كوشش و پافشاري، نبايد عمل شديد و بي رويه كرد كه واكنش سخت داشته باشد. … » (همان منبع، صفحه ۱۳۳)

« اگر مردم آزربايجان توانستند روزنامه هاي تُركي را به آساني بخوانند و به تُركي چيز بنويسند و شعر بگويند، ديگر چه نياز ي به فارسي خواهند داشت؟ …… مي خواهم آموزش فارسي را اجباري و مجاني و عمومي نمايند و وسائل اين كار را فراهم آورند ….. برا ي من ترديدي نيست كه بي هيچ زحمت و دردسري براي هيچ كس و مخالفتي از هيچ كجا، به مقصود خواهيم رسيد، بي آنكه آزربايجاني ها احساس كرده باشند، بعد از پنجاه سال، به زبان فارسي … صحبت خواهند كرد. ….. بايد حتما اين كار به دست خود آزربايجاني ها صورت گيرد ….. مطلب از دو حال خارج نيست: يا آزربايجاني، ايراني هست، يا نيست. اگر هست، تُرك نمي تواند باشد (!!!!) ….. آزربايجانيان بـايد خودشـان پيشقـدم شده و زبان ملي خود (!؟) را رواج دهند تا كم كم تُركي كه خارجي است (!!!)، برود ». (”يگانگي ايرانيان و زبان فارسي”، دكتر محمود افشار، مجله آينده، سال ۱۳۷۷ ، تهران)

اين بود، گوشه اي از افكار و انديشه هاي «محمود افشار يزدي» پيرامون «يگانگي»! مردم ايران.

… حال، بيانديشيم و بيانديشيم، و باز هم بيانديشيم!

به راستي، از غرائب روزگار نيست كه صاحب چنين انديشه هاي تهوّع آور نژادپرستانه و شوونيستي، و اعقاب و انصار و همفكران معاصرش، با همه اين احوال، بي شرمانه دم از «دموكراسي»، «حقوق بشر»، «آزادي»، «برادري» و «وحدت و يكپارچگي» مي زنند؟!!

محمد اوجال اولوتورك

۵ آبان ۱۳۸۸

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen