Sonntag, 23. Januar 2011

فراست کهنه (نقدی بر مقصود فراستخواه)- گونای تبریزی

فراست کهنه (نقدی بر مقصود فراستخواه)- گونای تبریزی

شنبه ۲ بهمن ۱٣٨۹ - ۲۲ ژانويه ۲۰۱۱

به اطلاع سایتهایی که در انتشار مقاله "اقوام ایرانی ، هویت و وحدت ملی" سید مصطفی تاج زاده گوی سبقت را از هم ربوده اند می رسانم "دکتر مقصود فراستخواه" مقاله ای دارد با عنوان "ایران؟ کدام ایران؟ کدام نوع از جامعه ایرانی؟" که در تاریخ 7 دیماه 89 در آدرس زیر منتشر شده است:

http://farasatkhah.blogsky.com/category/cat-6/

بی گمان برایتان جذابتر از مقاله سابق خواهد بود و خط مشی یی را که در پی گرفته اید فربه تر خواهد کرد.

ما در ادامه تحقیقات انتقادی خود ، اندیشه های آقای فراستخواه را بررسی خواهیم کرد که تجربه انتقاد درون حرکت ملی آذربایجان برای ما تجربه تلخی بود و از طرفی ، مواردی از قبیل فراستخواه نزد ما بسیار است و این آغاز راه. سایتهایی که ما مقالاتمان را برایشان ارسال می کنیم در انعکاس یا عدم انعکاس این مقالات مختارند و ما نه برای کسب شهرت رسانه ای دست به قلم برده ایم و نه حاضریم در قبال انعکاس افکارمان ، باج خواهی یا تهدید از جانب هرکه که باشد را بپذیریم ، اگر بنا بود چنین کنیم خیلی پیشتر از اینها به بهایی گزاف اینکار را کرده بودیم.

به هر حال ، بعد از این به هیچ وجه مخاطب کسانی که پیش از این از روی دلسوزی مخاطبشان قرار داده بودیم نخواهم شد و شما را به خدا ، ملت ، طبیعت ، داروین! ، ...(هر چه که بدان اعتقاد دارید) می سپارم.

گذشت زمان همه چیز را نشان خواهد داد و آیندگان در خصوص همه ما قضاوت خواهند کرد. ما در داخل چراغ به دست گرفته ایم تا موانع راسیستی پیش روی ملت مان را نمایان و رسوا کنیم ، شما...

***

سابقه آشنایی ما با مقصود فراستخواه به زمانی برمی گردد که ایشان نام خانوادگی خود را به فراستخواه تغییر دادند. بعدها تلاشهای ایشان را در کسب مدارک دانشگاهی و شهرت روشنفکری که در مواردی با زیر پا گذاشتن ارزشهای امروزی ایشان نیز همراه بود با عبرت نگریستیم.

جزوه "زبان قرآن" از بازماندگان همان سالهاست. بعدها ایشان شدند عضو ثابت جلسات ملی – مذهبی های تبریز و در مواردی سخنران همان جلسات.

حال فلش بکی به گذشته بزنیم و آقای فراستخواه را در خیابان عباسی تبریز ببینیم ، در جلسات هیئت مذهبی که بعدها به جلسات تفسیر قرآن تغییر یافت (دهه 60). آن جلسات و جلسات ملی – مذهبی ها و سختکوشی کسانی چون یحیایی و فرزدی ، پله های ترقی فراستخواه را فراهم می کردند تا او بشود نماینده روشنفکران مرکز در تبریز ، شیفته دکتر سروش ، یا سروشی دیگر از تبریز به مرکز.

به جز یکی دو کتاب و جزوه که در تبریز منتشر شد بقیه در مرکز جمع و جور شدند و فراستخواه دیگر مرکز نشین شده بود. تاسف بار و عبرت آور است که مقالات فراستخواه از دهه 70 تا به امروز گویی برای مقاصدی خاص نگاشته شده اند و آخرین مورد در 7 دیماه 89 که مقاله مورد بحث ما منتشر شده نهایت ضعف استدلال را به رخ می کشد. کتاب "دین و جامعه" سرشار از مقالاتی این چنین است که یا استفاده بیش از حد از آراء اندیشمندان غربی بدون ارتباط منطقی را واجدند و یا بیان احادیث و روایات به جای استدلال عقلانی.

اندک آشنایی شخصی ما با فراستخواه هرچه که بوده تمام شده و اینک مقصود فراستخواه ، یک پایش در نهادها و رسانه های حکومتی است و پای دیگرش در جلساتی که هر لحظه احتمال برخورد حکومت با آن می رود (جلسات ملی – مذهبی ها ، نهضت آزادی ، بنیاد بازرگان و...) ، همین طور است افکار و آراء اش که در یک جا ، مثلا در شبهای ماه رمضان برای مستمعان از اندیشمندان غربی سخن می گوید و در جای دیگر ، مثلا در بررسی جامعه شناسانه حقوق و جایگاه زن در اجتماع ، به سراغ احادیث و روایات می رود. و فقط تاسف می ماند برای ما از سرنوشت روشنفکران مان.

ما معتقدیم این نوشته های پراکنده که هر از گاه از سوی روشنفکران در بیان اقوام ایرانی به نگارش در می آیند و خیلی هم به مذاق ما خوش می آیند از یک عقبه قدرتمند در پس پرده هدایت می شوند ، اگر ما امروز نتوانیم در برابر چنین مقالاتی بایستیم فردا چه خواهیم کرد؟

ما هنوز در تعریف "من" ترک عاجز مانده ایم آنها هر روز تعریفی جدید از "ما" ی ایرانی ارائه می دهند. چقدر تلخ است که "من" ترک نه تنها در میان ما که حتی در آذربایجان شمالی نیز بدرستی تبیین نشده است و عواقب دردناک آن محتمل است. بگذارید کمی سخت گیری کنیم و بگوئیم "من" ترک تنها در ترکیه جا افتاده است و آنها نیز به دلایلی که برای خودشان موجه است حاضر نیستند کس دیگری را با آن "من" شریک کنند.

چند روز پیش در سقوط هواپیمای مسافربری در اورمیه ، شبکه های تلویزیونی ترکیه از وجود "یک" مسافر "ترک" در میان مسافران خبر می دادند...

***

ظاهرا مقاله در پاسخ به سوال و فراخوان عمومی یک ایرانی (ناشناس) به رشته تحریر درآمده و آن سوال چنین است: " دوست دارید ایرانی که در آن زندگی می کنید چگونه باشد؟". ما پیش بینی می کنیم که سوال و جوابهایی از این دست از این پس برای فعالان جنبش سبز و تشکیلاتهای دیگر سراسری ، بسیار مطرح خواهد شد یا اینکه خودشان از خودشان خواهند پرسید.

آنان به پتانسیل عظیم ملت ها نیاز دارند و تعدیلات جزئی در نظریاتی که سالهاست بر رویشان کار شده در صورت نشان دادن ضعف از جانب متفکران ملت ها ، نه تنها پسرفتی برای آنان نخواهد بود که پیشرفتی باور نکردنی در پی خواهد داشت. نظریات تدافعی ملت ها در برابر صدها نظر تهاجمی راسیسم راه به جایی نمی برند. از طرفی پاسخ افرادی نظیر فراستخواه را فقط کسانی می توانند دهند که تجربه مطالعه و تحقیق و طی پروسه های عقلانیت را داشته باشند. راسیسم از روشنفکران ملت ها بر علیه خودشان بهره می گیرد و در برابر این تهاجم ، آنها که احساساتشان بر عقلشان حکم می راند ، آنها که اسیر پول و شهرت و شهوت و... هستند ، آنها که در توهمات سیاسی غوطه ورند بی آنکه ذره ای بازده مثبت برای ملتشان نه در حال که در آینده و تاریخ داشته باشند ، آنها که در دام ایدئولوژی ها گرفتارند ، جز آنکه مغلوب شوند یا بازیچه ، راه دیگری ندارند.

اما مقصود فراستخواه چه می گوید؟

در ابتدای مقاله ، از "چیستی ایرانی بودن" بلافاصله به "کیستی ایرانی بودن" عبور می کند بی آنکه از تفاوت این دو سخن گوید. بعد از خودش سوالاتی می پرسد و جواب می دهد:

"آیا ایرانی بودن به زبان فارسی است. این زبان هرچند رسما زبان مشترک بسیار عزیزی در این کشور است اما حقیقتا او نیست که ما را ما می کند. ما زبانهای غنی و باارزش دیگری هم داریم... پس این "ما" چیزی بزرگتر از زبانی خاص است. این ما از قوم و نژاد نیز فراتر است... همینطور یک دین و مذهب خاص نیز ملاک یگانه ای برای "ما بودن ما" نیست چه رسد روایت و قرائت خاصی از یک مذهب که گروهی اصرار دارد آن را بر "ما بودن ما" تحمیل بکنند." (ایران؟ کدام ایران؟ کدام نوع از جامعه ایرانی؟ - مقصود فراستخواه – ص 1)

تا اینجا دیدید که فراستخواه ظاهرا سه عنصر "زبان" ، "نژاد" و "دین" را از "ما" ی ایرانی حذف کرد. این می تواند برای ملت ها یا بقول ایشان اقوام خبر خوشی باشد. به شرط اینکه این حذف کردنها مفهوم "ملت" را با خدشه مواجه نکند و دیگر اینکه در تعریف "ما" ی ایرانی (که همچنان مدعای آنهاست) حقوق ملت ها با ادغام در ملت "خیالی" ایران ضایع نشود. (حداقل شروطی که میتوان در نظر گرفت)

اما فراستخواه در ادامه جستجوی یک عنصر مشترک برای این "ما" ی ایرانی که بتواند پیوندی ناگسستنی برقرار کند اوج ضعف خود را نشان می دهد:

"این عنصر ، بنا بر متون منابع موثق ، "قلمرو سرزمینی" است که سازنده هویت یک ملت است." (همان – ص 2)

کدام متون منابع موثق؟ احتمالا نوشته های خود و دوستانش در ماهنامه "ایران فردا" (ارگان نهضت آزادی) را می گوید که در ادامه خواهیم آورد. اما "قلمرو سرزمینی" چگونه می تواند هویت ساز باشد؟ آنهم برای ما که هر دوره از تاریخمان با تغییرات قلمرو سرزمینی همراه بوده است. چرا مقصود فراستخواه سست عنصرترین عنصر را بعنوان سازنده هویت ایرانی مطرح کرده است؟ این قلمرو سرزمینی باید آغازی در تاریخ داشته باشد ، مسلما منظور فراستخواه سلسله های ترک نیستند ، عجبا این عنصر مثلا در زمان سلجوقی چه معنایی برای یک تبریزی داشته است؟ آیا او می تواند عواقب این نظر خود را بپذیرد و ما را در بستر تاریخ با ترکانی که امروز دولتهای مستقلی دارند پیوند هویتی دهد؟

فراستخواه پاسخ این پرسشها را قریب 18 سال پیش در مجله "ایران فردا" داده است و نقطه آغازین "قلمرو سرزمینی" را مشخص کرده است:

"حتی این آب و خاک عزیزی که خود را متعلق بدان ، و آنرا از آن خود میدانیم ، از آن نیاکان ما نبود ، تا اینکه با یخبندانهای شمالی ، اقوامی که همان اسلاف ما بودند ، به جنوب سرازیر شدند و در این دیار سکنی گزیدند... اما غرض این است که هویت در بستر تاریخ ، کشش و زایندگی دارد." (تاملی در پارادوکسهای هویت و اقتباس – مقصود فراستخواه – مجله ایران فردا – 1371 – شماره 5)

فراستخواه می پذیرد که هویت را در بستر تاریخ جستجو کند و اظهار میدارد که این سرزمین که منظورش ایران کنونی است متعلق به نیاکانش نبوده است و اگر در سیبری یخبندان رخ نمی داد و آریاییها که او خود را از آنها می داند به جنوب سرازیر نمی شدند هویت ایرانی با مشکل نداشتن "قلمرو سرزمینی" مواجه می شد و...

آیا به نظر شما این حرفها خنده دار نیستند؟ سستی افسانه آریا که جای خود دارد اما این چه استدلالی است که این آقا در مجله ای که ادعای روشنفکری دارد مطرح می کند و صدای هیچ کس هم درنمی آید؟ عجبا آنهایی که پیش از نیاکان کذایی شما در این قلمرو سرزمینی زندگی می کردند و بقول فردوسی حکیم! نیاکان شما همه مظاهر تمدن را از آنها آموختند دارای هیچ هویتی در این قلمرو سرزمینی نبودند؟ آیا این نیاکان شما در سیبری دارای هویت نبودند و اگر بودند چه نشانه هایی برجای گذاشته اند ، یا اینکه آب و هوای سیبری به مذاق آریاییهای سفید نساخته و گرمای کویر به آنان هویت بخشیده است؟

"از آن روز که در هزاره های دوم و سوم پیش از میلاد ، آریاییهای سفید از دشتهای غرب و جنوب سیبری ، بر اثر برودت هوا و یخبندان و خشکیدن مزارع و چراگاهها به جنوب و جنوب غربی سرازیر شدند و در فلات وسیع ایران سکنی گزیدند ، تاریخ ما با تنوع و تفاوت رقم خورد." (تاملی در پارادوکسهای هویت و اقتباس – مقصود فراستخواه – مجله ایران فردا – 1371 – شماره 5)

البته این سخنان وقتی از زبان یک ترک آذربایجانی بیان می شود معلوم است که ایشان چقدر به هویت ملی خود اهمیت و ارزش قائل است. فراستخواه در ادامه برای اینکه اندکی از غلظت این افتضاح تاریخی کم کند به دنبال محتوای "ما" ی ایرانی می گردد و پاسخش چنین است:

"آن محتوای ما بودن ما در این شرایط اقلیمی متنوع و پرمخاطره چیست؟ به ذهن قاصر نویسنده که آن را از طریق منابع و تحقیقات متعدد فرا گرفته است ، محتوای "ما بودن ما" در این سرزمین ، میثاق های ملی مشترک و مورد رضایت جمعی ماست." (ایران؟ کدام ایران؟ کدام نوع از جامعه ایرانی؟ - مقصود فراستخواه – ص 2)

دوست دارم به اطلاع جناب فراستخواه تبریزی برسانم که ما تبریزی ها و ملت واقعی شما (ترکان آذربایجان) هیچ خاطره خوشی از این میثاق های ملی مشترک نداریم ، نمونه ای از این میثاقهای ملی در مذاکرات پیشه وری و قوام (1324-25)به امضا رسید و نتیجه اش حقوقی حداقلی برای ملت آذربایجان در چهارچوب ایران بود که با ورود ارتش ایران به زنجان و تبریز و سایر شهرهای آذربایجان دیدیم که چه بر سر آن میثاق و امضا کنندگانش آمد. این فقط یک نمونه از حافظه تاریخی نزدیک ملت ماست و مشتی از خروار.

فراستخواه در ادامه مقاله خود ، حق تحصیل به زبان محلی (زبان مادری) را همراه با زبام ملی به ما اعطاء می کند تا سیگنالهای مثبتی به آن دسته از فعالان که با اعطای حق تحصیل به زبان مادری قانع می شوند و خواسته هاشان پایان می یابد فرستاده باشد. مبارک است:

"پس ایرانی بودن ما حقیقتا به آن مواثیقی است که در سایه آن هر فرزند ایران در هر تکه ای از این سرزمین وقتی به مدرسه می رود زبان محلی نیز به او آموزش داده شود و چون به عرصه جامعه می آید و با رسانه های ملی خویش سرو کار دارد ..." (همان – صص2-3)

به نظر می رسد جناب فراستخواه دچار تناقضات فکری در ارائه چنین مقالاتی شده است و از یک سو در اندیشه راضی نگه داشتن دوستان ملی گرای خود در نهضت آزادی و گروههای ملی – مذهبی است و از سوی دیگر با بیانی متفاوت تلاش دارد به ملت ها بقبولاند که آنها نیز بخشی از هویت "ما" ی ایرانی هستند و می توانند ایرانی باشند و ویژگی های محلی خود را هم داشته باشند.

نگاه فراستخواه به تاریخ ایران ، همان تاریخ رسمی که توسط راسیسم ارائه شده می باشد و همانطور که پیشتر دیدیم افسانه آریا را پذیرفته و خود را نیز آریایی می داند. پس دلیلی ندارد که از بزرگترین دشمن خود ، یعنی ترکان متنفر نباشد حتی اگر خودش هم ترک باشد! (به تناقضی که راسیسم در این افراد ایجاد کرده دقت کنید)

فراستخواه در مقاله ای تحت عنوان "رفتارشناسی مردم ایران از دیدگاه مهندس بازرگان" که در مجلس ترحیم بازرگان برای حاضران قرائت شده به ارائه نقل قولهایی از مهندس بازرگان پرداخته و خود نیز بر آن اندیشه ها مه تائید زده است:

"چهارراه تاریخ و تمدن بودن و در مسیر تجارت و تهاجم دیگران قرار گرفتن نیز ، به خصلت سازگاری ایرانی دامن زده است (در مقابل اسکندر ، اعراب ، خلفای عباسی ، سلاطین ترک ، چنگیز و تیمور و فرزندانشان ، ...)" (دین و جامعه – مقصود فراستخواه – شرکت سهامی انتشار – 1377 – ص 77)

آیا با گفتن این جمله که این دو ترک تبریزی (بازرگان و فراستخواه) به نوعی الیناسیون یا آسمیلاسیون یا شدیدترین نوع "ازخود بیگانگی" مبتلا شده اند می توانیم از تامل بیشتر در این تراژدی خلاصی یابیم؟

گونای تبریزی

2/11/89

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen