Dienstag, 5. Oktober 2010

کامنتی از ایران گلوبال جواب تبریزلی سیامک(یک آذربایجانی)به جمال(یک کرد

کامنتی از ایران گلوبال
جواب تبریزلی سیامک(یک آذربایجانی)به جمال(یک کرد

2010-10-05 تاریخ تبریزلی سیامک نام ایمیل تیتر مقاله آقای جمال گرامی؛ این جور که پیش میرود، فکر میکنم آخرش بمیرم و به این آرزوی خود که خواندن یک کامنت صبورانه و خونسردانه از طرف در مورد اینکه این چند روزه در صحبت از گرگ سیاه و سفید و خاکستری زیاده روی شد، کاملا با شما موافقم. مساله ملی تنها یکی از مسائل و مشکلات ایران است (هرچند که به نظر من عمده ترین آنهاست). ملت ترک هم تنها یکی از ملتهای تحت ستم مضاعف در ایران است و ملتهای دیگری هم در این بین هستند که باید به مشکلاتشان پرداخته شود. در عین حال که برای بسیاری از کاربران، مباحث ملی واقعا جذابیتی ندارد و آنان خواهان بحثهایی راجع به مسائل اجتماعی، حقوق زنان، سکولاریسم، مسائل هنری و ادبی و غیره هستند. اما من را در این مورد گناهکار نبینید. این بحثی بود که آقای نویدی شروع کرد و شما بهتر است ایشان را ملامت کنید. راستش من وقتی این چند تا کامنت آخری را می گذاشتم، پیش خودم از بقیه کاربران خجالت می کشیدم. من خواهش می کنم که شما به ماهیت و منظور گوینده از صحبتهایش توجه بیشتری بفرمایید چون بنظر می آید که در تفسیر حرفهای بنده دچار سؤ تفاهم شده اید. لذا لازم به توضیح است که همچنانکه در کامنت قبلی خطاب به آقای نویدی نوشته بودم، بنده منظورم از گفتن پاره ای مسائل راجع به نهضتهای ملی کرد، کوبیدن و محکوم کردن این نهضتها نبود. اصلا به این کار اعتقادی ندارم. اگر ایشان عرب یا بلوچ بودند، به تناسب مثالهای دیگری می آوردم. منظورم این بود که یادآوری کنم در میان جنبشها و نهضتهای ملی سایر ملل نیز انحرافات، تندرویها و چپ رویهای بعضا جدی وجود دارد اما این انحرافات نباید باعث شود که ما بکل و از ریشه مبارزه ملی را زیر سؤال ببریم. بنده معتقدم که مساله ملی یک مساله بسیار عمیق و جدی در ایران است که پتانسیل مبارزاتی بسیار خوبی در آن وجود دارد. نیروهای دموکراتیک هرگز اجازه ندارند با بهانه قرار دادن برخی ضعفها و کمبودها و در نتیجه با خالی کردن میدان، عرصه را برای نیروهای مرتجع خالی بگذارند. البته من شخصا افقها را به هیچ وجه آن گونه که آقایان ائلیار و نویدی توصیف میکنند، تیره و تار نمی بینم. لیکن حتی اگر چنین باشد، نیروهای دموکرات باید حضور داشته باشند و راه صحیح را تبلیغ کنند، هرچند که بعضا مورد بی مهری نیز قرار بگیرند. مبارزات ملی در ماهیت خود مبارزاتی حق طلبانه و مبارزاتی بر علیه مظالم و جنایات فرهنگی و اقتصادی تاریخی هستند که در مورد این ملتها در جریان است. خالی کردن عرصه و پا به فرار گذاشتن یک شخص دموکرات در چنین مقطعی، خیانتی تاریخی است که قابل بخشش نمی باشد. آنها وظیفه دارند که حضور داشته باشند و تمام تلاش خود را بکنند تا لوکوموتیو قدرتمند نهضتهای ملی روی ریل حرکت کند ولو اینکه در میان چرخ دنده های آن خرد شوند. من خودم شخصا یکی دو نفر را می شناسم که اوایل مبارزه ملی را از ریشه نفی میکردند چون معتقد بودند که مبارزه ای ارتجاعی و ناسیونالیستی است. اما امروز همین اشخاص با درک شرایط و مطالبات بحق ملتها، در صفوف مبارزین ملی هستند. در کل، من به حقانیت مبارزه ملی ایمان راسخ دارم. اگر نیروهای دموکرات هم مبارزه ملی را این طور زیر سؤال ببرند، پس فرقشان با حزب مشروطه در چیست؟. این خیلی انحراف بزرگی است. برخی اساتید و تحلیل گران معتقدند که یکی از راههایی که میتواند جلوی رادیکالیزه شدن جنبشهای ملی ایران و انحراف آنان به سمت و سوی راسیسم را سد کند، همکاری جنبشهای ملی با یکدیگر و با آزاد اندیشان و آزادگان ملت فارس است. هر چقدر پایگاه عناصر شوونیست در افکار عمومی ملت حاکم و ملل محکوم نیرومندتر باشد، نهضتهای ملی شانس بیشتری برای رادیکالیزه شدن خواهند داشت. همچنین هر اندازه اختلافاتی مثل اختلافات ارضی و اصطکاکاتی امثال آن در بین ملتهای تحت ستم بیشتر تشدید شود، شانس همکاری و حصول به نتایج مناسب، بیشتر از بین خواهد رفت و بهانه بیشتری در اختیار عناصر شوونیستی مثل داریوش همایون قرار خواهد گرفت. آقای جمال! این یک جمله را از من داشته باشید که هیچ یک از جنبشهای ملی ملل تحت ستم، به تنهایی و به صورت مجرد، قادر به غلبه بر آپارتاید حاکم و تغییر نظام سیاسی حاکم نیست. همچنانکه مبارزات دموکراسی خواهانه ملت حاکم بدون همکاری ملل دیگر شانس پیروزی ندارد و تجربه اخیر هم آن را ثابت کرد. لذا من معتقدم که اگر ما دلمان به حال خودمان و ملتهایمان می سوزد، چاره ای جز همکاری نداریم. اگر اختلافات ارضی یا هر اختلاف دیگری لاینحل باقی بماند، گفتگوها و همکاریها مسدود خواهند شد. انسداد گفتگو یعنی جنگ و بازیچه شدن در دست قدرتهای جهانی و این جنگ برنده ندارد. همچنان که جنگ قره باغ برنده نداشت. آقای جمال؛ من به این نتیجه رسیده ام که شما اکثر کامنتها و از آن جمله کامنتهای من را می خوانید. اما گویا شما اصلا به صحبتهای نویسنده توجه نمی کنید و تنها به سه حرف ک.ر.د به ضم کاف واکنش نشان می دهید. آقای جمال؛ من کجا و در کدام یک از کامنتهایم یک سطر درباره ترکیه حماسه سرایی کرده ام؟. شما طوری صحبت میکنید که انگار ستاد فرماندهی ارتش ترکیه در تبریز قرار دارد و یا آنها F16 هایشان را از ما می خرند!. گویا وزارت دفاع ترکیه برای انجام عملیات نظامی با ما مشورت و از ملتچیهای آذربایجان کسب تکلیف می کند!. آقای جمال! من هزار بار تا کنون گفته ام و باز هم میگویم که این بحث بی حاصل کشورهای همسایه عموما و ترکیه خصوصا، بالاخره ما را به خاک سیاه خواهد نشاند. آخر به من چه ارتباطی دارد که پ.ک.ک چند تا دکل را ترکانده یا نترکانده!. کی من از این چیزها نوشته ام تا به حال؟. ولی هم شما و هم آقای نویدی و هم برخی دوستان ترک، دوست دارید که همین جور توی مسائل ترکیه بچرخید. کلید کرده اید به ترکیه!. هر وقت یک کاربر ترک چیزی مینویسد، از من می خواهید که پاسخگو باشم. گویا که من کفیل اینها یا سخنگوی فلان حزبم و این دوستان نیز هم حزبیهایم هستند!. از دکلهای برق و این بحثهای انحرافی بیاییم بیرون و روی مسائل خودمان، روی خشک شدن دریاچه ارومیه، روی آتش گرفتن جنگلهای کردستان، روی خشک شدن دریاچه هامون، روی آلودگی آب شهری اعراب خوزستان و هزاران مسأله و در مشترک مربوط به خومان تمرکز کنیم. روی تبعیضات اقتصادی، روی تبعیضات مذهبی، روی حق آموزش به زبان مادری و ... . روی این چیزها که اختلاف نداریم؟. ان شاءالله که این کردهای ترکیه هم روزی به تمام حقوق قانونی خود خواهند رسید و شما دست از سر ما که شده ایم مثل بارز "آش نخورده و دهن سوخته" یا بهتر از آن، "گرگ دهن آلوده و یوسف ندریده"، بر خواهید داشت. در ضمن من از نماد شما خیلی هم خوشم می آید. آفتاب، گرمی و روشنایی بر جهان می پراکند و از این نظر بسیار زیباست. بار نژادی هم ندارد بحمدالله!. اگر اعتراضی کردم، به این خاطر بود که شما فرهنگ ترک و فارس و عرب را عقب مانده معرفی کردید و این کار درستی نیست. نکته بعدی این که این تعریفی که شما از کردستان ارائه می دهید یعنی " همان سرزمینی کە اکثریت ملت کرد در آنجا زندگی مییکنند" ، یک تعریف کاملا انحرافی و نژادی است. کردستان یا آذربایجان یا مازندران یا هر جای دیگر، نامهایی جغرافیایی هستند و ربطی به تبار ساکنان آن ندارند. تعریف کردستان به "سرزمینی که اکثر مردمان آن کردند" یا آذربایجان به "سرزمین مردمان ترک" و امثال آن هیچ مبنای علمی ندارد و موجب سلب حقوق غیر کردان در کردستان یا غیر ترکان در آذربایجان و بیگانه و آواره شدن این مردمان از وطن خود است. با تعریف شما، اگر روزی ایرانیان لس آنجلس به اکثریت برسند، آنجا هم باید بشود ایران و لذا شما روش کم دردسری برای اشغال سرزمینها ابداع نموده اید!. آذربایجان نام جغرافیایی است تاریخی که در آن ترکها، ارمنیها، کردها، طالشها و غیره حضور دارند و در برخی شهرها غیر ترکان اکثریت را نیز تشکیل می دهند. اما این بدان معنا نیست که آن شهرها به صرف حضور اکثریتی آنان از دایره آذربایجان خارج می شوند. کردهای آذربایجان به اندازه من ترک در این خاک حق و حقوق دارند و برادران عزیز ما هستند. امیدوارم که شما نیز نسبت به ترکان کردستان و مناطقی که اکثریت آن مناطق با اقلیت ترک باشد، چنین دیدگاهی داشته باشید. لذا آذربایجان غربی به عنوان مغرب آذربایجان اسمش رویش هست و آذربایجان هم باقی خواهد ماند البته با رعایت حقوق قانونی همه!. هرچه ما میکشیم، از این بحثهای انحرافی میکشیم. و لذا هرچه سرمان بیاید حقمان است. یکیش همین بحث قره باغ که گویا شما وکیل داشناکها هم شده اید. البته من خوب می دانم که این بحثها از کجا آب میخورند. این بحثها از همکاریهای حزب محبوب شما پ.ک.ک با گروههای معلوم الحالی مثل آسالا آب می خورند. اما آقای جمال! این را من پیشتر هم گفته ام که فاکتور ملت ارمنستان و منافع آن در قضیه قره باغ کوچکترین نقشی ندارد. این یک بازی بود که روسیه برای حفظ دامنه نفوذ خود در قفقاز پیاده کرد و دو ملت آذربایجان و ارمنستان را به گروگان گرفت. منافع ملت ارمنستان ایجاب می کند که همین امروز قره باغ تخلیه شود و به قطعنامه های شورای امنیت گردن گذاشته شود تا راه پذیرش ارمنستان در پروژه ها و معاهدات منطقه ای و در نتیجه راه شکوفایی اقتصاد آن هموار شود. نه اینکه آذربایجان رشد اقتصادی اش 2 رقمی باشد و مال ارمنستان منفی!. اما چه سود که تصمیمات مربوط به این ملت در مسکو گرفته می شود نه در ایروان. ضمنا شما هم با زیر سؤال بردن قطعنامه های شورای امنیت جای اشغالگر و اشغال شده را عوض میکنید که البته نه درست است و نه ارزشی دارد. یک نگاهی بیاندازید به این گفتگوهای اعضای حزب مشروطه در مقاله " نگاهی به مباحث «فدرالیسم» در حزب مشروطه ی ایران و ببینید که چه خوابهایی برایمان دیده اند. تازه جمهوری اسلامی به جای خودش. ببینید اصلا یک کلمه اینها صحبت ترکیه را میکنند؟. حالا ما اینجا تمام بحثمان دکلهای برق و اوجالان و دولت روی کره ماه شده!. ببینید چطور ساواک برای ما دایه مهربانتر از مادر شده و به بهانه نگرانی از خونریزی، از یکی از موفقترین دستاوردهای نظامهای سیاسی بشری (فدرالیسم) برای مردم لولو درست میکند. استدلالشان هم این شده که ترک و کرد همدیگر را خواهند کشت. یکی نیست بگوید که تو اگر به فکر ترک و کرد بودی، که با حمایت از آن سیاست جهنمی یکسان سازی فرهنگی (یا قومی!) کار را به اینجا نمی کشاندی. خوب وقتی کسی بیاید و به من ترک بگوید که "اگر جرات داری پایت را مهاباد بگذار تا بدهم کردهای عراق هزار قلمش بکنند" این جور بهانه ها هم مهیا میشود. حرفهای شماست دیگر جمال خان مگه نه؟. شما که حتما مقاله آقای همن سیدی را در اخبار روز خوانده اید. پس آیا کامنت داریوش همایون را هم پایش خوانده اید که میگوید: " ما با نیروهائی پاک بی مسئولیت در درون، در اجتماع ایرانی بیرون، در قدرت‌های بزرگی در دور و نزدیک و به ویژه در همسایگی وحشتناک ایران سروکار داریم، منتظر برهم خوردن اوضاع و از هم پاشیدن قدرت مرکزی در صورت بروز جنگ". دقت کنید: "نیروهایی پاک بی مسؤولیت". جناب همایون، من و شما را میفرمایند!. آن وقت من و جنابعالی صبح تا غروب برای هم شاخ و شانه می کشیم. از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیافزود زنهار از این بیابان، وین راه بی نهایت. شما باشد، نرسم

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen