Sonntag, 7. Juli 2013

تاریخ ابران چقدر حقیقت دارد؟

تاریخ ابران چقدر حقیقت دارد؟

اساسا تاریخ امروز ایران روایت ایرانیان نیست. بلکه این تاریخ عبارت است از مجموعه ای از افسانه های که توسط نویسندگان روسی، آلمانی، انگلیسی و ایتالیائی که مخرج مشترکشان در یهودی بودنشان می باشد، نوشته شده است. اگر هم مترجمینایرانی در این خصوص مطالبی را ترجمه کرده اند تا بسافشان  را روشن نگه دارند، درکل اقدامی جز تبعیت، تدوین، بیان و انعکاس مطالب نژاد تراشان و افسانه سازان خارجی کار دیگری نکرده اند به این ترتیب، افسانه های که به دست بیگانگان نوشته شده و توسط فارس ها مورد ترجمه شده است بعد وارد کتب درسی و مراسم ملی ملل ایرانی شده است، تاریخ نمی شود گفت. اگر انها ریگی در کفش ندارند، فیلم مستند تخت گاه هیچ کس را از تلویزیون پخش کنند تا مردم نظر بدهند. چرا بخاطر روشن نگه داشتن بساتشان , به چشم توده های مردم خاک می پاشند.

تا زمان اسلام، قریب به 80 سلطان و امپراطور،در قوارۀ ستیز مداوم با روم و یونان، غرقه در ثروت ،قدرت، فرهنگ، آگاهی و عنوان، در ایران حکومت کرده اند، اما از این همه امپراطور بلند مرتبه، جز همین اسامی افسانه ای و قصه های شاهنامه ای، دیگر خردلی نشان از تاریخی نمی یابیم. آنها شهر، بازار، معبد، کاخ، کوچه، گهواره و گور ندارند و نه تنها رد هیچ حکومتی از این همه قرن و این همه امپراطور، که به جنگ رومیان می رفته اند، بر جای نیست بلکه حتی یک نیزه و دشنۀ مفرغی و یا یک کاسۀ سفالین ساده نیافته ایم

خروج کورش با نیزه دارانش از بین النهرین و ادامۀ تهاجم کفتار وار او به سوی ایران، قابل اثبات نیست. زیرا که تنها سند باقی مانده از او، گل نبشتۀ بابلی اش که اگر واقعاٌ از او باشد، هیچ اشاره و آشنائی با ایران را نمی دهد. چنانکه ما از فرزندان او، یعنی کمبوجیه و بردیا نیز کمترین نشانی در این سرزمین نیافته ایم و چون کورش و نیزه اندازهایش قبل از اشغال و قتل – غارت بابل، دوران نیمه چادر نشینی خود را می گذراندند و نه تنها با جوامع، مذاهب و نژادهای دیگر آشنا نبودند بلکه حتی زبان نوشتاری هم نداشتند بهمان خاطر گل نبشۀ بابلی کورش هم مثل لوحۀ گلی منقوش خلیج و مرد بال دار جعلی هستند. نژاد تراشان و تاریخ سازانی که خیمه شب بازی تهوآور هخامنشیان را، راه انداخته اند، برای اعتبار بخشیدن به قصه های شاهنامه ای اینها را تدارک دیده اند.
در رابطه با گور کورش
هر عاقلی از خود می پرسد، اگر در زمان شاهان سلسه هخامنشی، چنین گوری بر پا بود، بی شک بر آورندگان تخت جمشید بایستی که گوشه ای از ان ولخرجی های آرایش گرانه را به بنای گور کورش بنیانگذار امپراطوری خود منتقل میکردند تا مورخین امروز مجبور نشوند اثبات پایتخت اصلی هخامنشیان را به روایت های مورخین و افسانه سازان کهن یونان و روم متکی کنند که هیچ کس قادر نیست بر برگی از نوشته های اصلی انان دست یابد و تمام انها به گونۀ لاعلاجی ناشناخته، مخترع و مجهول اند

واقعیت این است که در سال 1840 اوژن فنلاندن استاد نژاد تراش و تاریخ ساز معروف، هخامنشیان بربر را پدر خوانده برای قوم من درآوردی فارس در شهرهای چابهار، کرمان، بندر عباس، بوشهر و آبادان که سیاهپوست هستند و دو رگه های که معروف به اصفهانی، شیرازی و بخشی از طهرانی ها  را، انتخاب کرد. او اولین کسی است که از زبان پهلوی نام برد ولی تا بحال معلوم نشده است که خط پهلوی چیست، از کجا آمده و مورد مصرف آن چه بوده است

فارس ها، افسانه ای سفارشی را در این یا ان مقوله آغاز میکنند و به شرح در می آورند و موقع ثبوت شروع به فریب کاری از قماش نابودی، سرقت، و یا سوزاندن می کنند.
قصه سرابان فارس در این شگرد و شیوه دو سود را میجویند.
نمایش دارائی های خیالی یا به عبارت بهتر، وصل خود به اجداد فرضی شان که نژاد تراشان و تاریخ سازان عمدتآ یهودی درغرب با منظور خاصی برای یک عده تدارک دیده اند.

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen