Freitag, 12. Juli 2013

آيا كرج امروز، برای تركها ، تهران ديروز خواهد بود؟ -محرم پورباقری

 

آيا كرج امروز، برای تركها ، تهران ديروز خواهد بود؟ -محرم پورباقری



توضيح: "محرم پورباقری دانشجوی كارشناسي ارشد رشته علوم اجتماعی، گرايش جامعه شناسي دانشگاه «شاهد» است كه پایان نامه خودرا با عنوان « بررسی هويت و سازگاري فرهنگي آذريهای ‍[تركهای] تهران» نوشته و در زمستان سال 1391 از آن دفاع كرده و با نمره عالی قبول شده است." اينک مقاله ای از ايشان كه قسمتی از تحقيقات پايان نامه در آن مستتر است تقديم می گردد.
كرج، شهری است صنعتي كه با سرعت برق در حال بزرگ و بزرگتر شدن است و در 20 كيلومتری تهران قرار دارد. شهري كه تا چندي پيش و حتي امروز نيز به اعتقاد بسياري، خوابگاه تهران محسوب مي شود. در واقع اين شهر شهري است كه ساكنان آن روزها براي كار به تهران مي روند و شب براي استراحت و خواب به كرج برمي گردند. البته بسياري از شهرهاي اطراف تهران اين نقش را داشته و دارند ولي خود اين شهرها نيز با مهاجرت روزافزون مردم ، كاركردشان به كلي عوض شده و الان شهرهايي مثل اسلامشهر، شهريار، رباط كريم، ورامين، ملارد، قدس، قلعه حسن خان، قرچك و حتي خود كرج نيز به شهرهايي بزرگ و حتي كلان شهر تبديل شده اند. شهرهايي كه شايد تاريخ شكل گيري آنان و تبديلشان به شهر سابقه اي نيم قرني هم نداشته باشد. مثلا همين كرج در اولين سرشماري انجام شده در ايران كه در سال 1335 انجام پذيرفت جمعيتي در حدود 14هزار نفر داشت (سايت مركز آمار ايران، نتايج سرشماري 1335). در حالي كه اين رقم در سال 1385 به ۱۳۸۶۰۳۰ و در سال نود به ۱۹۶۷۰۰۵ رسيده است و با رشد 3.5 درصد درحال افزايش است.[1]
اگر نگاهي به رتبه مهاجرفرستي استانهاي كشور ايران بنگريم ، جالب است اشاره كنم كه رتبه استانها به عنوان استانهاي مهاجرفرست به تهران به اين گونه است كه استان آذربايحان شرقي به تنهايي نزديك به بيست درصدمهاجران را به خود اختصاص داده است. در واقع استان آذربايجان شرقي در دهه های گذشته، تحت تاثير مسائل مختلف سياسي، اجتماعي، جغرافيايي و به ويژه اقتصاد، با نقل و انتقالات شديد جمعيتي روبرو بوده است. و اين استان در ۵۰ سال گذشته بيشترين مهاجرفرستي را در بين استان هاي ايران داشته است، به گونه اي كه خالص مهاجرتي آن از حدود ۱۰۱ هزار نفر در سال ۱۳۴۵ ، به حدود ۲۲۴ هزار نفر در سال ۱۳۶۵ و بالاخره ۱۵۳ هزار نفر در سال ۱۳۸۵ ، رسيده و بنابراين در بين استان هاي ايران، رتبه اول داشته است. بر اساس آمارها وضعيت شهرستان هاي استان از لحاظ مهاجرت به جز تبريز، اسكو و عجب شير كه مهاجر پذير هستند (البته به نسبتي بسيار اندك در مقايسه با شهرهاي همطراز خود در ديگر استانهاي ايران)، مناسب نيست تا جايي كه شهرستان ميانه با 40 هزار و 44 نفر در سال 1388 عنوان مهاجر فرست ترين شهرستان استان را به خود اختصاص داد.[2]
سازمان ثبت احوال كشور كه همه ساله آمارهاي ميزان مهاجرت استان ها را اعلام مي كند در آخرين آمار اعلامي در سال 1388، اذعان داشت، كلانشهر تبريز با 98 هزار و 801 نفر و شهرستان هاي عجب شير و اسكو به ترتيب با 8 هزار و 863 نفر و 6 هزار و 782 نفر شهرستان هاي مهاجرپذير آذربايجان شرقي محسوب ميشوند درحالي كه ساير شهرستانهاي اين استان مهاجر فرست هستند.[3]البته همانطور كه مشخص است مهاجرپذيري تبريز نيز بسيار كمتر از حد طبيعي است و با يك مقايسه با شهرهاي همطراز خود مي توان به اين امر پي برد. بر اين اساس شهرستان هاي ميانه با 40 هزار و 44 نفر، سراب با 35 هزار و 563 نفر و بستان آباد با 26 هزار و 828 نفر بيشترين آمار مهاجر فرستي را در استان داراهستند.[4]
 البته طبيعتا سهم روستاهاي اين مناطق از نسبت مهاجرفرستي بسيار زياد است و درواقع بيشتر اين روستاييان هستند كه به جاي اينكه به شهرهاي اطراف خود مهاجرت كنند، به علل مختلف كه اكثرا اقتصادي است مقصد تهران و حومه آن را در پيش مي گيرند. جالب است كه استان آذربايجان شرقي مثلا در سالهاي بين 1355 تا 1365 يعني بعد از انقلاب كه طبيعتا مي بايست با توجه به ايدئولوژي جمهوري اسلامي ايران (برخلاف پهلوي نابودي اقوام به صورت إعمالي سياست اصلي حكومت نبود) آمار مهاجرت كمتر مي شد، اين اتفاق نيافته و مثل رژيم قبلي كه سياستش جلوگيري از ايجاد و راه اندازي كارخانه هاي مادر در استان هاي آذربايجان و به ويژه آذربايجان نشرقي و تشويق و يا بهتر بگوييم راندن آنان از ديار خود و انجام پروژه ملت سازي براي فارس از ملت ترك آذربايجان بود،عمل كرده است. در سرشماري سال 1365 باتوجه به آماري كه از سوي مركز آمار ايران اعلام شده است حدود 39هزار نفر به استان آذربايجان شرقي وارد و نزديك به 260 هزار نفر از اين استان خارج شده اند و خالص مهاجرتي آذربايجان شرقي منفي230000 نفر بوده يعني به جاي اينكه اين استان و شهر تبريز به عنوان يكي از شهرها و استانهاي تاريخي و بزرگ كشور كه در طول ساليان بلند به عنوان بزرگترين و اقتصادي ترين شهر نه تنها ايران بلكه منطقه شناخته مي شد و جاده ابريشم نيز از آن می گذشته و نيز بزرگترين و پررونق ترين بازار را تا اوايل دوره پهلوي داشته است، مهاجرپذير باشد و بر جمعيت آن مثل ديگر شهرهاي ايران مانند اصفهان و مشهد و شيراز و اخيرا قم، اراك، سمنان و كرمان افزوده شود، كمتر نيز شده است.
البته بايد اين را نيز مدنظر قرار داد كه آذربايجان شرقي از لحاظ مستعدبودن براي جذب سرمايه گذاري و رشد و توسعه اقتصادي و اجتماعي در شرايطي بسيار بهتر از اين شهر ها و استانهايی است كه برشمردم چراكه اين استانها در فلات مركزي ايران و در بخشي خشک واقع شده اند در حالي كه آذربايجان ظرفيتش به غير استعداد كشاورزي طبيعي در آن، دروازه ايران به قفقاز و اروپاست كه خواه ناخواه مي بايد گوی سبقت را در رقابت با استانهاي مركزي ايران مي گرفت ولي نه تنها اين گونه نشده است بلكه پسرفت نيز داشته چرا كه كاملا بديهي است كه رشد و توسعه يك منطقه تاثير مستقيم بر مهاجرت و جمعيت دارد. و اكنون چندين دهه است كه مهاجرفرست ترين استان كشور است. بنابراين به طور كلي با توجه به آمار مركز ايران در سال 1385، استان آذربايجان شرقي با موازنه مهاجرتي -250 هزار در راس استانهاي مهاجر فرست و تهران با 617 هزار در راس استانهاي مهاجر پذير بوده است. و نكته جالب اينكه بخش بزرگي از اين مهاجرت از آذربايجان شرقي وارد همين تهران و اطراف آن شده اند. رتبه بعدي پس از آذربايجان شرقي در اختيار استان اردبيل است استاني نه چندان بزرگ كه البته اگر جمعيت خود را به جاي فرستادن به تهران مي توانست در خود نگه دارد كمتر از شهرهايي مثل اصفهان، شيراز و همين كرج نبود. ولي علل مختلف كه ريشه اصلي آن نيز بدون شك اقتصادي و نبود صنايع مادر و رشد خدمات در اين شهر است؛ كه عملا نمي تواند اشتغالي براي جوانان ايجاد نموده باعث مهاجرت مردم اين شهر به شهر نفرت از تركها يعني تهران باشد. مرتبط با اين موضوع، نماينده اردبيل، نير، نمين و سرعين نيز اخيرا در مجلس شوراي اسلامي بيان كرد: در حال حاضر 80 درصد واحدهاي توليدي وصنعتي استان اردبيل تعطيل است و اين استان فاقد صنايع تبديلي موثر و كار آمد است. [5]
استان بعدي ديگر استان ترك نشين يعني آذربايجان غربي و البته بيشتر شهرهاي ترك نشين آن مانند تيكان تپه، قوشاچاي، اروميه، خوي و .. است. البته علت كمتر بودن مهاجرت شهرهاي كردنشين اين استان مانند مهاباد و يا بوكان نيز نه رشد و توسعه آنها در مقايسه با شهرهاي ترك نشين اين استان بلكه عللي ديگر است كه بحث روي آن از حوصله اين مقاله خارج است. استان آذربايجان غربي كه از يك طرف با مهاجرت تركهاي خود به تهران روبه است و از طرفي نيز با ورود سرسام آور و رشد جمعيتي خارج از ميانگين كشوري كردها روبه روست. استان ديگر همدان است شهري كه 60 الي 70 درصد آن ريشتا ترك اند ولي به دليل نبود بسترهاي كافي و حداقل امكانات براي بازتوليد فرهنگي و هويتي خود به سرعت در حال تبديل به استاني فارس زبان است و در خود شهر همدان عملا زبان مورد استفاده زباني است كه زبان مادري كمتر از 30 درصد اين شهر است. اين كاربرد گسترده زبان فارسي كه زبان اقليت موجود در همدان است يقينا بدون حمايت هاي گسترده تبليغاتي و امكاناتي حكومت چه در دوره پهلوي و چه در جمهوري اسلامي ميسر نمي شد. مثلا تقريبا در صدا و سيماي همدان خبري از برنامه هاي تركي حتي به مدت زمان چند دقيقه اي نيز وجود نيست. زبان رسمي تمام ادارات و نهادهاي عمومي و دولتي فارسي و زبان تركي نيز به اين صورت تبليغ مي شود كه ساكنان آن يا روستايي اند و يا در روستاها ساكنند و خود شهر همدان به طور ريشه اي و تاريخي فارس و صاحب تمدن پارسي ماد است. اينها دلايلي است كه مانع از تقويت و بازتوليد فرهنگي اصلي اين شهر و استان يعني تركي است. به هرحال ما در صدد توضيح چرايي اين امر نيستيم بلكه مي خواهيم مهاجرت گسترده شهرهاي ترك نشين به تهران و اطراف آن را بررسي كرده و به هويت اكتسابي آنان در اين شهرهاي نه چندان منظم بپردازيم. رتبه بعدي مهاجرت نيز با توجه به آماري كه خود حكومت ايران برپايه سرشماريهاي مختلف ارائه داده است، باز در اختيار شهر ترك نشين ديگر يعني زنجان است. اتفاقي بسيار جالب و تامل برانگيز براي ملت ترك ايران[6].
اين استان كه نسبت به ديگر استانهاي آذربايجان و ترك نشين به استثناي قزوين به تهران نزديكتر است، اخيرا نيز بر رشد اين مهاجرفرستيش افزوده شده و بسياري از جوانان تحصيل كرده و يا بيكار براي لقمه اي نان شهر و ديار اجدادي خود را رها كرده و راه پايتخت و نه البته خود تهران بلكه اطراف آن كه به زودي آباد خواهد شد در پيش مي گيرند. هدف از ارايه اين آمار مهاجرت از استانهاي ترك نشين به تهران و اطراف آن ما براي تحليل بهتر فرهنگي و هويتي تهران و شهرهاستانهاي اطراف آن و به ويژه كرج است. چرا كه اين شهر به دليل ممانعت از در اختيار گذاشتن بستري براي بازتوليد فرهنگ آنان چه از طريق رسانه هاي گروهي و جمعي مانند تلويزيون، راديو، روزنامه، انجمن هاي مختلف ادبي و فرهنگي، نمادهاي هويتي و .. اين مهاجران را در وضعيتي قرار داده كه راه ديگري جز هويت يابي مجدد نمي گذارد. چرا كه هركدام از اين بستر و امكانات نقشي غيرقابل انكار در هويت سازي و اكتساب هويتي جديد به ويژه براي مهاجران بازي مي كند و در صورت نبود به بحران هويت تبديل مي شود و جاي خود را به آن هويتي ميدهد كه از سوي اين نهادها جهت يافته، هدايت شده و ساخته ميشود. مثلا آموزش و پرورش دومين نهاد پس از خانواده است كه مي تواند نقش مهمي در شكل گيري شخصيت دانش آموزان داشته باشد؛ و همچنان كه دوركيم مي گويدآموزش و پرورش ابزاري براي ميل به انسجام اخلاقي و سازوكاري است كه از طريق آن هنجارها و ارزشهاي جامعه منتقل مي شود(شارع پور، 1383).
اما با توجه به اين كه در نظام آموزش و پرورش كشور ايران كتابهاي درسي به طور متمركز محور كار مدارس مي باشند و اين كتابها نيز به صورت وسيع در راستاي انكار هويتي و فرهنگي غيرفارسي نوشته شده و عمل مينمايند، عملا فرصت هرگونه بازتوليد فرهنگي اين مهاجران را كه لااقل در شهرهاي خود به صورت شفاهي فرهنگ خود را تا حدودي حفظ مي كنند از آنان گرفته و به قول يكي از بزرگان اگر كسي در اين سيستم آموزشي ايران ديپلم گرفته باشد و مطالعات غيررسمي نيز نداشته باشد به يك پان فارسيست و افراط گراي فارس تبديل مي شود. و اين مهاجران نيز طبق همين پروسه و يا بهتر بگوييم پروژه عمل مي كنند و ناآگاهي آنان نسبت به حقوق، فرهنگ و تاريخ خود فرصت را به اين سيتم متمركز بيمار مي دهد تا اين مهاجران نه تنها تلاشي براي حفظ فرهنگ و هويت خود نداشته باشند، بلكه به دلايل گوناگون آموزشي و تبليغاتي و البته تحقير مداوم آنان با برچسبهايي مثل شهرستاني، دهاتي، نفهم، تركه ... و غيره براي از بين بردن و انكار هويت و فرهنگ خويش نيز عمل نمايند. هويتي كاملا برنامه ريزي شده و البته بيگانه براي آنان كه در ظاهر جذاب و داراي پرستيژ ولي در باطن هويتي كاملا ناآشنا و غريب كه هرگونه انعطاف را از اين مهاجران گرفته و به سوي دلخواه جهت مي دهد. شهري كه با آنكه قريب به اتفاقشان از يك قوم و يك زبانند ولي با زباني ديگر با يكديگر صحبت مي كنند. و هر كه در اين پروژه مقاومت كند مسخره خاص و عام شده و انگ خواهد خورد. شهري كه در آن بزرگترها بزرگترها را براي انكار و فراموشي خود تشويق مي كنند و كوچكترها كوچكترها را. مدرسه و كوچه و خيابان و البته صدا و سيما نيز در اين راه هر چه در توان دارد براي كمك به آنان دريغ نمي كند. بهتر بگويم راه پيشرفت در اين شهر فقط يك جهت دارد و آن هم تهراني و كرجي بودن و بنابراين فارس شدن از نوع پايتختيش. چه بسيارند كودكاني كه خود را فارس مي نامند فقط به اين دليل كه در كرج متولد شده اند. كرجي كه اتفاقا از لحاظ تاريخي و اتنيكي جزو مناطق ترك نشين است. ولي كيست كه اين حرفها به گوشش بدهكار باشد. و چه بسياري افرادي كه با همسايه و دوست ترك خود فارسي حرف مي زنند و دليل آن را زبان شهر مبدا مي نامند.
در حالي كه عملا اين شهرِ مبدا توسط همين تركها و در سرزمين خودشان پايه گذاري شده است. اين شهر البته براي تركها پراز پارادوكس نيز هست. چه بسياري كه خود را آذري ناميده و خود را از كشورهاي تركيه و ديگر تركها به دلايلي كه در طول 90 سال اخير براي آنان تبليغ شده و تركها را به صورت وحشي و بي فرهنگ قلمداد كرده است، متمايز مي كنند. ولي همين ها وقتي نگاهي به بازار و مراكز خريد ميكنند و جنسهاي پراز تركي را در ويترين مغازه ها مي بينند، و يا در خانه و در اخبار و برنامه ها پيشرفت تركيه را نظاره مي كنند و يا در هر تكه روزنامه، كوچه و مركز اداري و تجاري تبليغ تورهاي تركيه و باكو را مشاهده مي كنند باز به ياد تركيه و حكومت ميانه رو آن كه در كنار حفظ ارزشهاي اسلامي و ملي خود هيچ فرهنگ و هويتي را نيز طرد نمي كند، مي افتند. اينجاست كه سر خود را تاحدودي بلند كرده و به زور غبار تحقير 90 ساله را از پيشاني خود پاك كرده و خودشان را اين بار نه آذري بلكه ترك و آن هم از همان جنس همان تركها مي نامند. تركهاي تهران فقط در تضادند نميدانند تركن هستند، پارس ا ند و يا آذري ا ند؟! بله تهران اين گونه شهريست براي تركهايي كه اتفاقا جمعيت غالب اين شهر را تشكيل مي دهند ولي همه شان فكر مي كند ديگري ترك نيست و اگر تركي حرف بزند مسخره خواهد شد و يا بچه اش در مدرسه با افت تحصيلي مواجه خواهد شد در حالي كه باز با پارادوكسي ديگر مواجه مي شوند چرا كه روانشناسان دوزبانگي را نقطه قوت براي پيشرفت علمي و تحصيلي مي دانند. اصلابر اساس ديدگاههاي نظري و پژوهشهاي انجام يافته، اگر فرد در محيطي قرار داشته باشد كه تواماً در معرض دو زبان قرار گيرد، بدون تلاشي آشكار هر دو زبان را مي آموزد ونحوة آموختن او دقيقاً به همان شيوة يادگيري يك زبان منفرد است.
او نه تنها دو سيستم را مي آموزد، بلكه از هم جدا نگه مي دارد و مي تواند هر زمان كه ايجاب مي كند صحبت خود را از اين زبان به آن زبان تغيير دهد و حتي خيلي زود در مي يابد كه دو سيستم وجود دارد و بنابراين بر دو زبانه بودن خويش آگاهي دارد. دو زباني كه به اين طريق كسب مي شود بسيار وسيع است، براي اينكه كودك بر هر دو زبان تسلط كامل دارد. زيرا هر دو سيستم را كاملاً جذب كرده و قادر است به وسيلة هر دوي آنها بينديشد. و تركان تهران نيز حداقل به جاي اين كه هردو زبان تركي و فارسي را به كودكان خود ياد دهند حتي مانع از يادگيري زبان تركي كه ممكن است از اجتماع ياد بگيرد نيز مي شوند! جالب است مسولين و سياستمداراني كه سياست تخليه آزربايجان را عملي كرده و تا حدودي زيادي توانسته اند تركهاي تهران را آسيميله كرده و از آنان براي ملت فارس ملت سازي كنند نيز، دچار تضادند. بعضا مي گويند تهران اصلا ترك ندارد و يا تعداد آنها بسياركم است و در جايي ديگر سخنان وزير امورخارجه تركيه را كه گفت تهران بعد از استانبول بزرگترين شهر ترك نشين دنياست، تاييد مي كنند. گاه مي گويند بازار تهران و مناصب مهم آن در اختيار تركهاست و گاه مي گويند تركها فقط در بخشي از پايين شهر و در كارهاي درجه دو و پايين فعالند (آنچنان كه در فيلمها و سريالهايشان نيز نمود پيدا می كند). و يا گاهي وزير امور خارجه كشور مي گويد كه 40 درصد ايران ترک اند (يقينا آذربايجان اين تعداد جمعيت را در خود جای نداده و اكثر اين تركان به تهران مهاجرت كرده اند.) حتي اخيرا در بسياري از مجلات و مقالات وقتي خبري از شهرها و استانهاي مهاجرفرست مي شود طوري سراسيمه و پر از تناقض سعي در عادي جلوه دادن امورند كه خودشان نيز براي نوشتن و استناد كردن به دردسر می افتند و بعضا آذربايجان را در مهاجرفرستي بعد از استانهايي مانند مركزي قرار می دهند كه خود آمار رسمي مركز آمار ايران اين استان را جزو استانهاي مهاجر پذير نام ميبرد. مثلا با نگاهي به سايت شهرداری تهران كه كتاب اطلس كلانشهر تهران "چاپ 1384- گردآوري و تنظيم از مركز اطلاعات جغرافيايي شهر تهران (شهرداري تهران" را نيز منبع نوشته هاي خود قرار داده است نمودار زير را براي قوميت هاي ساكن در تهران آورده است. احتمالا نويسنده اين مقاله آن هم در اين سايت مهم و مرجعِ استان تهران هنگام آوردن اين آمار، از خودش به عنوان يك پژوهشگر كه مجبور است آماري خلاف واقع را بياورد بدش آمده است. حتي در دانشنامه ويكي پديا نيز كه به صورت منبعي انعطاف پذير است و همگان مي توانند با ارايه منبع چيزي از آن كم يا اضافه كنند تركهاي تهران را همراه با ديگر قوميت هاي غير فارس در تهران دو درصد نوشته و نكته جالب اينكه حتي نمي توان تغييرش داد. و خيلي زود توسط افراطيهاي فارس و با لابي گري تمام عوض مي شود. بحث بعدي نيز راجع به آماري است كه به صورت رسمي ارايه مي شود و بعيد نيست اينها هم در راستاي انكار هويتي و جعل آماري ساكنان ايران و به ويژه تركهاي تهران دستكاري نشده باشد. چرا كه با يك گشت در تهران و صحبت با مردم خيلي زود مي توان به اين مساله پي برد كه جمعيت تركها بسيار بيشتر از ارقامي است كه خيلي از ماها حدس مي زنيم و مثلا در شهري مثل اسلامشهر يقينا كمتر از 80 درصد نيست. يا شهر شهريار كه جمعيت بومي و ساكنانش نيز ترک اند به طور يقين بيش از اين رقم ترك را در خود جايي داده است. و شهرهاي ديگر كه نيازي به آوردن نام آنان نيست. كرج نيز طبق يك آمارگيري غيررسمي نزديك به 70درصدش را تركان تشكيل مي دهند[7].
شهري كه همانگونه كه اشاره شد، الان پس از تهران و شايد در اين برهه از تاريخ بيشتر از تهران انواع امكانات(پيشرفت اقتصادي) را در اختيار مهاجران ترك قرار مي دهد كه به قيمت نابودي شهرها و روستاهاي خود، به اين شهر كوچ كنند. كرج دقيقا همان كاري را با مهاجران تازه وارد به اين شهر مي كند كه برادر بزرگتر اين شهر يعني تهران با اجداد اين مهاجران تازه وارد در تهران در سالها و دهه هاي قبل انجام داده است. يعني تبليغ بي حدو حصر فرعنگ غالب يعني ايرانيت و زبان فارسي و تحقير مدوام ترك بودن و زبان تركي. و در اين راه همه امكانات موجود را نيز يك تنه در اختيار گرفته است. و طبيعيست كه طيف عظيمي از اين مهاجران به دليل ناآگاهي و البته اجبار سخت افزاري و نرم افزاري چاره اي جز تسليم و تن دادن به اين روند غيرقابل انعطاف نداشته باشند. بله اين شهر به شدت در حال بزرگتر شدن است از جمعيتي كه مناطق ترك نشين به آنجا مي فرستد و درواقع ادامه روند ملت سازي ار ملت ترك براي ملت فارس كه آغازگرش رضاميرپنج بود. پروژه اي كه نزديك به نود سال است كه شروع شده و ديگر مي توان گفت هم ادامه اين پروژه است و هم تبدل به پروسه نيز شده است. چراكه دركنار مسايل ساختاري كه ريشه اقتصادي دارند و اصليترين دليل مهاجرت تركها به تهران است، ايجاد شبكه هاي گسترده اجتماعي براي تركها روند مهاجرتشان را فزوني بخشيده و آنان را براي ترك ديار اجدادي خود ترغيب مي كند. براي نشان دادن ميزان مهاجرفرستي شهرهاي ترک نشين و مهاجر پذيري شهرهاي تهران و كرج مايلم برآوردي كه مركز آمار ايران در رابطه با جمعيت شهرها و استانهاي كشور براي سال 1389 داده و آن را با 1385 مقايسه كرده، بياوريم و سپس آن را با نتايج سرشماري سال 1390 مركز آمار ايران مقايسه كنم تا روند افزايش جمعيت شهرهاي آزربايجان را با اقتصادي تهران و اقمار آن مقايسه كنيم تا به درك و بينشي آماري كه خود حكومت ايران ارائه مي كند برسيم.
 اين را نيز تكرار مي كنم كه هيچ شهر و منطقه اي نمي تواند افزايش جمعيت و مهاجرت ببيند مگر آنكه بسترهاي توسعه به ويژه توسعه اقتصادي در آن فراهم نشده باشد و برعكس هيچ انساني فطرتا ديار مادري خود را ترک نمي كند مگر عوامل دفعي او را به اين جهت سوق دهد. و همانطور كه مشخص است اين عوامل دفعي در درجه اول براي ملت ترك صرفا اقتصادي و نبود بسترهاي پيشرفت در وطن خود است. و اين عقب ماندگي تا حدي در آزربايجان و به ويژه شهرستانهاي كوچكتر و روستاها به حدي زياد است كه خيل عظيم مهاجران انواع تبعات ناشي از مهاجرت مانند تحقير و توهين در شهر ترك ستيز تهران، سختي تعامل، دوري از خانواده و اقوام و مشكلات سازگاري با فرهنگ متفاوت و با شهري بسيار بزرگ با هويت نامشخص براي اين مهاجران و صدها مشكل ديگر را به جان مي خرند. براي اين مقايسه چندتا از شهرهاي آزربايجان و تهران و كرج آورده يم شود تا ببينيم نسبت به جمعيت و منابع طبيعي و تكنولوژيكي موجود كدام شهرها بيشترين و يا كمترين نوسانات جمعيتي را تجربه مي كنند. طبق آماري كه از نتايج سرشماري سال 1385 از طرف دولت ايران براي شهر تهران اعلام شد، جمعيت اين شهر در اين سال 7975679 نفر بوده است كه اين تعداد در سال 1389 به 8791378 نفر رسيده است يعني بيش از 800 هزار نفر فقط خود شهر تهران بيشتر شده(البته طبق برآورد)، شهر اسلامشهر نيز كه در سال 1385 در حدود 448 هزار نفر بوده به نزديك 500 هزار نفر رسيده، شهريار نيز از 517 هزار به 570 هزار نفر. ويا ورامين از 540 به 600 هزار نفر رسيده است. استان تهران نيز از11345375 در سال 1385 به ۱۲۱۸۳۳۹۱ نفر در سال 1390 افزايش يافته است. يعني 838 هزار نفر افزايش پيدا كرده است. اما استان آزربايجان شرقي و در راس آن تبريز براساس سرشماري سال 1385 جمعيتش 1579312 نفر بوده است كه پس از چهار سال در 1389 به 1617799 نفر رسيده است كه در حدود 38 هزار نفر به جمعيت آن افزوده شده است. نياز به توضيح ندارد كه اين آمارها صرفا مهاجرت نيست بلكه رشد طبيعي جمعيت را نيز شامل مي شود. حال با يك بررسي و استنباط ساده با كمك علم جمعيت شناسي بايد انتظار مي داشتيم كه حداقل با 8/1 درصد رشد جمعيت(كه ميانگين فرزند آوري در ايران است) جمعيت تبريز بايد نزديك به هشتاد هزار نفر بر جمعيتش اضافه مي شد. و اگر مهاجراني كه به ويژه از منطقه قره داغ به اين شهر مهاجرت مي كنند(پشتوانه جمعيتي شهر تبريز تقريبا همين قره داغ است و ديگر مناطق استان به تهران و مناطق مركزي ايران كوچ مي كنند و منظقه قره داغ نيز تقريبا تمامي جمعيتش رشدش را به تبريز ميفرستد) را لحاظ كنيم مي بايست نزديك به 120 هزار نفر به جمعيتش در طول اين چهار سال افزوده مي شد، كه با اين رقم بسيار فاصله دارد. ويا شهر مراغه به عنوان يكي از تاريخي ترين و بزرگترين شهرهاي ايران در دور هاي گذشته، كه الان بعد از تبريز به عنوان دومين شهر پرجمعيت شناخته مي شد، در سال 1385 تنها 151486 نفر بود كه در سال 1390 به 162هزار نفر رسيده است.
كل شهرستان مراغه نيز جمعيتش از 235702 نفر در سال 1385 به 241446 نفر رسيده است كه تقريبا در عرض چهار سال حدود پنج هزار نفر بر جمعيتش اضافه شده است. ولي يقينا اصلا در شان استان بزرگ و تاريخي آذربايجان شرقي نيست كه دومين شهرش تنها اين تعداد جمعيت را به نسبت ظرفيت هاي موجود و پيشينه تاريخي خود دارا باشد. چرا كه زماني و در دوره قاجاريه يكي از ده شهر بزرگ ايران بود(خيرالهي، مراغه در عهد قاجار، ۱۷۲). شهر مرند سومين شهر استان نيز در سال 1385 جمعيتش 139032 نفر داشت كه در سال 1389 به حدود 143 هزار نفر رسيده است. كل شهرستان نيز از 232067 نفر در سرشماري سال 1385 به 237722 نفر رسيده و اين شهرستان نيز در حدود پنج هزار نفر بيشتر شده كه نرخ رشد حدود 5 دهم درصد است. شهرستان اهر نيز به همين شكل است و جمعيت آن از 149530 در سال 1385 به 153174 نفر رسيده است. و كمتر از چهار هزار نفر. و بنابراين رشد كمتر از نيم درصد. سراب و مشگين شهر نيز به ترتيب از 133617 و 159242 به 136873 و 161161نفر رسيده. البته بايد اشاره كنم كه جمعيت سراب طبق نتايج سرشماري نفوس مسكن 1375 برابر با 148831نفر بود و در ده سال بعد حدود 12هزار نفر نيز كم شده بود!. راجع به ديگر شهرها و استانها ترك نشين نيز وضعيت به همين شكل است. مثلا زنجان از 454616 در سال 1385 به 463462نفر رسيده و يا شهر خدابنده در اين استان از 164864 در همان سال به 168072 نفر افزايش پيدا كرده است. در رابطه با استانها نيز براساس نتايج سرشماري نفوس و مسكن 1390در ايران كه نتايج كلي اش اخيرا در اختيار عموم قرار گرفته است، استان ارديبل كمترين ميزان رشد جمعيت را در كشور داشته است. استان آذربايجان شرقي نيز پنجم از آخر است. طبق اعلام مركز آمار ايران نرخ رشد جمعيت در كشور بين سالهاي 1385 تا 1390، 1.29 است كه اين ميزان براي اردبيل 0.033، براي آذربايجان شرقي 0.066، براي زنجان، 1.04 براي همدان، 0.064، و براي استان آذربايجان غربي 1.44 است. كه با استثنا كردن آدربايجان غربي كه نرخ رشد جمعيتش بيشتر از ميانگين كشوري است(البته مشخص نيست كه اين افزايش جمعيت، به سمت تركهاي اين استان است يا ديگر اقليتهاي ساكن در آن) همه استانهاي ترك نشين بازهم مثل سرشماريهاي قبلي در ايران كه از سال 1335 در اين كشور انجام ميگيرد با كاهش جمعيت و مهاجرت فزاينده به تهران و مراكز ايران مواجه اند. و اكثر قريب به اتفاق شهرهاي فارس نشين با افزايش جمعيت و ميانگين رشد بالاتر از ميانگين نرخ رشد جمعيت در كشور برخوردار بوده اند. جدول زير درصد متوسط رشد سالانه جمعيت استانهاي كشور ايران را بين سالهاي 1385 تا 1390 نشان مي دهد كه سايت رسمي مركز آمار ايران ارايه كرده است. با نگاهي به اين جدول مشاهده مي كنيم كه 13 استان اول كشور كه بالاتر از ميانگين كشوري نرخ رشد جمعيت را تجربه كرده اند، به استثناي آذربايجان غربي(باز جاي ياد آوري دارد كه مشخص نيست كه اين افزايش به نفع ملت ترك بوده است يا به نفع ديگر اقليت هاي موجود و مهاجر در اين استان)، نه تنها هيچ استان ترك نشين بلكه هيچ استان غيرفارس نشين حضور ندارد و كاملا برعكس در رده هاي آخر اين جدول نيز هيچ استان فارس نشيني حضور ندارد. بدون شك اين مساله به هيچ وجه نمي توان شانسي و اتفاقي باشد، بلكه بدون شك دستهايي وجود دارد كه نزديك به 90 سال است كه در حال انتقال اجباري ملل غير فارس(به طرق مختلف) از ديار خود به منطقه فارس نشين شده و در پي تغييرهويت ملي آنان با استفاده از عدم آگاهي اين ملل در مناطق مقصد و البته اجبار سخت افزاري و نرم افزاري در اين مناطق است. همچنين در رابطه با ميزان شهرنشيني كه يكي ازشاخصه هاي مهم صنعتي شدن و توسعه يافتگي محسوب مي شود نيز آمارها حكايت از پيشي گرفتن مناطق فارس نشين از مناطق غيرفارس نشين است به طوريكه با توجه به ميانگين ميزان شهرنشيني دركشور كه 71.4 است نه استاني كه بالاتر از ميانگين كشوري هستند تماما استانهايي هستند كه غيرفارس نشين تعريف مي شوند(استانهاي قزوين و مركزي كه ريشتا اكثريت جمعيتش را تركان تشكيل ميدهند ولي درسالهاي اخير در حال تبديل شدن به استانهاي فارس زبان هستند، در اين ليست قرار دارند). .
نمودار زير ميزان شهرنشيني را به تفكيك استانهاي ايران نشان ميدهد. ميزان سواد نيز براي كشور مثل ديگر شاخصهاي توسعه بازهم از باسوادي مناطق فارس نشين در مقايسه با استانهاي غيرفارس نشين حكايت دارد. به طوري كه هشت استاني كه ميزان باسوادي در آنها بالاتر از ميانگين كشوري است (به استثناي مازندران كه البته نزدكي زباني با فارس دارند و در سالهاي اخير نيز در حال تبديل شدن به منطقه اي فارس زبان است تماما استانهاي فارس نشين اند و به ترتيب عبارت اند از: تهران با 90.46 درصد باسوادي، البرز90.23، سمنان با 88.40، يزد با 87.78، اصفهان، 87.77، فارس 86.32، خراسان رضوي 86.30 و مازندران با 85.70. و استانهاي ترك نشين تماما كمتر ازميانگين كشوري است. نكته جالب اين كه مثلا استان آذربايجان شرقي و در راس آن تبريز كه اولين مدرسه به سبك نوين را در ايران داير كرده است پايين تر از استانهايي مانند يزد و سمنان كه لااقل نيم قرن بعدتر از تبريز صاحب چنين مدرسه هايي شدند، قرار دارد. جدول زير ميزان باسوادي دركشور را به تفكيك استانها كه ازسوي مركز آمار ايران ارائه شده است، نشان ميدهد. با نگاهي به اين آمارها و نيز ديگر شهرستانهاي مناطق ترك نشين مشاهده مي كنيم كه تماما همه شهرهاي غيرفارس فارس نشين و در راس آنها استانهاي ترك نشين شاخصاي توسعه پاييني داشته و از نرخ رشد جمعيتي پاييني برخوردار بوده اند و با مقايسه اين رقم با مثلا نرخ 3.5 درصدي رشد جمعيت و جذب مهاجر توسط شهري مانند كرج كه اكثرا از مناطق ترك نشين است، به عمق فاجعه روي داده در ايران كه كماكان نيز با سرعت در حال انجام است پي مي بريم. به طبع اين رشد جمعيتي بالا در تهران و كرج با اين نسبت نيز امكانات و بسترهاي رشد و توسعه طلب مي كند و ايجاد همين امكانات مجددا باعث جذب مهاجران تازه به اين شهرها مي شود[8].
در واقع آبادي تهران و اقمارش به قيمت ينابودي شهرهاي آذربايحان به دست مي آيد. و شهرهايي كه هر روز مثل قارچ از اين ور آن ور تهران به وجود مي آيند. مثلا يقين دارم هيچ يك از شهروندان آذربايجاني كه در خود آدربايجان زندگي مي كنند و نيز ديگر ايرانياني كه در تهران زندگي نكرده اند، هيچ وقت اسم شهرهايي مانند نسيم شهر، وردآورد، اتمسفر، گرم دره، كمال شهر، محمد شهر، اكبرآباد، قلعه حسن خان و صدها از اين نوع را نشنيده اند در حالي كه همين شهرها كه در عرض چند سال اخير ايجاد شده اند به حدي رشد يافته و بزرگ شده اند كه تقريبا اگر شهرهايي مانند تبريز و اروميه و اردبيل و زنجان را استثنا كنيم از همه ديگر شهرهاي آذربايجان بزرگتر شده اند و با اين جذب مهاجراني كه دارند چند سال ديگر از مراكز استاني شهرهاي ترك نشين نيز بزرگتر خواهند شد. بنابراين مي بينيم پروژه اي غير انساني در حال رخ دادن است كه ملت ما نيز بي خبر از آن همراه سيستمي شده است كه با ارايه فرصت هاي اقتصادي در شهري غير از ديار اين تركان همه چيزشان را از آنان گرفته و در عوضِ دارايي هاي فرهنگي، هويتي، تاريخي، فولكولوري و اجتماعي، تنها چيزي كه به اين تركان مهاجر، غير از تحميل هويت بيگانه مي رسد، فقط سرمايه اي است كه خودشان با مهاجرتشان عامل ايجاد آن بوده اند چرا كه زمينهاي خشك و غير قابل استفاده را به شهرها و شهركهاي مسكوني و پرتراكم تبديل كرده و قيمت ها را بالا برده اند. البته تبعات منفي اين مهاجرتها به حد كافي در بالا اشاره شده و لزومي به تكرار آنها نمي دانم. به عبارت بهتر كوته فكري سردمداران فارس تا به حدي است كه همه مسايل و مشكلات ناشي از بزرگتر شدن مركز ايران و در راس آن تهران با اقمارش و نيز كرج را به جان خريده و كماكان اصليترين برنامه، چشم انداز و هدفشان مثل پدرشان رضاخان، مهاجرت دادن مليت ترك به اين مناطق و به زعم خودشان آسميله كردن اين تركان و ضعيف تر و ضعيف تر كردن هويت ملي آنان است. تفكر شونيسم فارس انگار گفتمان و آرماني به جز اين براي خود تعريف نكرده است. آنان بدون رعايت هيچ كدام از اصول انساني و دموكراتيك و حقوق بشر به يك تبعيد سيستماتيك عليه ملت ترک دست مي زنند و طبق قوانين بين المللي مهاجرت دادن يک ملت از سرزمين مادری خود به علل گوناگون مصداقي از تبعيد سيستماتيک و آن هم مصداقي از نسل كشي است كه اگر بخواهيم خوشبينانه نگاه كنيم در كمترين حد خود مي توان نام آن را نسل كشي فرهنگي ناميد. با نگاهي به آمارهاي جرم و جنايت نيز در شهري مانند كرج مشادهد مي كنيم كه اين شهر در بالاترين نقطه مراكز جرم خيز ايران اعم از سرقت، خفت گيري، قتل، آدم ربايي، خشونت، دعواها و نزاعهاي خياباني و ... قرار گرفته است. جانشين فرمانده نيروي انتظامي ايران، سردار احمدرضا رادان مي گويد كه 35 درصد از جرائم كل كشور در استان البرز و تهران اتفاق مي افتد و با توجه به اينكه يک سوم جرائم كل كشور در اين استان اتفاق مي افتد 36 درصد كل تماس هاي 110 نيز مربوط به استان های تهران و البرز است[9].
 بي بندوباری جنسی و اخلاقی نيز در اين شهر بيداد مي كند، طلاق نزديك به سي درصد است. آمار هاي سازمان ثبت احوال مي گويد كه «در ۲ استان تهران و البرز در سال گذشته نيز به ازاي 3.2 ازدواج يك طلاق به ثبت رسيده است»[10]. به گفته اميني، معاون فناوري و انفومارتيك ثبت احوال استان البرز در هشت ماه اول سال 1391، آمار ثبت ازدواج 14هزارو 170 مورد بوده است و در همين مدت طلاق نيز 4 هزار و 78 مورد ثبت شده است[11]آمار فرار از خانه و اعتياد نيز بالاتر از ميانگين كشوري است. جالب است كه رئيس انجمن مددكاري اجتماعي ايران در گفت وگوي اختصاصي با سايت آرمان تاكيد مي كند كه بخش عمده اي از آسيب هايي كه به تازگي بر مجموع آسيب هاي اجتماعي منجر به كاهش ازدواج و افزايش طلاق در اين دو استان منجر شده، ناشي از مشكلات اقتصادي است[12] .
اما كاملا برعكس نظر وي كاملا مشخص است كه مشكلات اقتصادي در تهران و كرج بسيار كمتر از آن شهرهايي است كه مهاجر به اين شهرها فرستاده اند چرا كه اگر اينگونه بود شهري مانند كرج امكان جذب چنين جمعيت عظيمي را در طي مدتي كوتاه نداشت و ايجاد كارخانه هاي متعدد و اشتغال زايي هاي گسترده موجب اين اتفاق شده است. بنابراين همه اين اين مسايل و مشكلات در تهران و كرج بدون شك ريشه در يك مسله مهم و اساسي دارد و آن هم مهاجرت بي رويه به اين شهرها و به ويژه استان البرز است كه با وجود نبود ساختارهاي مناسب يك شهر استاندارد از قبيل شبكه هاي انتظامي منظم و نهادهاي نظارتي و امنيتي، سيستم قضايي مناسب، نبود شبكه هاي مناسب حمل و نقل و نبود معابر مناسب براي رفت و آمد ساكنين اين شهر، فقر سياست هاي فرهنگي و آموزشي و صدها مشكل ديگر رشد يافته است. اما همان طور كه اشاره شد هيچ كدام از اين مسايل نمي توانند پان فارسيسم را از هدفش گمراه سازد. باشد كه تهران و كرج جهنمي باشد براي ساكنان آن كه انواع مشكلات از آلودگي هوا و ترافيک گرفته تا جرم و جنايت و ... اين شهرها را فرا گرفته باشد. ولي به هيچ وجه قابل پيش بيني نيست كه اين خوابي كه سردمداران شونيست براي ملت ترك ديده اند آيا مي تواند مانند تهران، براي شهري مثل كرج، اسلامشهر، شهريار، رباط كريم، ساوجبلاغ، نظرآّباد و ... دوباره تعبير شود و يا نه با توجه به رشد خودآگاهي ملي تركان كه از تبريزو اروميه و اردبيل شروع شده، زنجان را فرا گرفته و به سرعت مي آيد تا تركهاي ديگر مناطق ايران و در راس آنان تهران و كرج و اقمار آنان را نيز فرا بگيرد، گونه اي ديگر تعبير خواهد شد؟!
[1] . تناقضهاي زيادي در رابطه با آمارهاي مركز آمار ايران به ويژه در رابطه با كرج و استان آذربايجان شرقي وجود دارد. مثلا نرخ رشد جمعيت براي كرج 3.5 درصد اعلام شده و ميزان مهاجران وارد شده به اين شهر نيز طبق اعلام همين مركز 303850 است. ولي عملا از با توجه به اين كه از سال 1385 جمعيت اين شهر از ۱۳۸۶۰۳۰ به نزديك دوميليون رسيده است، رشد جمعيت نزديك به ده درصدي را نشان مي دهد. همچنين با توجه به اينكه ميزان رشد جمعيت آذربايجان شرقي0.6%(شش دهم درصد) اعلام شده و از طرف ديگر نيز مهاجران وارد شده به اين استان 209198 نفر ذكز شده است در حالي كه جمعيت اضافه شده به تبريز از سال 1385 تا 1390 به رقم 0.6%(شش دهم درصد) نزديك است نه ميزان مهاجرت اعلام شده. 7 نصرنيوز، 1390
[3] همان 9 همان
 [5] . (روزنامه همشهري ء ۱۴۷۸۵ ء صفحه هويت ء آزاده بهشتي).
 [6] . آمارهاي مهاجرت در سرشماري 1390 به شدت دستكاري شده تا روند مهاجرفرستي آذربايجان و مهاجرپذيري فارسستان را تعديل كند. اين دستكاري از تناقضهاي آماري كه از سوي مركز آمار ايران اعلام شده و در سايت اين مركز وجود دارد، قابل مشاهده است.
[7] . اين آمار از دفترچه هاي بيمه سازمان تامين اجتماعي اين شهر به صورت نمونه گيري به عمل آمده است.
[9] -سايت نياز روز، 20 مهر 1390 6-سايت عصر ايران، 3 اسفند 1390
 [11] . هفته نامه كسب و كار ويژه البرز، سال اول، شماره 01، 9 دی 1391 [
12] . سايت دانشجويان پيام نور، 4 اسفند 1391 منبع: یوردداش
http://www.savalanport.blogspot.de/2013/07/blog-post_1151.html#.Ud_PJG2CAlc

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen