Montag, 29. Juli 2013

نگاهی کوتاه به زبان، تاریخ و جغرافیای آذربایجان


اوغــــور یــولــو

نگاهی کوتاه به زبان، تاریخ و جغرافیای آذربایجان





     نگاهی کوتاه به زبان، تاریخ و جغرافیای آذربایجان

سخن اول:
"اگر در میان مردم حتی یک آدم بیدار وجود داشته باشد، حقیقت هرگز نمی میرد"
"آموختن تاریخ برای هر انسان اجتماعی و هر ملت طالب ترقی و سرفرازی، ضروری و واجب است و هر ملتی که بخواهد به حیات خود ادامه دهد، باید تاریخ خود را بداند"
آذربایجان به عنوان سرزمینی کهن از روزگاران قدیم به عنوان یکی از کانونهای مهم تمدن و فرهنگ، جایگاه ویژه ای در بین تاریخ نگاران جهان داشته و کتابها و مقالات بسیاری در باب تاریخ، زبان و جغرافیای آن به رشته تحریر در آمده است. اما بر خلاف عرف انسانی، اخلاقی و تاریخ نگاری، بررسی تاریخ، فرهنگ، زبان و تحولات سیاسی این منطقه در 100 سال اخیر کاملا مغرضانه بوده و تحت تاثیر عقایدی ضد انسانی در جهت منافع ناسیونالیزم افرطی فارس قرار گرفته است، از این میان کتابهای بسیاری با عقاید سیاسی و ایدئولوژیکی بر تاریخ واقعی آذربایجان سایه افکنده و تاریخ حقیقی این سرزمین را از دید و اندیشه ی مردمان آن و جهانیان مخفی نگه داشته است.
در زمان به روی کار آمدن حاكميت شووينيستي پهلوی توسط دولت استعمارگر انگليس در ایران، تاریخ نگاران (ایرانی و اروپایی) مزدور هیئت حاکمه، شروع به تخريب و تحريف تاريخ ایران خصوصا آذربایجان كردند. تاريخ باستان ايران را كه تاريخ 7000 ساله دارد به 2500 سال تقليل دادند. حاكميت  با خرج ميليون ها دلار از بيت المال اين مملكت، تاریخ، زبان و فرهنگ ملل و ائتنیک های غیر فارس ایران را به نابودی کشانده و تاریخ هخامنشيان را در جهت بنیان نهادن کشوری با عقیده راسیستی یک ملت و یک دولت و یک زبانی را برجسته نمودند.
 در این میان ملتی که بیشترین تحریفها و ستم های مضاعف بر روی تاریخ، فرهنگ و زبان آن انجام شد، ملتی که سابقه درخشانی در خلق تمدن بشری و امپراتوریها و دولتهای متعددی ایفای نقش اساسی داشته اند، ملتی که مانع نفوذ استعمار انگلیس و توسعه طلبی اروپائیان در ایران بودند، ملتی که اکثریت جمعیت ایران امروزی را تشکیل می دهند، ملت تورک آذربایجان بود، که قربانی شدیدترین حملات عقاید افراطی ملی گرایان فارس قرار گرفت.
تاریخ نگاران و ملی گرایان فارس با کنکاشی غیر واقعی و مغرضانه ، ملت تورک آذربایجان را "آذری-آریایی" می نامند و آذربایجانیان را از اعقاب فارسهای پهلوی دانسته و زبان تورکی را زبان وارداتی  به این منطقه قلمداد می کنند. اما بر خلاف عقاید آنها، تورکها، خویشاوندی نزدیکی با تمدن های باستانی ایران دارند و  وارثین امروزی آن تمدن ها بشمار میروند.
در این مقاله با نگاهی اجمالی و به دور از هر گونه ایده سیاسی به تحقیق و کنکاش در تاریخ، زبان، فرهنگ و جغرافیای آذربایجان با تأکید بر محوریت این منطقه از میان کتب و مقالات تاریخ نگاران آذربایجانی از جمله پروفسور محمد تقی زهتابی، پروفسور جواد هیئت و مهندس حسن راشدی، صمد سرداری نیا و... و سایت ها و وبلاگهای اینترنتی می پردازیم.


تشریح نام آذربایجان
سرزمين آذربايجان در طول تاريخ هزاران ساله و پر فراز و نشيب خود با نامهاي مختلفي در تاريخ ثبت شده است. و اين اسامي معمولا از اسامي اقوام  و مللی گرفته شده بود که در آن سرزمين زيسته و دولتهاي مقتدري را در آنجا بوجود آورده بودند.
اسامي که با استناد به اسناد تاريخي ميشود به آن اشاره کرد، از جمله عبارتند از: سرزمين قوتتي ها، هوري ها، سايبيرها، آزها، ماننا، ماد، آتروپاتن، آلبان، آزربايگان و آذربايجان.
اسم امروزي آذربايجان معرب آزربايگان ميباشد که تخمينا از اواخر قرن سوم قبل از ميلاد تا زمان اشغال آنجا توسط اعراب بدان نام خوانده ميشد.
بنابر نظریه اثبات شده ی  دانشمندانی همچون زنده یاد پروفسور محمد تقی زهتابی، مرحوم پروفسور میرعلی سیدوو، پروفسور جواد هیئت، پروفسور نظامی خودی یئو، پروفسور فریدون آغاسی اوغلو، پروفسور نصیب نصیبلی و مهندس حسن راشدی و ... آذربايگان يک کلمه کاملا تورکي بوده و در اصل متشکل ازاجزاي : "آز+ار+بای+گان يا قان معرب شده يعني جان" ميباشد.
ـ "آز يا آس" نام قومي از تورکان قديم ساکن در آذربايجان بوده که در نوشته هاي قديم "اورخون ـ يئني سئي" نامبرده شده است . "بارتولد" تاريخدان معروف روسي وابستگي آزها را با قبايل تورکوش که در منابع آشوري بارها به آنها اشاره شده است را محتمل ميداند.
ـ "ار" داراي منشاء تورکي بوده و به معني جوانمرد، فرد و انسان ميباشد. اين واژه به صورت پسوند به واژه هاي ديگر چسبيده و نام قبايل را بوجود ميآورد(آوارـ خزار يا خزرـ قاجار يا قجر و...) آزر به معني قوم و قبيله اي که بعدها با تغييرهاي مختصري به "هازرـ خازرـ خزر" تبديل شده است.
- "باي" يا "بَي" يا "بيکـ ـ بيگ" به معني غني ، حاکم، رئيس و... از طرفي "بايماق" در تورکي قديم به معني تکامل و پيشرفت ميباشد.
- "گان" در زبان تورکي با قبول تغييرات آوايي به "قان" (و در زبان عرب به جان) مبدل شده و داراي معاني زيادي چون پدر، خاقان و ... ميباشد و نيز "قان" در تورکي علامت فاعلي با تأکيد و مبالغه است (چاليشقان) و بايقان يعني تکامل يافته و بسيار پيشرفته. با توجه به مراتب مذکور، "آزربايگان" به معني "پدر توانگر انسان آز يا آسي" و به بياني ديگر "پدر توانگر مبارک" و آزيهايي که بسيار پيشرفته هستند" ميباشد. تاريخ قومي و نژادي آذربايجان با نژاد و ايل هاي تورک زباني چون سومرها، ايلامي ها، ساويرها، قوتتي ها، اورارتوها، مانناها، ساخاها، کنگرها، مادها، اوغوزها، قیبچاق ها و ... مربوط است.»
در این میان، تاریخ نگاران و محققین آریاگرا نام آذربایجان را فارسی (به معنای سرزمین آتشکده ها و یا بر گرفته از نام آتشکده آذرگشنسب) میدانند و با تاکید بر غیر تورکی بودن نام آذربایجان با استناد به متون، نسخ و مجموعه کتب تاریخی تحریف شده ی عمدی یا سهوی مورخین عرب و اروپایی برای از بین بردن هویت تورکی در آذربایجان تلاش می کنند.



                                                                                               


                                 
جغرافياي تاريخي آذربايجان
حدود و مرزهاي جغرافيايي سرزمين آذربايجان از ديرباز طبق اسناد باقي مانده آشوري، ايلامي، بابلي و...کاملا قابل اثبات است. طبق اين اسناد حدود اين سرزمين از جنوب کوههاي قفقاز تا سرزمين کاسسي ها(کرمانشاه و لرستان امروزي) بوده است. يعني در داخل ايران امروزي علاوه بر مناطق تورکنشين کنوني( استانهاي آذربايجان شرقي و غربي ،اردبيل،زنجان،قزوين، همدان،قسمتهايي از استانهاي مرکزي و گيلان و تهران ..) کل استان کردستان و قسمتهاي اعظمي از استانهاي کرمانشاه و لرستان نيز جزو آذربايجان بوده است.
م.دياکونوو در کتاب "تاريخ ماد" نتيجه گيري مي کند که سرزمين تحت حاکميت آتوروپات زمان حمله اسکندر کبير درست منطبق با مرزهاي دولت ماننا بود و اين سرزمين بعدها آزربايگان ناميده شد.
طبق اسناد قديمي عربي، در صدر اسلام حدود جغرافيايي آذربايجان از شهر دربند در داغستان امروزي تا جنوب استان همدان امروزي بود، در دوران اشغال آذربايجان توسط خلفاي اموي و عباسي نيز جغرافياي ارضي آذربايجان بدون تغيير و از همدان تا دربند باقي مانده بود و تحت نام "مملکت آذربايجان" تحت فرمانروايي يک حاکم عرب اداره ميشد.
در مورد محدوده‌ي جغرافيايي آذربايجان در دوره اسلامي، مدارك زيادي از جغرافي‌نگاران و مورخان وجود دارد. همه اين نوشته‌ها و نظرات كه از دانشمندان و جهانگردان و جغرافي ‌نگاران به نام ارائه گرديده، آذربايجان را تقريباً سرزميني دانسته‌اند كه از شمال به دربند و از جنوب به همدان (لازم به ذكر است كه بعضي از منابع كه ارائه گرديد قسمتي از كردستان را نيز در قلمرو آذربايجان به حساب آورده‌اند. از جمله سيسر يا سنه = سنندج )، و از غرب و شمال غربي به امپراتوري عثماني و از شرق به استان گيلان محدود بوده است كه تقريباً شامل استان هاي كنوني آذربايجان شرقي، آذربايجان غربي، اردبيل، زنجان، قزوين، همدان و قسمتي از استانهاي مرکزي، کردستان، تهران، گيلان و کرمانشاه است. (سنندج = سینان دژ =» سنندج کلمه ای است مرمب از فارسی و تورکی به معنی دژ و قلعه ای که تسخیر شد)
بلعمي از وزراي عهد ساماني كه كتاب تاريخ طبري را ترجمه و تخليص كرده است، در مورد حدود آذربايجان چنين مي‌نويسد: «اول حد از همدان گيرند تا به ابهر و زنگان بيرون شوند و آخرش به دربند خزران و بدين ميانه، هر چه شهرها است همه را آذربايگان خوانند ... راه‌ها به آخر آذربايگان كه از آن جمله بلاد خزران شوند، گروهي بر خشك و گروهي از دريا، كه از هر راهي دربند خوانند و به تازي باب گويند.»
مورخ و دانشمند شهير محمود کاشغري در کتاب ارزشمند "ديوان لغات التورک" که در هزار سال پيش نوشته راجع به سرزمينهاي تورکان، از جمله آذربايجان، معلومات زيادي را ارائه داده و مرزهاي آذربايجان را از قم تا دربند ذکر کرده است.»
رحيم رئيس‌نيا نويسنده كتاب «‌آذربايجان در سير تاريخ ايـران»، به نقشه‌اي اشاره كرده است كه شريف ادريسي (493-560 ق) جغرافي‌دان و نقشه نگار مراكشي در حدود سال 549 ق كشيده است و كنراد مولر آلماني در سال 1928 با الفباي لاتين آن را منتشر نموده است. به نوشته او، شريف ادريسي در نقشه‌اي كه كشيده، اراضي ميان كوه‌هاي قفقاز و كور را – شروان - «‌آردي آذربايجان» (آذربايجان پسين و يا عقبي) و اراضي بين رودهاي ارس و كور را «‌بقيه آردي آذربايجان» و آذربايجان كنوني ايران را «‌بلاد آذربايجان» ناميده است»
در دوران هزار ساله بعد ازاتمام حاکميت اعراب ، آذربايجان بعنوان يک مملکت خودگردان و مستقل در ترکيب امپراتوري هاي تورک غزنوي، سلجوقي، اتابکان ، ايلخانيان، قاراقويونلو و آغ قويونلوها، صفويه، افشار و قاجار بود. آذربايجان در بخشهاي طولاني از اين دوران، مثلا دوران ايلخانيان، قارا قويونلوها و آغ قويونلوها، صفويان تا زمان شاه عباس  و قاجار، خود مرکز قدرت بود و بر ساير قسمتهاي اين امپراتوري ها حاکميت داشت.
اولين اثري که به يک زبان اروپايي در باره اراضي جغرافيايي آذربايجان نوشته شده است، کتابي است به زبان روسي با عنوان "اوضاع سياسي ولايت آذربايجان" که توسط pokovnik S.D. Burnasev (1743-1824) در سال 1793 در شهر Kursk روسيه چاپ شده است. اين کتاب که قبل از اشغال مناطق شمالي آذربايجان توسط روسها چاپ شده است. در صفحه 4 اين کتاب آمده است : در وضعيت امروزي اراضي آذربايجان، از شمال که شروع کنيم به گرجستان چسبيده و در آنجا مناطق Kartli و kaxetiya را دارد، در سمت مشرق به درياي خزر و ولايت گيلان ختم ميشود و در مسافتي نيم روزه از آنجا به عراق عجم در جنوب همدان ختم ميشود از طرف مغرب با عثماني هم مرز است.»
اسناد ذکر شده نشان ميدهد که تا اواخر قرن 18 ميلادي هيچ تغيير اساسي در مرزهاي جغرافيايي و ائتنيکي آذربايجان بوجود نيامده بود ولي بعد از تقسيم شدن آذربايجان به دو قسمت شمالي و جنوبي در سال 1824 به مرور زمان تغييرات زيادي در اين سرزمين باستاني به وقوع مي پيوندد و دو بدنه از هم جدا شده آذربايجان سرنوشتشان جدا از هم شکل ميگيرد و هر دو دچار بلاياي غم انگيزي مي شوند و تغييرات اتنيکي و مرزي را نيز متحمل ميشوند.



           

آذربايجان شمالی: (قوزئی آذربایجان) _ جمهوری آذربایجان
بعد از اشغال شمال آذربايجان توسط روسها ، تزارهاي روس براي رسيدن به آرزوي ديرينه خود مبني بر ايجاد کشوري مسيحي ارمني در قلب جهان تورک که پايگاهي براي روسيه در قفقاز باشد، شروع به تدارک و تهيه زمينه آن کردند. دولت تزاري روسيه، در قرارداد تورکمنچاي ماده اي را گنجانده بود که طبق آن دولت قاجار تعهد داده بود که اسباب مهاجرت ارمني هاي ساکن ممالک محروسه به روسيه را با هزينه خود مهيا کند. و روسيه 40 هزار خانوار از اين ارمنيهاي مهاجر را در شهرها و دهات آذربايجان، خصوصا اطراف شهر کاملا تورکنشين ايروان سکونت داد. لازم به ذکر است که اولين خانوار ارمني، که خانوار مهاجري از شهر مراغه بود، در همين زمان در خانکندي قاراباغ سکونت داده شد. بعدها ارمني هاي فراري از عثماني را نيز در قسمتهاي غرب خاک آذربايجان شمالي مسکون کردند و بتدريج مقدمات تشکيل کشور ارمني را شروع کردند. تا اينکه در سال 1918 ارمنستان در منطقه اي که هرگز ارمني نشين نبود تشکيل شد و اين در حالي بود که در آن زمان نيز بيش از 70% ساکنين پايتخت اين کشور، ايروان، را تورکهاي آذربایجاني تشکيل ميدادند ولي به مرور زمان ده ها هزار نفر از آنها قتل عام شدند و بقيه را هم از آنجا فراري دادند. لازم به ذکر است که ارمنستان کنوني هميشه قطعه اي از خاک آذربايجان و تورکنشين بوده و این کشور به کمک روسیه و دنیای مسیحیت در خاکهای اشغالی آذربایجان تشکیل شده است .
تا سال 1918 آذربايجان شمالي تحت سلطه روسيه تزاري بود تا اينکه مردم آذربايجان به رهبري محمد امين رسول زاده در آن سال موفق به ايجاد جمهوري دموکراتيک آذربايجان شدند و اين جمهوري مستقل، که اولين جمهوري دموکراتيک در جهان شرق بود، در مدت دوسال به پيشرفتهاي عظيمي در ساحه هاي اقتصاد، کولتور، دمکراسي و ...نايل شد. شوونيسم استيلاگر روس که تسلط خود بر چاههاي نفت آذربايجان را از دست داده بود، اين بار که در لباس کمونيسم ظاهر شده بود تاب ديدن آذربايجان آزاد ومستقل را نداشت، به دستور مستقيم لنين ، اين جمهوري در سال 1920 توسط ارتش سرخ به خاک و خون کشيده شد و آذربايجان شمالي دوباره به اشغال روسها درآمد. روسها و ارمنیها بعد از اشغال آذربايجان ده ها هزار نفر را اعدام و بيش از 80 هزار نفر از مبارزين و روشنفکران آذربایجاني را به سيبري تبعيد کردند و همه آنها در آنجا جان باختند.
اراضي جمهوري آذربايجان که در محافل بين المللي آن زمان به رسميت شناخته شده بود، بيش از 135 هزار کيلومتر مربع بود، و بعد از اشغال دوباره توسط روسها ، دوباره با تهديد و زور توسط لنين و استالين تجزيه شده و به ديگران بخشيده شد، شهر دربند به روسيه ، بورچالي را به گرجستان و زنگه-زور و گؤيچه ماهالي را به ارمنستان دادند بطوري که اراضي آذربايجان به 86600 کيلومتر مربع تقليل يافت، که مساحت امروزه جمهوري آذربايجان را تشکيل ميدهد.  بعد از فروپاشي شوروي و استقلال دوباره آذربایجان شمالی نيز روسهاي سلطه گر دست از سر آذربايجان برنداشته اند و بيش از 20% خاک آذربايجان را به اشغال ارمنيهاي داشناک در آورده اند.

آذربايجان جنوبی: (گونئی آذربایجان) _ آذربایجانِ ایران
بعد از اشغال شمال آذربايجان توسط روسها، آذربايجان جنوبي تا انقراض سلسله قاجار به صورت مملکت خودگردان با حفظ خاکهاي تاريخي خود در ترکيب ممالک محروسه قاجار به حيات خود ادامه داد، اما جدا شدن قسمت شمالي آن، ضربه شديدي بود بر پيکر آذربايجان کهن و روحيه مردم غيرتمند آن، و همچنين باعث تضعيف نفوذ و موقعيت تورکها و آذربايجان در ممالک محروسه قاجار شد. سرزمينهاي تحت حاکميت قاجار "ممالک محروسه قاجار" ناميده ميشد و از چهار مملکت مستقل و کاملا خودگردان، آذربايجان؛ خراسان و ... و چند ايالت، گيلان و... تشکيل شده بود.
دولت استعمارگر انگليس که موفق به تحميل قرارداد ننگين 1919 بر دولت قاجار نشده بود و از پيشرفت نتايج مشروطيت و شروع نهادينه شدن دمکراسي و همراهي احمد شاه با اين روند، شديدا نگران بود، با ترتيب دادن کودتايي در سوم اسفند سال 1299 نوکر و دست نشانده خود، رضا پالاني، مهتر سابق سفارت انگليس در تهران، را بر اريکه قدرت نشاندند و حاکميت را به اقليت فارس منتقل کردند. طبق يادداشتهاي آن زمان، فقط 8% جمعيت ممالک محروسه را اقليت فارس که تا آن زمان تاجيک ناميده ميشدند، تشکيل ميدادند. با شروع حکومت دست نشانده رضا پالاني ممالک محروسه دربست در اختيار انگليس قرار گرفت. رضا پالاني در طول حکومت 20 ساله خود با کمک انگليس، مشروطيت و مظاهر آن را کلا نابود و حکومتهاي خودگردان ممالک محروسه را با وحشيانه ترين روشها از بين برد و يک حکومت مرکزي منسجم قابل کنترل انگليس را به وجود آورد. يکي از اهداف انگليسي ها از به روي کار آوردن رضا پالاني از بين بردن حاکميت و نفوذ تورکها در ممالک محروسه بود. انگليسي ها صدها سال با تورکهاي عثماني، تورکان حاکم در هند، قاجار و... در نزاع بودند، و با توجه به سابقه تاريخي تورکان در خلق امپراتوري ها، در همه جا سعي ميکردند تا نفوذ تورکها را کم کنند تا آنها نتوانند زماني دوباره متحد شده و منافع استعمارگران غرب را تهديد کنند. علاوه بر آن در ممالک محروسه قاجار اين تورکان بودند که سرسختانه در مقابل نقشه هاي سلطه گرانه انگليس مي ايستادند، مثلا قشقايي ها در جنوب، کلنل محمد تقي خان پسيان در خراسان، شیخ محمد خياباني در آذربايجان و ... و همچنين همه ايده هاي آزادي خواهي، سوسياليستي و ضد استعماري نيز، که در تضاد با اهداف امپرياليستي انگليس بود، هميشه از طرف تورکان مطرح ميشد، مثلا انقلاب مشروطيت، نهضت خياباني، و...
لذا تورک ستيزي و محو آذربايجان مهمترين وظيفه اي بود که بر عهده رضا پالاني گذاشته شده بود. همه نقشه ها توسط انگليسي ها و ایدئولوژیستهای پان فارسیسم کشيده ميشد و رضا پالاني آنها را اجرا ميکرد. بعد از انحلال سلسله قاجار، ممالک محروسه قاجار به ممالک محروسه پهلوي تغيير نام داده شد و بعد از چندين سال جنگ بر عليه حکومت هاي خودگردان ممالک محروسه، و از بين بردن آنها، در سال 1936 اسم "ايران" را که از لابلاي افسانه هاي شاهنامه پيدا کرده بودند بر روي ممالک محروسه گذاشتند.
براي هويت زدايي از تورکان ، زبان فارسي را که زبان مردم اقليت بود رسمي کردند، آموزش به زبان تورکي را ممنوع، آثار باستاني تورکان را نابود، چاپ و داشتن کتب تورکي را ممنوع؛ تاريخ تورکان و ايران را کلا جعل و صدها کار غير انساني ديگر در اين راستا انجام دادند. مملکت آذربايجان را به استانهاي مختلف تقسيم و اسم آذربايجان را از روي آنها برداشتند تا کلا اسم آذربايجان از ذهن تورکان زدوده شود. انگليسي ها ايدئولوژي موهوم و بي اساس آرياگرايي را نيز از همين دوران وارد ايران کردند، و با اجير کردن دهها مزدور، براي قوم موهوم آریایی تاريخي 2500 ساله با شکوه! نویسانده و در جهت ضدیت با دین مبین اسلام، عقاید زرتشتی گری را برجسته نمودند تا به حاکميت نامشروع و دست نشانده آنها مشروعيت تاريخي درست کنند.
رضا پالاني پس از بوجود آوردن يک حکومت مرکزي مستبد، بدستور اربابانش تقسيم اداري کشور را عوض کرد. در تاريخ 16/8/1316 به موجب قانون مجلس رضا شاه، تقسيمات کشور و همچنين اسامي تاريخي ايالات حذف و کشور ايران به شش استان شمال غرب، غرب، شمال، جنوب، مکران و شمال شرق تقسيم مي شود. کوتاه مدتي بعد در آذرماه همان سال با تجديد نظر در تقسيمات سابق، کشور ايران به ده استان تقسيم شده و بصورت مضحکي بر اساس شماره هايي از يک تا ده نام گذاري مي شود. تبريز مرکز استان سوم و اورميه مرکز استان چهارم شده حدود آذربايجان و نام آذربايجان بطور کامل از نقشه کشور حذف مي شود. در اين تقسيم بندي اردبيل جز استان سوم است. 
اما اين تقسيم بنديها و نامگذاريهاي مغرضانه بغير از دوران پر افتخار جمهوري خود مختار و فرقه دموکرات آذربايجان تا سال 1339 ادامه مي يابد. در اين سال استانهاي سوم و چهارم با نامهاي آذربايجان شرقي و غربي ايجاد مي گردد. در کل کشور ايران به 13 استان و 8 فرمانداري کل(بعدا 11 فرمانداري کل) تقسيم مي شود. در تقسيمات جديد اگرچه برخي از شهرهاي آذربايجان( اراک، ساوه، سونقور، بيجار، قوروه، انزلي و...) به استانهاي مجاور داده مي شود و همدان را از پيکره آذربايجان جدا و به فرمانداري کل تبديل ميکنند اما خوشبختانه استانهاي آذربايجان شرقي و غربي از تيغ پان آريایيسم پهلوي تا حدي در امان مي مانند. در اين تقسيم بندي استانهاي اردبيل و زنجان جز استان آذربايجان شرقي هستند. در اين ميان آستارا که قبلا بخشي از شهرستان اردبيل بود خود در سال 1337 به يک شهرستان تبديل شد. اين شهر کاملا آذربايجاني در کمال ناباوري، در سال 1350 از آذربايجان شرقي جدا و به گيلان واگذار گرديد. با جدا شدن آستارا از اردبيل ارتباط آذربايجان با درياي خزر بطورکامل قطع شد و تمام سواحل غربي درياي خزر به گيلان واگذار گرديد. به اين ترتيب آذربايجان تنها بندر خزرياني خود را از دست داد واز همه عوايد گمرکي، توريستي، شيلات ... که متعلق به اين بندر بود محروم شد.
بتدريج زنجان نيز فرمانداري کل شده همراه ديگر فرمانداريهاي کل يازده گانه تا سال 1357 به استان تبديل مي شود. در اين مدت اردبيل نيز در حال طي کردن پروسه تبديل شهرستان به فرمانداري کل بود که به دليل بروز انقلاب اين روند متوقف شد.
متاسفانه تقسیم بندی خاک آذربايجان بعد از پیروزی انقلاب اسلامی  نیز ادامه يافت. اول قزوين از زنجان و بعد در سال 1372 اردبيل از آذربايجان شرقي جدا شده و به استانهاي مستقل تبديل و نام ابدي آذربايجان از روي آنها حذف گردید. بد نيست اشاره اي هم به تقسيم استان خراسان بکنيم که به 3 استان تقسيم کردند ولي اسم تاريخي خراسان را بر روي هر سه استان باقي گذاشتند. در مجموع شهرهای زنجان، همدان، قزوين، سونقور، بیجار، قروه، ساوه، قم، کرج، نظر آباد، اشتهارد، بوئین زهرا، آبیک، شهریار و... مناطقی هستند که به مرور از پیکره آذربایجان جدا شده اند.

                                                                                           



تاریخ و زبان مردم آذربایجان
آذربایجان را دروازه مشرق زمین نامیده اند و این سخن حاکی از اهمیت سوق الجیشی این منطقه می باشد، این موقعیت حساس سبب گردیده که آذربایجان محل وقوع رخدادهای بسیار تاریخی گردد. آذربایجان از مناطق زرخیزی است که یکی از تمدن های باستانی و درخشان  بشریت در آن تکوین یافته است. به گمان قوی، این سرزمین توأم با اراضی حاشیه مدیترانه و شمال آفریقا، مناطقی بودند که نیاکان بشر در آنجا زندگی کرده اند و در این نواحی، انسان به صورت یک واحد اجتماعی تشکل پیدا کرده است. جای جای آذربایجان، هر کدام نمایشگاه تاریخ، فرهنگ، علم و ادب و هنر چندین هزار ساله ی این مرز و بوم است. همچنین آذربایجان را می توان محل پیدایش کشاورزی و دامداری نام برد.
در دوران پیش از ظهور اسلام، قرن های متمادی آذربایجان، محل زندگی اقوام و ملل بافرهنگی بوده که خالق تمدن های پیشرفته ای بوده اند که زبان شان از گروه زبان های اورال آلتاییک و التصاقی و پروتو تورک بوده است. پس از ظهور اسلام نیز اکثریت قریب به اتفاق سلسله های حاکم را تورک ها تشکیل داده اند.
در مورد ملتهايي كه قبلاً در آذربايجان زيسته‌اند مي‌توان به سومئرها، ايلاميها، هیتی ها، هوري‌ها، آراتتاها، كاسسي‌ها، قوتتي‌ها، لولوبي‌ها، اورارتوها، ايشغوزها (ایچ اوغوزها یا ايسكيت‌ها)، مانناها، گيلزان‌ها، كاسپي‌ها و... اشاره كرد كه زبان تمامي آنها التصاقي و جزو خانواده زبانهاي توركي بوده است.
از اين ميان سومئريها، ايلاميها و هوري‌ها اقوامي بودند كه اولين تمدنهای بشری را بنا نهادند. بسیاری از مورخین بر این عقیده اند که اولین مهاجرت بشری از این منطقه در حدود 30 تا 40 هزار سال قبل از میلاد به آسیای مرکزی و اطراف کوههای آلتای که بعد از آذربایجان خواستگاه  دوم اقوام تورک است، صورت گرفته و تاکید می کنند که مهاجرت و بازگشت این اقوام به موطن اصلی خود یعنی آذربایجان حدود 7000 سال پیش از میلاد تا هزاره اول بعد از میلاد صورت گرفته است.
با توجه به كتب ارزشمندي از دانشمندان بزرگی همچون  پي‌يئرآميه، پروفسور نظامی خودی یئو، پروفسور دكتر زهتابي و ... مي‌توان به صراحت گفت كه آذربايجان از حدود هفت هزار سال قبل جايگاه تمدنهاي نامبرده مي‌باشد. در اين خصوص نيز چندي پيش يك هيأت باستانشناسي آمريكايي – ايراني در تپه حسنلو به كشفهاي ارزشمندي دست يافتند. رهبر اين هيأت (رائبرت دالسون) بعد از تحقيقات فراوان، تاريخ اين منطقه را به ده دوره تقسيم كرد كه اولين دوره حدود 6000 سال قبل از ميلاد و چهارمين دوره مربوط به 1300 سال قبل از ميلاد تا 800 سال قبل از ميلاد مي‌باشد. كه اولين دوره مربوط به هوريها و آخرين دوره مربوط به مانناها مي‌باشد.

*تورکهای باستان یا پروتو تورک که دولتهای متعددی را در آذربایجان پدید آوردند:

1-سومئری ها: تاریخ ورود سومئریان به سرزمین آذربایجان و بین النهرین دقیقا معلوم نیست، ولی بر اساس کاوشهای باستان شناسان، سومئریان حدودا ۴۵۰۰ سال ق.م اولین تمدن درخشان بشری را پایه گذاری کردند و دولت شهرهای با شکوهی چون اور، اوروک، نیپور، کیش، لاقاش، اوریدو و... بنا نهادند، لازمه ایجاد چنین تمدنی اینست که سومئریان حداقل ۵۰۰ سال قبل از بوجودآوردن دولت شهرها، در منطقه حضورداشته باشند یعنی می توان گفت سومئریان 5000 سال قبل از میلاد در آزربایجان و بین النهرین بوده اند. این باور که چرا سومئریان را اولین قوم تشکل یافته میخوانند چند علت دارد. ابتدایی ترین و برترین آثار کشاورزی که نشانهٔ زندگی اجتماعی آنان است، وجود شهرهای مستقل و ابزار سازی و دانش استفاده از فلزات، خط و نوشته که مهم ترین اختراع بشری است (خط سومئریان میخی بوده و حدود ۴۵۰۰  تا ۵۰۰۰ سال قدمت دارد)، و داستان "قیل قمیش" یکی از حماسه های اساطیری تورکان سومئر می باشد.
2- ایلامی ها: ایلامیان شاخه ای از اقوام التصاقی زبانی بودند که در حدود ۵۰۰۰ سال قبل از میلاد از آسیای میانه از راه آذربایجان به مناطق جنوب بین النهرین و حاشیه خلیج بصره ی امروزی کوچ کردند. ایلامیان در جنوب غرب ایران امروزی ساکن شدند. و بعد از چندین قرن موفق به ایجاد تمدن بزرگی به نام ایلام شدند و دولت عیلام نزدیک به سه هزار سال دوام یافت.
ایلامیان تقریبا همزمان با سومئری ها دولتشان را که شامل خوزستان(عربستان)، اطراف کوههای بختیاری، لرستان و ...   بود تشکیل دادند، پایتختشان شوش بود و اهواز و خایدالو(خرم اباد) از شهرهای مهم شان بود. ولی بعدا سرزمین تحت سلطه شان را تا نواحی مرکزی و شرقی ایران گسترش دادند.
3- هیتیت ها: اقوام التصاقی زبانی بودند که در غرب آذربایجان در ترکیه امروزی در 1700 قبل از میلاد تمدن با شکوهی بنیان نهادند.
4- هوری ها (میتانی): جايگاه اصلي هوريها در هزاره 3 و 4 ق.م در آذربايجان و مناطقي از قسمتهاي شمالي زاگرس و كوههاي توروس بود. همچنين از ربع سوم هزاره قبل از ميلاد (2400 سال قبل از ميلاد) سند نوشته‌اي بدست آمده كه با الفباي اككد و به زبان التصاقي هوري بوده كه اين سند متعلق به يكي از پادشاهان هوري بنام تيشاري مي‌باشد و نيز نام يكي ديگر از پادشاهان هوريها به نام ساشانار كه در 1450 سال قبل از ميلاد حكومت می كرده نيز معلوم است.
5- كاسسي‌ها: درست است كه كاسسي‌ها در آذربايجان نبودند ولي در همسايگي آنها مي‌زيستند. و تقريباً 3000 سال قبل از ميلاد مابين ايلام و مناطقي از آذربايجان ساكن بودند و به دليل همزباني و ارتباط سياسي، فرهنگي، اجتماعي تاثير زيادي در تاريخ آذربايجان داشته‌اند.
6- قوتتي‌ها و لولوبی ها: قوتتی ها در 2800 سال قبل از ميلاد و لولوبي‌ها 2500 سال قبل از ميلاد در شرق و جنوب درياچه اروميه و قزوين و همدان ساكن بوده و حكومت كرده‌اند.
7- اورارتوها: 1000 سال قبل از ميلاد در آناتولي و پيرامون درياچه وان و در آزربایجان در نواحی كوههاي زاگرس و اطراف درياچه اروميه و شهرهاي ماكو و نخجوان امروزي صاحب تمدن بوده‌اند.
8- مانناها: در اوايل عصر 19 قبل از ميلاد، قبايل مانناها با به هم پيوستن، دولت بزرگي در آذربايجان به وجود آورده و حكومت كرده‌اند.
9- مادها: كه اولادهای قوتتی‌ها و لولوبي ها بودند  670 سال قبل از ميلاد با اعتلاف با مانناها حكومتی قدرتمند به وجود آوردند كه همدان، اراك، ساوه، زرند، سونقور، كاشان، قم ، قزوين ، زنجان و ... تحت حاكميت آنها بوده.
10- بون تورکلر: یا "بون تورک"ها در سده چهارم قبل از میلاد در آذربایجان و سرزمین های مجاور آن می زیسته اند. به گفته "میر علی سیدوو" مورخ آذربایجانی در کتابی بنام "کارتلینی نین مراجعتی" قید شده است که وقتی اسکندر پسران "لوتا" را به فرار وا داشت با "بون تورک"های خشمگین مواجه شد. آنان در سواحل رود کور می زیستند و در چهار شهر سکونت داشتند و "بون تورک" و یا "بون توروگ"ها نامیده شده اند. محقق گرجی "ی.س.تاکایشیویلی" این قبایل را تورک دانسته می نویسد:«بون تورک ها یا تورکان و یا تورانیانند»، آکادمیسین مار "بون تورکها" را به معنی "تورکان محلی" دانسته است. برخی دیگر از محققان نیز این نام را "هون تورک" دانسته اند. گرجی تفاوتی میان "بون تورک"ها و قیپچاق"ها نمی بینند. این امری کاملا طبیعی است چرا که زبان ،عادات و رسوم، اعتقادات دینی، شیوه زندگی و… این هر دو قوم یکی بود. هر دوی این اقوام تورک بودند.
11- اشکانیان که قبل از به روی کار آمدن دولت ساسانی در آذربایجان و دیگر نواحی ایران نزدیک به 480 سال حکمرانی کردند از اقوام تورک بودند.
واما در مورد زبان، در ارتباط زباني مادها و سومئری ها دياكونوو در فصل 42 كتاب خود مي‌نويسد كه در ليست نامهاي شاهان ماد يعني قوتتي‌ها، به نامهايي بر مي‌خوريم كه در ليست نام شاهان سومئر مي‌باشد.
از ديگر همسايگان مادها كه همزمان با آنها بوده و زبان هردوي آنها از يك خانواده مي‌باشد مي‌توان به "ايشغوزها- ایچ اوغوزها (اوغوزهای درونی و بومی)" و "ساخاها" اشاره كرد كه در قرنهاي 7 و 8 قبل از ميلاد در قسمتهايي از آذربايجان زندگي كرده‌اند.
آنچه كه امروزه  شايع شده که مادها  قبیله ای بودند كه به اصطلاح از ساير آريائيها جدا شده و در آذربايجان ساكن شده‌اند بر خلاف این عقیده منابع آشوري از قرن هفتم تا قرن نهم قبل از ميلاد نه تنها براي احياي تاريخ باستان آذربايجان كافي است بلكه جزئيات مهمي را نيز روشن مي‌سازد. با تغيير و تحولات در اوضاع سياسي آن روزگار در آذربايجان، هفت قبيله آذربايجان باستان كه قبلاً جزو اتحاديه ماننا و اورارتو و ساكايي بودند اتحاديه‌اي تشكيل دادند كه بعدها يونانيان باستان آنها را ميديا آنچه ما، ماد مي‌ناميم ناميدند.  مطالعه زبان، نامهاي شهرها و ولايات ماد نشان مي‌دهد كه آنان آريايي نيستند بلکه به اقوام وملل التصاقی زبان و پروتو تورک متعلق اند.

*تورکهای نوین یا تورکهایی که در سده های آغازین میلادی و بعد از ظهور اسلام و یا مسلمان شدن، دولتهایی را در آذربایجان و دیگر نواحی بوجود آوردند:
1- تورکان هون به همراه تورکان قبچاق از سده های اول تا پنجم میلادی در آذربایجان و دیگر نواحی قاره آسیا و اروپا دولتهای متعددی تشکیل دادند.
2- ساویرها یا سوبارها در قرن پنجم میلادی در آذربایجان تحت حاکمیت گؤی تورکها قرار گرفتند و در قرن هفتم امپراتوری با شکوهی بنیان نهادند.
3- آوارها که در اروپای شرقی تشکیل دولت داده بودند در قرن ششم میلادی در تشکیل دولتهای آذربایجانی نقش عمده ای داشتند.
4- تورکان خزر که در قرون هفتم در آذربایجان دولت تشکیل دادند.
5- خلج ها گروهی نزدیک به تورکان اوغوز بودند که در سده هشتم میلادی وارد آذربایجان شدند.
6- اوغوزها مجموعه ی بزرگترین قبایل تورک بودند که از سده های یازدهم میلادی امپراتوریهای بزرگی را در آذربایجان و سراسر آسیا بنیان نهادند.
امپراتوریهای بزرگ غزنوی، خوارزمشاهی، سلجوقی، جلایریان، اتابکان، ایلخانیان، تیموریان، آغ قویونلو و قارا قویونلو، صفوی، عثمانی، افشار و قاجار از قبایل 24 گانه تورکان اوغوز بودند. و نیز از دیگر امپراتوریها و سلسله های تورک نژادی که در آسیا و اروپا و شمال آفریقا شکل گرفت می توان به امپراتوری توکیولار، کی تان لار، خاتای لار، قارا خاتایلار، اورخون، خالخا، توفالار، هشترخانلی لار، اونقوتلار، هون (شرقی-غربی)،گؤی تورک(شرقی-غربی)، اویغور، جاغاتای، قیرغیزلار، قاراخانلی لار، بولقارلار، ماجارلار، آلتین اوردو، قیزیل اوردو(قیپچاق)، پچنک لر، سونقارلار، قالموق لار، تاتارلار، شیبانیلر، ممالیک مصر و بابوریان هند  اشاره کرد.

زبان ادبی نوین تورکی با اوج قدرت یابی اوغوزها در منطقه و آذربایجان، شکل گرفت و بسیاری از متون، اساطیر و شاهکارهای تورکی از جمله حماسه دده قورقود در زمان اوغوزها خلق شد.

پادشاهان بزرگ و کشورگشایان معروف مشرق زمین از جمله تومروس آنا، بومین خان، بیلگه خاقان، کول تیگین، کاپقان خان، تونیوکیوک، مته خان، آتیلا هون، آلپ تیگین، سوبای تیگین، آلپ آرسلان، قیزیل آرسلان، سلطان محمود غزنوی، ارتوغرول، بابورشاه، امیر تیمورخان، بورلا خاتون، تورکان خاتون، عرب زنگی خاتون، نایمان خان، گیوک خان، باتو خان، سورقاقوتانی خاتون، راضیه سلطان، بئرکه خان، اوزون حسن، شاه اسماعیل خاتایی، سلجوق بیک، چاغری بیک، سلطان سانجار، آدسیز، عثمان بیک غازی، ایلدیریم بیک، سلطان محمد فاتح، سلطان سلیمان قانونی، سلطان سلیم، قیلیج آرسلان، اولجایتو، اولوغ بیک، ملکشاه، جهانشاه، قارا یوسف، اکبر شاه، جهانگیر شاه، شاه جهان، آی بگ، بای بارس، نادرشاه افشار، آغا محمد خان و ... که همگی تورک و اغلب از قبایل اوغوزها بودند.
شعرا و دانشمندانی همچون محمود کاشغری، یوسف خاص حاجب، یونس امره، ادیب احمد یوقنه کی، احمد یسوی، مولانا جلال الدین محمد بلخی، امیرعلی شیرنوایی، خاقانی، فضولی، عمادالدین نسیمی، صائب تبریزی، نظامی گنجوی، ابن سینا، ابو ریحان بیرونی، موللا نصرالدین، سکاکی، حسین بای قارا، صفی الدین اورمولو، عبدالقادر مراغه ای، سید عظیم شیروانی، ابوالقاسم نباتی، حبیبی، نصیر باکویی، حسن اوغلو، قاضی برهان الین، قاضی ضریر، تیلیم خان، خورشید بانو ناتوان، علی اکبر صابر، میکاییل مشفق، معجز شبستری، ملا پناه واقف، حیران خانیم، حسین جاوید، بولود قاراچورلو، صمد بهرنگی، بختیار واهابزاده، علی فطرت، حبیب ساهر، احمد جواد، امین عابید، دکتر بهزاد بهزادی، عوذیر حاجی بیکلی، محمدحسین  شهریار، غلامحسین ساعدی، پروفسور محمدتقی زهتابی، محمد علی فرزانه، محمد آراز، خلیل رضا اولو تورک، نصرت کسمنلی، دکتر جواد هیئت، مهندس حسن راشدی، دکتر حسین گونئیلی، پروفسور نظامی خودی یئو، دکتر حمید نطقی، مهندس اسماعیل هادی، صمد سرداری نیا، علی تبریزلی، دکتر حسین محمدزاده صدیق و ... و قهرمانانی مانند آلپ ارتونقا، اوغوزخان، بابک، کوراوغلو، قوچاق نبی، نگار خانیم، هجر خانیم، کاظیم خان قوشچو، ستارخان، زینب پاشا، سریه خانیم، محمد امین رسولزاده، شیخ محمد خیابانی، میر جعفر پیشه وری، فریدون ابراهیمی، ابولفضل ائلچی بیک و ... از مفاخر جهان تورک و آذربایجان بشمار می روند.


بعد از آشنايي با تعدادي از اقوام و حكومتهاي آذربايجان، اينك به بررسي نوع زبان آنها مي‌پردازيم.
طبق تقسيم بندي متخصصان زبان‌شناس، كل زبانهاي موجود در دنيا به چهار شاخه تقسيم بندي مي‌شود:
1- زبانهاي پیوندی، التصاقي یا اورال آلتاییک: در این نوع زبانها "ریشه کلمه یا مصدر فعل" تغییر نمی کند و با افزودن پسوند به آن "کلمه و فعل جدید" ساخته می شود. زبانهای سومئری، ایلامی، اورارتویی، ماننایی، تورکی، فنلاندی، ژاپنی، اسکیمویی، مغولی، کره ای، مجاری و منچوری و زبان سرخ پوستان آمریکا از این گروه شمرده می شوند.
2- زبانهاي تحليلي یا هند و اروپایی: در اين گروه زباني "لغات ريشه" ضمن حفظ معني اصلي خود، در جايگاههاي مختلف گرامري به اشکال گوناگوني درمي آيد. از این زبانها می توان زبانهای هندی، پشتو، فارسی، پهلوی، کوردی، روسی، ارمنی و انگلیسی و دیگر زبانهای اروپایی را نام برد.
3- زبانهاي هجايي: در اين قسم زبان ها، كلمات تنها يك هجاي تغيير ناپذير است كه بر اوّل يا آخرآن پيشوند يا پسوند افزوده نمي شود و حالات كلمات يعني وظايف آن ها را در جمله با پس و پيش كردن آن ها مي فهمانند از این گروه می توان به زبانهی چینی و تبتی و سیامی اشاره کرد.
4- زبانهای قالبی: در این زبان ها "ریشه ی کلمات" در قالب های مختلف صرف می شود. در هنگام صرف ریشه در قالب های مختلف عناصر ریشه از هم جدا می شوند. از این گروه می توان زبانهای آرامی، بابلی، عربی، عبری و آشوری را نام برد.
حال با توجه به اين تقسيم‌بندي و با توجه به اسناد تاريخي و علمي به بررسي نوع زبان اقوام ساكن در آذربايجان مي‌پردازيم.
طبق تحقيقات هومئل زبانهاي ايلام وسومئر از يك پايه و جزو زبانهاي اورال- آلتايي (التصاقي) مي‌باشد.  زبانهاي هوري و لولوبي نيز نه تحليلي و نه هجايي بوده، بلكه آنها نيز جزو زبانهاي التصاقي مي‌باشند.
همچنين طبق نظريه ماراك دئميكين (آكادئميكين) زبان كاسسي‌ها، سومئری ها، ايلامي‌ها، قوتتي‌ها، مادها و مانناها نيز التصاقي بود.زبانهاي قوتتي‌ها، لولوبي‌ها همانند بوده و با زبانهاي اورارتوها و هوري‌ها خويشاوند مي‌باشند.
و نیز اپرت باستان شناس فرانسوي نيز بر توركي (التصاقي) آلتايي بودن زبان مادها اشاره مي‌كند. در جايي ديگر دياكونوف مي‌نويسد زبان اشكانيان نيز همانند زبان مادها و از خانوادة زبانهاي التصاقي بوده كه در صورت مقايسه تحقيقات اپرت و دياكونوف مي‌توان به تورك بودن اشكانيان نيز پي برد. بدين ترتيب است كه از 7000 سال تا 2500 سال قبل يعني مدت 4500 سال به طور مطلق در منطقه جغرافيايي آذربايجان تنها و تنها اقوام التصاقي زبان (تورك) زندگي و حكومت كرده‌اند . همچنين اگر تاريخ بعد از 2500 سال قبل از ميلاد را بررسي كنيم باز آذربايجان در بيشتر مقاطع تاريخي مستقل از حكومت‌هاي ديگر منطقه بوده، به طوريكه در زمان هخامنشيان آذربايجان در مقابل هجوم آرياييها سرفرود نياورده و تا سرنگوني اين حكومت، تمام فرهنگها و آداب و سنن و زبان خود را حفظ كرده همچنين در تاييد گفته بالا می‌توان به كشته شدن كورش، شاه هخامنشيان توسط ملكه آذربايجان (تومروس) اشاره كرد.
در زمان سلوكيان نيز كل آذربايجان مستقل از حكومت سلوكيان بوده و اسكندر نتوانست آذربايجان را به تصرف درآورد. و در اين مورد استرابو جغرافيدان يوناني مي‌نويسد: در زمان حمله اسكندر، سرداري بنام آتوروپات آذربايجان را از چنگ اندازي اسكــندر محفوظ نگهداشت.
در زمان ساسانيان نيز آذربايجان مستقل بوده و حتي بعد از شاپور دوم، ساسانيان با هيتيت‌ها (هياطله) پيمان اتحاد بستند تا در شمالغرب  با روم بجنگد. بعد از اسلام نيز توركان اوغوز كه شمشير اسلام ناميده مي‌شده‌اند، در آذربايجان، خاورمیانه و آسیا و قسمتهایی از اروپا و شمال آفریقا  حكومتها و امپراتوریهای قدرتمندي بنا كردند. همانطور که قبلا ذکر شد حكومتهايي كه در آذربايجان و گاهي در دیگر مناطق خاورمیانه و غرب آسیا تشکیل شدند از جمله غزنويان، سلجوقيان، خوارزمشاهيان، اتابكان، تاتارها، قیبچاق ها، آغ ‌قويونلوها، قارا‌قويونلوها، صفويان، افشاريان و قاجارها و ... تماماً تورك زبان (التصاقي) مي‌باشند.
در مورد توركي بودن زبان مردم آذربايجان اسناد و مدارك بسيار زيادي موجود است، مثلاً: ديونيوس پريگت جغرافي‌نگار و شاعر يوناني صده ی چهار ميلادي تورك زبانان را ساكن اصلي اين منطقه مي‌داند و نيز محمد عوفي در ذكر خلافت عمربن عبدالعزيز كه از سال 99 تا 101 هجري ادامه داشت، از قيام بيست هزار تورك آذربايجاني سخن مي‌گويد.
همچنين اخبار موثّق عبيدبن‌شريعه جرهومی كه شخص معمّر و محترم در دربار اموی بوده در حضور معاويه سخن مي‌گويد: (آذربايجان از سرزمين توركان است) و اين خبر را طبری و به نقل از او بلعمی و حمزه اصفهانی و ابن اثير در كتابهاي تاريخ بلعمي، تاريخ طبري، تاريخ پيامبران و الكامل گزارش كرده‌اند كه از متون معتبر اسلامي به شمار مي‌روند.
از ديگر محققاني كه آذربايجان را به عنوان سرزمين توركها نام مي‌برند مي‌توان : ژ. اوپر، قرتيز هومئل، ا . م . محمد اوو، ت.حاجي يئو، گ.ا.مليكشويلي، ع .دميرچي‌زاده، تيمور پيرهاشمي، يامپولسكي، ي.ك. يوسف‌اوو، يومينوس، وروشل گوگازيان، زكي وليد دوغان، پروفسور دكتر محمد تقي زهتابي، دکتر جواد هیئت، مهندس حسن راشدی و دهها محقق و دانشمند را نام برد.
در اين ميان بهتر است به نظر يامپولسكي نيز اشاره كرد كه مي‌گويد: توركها در اطراف درياچه اورميه زندگي مي‌كنند و آشوريها آنها را توروك "türük" (يامون توروك به معني توركهاي نيرومند) نام برده‌اند و در سنگ نوشته‌هاي اورارتوئي هم سخن از قومي بنام توريخي رفته كه در آذربايجان مي‌زيستند. (اوايل هزاره قبل از ميلاد) و مي‌گويد توروكها يا توريخي‌ها همان توركها هستند.
زبان امروزی تورکی که مردم آذربايجان به آن صحبت می کنند، شاخه ای از خانواده  بزرگ زبانهای تورکی "Turkic languages" است.
خانواده زبانهاي تورکی اشتراکات خيلی نزديکی به يکديگر نشان مي دهند. اين همانندی  در عرصه آواشناسی، مورفولوژی (تحولات لغوی) و ساختار نحوي آنهاست. در بين اين زبانها تنها زبانهاي چوواش و ياقوت با ديگر خانواده زبانهاي تورکي تفاوت قابل توجه دارند. نزديکترين سوابق مکشوفه زبانهای تورکی در کنار رودخانه اورخون در مغولستان و نيز دره رودخانه يئني سئي در روسيه مرکزي و جنوبي است که به قرن 8 برميگردد." (کتیبه سنگی "گول تیگین"، کتیبه اولوکم، کتیبه های کوههای آلتای، سنگ نوشته های 3000 ساله مکشوفه در کنار رود آراز و همچنین کتیبه هایی  در اهر و مشکین شهر، کتیبه های ایسسی گؤل، تالاس، بیلگه خاقان، سنگ نوشته های قوبوستان، کلبجر، قازاخ، ناخجیوان و ... که با خط و الفبای تورکی باستان و قدیم "رونیک" و اورخون نگارش شده اند).
همچنین کتیبه های سومئری و ایلامی با خط میخی و مجسمه های ساخته شده به دست آنها کهن ترین آثار فرهنگی تورکی هستند که در موزه های ایران نگهداری می شوند، که متاسفانه هیچ گونه اجازه ی پژوهشی بر روی آنها صادر نمی شود.
صنایع و هنرهای نقاشی (مینیاتور و...)، شیشه سازی، سرامیک سازی، نساجی، پارچه بافی، کاشی کاری، قالی بافی، گلیم بافی، جاجیم بافی، نمد بافی، سفال گری، رنگ کاری، حجاری، نگارگری، آیینه کاری، گچ بری، حکاکی، فلزکاری، طلا کاری، نقره کاری، خوشنویسی،  و... و ضرب سکه و علوم معماری، موسیقی، ستاره شناسی، شهرسازی، فنون نظامی گری و ... همگی از خصیصه های فرهنگ ملت تورک به شمار می رود.

زبانهاي تورکي با توجه به ريشه هاي تاريخي، معيارهاي جغرافيايي و اصول زبانشناسي به شاخه هاي زير تقسيم ميسوند:
1- زبانهاي اوغوز يا زبانهای جنوب غربی که شامل زبانهاي تورکی آناتولی، قاقاووز، تورکی(آزربايجان)، تورکمن، و تورکهای خراسان است.
2- زبانهاي قیبچاق يا زبانهاي شمال غربي: اين شاخه شامل زبانهايي از خانواده زبانهای تورکي است که عبارتند از زبانهاي قازاق، قارا قالپاق، نوقاي، تاتار، باشقير، لهجه های سيبری غربي، تاتارهاي کريمه، قوموق، قاراچاي، بالقار و قارائیم.
3- شاخه جنوب شرقي يا گروه اويغور و چاغاتاي که در برگيرنده زبانهاي اؤزبک، اويغور، ساری اويغور و سالار با ریشه ی اوغوز .
4- گروه شمال شرقي يا سيبريايي  شامل زبانهاي ياقوت، ساخا، دولقان، آلتاي، خاکاس ، شور، تووا .
5- زبان چوواش که زبان منطقه ولگاست.
6- زبان "خلج" :منظور از زبان خلج  همان گويشي از زبان تورکي است. بر اساس داده هاي سايت ميراث فرهنگي، استان مرکزي  دربرگيرنده ساکناني با ريشه زبان تورکي هستند. طبق اين نوشته و تحقیقات محققین تورکولوژی زبان تورکي زبان اصلي اهالي اکثريت نقاط روستائی شهرستان ساوه ميباشد. (شاهسون بغدادي، اينانلو، ايل موغان، تورکمن آذربایجانی و ...) اغلب روستائيان به يک گويش تورکي آذربایجانی و اندکي  به گويش تورکي خلجي سخن مي گويند، طبق اين نظر، جايگاه و خواستگاه زبان تورکي آذربايجاني روشن مي گردد. اين زبان در زمره ی زبانهاي جنوب غربي  خانواده زبانهاي تورکي محسوب مي شود. زبان تورکان قاشقایی نیز در ردیف لهجه های زبان تورکی آذربایجانی قرار دارد.
زبان تورکی آذربایجانی با کاربرد الفبای لاتین در جمهوری آذربایجان زبان رسمی است. ولی این زبان در آذربایجان جنوبی بصورت غیر رسمی با الفبای عربی نگارش می شود.

+ نوشته شده در  جمعه بیست و چهارم آذر 1391ساعت   توسط فیروز یوسفی

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen