Montag, 24. Juni 2013

به بهانه توهین عباس معروفی به دکتر رضا براهنی


به بهانه توهین عباس معروفی به دکتر رضا براهنی آقای عباس معروفی زمانی که 800 سال پیش!!! آمدیم زبان مان ترکی بود!

420373_10200121033801945_1019215286_n
به بهانه توهین عباس معروفی به دکتر رضا براهنی
آقای  عباس  معروفی زمانی که 800 سال پیش!!! آمدیم زبان مان ترکی بود!
این روزها نسیم حق و عدالت خواهی‌ ملیتهای غیر فارس زبان به مذاق خیلی‌‌ها خوش نیامده و شروع به انکار و توهین از خود بزرگتر‌ها میکنند.  چندی پیش با خود فکر   می‌کردم که چطور شد کردهای ترکیه با حداکثر 5/1 جمعیت کل کشور (خیلی‌ کمتر از ترکان ایران) و با روشهای غیر مسالمت آمیز (با حق یا ناحق بودنش کاری ندارم) برای بدست آوردن حقوق اولیهٔ فرهنگی‌_اجتماعی خود از میللیت‌های غیر فارس زبان ایران پیشی‌ گرفته اند (اولین دانشگاه کردی زبان در دیاربکر، شبکه سراسری کردی زبان بدون اجباری کردن نصف ترکی‌ نصف کردی، حق دفاع در دادگاها به زبان کردی، اجازه ثبت حزب و فعالیت برای کردها و دیگر ائتنیک ها ….). با وجود اینکه که مساله خیلی‌ پیچیده تر از آن است که با یک فاکت به قضاوت نشست اما به نظر می آید وجود و رشد حلقه روشنفکری خود ترک زبانها در دفاع از حقوق کرد زبانها باعث پیموده شدن این راه دراز شده. نمونه وجود این حلقه روشنفکری را میتوان در تمامی سطوح اجتماعی و سیاسی کشور ترکیه مشاهده کرد. وجود چندین روشنفکر، نویسنده،کارگردان، بازیگر و حتی اسلام گرایان ترک زبان در حزب ب د پ کردها که بصورت رسمی در فضای سیاسی تورکیه  فعالیت می کنند(سیری ثریا نمایندهٔ پارلمان از حزب ب د پ)، پیش قدم شدن شخصیتهای شناخت شده  اعم از بازیگر، خواننده، نویسنده، مربی، سناریست و سیاستمدار ترک در حل مساله کردها با نام انسانهای عاقل، حمایت احزاب چپ و کمونیستی ترک از حقوق کردها (حزب کمونیست های ترک)، حمایت نویسندگان نامدار جهانی ترک از حقوق کردها و دیگر اقلیت ها (اورهان پاموک) ….. که تاثیر چندین سال فعالیت این حلقه روشنفکری ترکها علاوه بر جهت دادن به فضای سیاسی واذهان عمومی کشور سیاستمداران حزب عدالت و توسعه را هم مجبور به تن دادن به خواست های کردها کردنوع نگاه و تعریف ایدئولوژیکی از دوست و دشمن از طرف نظامهای حاکم و روشنفکران زمان در بدبین و یا خوشبین کردن اذهان عمومی به یک موضوع خاص در هر کشوری سهم به سزایی در شکل گرفتن حلقه های روشنفکری(مثبت یا منفی) در باره آن موضوع میشود. گفتمان ایران اهورایی_فارس محوری و توران دیو صفت و عرب ستیزی بر جای مانده از فردوسی قرن چهار هنوز بدون کوچکترین تغییری در ادبیات سیاسی روشنفکران فارس زبانان ما خودنمایی میکند و هر گونه ادبیات سیاسی تساهل جویانه در برابر ترک و عرب را کنار میزند. ترک و عرب ستیزی بین روشنفکران مسموم شده در این فضای آلوده به ایدئولوژی فارس محور در ابعاد مختلف خود را نمایان میکند. هالوی شاعر با پر رویی تمام از نژاد پرستی بیمار گونه خود دفاع مکند، شجریان خوش بانک از ترک ترک های معترض به  حادثه کاریکاتور سخن میراند، حداد عادل منجمد شده در حلقه حاکمیت در مقابل خواسته دانشجویان تن‌ به قواعد بازی نمیدهد و تحصیل به زبان مادری را خواسته بیگانگان می‌داند. عباس معروفی ادیب و فرنگ دیده! ترک ها را هجوم آوران ۸۰۰ سال پیش!! می‌داند و رسمی شدن زبانی غیر از زبان فارسی را با تیپای مردگان جواب میدهد، اپوزوسیون های لوسانجلس نشین سرمست از احتشام ایران باستان اجازه تنفس به هیچ  تفکری در خارج از این دایره تنگ و مسموم را نمیدهند، اسلام گرایان موعود گرا زیر چتر ایران اسلامی، طرحی نو از آریایی گرایی فارسی تبلیغ میکنند. بطوریکه درتمامی  سفارت خانه های ایران تبلیغ  تخت جمشید و بیستون میشود و در کنار آنها حافظ و سعدی و البته فردوسی دیده میشود. در عجبم چرا تصویر حرم امام رضا را به رخ خارجیان نمی کشند. چندین مورد توهین و افترا از طرف ارگان ها و مقامات رسمی کشور(رئیس جمهور، وزیر، امام جمعه، نماینده مجلس…) به مللیت های غیر فارس زبان به خصوص ترک زبانان (نظر سنجی صدا و سیما، سریال ها و جریان کاریکاتور و جکهای تحقیر آمیز )…و صدها مثال دیگر که هر خواننده با وجدان سالم بیشتر از من در حافظه خود از این مللی گرایی بیمار گونه فارس محوری در ذهن دارد. شدت این نژاد پرستی فارس محور به حدی است که به نماینده مورد تایید شورای نگهبان ولی فقیه اجازه قرائت 2 بیت شعر ترکی در مجلس را نمیدهد. هنوز آزاد گذاشتن صحبت با زبان مادریمان در خانه مان منتی بزرگ بر سرمان میباشد! و سکوت همیشگی روشنفکران فارس حاکی از فخر فروشی یک گفتمان  زبانی حاکم در ایران میباشد! (اگر دفاع مقطعی جلال آل احمد را نادیده بگیریم). علاوه بر این در رفتار شناسی انسانها با نوعی از هویتهای کاذب اکتسابی برخورد میکنیم که شخص آن را با قرار گرفتن در موقعیت های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی خاصی ( مثل نویسندگی، کسب مقام ورزشی، رسیدن به یک مقام سیاسی ) بدست میآورد و برای تداوم شخصیت اجتماعی مصنوعی کسب کرده قدم در راه حفظ و دفاع غیر منطقی از آن هویتهای کاذب میگذارد. این هویت های کاذب به صورت اوتوماتیک وار از فضای درست شده بوسیله حاکمان، سیاستمداران و روشنفکران به شخص انژکته میشود. نمونه فراوان این نوع الیناسیون ها و آسیمیلاسیون ها را در شخصیت های ورزشی این اواخر میبینیم.  عباس آقای ما هم با کتابهایش اسم در آورده و زبانی که در کتاب هایش به کار برده فارسی میباشد. برای حفظ شخصیت اجتماعی بدست آورده از نوشتن آن کتاب ها یا باید هر چه غیر فارس هست را نیست کند و یا باید مثل رضا براهنی آن قدر ظرفیت داشته باشد که با آن همه فارسی نویسی به وظیفه روشنفکری خود عمل کند. عباس آقا راه پر اسم و رسم را انتخاب کرده و مثل تمامی روشنفکران سلفی فارس زبان (به استثنای جلال آل احمد) چشم خود را بر حقایق بسته و شروع به بی احترامی به بزرگ خود میکند.                
به عبارتی روشنفکری در ایران هنوز به آن درجه از شعور روشنفکری و بلوغ فکری نرسیده که فارغ از دین، کیش، زبان به وظیفه روشنفکری خود بپردازد. روشنفکر ما هنوز بلوغ روشنفکر قرن 19 فرانسه را پیدا نکرده که یاد بگیرد میشود فرانسوی شد و در جبهه های حق در کنار الجزایری ها علیه استبداد فرانسه جنگید و امروز عباس معروفی ها به ما یاد می دهند  که راه درازی برای روشنفکر شدن داریم. چه بسا کسانی مثل من حسرت و حیف گذاشتن اون همه زمانی را میخورند که صرف خواندن رجز مردگان کردند.  افشار عباسی تقی دیزج

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen