Donnerstag, 16. September 2010

نقد مهرزاد بروجردی بر ملی گرائی عقیم ایرانی

نقد مهرزاد بروجردی بر ملی گرائی عقیم ایرانی

von آزربایجان بالالاری، شرف سیمگلری, Dienstag, 14. September 2010 um 04:53

نقد مفهوم ایران و گفتمان ایرانگرائی انگونه که روشنفکران فارس و فارس زده در یکصد ساله اخیر ان را ساخته و پرداخته اند یکی از عاجلترین کار هایی ایست که نیاز امروز ماست

اگر چه در حوزه عمل دیگر مفاهیم توتالیتری چون مفهوم ایران که همچون اسیابی بی رحمانه همه هویتهای داخل این چارچوب جغرافیایی را به امید ساختن ملتی واحد ازبین برده است نمیتوانند خودنمایی کنند اما با این همه نمیتوان اهمیت نقد این مفهوم توتالیتر را از نظر دور داشت

تحولات اجتماعی و بیداری ملل تحت ستم در جغرافیای موسوم به ایران اگر با گسترش نقد مفاهیم بنیادین که فرد آزربایجانی و دیگر ملل را ناخواسته سحر کرده و اتوماتیک وار در راستای منافع قوم غالب به حرکت وامیدارد همراه باشد مطمئنا امکان باز تولید این مفهوم را با بزکهای دمکراتیک و حقوق بشری را از بین خواهد برد و زمینه را برای اعمال اراده ملی در قالب حق تعیین سرنوشت برای ملل تحت ستم اماده خواهد کرد

این مقاله نوشته مهرزاد بروجردی استاد علوم سیاسی دانشگاه سیراکیوز امریکاست

این مقاله را اولین بار در مجله کیان در سالهای بعد از دوم خرداد خواندم

با این حال نکات بسیار جالبی در نقد تارخ نگاری ایرانی نقش زبان فارسی و ... دارد

آزربایجانلی علی

..............................................................................................................

تقریبا در غالب موارد فر روشنفکر به تمدن گذشته ایران بسیار افتخار می کند هر چند شاید چیز زیادی هم درباره آن نداند کافی ایست فتوحات کورش یا داریوش یا شکوه تخت جمشید را بدون انکه در جزئیات چیزی در مورد تمدن هخامنشی بداند

آشوری در انتقاد از مورخان ایرانی مینویسد:دلیل علاقه وافر تاریخ نگاران ایرانی به سرزنش کردن دیگران چیست؟ایرانیان چه عذری بابت فقر تاریخ نگاری خود دارند؟به چه دلیل بسیاری از تاریخ نگاری ایرانی نقش پاسداری از گذشته پرشکون خود را بر عهده گرفته است؟قلت کتابهای تاریخی ای که در انها به پرسشهای زیر پرداخته شده باشد چیست؟

سوالهایی از این قبیل که چه وقت و وچرا تفکر علمی در ایران رو به اضمحلال گذاشت؟

چرا ایرانیان به رغم نزدیکی و دادوستد با یونانیان در نتیجه تاملات فلسفی یونان باستان برانگیخته نشدند؟

و دلیل فقر علمی ایران در نقایسه با تمدهای برزگ اسیایی چین -هند -زاپن چیست؟

به نحوی بدیهی برخی پیشنهاد میکنند که پاسداری از زبان فارسی موثرترین اسلحه ایست که ایرانیان در برابر بسط تمدن غرب در اختیار دارند.دیگران از جمله ذبیح الله بهروز 1261-1350 پیشتر رفتهاند و زبان را درحکم انعکاسی از ساختار نژاد و ذهنیت ملت ایران قلمداد کرده اند.

متاسفانه این اعتقاد به هیچ وجه عقیده فردی استثنائی و غیر معمولی نیست بلکه از بنیان نزادپرستانه ملی گرائی بهروز در ادبیات ایرانی موارد مشابه بسیاری میتوان سراغ داد.از این جمله میتوان به اعضا فرهنگستان اول اشاره کرد

مسکوب دیگر باستانگرای ایرانی میگوید: ما ملیت و یا شاید بهتر بگویم هویت ملی ،ایرانیت، خودمان را از برکت زبان و در جان پناه زبان فارسی نگه داشتیم!

شاهنامه تاریخ و زبان ماست بگذریم از اینکه بعدا همین کتاب نقش دیگری هم پیدا میکند و مهمترین عامل فرهنگی نگهدارنده ملیت ما میشود!

نوشته های مسکوب از چند جهت جای اشکال دارد.نخست اینکه اعتقاد وی درباره زبان که در عباراتی نظیر پناه روح و روان و ذات اندیشه تجلی میابد بیش از اینکه مبتنی بر واقعیت باشد خیالپردازانه است

اینکه زبان را مظهری از روح جمعی یک ملت بدانیم نوعی بیگاری گرفتن از مفهوم زبان است!

چیز دیگری که مسکوب از آن غافل بوده این است که "تسلط" زبان فارسی به یاری بسیج همه جانبه دولتی ترویج نوعی ملی گرائی بیمارگونه را امکان پذیر ساخت.

نیاز به گفتن نیست که تلاش برای تبدیل زبان فارسی به ستون ملی گرائی ایرانی به از خود بیگانگی ترکهای اذری کردها و ... شد

...

برخورداری از تاریخ مشترک ملت نمی سازد چنان که مثالهی ایران و روم باستان و نیز امپراطوری مدرن عثمانی اتریش و بریتانیا نمونه انند

هنوز بسیاری از سیاستمداران و دانشگاهیان به مدلی معتقدند که ملت را پدیده ای ازلی دائمی متناجس و طبیعی در نظر میگیرد.آنها با توسل به مجادلات و تاریخ نگاری میهن پرستانه مفاهیم مربوط به سقوط تاریخی ملت را حفظ می کنند.در عین حال امواج ناسیونالیسم قومی که از نتایج قهری تکوین دولت هاست در حال اوج گیری ایست

با درنطر گرفتن اینکه روشنفکران ایرانی علاقه ای به یادگیری زبانهای محلی ندارند چگونه وجود ریشه های تاریخی عمیق را و تداوم ان را در تاریخ نامه های ایرانیان تبیین میکنند؟

برای من جای تعجب دارد که برخی از روشنفکران و نحبگان سیاسی از رهایی ملتهای تحت فشار شوروی شادمانند و در عین حال

خواستهای اقلیت های قومی را به بهانه خیانت امیز بودن به باد انتقاد میگیرند

اقوام در ایران در ظاهر از نخبگان فارسی زبان حمایت میکنند اما احساسات اشکار و نهان جدایی طلبانه در سر میپرورانند

ایجاد احساس یکپارچگی ملی در ایران ناموفق بوده است

گفتمان ایرانی گری برای حفظ یکپارچگی ایران توانا نیست

ما به چیزی بیش از خیال پروری ساده انگاری و لفاظی در این مورد احتیاج داریم

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen