Mittwoch, 21. Juli 2010

جنگ سولدوز( نقده) ,آذربایجان و مساله کرد

دون شک غرب آذربایجان (جنوبی) در طول تاریخ معاصر بخاطر عواملی همچون ژئوپولوتیک خاص، مهاجرت و متعاقبا برهم خوردن ترکیب جمعیتی آن، تضاد مذهبی، دخالت کشورهای خارجی و تضاد منافع آنها، قدمت کهن تاریخی، منابع سرشار خدادادی، سیاستهای استعماری و زیاده خواهانه اتخاذ و اجرا شده (بین المللی، دولتی، قومی) در این منطقه همواره یکی از کانونهای تنش، بحران و منازعات و کشمکشهای بین قومی بوده است.
حافظه تاریخی مردمان این دیار هنوز ایام و روزهای سخت و سیاه و خونین دوران شیخ عبیدالله شمزینانی، سیمیتقو، جیلوها و ارامنه و نیز حوادث تلخ و خونین بدو و بعد از انقلاب 57 را فراموش نکرده و بیاد دارد که چگونه هزاران تن از کودکان و زنان و مردان بیگناه و مظلوم ترک غرب آذربایجان قربانی زیاده خواهی ها و طمعکاری ها و ددمنشیهای انسان نمایان حیوان صفت شدند که بی هیچ ابایی برای رسیدن به اهداف شوم و خیالی و بیگانه پرست خود از هیچ جنایتی و خیانتی فروگذاری ننموده و ضمن ایجاد وحشت و ناامنی در منطقه باعث کشتار بی رحمانه بی گناهان و بی خانمانی و مهاجرت های اجباری و تحمیل صدمات جبران ناپذیر مادی-معنوی مردمان این خطه شدند هرچند که در نهایت همگی با خفت و خواری تمام مغلوب ملت دلیر آذربایجان شدند.
در بررسی تحولات سیاسی معاصر غرب آذربایجان مشخص میشود "اکراد" بعنوان یکی از اقلیتهای مستعد ساکن منطقه، همواره یک پای ثابت مناقشات و منازعات و جنگهای بین قومی بوده اند. رهبران کردی معمولا با بکاربستن سیاستهای غلط و عموما قهر آمیز و مسلحانه و نیز تعمیم دادن مشکلاتشان با حاکمیت به مردمان بی دفاع ترک غرب آذربایجان موجبات بحرانها و کشتارهای زیادی گشته اند.
روند امروز جهانی و منطقه ایی و مخصوصا جریانات کشور عراق و تاثیر آن بر کردهای ایران و تلاشهای مرموزانه و سوال برانگیز گروههای افراطی آنها در منطقه غرب آذربایجان، ما را بر آن داشت تا در این مقال با مروری هرچند مختصر به فجایع و آشوبهای مهم کردی که در منطقه غرب آذربایجان رخ داده و لطمات زیادی را نیز بر این منطقه وارد نموده اند آشنا شده و اقدامات لازمه را انجام دهیم. ما در این مقال خواهیم کوشید با استناد به منابع موثق تاریخی و منابعی که بیشترشان بدست خود کردها نگارش یافته اند و نیز با اتکا به دیگر منابع و علوم انسانی با قضیه بصورت علمی و مستند برخورد نماییم
غرب آذربایجان و حوادث بعد از انقلاب 57:

پس از اعدام قاضی محمد کردها در کمتر جنبشی شرکت نمودند. آنان حدود سی دهه را در انفعال و انزوای سیاسی سپری کردند. هر چند که احزاب"کومله" و"دموکرات" با نفوذ و قدرت یافتن "حزب توده" تحت تاثیر افکار سوسیالیستی این حزب قرار گرفتند و نیز حمایت "حزب بعث عراق" را کسب کردند ولی آنچه مسلم است اینکه فعالیتهای آنان تنها به برگزاری میتینگها و نشستهای حزبی و چند درگیری پراکنده مسلحانه محدود میشد و درواقع این برهه را میتوان دوران بازسازی و تقویت احزاب کردی فوق الذکر دانست.
این احزاب تنها چند روز پس از پیروزی انقلاب 57، همانند انبار باروتی که سالیان سال آماده انفجار بوده و تنها منتظر جرقه ایی و مترصد فرصتی بوده باشند، منفجر شدند. با توجه به وضعیت فوق العاده کشور در آن مقطع زمانی و خصوصا وضعیت منطقه حساس غرب آذربایجان، (که حالا اکراد با سیاستهای یک سده اخیر خود توانسته بودند ترکیب جمعیتی چندین شهر ترک نشین را به نفع خود تغییر دهند) مسلح بودن اکراد و تکرار ادعاهای واهی ارضی خود در غرب آذربایجان، یکبار دیگر این منطقه ملتهب شده و کشت و کشتار و ناامنی دوباره منطقه را فرا گرفت.
در اینجا ذکر این نکته ضروریست که برخی گروههای افراطی و مسلح کردی با استفاده از فرصت پیش آمده با تقویت روحیه "خشونت قومی" و تحریک احساسات ملی اکراد، بدنبال تحقق رویاها و آرزوهای دیرینه خود بودند.
حزب دموکرات کردستان که اساسا حزبی مارکسیستی و لنینیستی بود، پس از انقلاب 57 بعنوان حزب سوسیال دموکرات با سیاستهای شدیدا ملی گرایانه و روشی مسلحانه که به کمتر از خودمختاری کردستان راضی نبود، به رهبری "دکتر عبدالرحمان قاسملو" وارد صحنه شد. در این هنگام حزب زحمتکشان کردستان (کومله) نیز با افکار چپی و مائوئیستی که البته از ضعف ایدئولوژیک رنج میبرد و خود را پیشاهنگ پرولتاریای کردستان می دانست، با خط مشی مسلحانه وارد جریانات سیاسی منطقه گردید. زمانیکه تنها 8 روز از عمر انقلاب 57 گذشته بود، در 30 بهمن 1357 اکراد پادگان مهاباد را غارت کردند. "غنی بلوریان" از اعضایی که بدلیل اختلاف با خط مشی حزب دموکرات در سال 1359 به همراه گروه 7 نفری از این حزب جدا شدند در خاطراتش می نویسد: ((دکتر قاسملو لحظه به لحظه با اشخاص مختلفی تماس می گرفت و نقشه اشغال پادگان را میکشید. نامبرده در این خصوص چیزی به من نمی گفت. من از کانال دیگری از کارهایش مطلع بودم. به او خبر دادم قبل از اینکه اتفاقی بیفتد بهتر است ما کردها در برابر دولت موقت بازرگان کاری نکنیم. اگر تو بر این امر اصرار داری که مساله کرد باید از طریق صلح آمیز حل شود، لازم است از این طریق حرکت کنیم. نامبرده گفت: "آنجا (پادگان مهاباد) مرکز شر است باید جمع آوری گردد." بلوریان می نویسد پاسخ دادم: این حرف شما با تفکرات حزب مغایرت دارد اگر ما به صلح ایمان داریم و میخواهیم از طریق مسالمت آمیز مساله کرد را حل کنیم، نباید کاری کنیم که برای خود مشکل درست کنیم. غنی بلوریان می نویسد: روز 30 بهمن ساعت 20/11 همانروز پادگان مهاباد خلع سلاح شد.)) (24)
اهمیت نوشته های بلوریان از این جهت است که چهره واقعی قاسملو و اهداف حقیقی حزب را روشنتر می نمایاند. قاسملو در آن مقطع زمانی حساس منطقه، رفتاری متجاوزکارانه از خود نشان داد و پادگان مهاباد را ریشه شر میداند. در واقع او چون هدفش استیلا بر کردستان و غرب آذربایجان بود، پادگان مهاباد سدی محکم در برابر خواسته وی و حزب تروریستی مطبوعه اش محسوب می شد همچنین امکان مسلح تر شدن اعضای حزب را ممکن می ساخت. در واقع خلع سلاح پادگان مهاباد مقدمه ایی بود برای جریانات خونین پاوه، سنندج، سقز، پادگان جلدیان، جنگ نقده و ... که البته ذکر همه آنها در حوصله این مقال نمی گنجد و در اینجا تنها به جنگ نقده خواهیم پرداخت.
پس از جریانات پادگان مهاباد و درست یکماه پس از انقلاب 57، قاسملو خواست و اهداف دموکرات را چنین بیان میکند: ((خلق کرد فقط خودمختاری میخواهد.)) (25) هرچند سخن وی مسلما شامل همه مردم کرد نمی شد، اما مساله مهم اینست که او در اینجا از خلق کرد صحبت می کند ولی بعدا این خود مختاری طلبی را که اصولا باید از حاکمیت طلب نماید با ریختن خون مردم بیگناه و مظلوم تورک شیعه شهرهای نقده، خانا و ... و تلاش جهت ضمیمه نمودن مناطق ترک نشین به جغرافیای کردستان دنبال می نماید و منطقه را با چالشی عظیم و خطرناک مواجه می سازد. حال اگر در آنزمان قاسملو خودمختاری می خواست باید آنرا از حاکمیت ایران طلب میکرد ولی در ادامه خواهیم دید که وی و یارانش با ایجاد وحشت در غرب آذربایجان و ریختن خون تورکها که خود بزرگترین قربانی در بعد مسائل ملی در ایران هستند بدنبال خواسته های خود بودند و این همان اشتباه بزرگی بود که نهایتا به شکست دموکرات در غرب آذربایجان انجامید و حتی لطمات جبران ناپذیری را بر دیگر گروههای غیر نظامی هویت گرای آنروز آذربایجان و اعراب و تورکمنها وارد ساخت. شایان ذکر است در آن مقطع زمانی علاوه بر قاسملو که رهبر ملی بخشی از کردها بود، شیخ عزالدین حسینی (امام جمعه وقت مهاباد) نیز رهبری مذهبی اکراد را در اختیار داشت که با هماهنگی همدیگر فتیله های جنگ قومی – مذهبی در منطقه را روشن نموده بودند و علنا ادعاهای ارضی خود بر نواحی غرب آذربایجان را اعلام میداشتند و کینه هایی ایندو ملت را فزونتر میکردند، امری که بیشترین منفعت آنرا شووینیستهای نژادپرست فارس بردند.

جنگ نقده:

پس از اینکه اکراد پادگان مهاباد را خلع سلاح نمودند و پس از سازماندهی، با لشکری کاملا مسلح که تعدادشان بیست هزار تن یا حتی بیشتر عنوان شده، جهت برگزاری میتینگ حزبی راه نقده را در پیش گرفتند! نقده ایی که تنها یک پنجم آنرا کردها تشکیل میدادند. حال چرا نقده محل برگزاری میتینگ انتخاب شده بود، سوالی مهم و تعیین کننده است. آنها در راستای تحقق استقلال کردستان عمل می کردند اما کردستانی که مد نظرشان بود رویایی و تخیلی بنظر میرسید. بدینگونه که آنان همانند شیخ عبیدالله و سیمیتقو و ... دچار اشتباه شدید استراتژیک شده بودند و بدون عبرت گرفتن از گذشته، بازهم با روشی مسلحانه و زورگویانه ادعاهای کذایی ارضی خود را بر غرب آذربایجان و شهرها و روستاهای ترک نشین عنوان نموده بودند لذا به گفته "چمران" ((نقده دروازه آذربایجان است و برای وصول به اشنویه، جلدیان و پیرانشهر حیاتی است و برای نفوذ به آذربایجان، سیطره بر نقده ضروری بود.)) (26) با این اوصاف دلیل حمله به نقده مشخص میشود.
در جریان ورود اکراد مسلح به نقده، ترکها که به نیات پلید و روحیات طمع کارانه اکراد افراطی آگاه بودند جهت جلوگیری از ایجاد حساسیت و تنش و خونریزی سعی در متقاعد ساختن سران حزب جهت برگزاری میتینگ در نقطه ایی دیگر می نمایند. "ابریشمی" در کتاب "مساله کرد در خاورمیانه" می نویسد: ((برخی از آدمهای محترم و روحانیون ترک آمدند پا در میانی کردند، با دفتر حزب تماس گرفتند (بعدها بلوریان مطلب را تایید میکند) بلکه این مراسم مسلحانه برگزار نشود. کما اینکه بلوریان تایید می کند و می نویسد: ترکهای نقده نامه ایی به حزب می نویسند و می گویند ترکهای نقده از این اقدام شما ناراضی اند و نمی خواهند شما به صورت مسلحانه اقدام به برگزاری مراسم بکنید و پیشنهاد می کنند که این مراسم در کنار شهر برگزار شود.)) (27)
اما این اقدام مردم شهر بی فایده بود و حتی "قاسملو" و "ملا صلاح" (روحانی وقت اکراد سولدوز) در تماس با ریش سفیدان شهر، تخلیه و تسلیم شهر را خواستار می شوند! که البته با پاسخهای قاطع و شجاعانه ریش سفیدان شهر مواجه می شوند. بهرروی کردها وارد نقده شده و در استادیوم ورزشی شهر جمع میگردند. در این هنگام با شلیک گلوله ایی، 20000 کرد تا دندان مسلح به خیابانهای شهر ریخته و شروع به شلیک بطرف مردم بیگناه و کشتار آنان مینمایند. مردم بی دفاع ولی غیرتمند و جسور نقده بجای فرار و تسلیم شهر به لشکر یاغیان کرد، با معدود اسلحه هایی که در اختیار داشتند از خود و خانواده و ناموس شخصی و ملی شان و وطن خود دفاع می کنند. مردم شهر با در اختیار گرفتن "قالا باشی" (تپه ایی در وسط شهر) و بام ساختمانهای خیابان امام بر شهر مسلط میشوند و تعداد کثیری از یاغیان کرد کشته میشوند اما کثرت اکراد مسلح و قلت سلاح در بین ترکها باعث میشود که تعداد زیادی از زنان و کودکان و مردم بیگناه و مظلوم نقده قربانی آرزوهای تخیلی اکراد افراطی شده و در خون خود بغلطند. بهمین جهت پس از 3 روز از شروع جنگ، مجاهد دلاور و نستوه آذربایجان "حجت الاسلام حسنی" پس از دادن یک اطلاعیه رادیویی و دعوت از مردم جهت دفع فتنه اکراد، بهمراه نیروهای مردمی وارد نقده میشوند و پس از 4 روز جنگ خونین و کشته شدن تعداد زیادی از مردم و نیز اکراد متجاوز، اکراد بازهم بنا بر سنت دیرینه شان فراری شده و سپاه عظیم آنها با شکست مفتضحانه و حقیرانه خود برای چندی متلاشی میشود.
در خصوص جنایات اسفناک دموکراتها در آن یک هفته "حسنی" میگوید: ((فردای آنروز ظهر بود که من از دو خانه دیدن کردم که در یکی از آنها یازده نفر را سر بریده بودند که از دیدن آنها خیلی نارحت شدم. مثلا سر دخترک 3 ساله ایی را بریده بودند و با سه سیخ به سینه مادر 23 ساله اش چسبانده بودند. پیرمرد و پیرزن هم بین آنها بود. 22 نفر دیگر را هم در جایی دیگر با طناب اعدام کرده بودند. در خانه ایی دیگر جوانی را با تبر قطعه – قطعه کرده بودند. عاملین این جنایتها کسانی بودند که ادعای دموکرات بودن داشتند.)) (28)
بهر حال اکراد افراطی اینبار نیز اشتباه بزرگی را مرتکب شدند. آنان با قتل عام و کشتار مردم بی دفاع تفکرات و ایده های شوم خود را بیش از پیش نمایانتر ساختند. جنگ نقده با مقاومت دلیرانه شهر و نیروهای کمکی، باتلاقی شد برای اکرادی که در اصل تمامیت ارضی ایران و قسمتهای غربی آذربایجان را مورد هدف قرار داده بودند، هرچند که دفع این فتنه برای مردم دلاور خطه سولدوز هزینه ها و تلفات سنگینی را در بر داشت.
حادثه دوم در نقده زمانی رخ داد که جوانمردان اهل نقده به فرماندهی شهید گرانقدر "سید جعفر طاهری" (فرمانده وقت جونمردان نقده) جهت دفاع و حفاظت از پادگان جلدیان در برابر تهاجم و غارت اکراد مامور حفاظت از آنجا شده بودند. گروه 18 نفره از این سربازان دلیر آذربایجان در یکی از روزها که از جلدیان به نقده بازمیگشتند، در حوالی روستای کردنشین"قارنا" مورد حمله غیر منتظره اکراد واقع شدند و اکراد همه آنها را قتل عام و شهید کردند تنها یکنفر از آنان بنام(خ-پ) زخمی شده و خود را به نقده رسانید و مردم شهر را از جنایت صورت گرفته مطلع نمود. گروههایی از مردم شهر به محل فاجعه عزیمت کردند و با دیدن اجساد جوانان صادق و پاک خود که گناهی جز دفاع از خاک مقدس وطن نداشتند، به عاملان این جنایت حمله نموده و آنها را به سزای عمل خود رساندند. متاسفانه مساله قارنا از جانب اکراد افراطی بصورتی تحریف شده و یکطرفه بیان میشود، یعنی آنان فقط قسمت دوم این فاجعه یعنی حمله گروههای از مردم به قارنا را مورد توجه قرار میدهند و قسمت اول و اصلی چنین فاجعه ایی یعنی به شهادت رساندن 17 تن از جوانان رشید نقده بوسیله اکراد را که دلیل حمله مردم به قارنا بود را اصلا بزبان نمی آورند! البته در مساله قارنا باید خیلی از مسائل را در نظر داشت، مخصوصا اینکه مگر نه این بود که ناامنی و کشتار جاری در منطقه حاصل تلاشهای اکراد جهت استقلال کردستان و تجزیه آذربایجان و ضمیمه نمودن اراضی غربی آن بخاک تخیلی کردستان بزرگ بود و مردم تورک نیز همیشه در این جریانات در حالت و موضعی دفاعی قرار داشتند و طبیعتا در مقابل متجاوز، از خانه و کاشانه و سرزمین آبا و اجدادی و ناموس خود دفاع میکردند؟
بهرصورت حمله به نقده و اشتباه صورت گرفته توسط اکثریت قریب به اتفاق رهبران سیاسی کردها مورد پذیرش میباشد. ((بعدها"عبدالله حسن زاده" دبیرکل وقت حزب دموکرات در جلد اول کتاب "نیم قرن مبارزه" بیان میکند که در فاجعه نقده، رهبران حزب سهل انگاری کردند و در دام خطرناکی افتادند.)) (29)
اما پس از سرکوب فتنه اکراد در نقده، آندسته از اکراد ساکن نقده که فراری شده بودند به شهر بازمیگردند. مردم نقده آنان را پذیرفته و چشم خود را به خیانتها، کشتارها و غارتهای صورت گرفته می بندند!!! و سیاستی که متضمن امنیت منطقه باشد را اتخاذ میکنند. هرچند که کردها هیچگاه چنین سیاستی را در شهرهای دیگر همانند "خانا" (پیرانشهر فعلی) پیشه خود نکردند بگونه ایی که خیل عظیمی از تورکهای ساکن آنجا که اموالشان بوسیله اکراد غارت شده بود و جانشان نیز در معرض خطر بود به شهرهای دیگر مهاجرت اجباری نمودند ولی آنان هیچگاه اجازه بازگشت به شهر و دیار خود را نیافتند و ترکیب جمعیتی خانا تغییر بزرگ و کاملا محسوسی نمود و شمار اکراد آن شهر بطور چشمگیری فزونی یافت.
پس از جنگ نقده و جریانات شهرهای کردنشین استان کردستان که البته در حوصله این مقال نمی گنجد، و با توجه به شروع جنگ تحمیلی و تشکیل قرارگاه حمزه سیدالشهداء ((در سال 1360 پایگاههای اصلی حزب دموکرات به خاک عراق منتقل شد.)) (30) ولی این به معنای دفع کامل فتنه اکراد نبود، چراکه آنان تا سالهای پایانی جنگ ایران و عراق که از طرف دولت صدام حمایت میشدند، بصورت مسلحانه در منطقه غرب آذربایجان حاضر بودند و در این مدت علاوه بر راهزنی و غارت روستاها و به اسارت گرفتن مردم عادی، ترور افسران و حتی سربازان ژاندارمری و سپاهی با شدت فراوانی در جریان بود که شاید فاجعه قتل عام تمامی سربازان ژاندارمری و سپاهیان مستقر در سه راهی دُرُ له"(دارلک) و مثله نمودن ایشان در تاریخ 22 اردیبهشت 1360 معروفترین آنها باشد که سردار رشید "شهید امینی" نیز در این کشتار وحشیانه بهمراه دیگر جوانان غیرتمند آذربایجان بشهادت رسیدند. حال معلوم نبود که آنان دنبال چه بودند، اگر با حکومت جمهوری اسلامی مشکل داشتند پس چرا مردم ترک غرب آذربایجان را ناجوانمردانه قتل و غارت میکردند و مشکلات سیاسی خود را به این مردم مظلوم تعمیم میدادند؟ کما اینکه آنان با وحشیگریها و سیاستهای ضد بشری خود علاوه بر ایجاد ناامنی شدید در منطقه، فرصتهای سرمایه گذاری بخش دولتی را در منطقه گرفتند (یا حداقل بهانه دست دولت دادند) و نیز باعث فراری شدن سرمایه داران و کوچ اجباری تعداد کثیری از اهالی غرب آذربایجان گردیدند که خود بحث درازی دارد.
بهرصورت پس از پایان جنگ تحمیلی امنیت نسبی در منطقه برقرار شد و آرامشی تقریبی غرب آذربایجان را فرا گرفت تا اینکه در سال 1991 میلادی همزمان با قضیه "انفال" در کشور عراق خیل کثیری از آوارگان و پناه جویان کرد عراقی به غرب آذربایجان سرازیر شدند و نگرانیهایی را در بین مردم ترک که خاطره خوبی از آنها به یاد نداشتند، فراهم آوردند. اما اینبار هم مردم بیش از حد مهربان! تورک غرب آذربایجان به این آوارگان و پناه جویان کرد پناه دادند. در شهرهایی نظیر اورمیه و نقده که همیشه از اکراد افراطی لطمات و صدمات زیادی خورده اند، کمتر خانه ایی پیدا میشد که این آوارگان، شریک سفره های تورکها نباشند، نگارنده این سطور خود بیاد دارد که در اکثریت قریب به اتفاق منازل سولدوزیها حداقل به یک خانواده کرد پناه داده شده بود. اما نکته ایی که در اینجا حائز اهمیت است اینکه پس از سرکوبی حمله "صدام حسین" به "کویت" در سال 1992 میلادی بوسیله آمریکا، عده ایی از مهاجران کرد به کشور خود بازگشتند اما عده زیادی نیز در منطقه باقی مانده و در شهرهای غربی آذربایجان (اعم از ترک نشین یا کرد نشین) ساکن شده و حتی عده ایی تبعه ایران شدند و بدین شکل ما در آن برهه زمانی خاص شاهد افزایش یکباره جمعیت اکراد در شهرهایی نظیر اورمیه، نقده، سلماس، خوی، خانا، بوکان، مهاباد و ... هستیم. همچنین ذکر این نکته ضروریست که پس از پایان جنگ تحملی شاهد یک سلسله مهاجرتهای عظیم و سوال برانگیز از سوی اکراد شهرهای کاملا کردنشین به شهرهای غربی آذربایجان خصوصا، نقده، اورمیه، خوی، سلماس، ماکو، بوکان، شاهین دژ، تکاب، پیرانشهر، اطراف میاندوآب هستیم. بگونه ایی که اکنون بر خلاف 15 یا 20 سال پیش اکثریت قریب به اتفاق روستاهای مرزی استان آذربایجانغربی کردنشین شده و ما در تمامی شهرهای فوق الذکر شاهد یک تغییر بزرگی در ترکیب جمعیتی شان می باشیم و اکنون نیز سیر مهاجرت اکراد از مناطق کاملا کردنشین به این شهرها شدیدا ادامه دارد و جمعیت اکراد بطور فزاینده ایی در حال افزایش و رشد میباشد بگونه ایی که آذربایجانغربی به یک استان مهاجر پذیر تبدیل شده است.
در ایران عمده مهاجرتهایی که صورت میگیرد با توجه به سیاست "سانترالیستی" (تمرکزگرایی) حاکم بر کشور، عموما جنبه و هدف اقتصادی دارد ولی آیا مهاجرتهای اکراد به غرب آذربایجان نیز هدفی اقتصادی دارد؟ جواب سوال بطور قاطع "نه" میباشد! استان آذربایجانغربی بعنوان استان 27 کشور از نظر توسعه یافتگی که نشان میدهد مانند دیگر نقاط آذربایجان مورد عنایت دولتمردان ایرانی قرار نگرفته است و اساسا صنایع بسیار کوچک و معدودی را داراست و عمده مردمانش کشاورز و دامدار و بیکارند، چیزی برای عرضه به اکراد از جنبه اقتصادی ندارد و نمیتواند توجیه گر مهاجرتهای عظیم اکراد با هدفی اقتصادی باشد، لذا بنظر میرسد با توجه به تاریخ منطقه و نیز تحرکات مرموز جاری، مهاجرت اکراد به غرب آذربایجان هدفی سیاسی دارد. بنظر میرسد اکراد تلاش میکنند که با مهاجرتهای خود ترکیب جمعیتی غرب آذربایجان را به نفع خود تغییر دهند و سپس ادعاهایی را مطرح نمایند که تقاضای آنها از "خاتمی" جهت تشکیل "استان مکریان" به مرکزیت مهاباد دلیلی هرچند کوچک برای این ادعاست ولی آیا واقعا همه این کارها برای تشکیل دادن یک استان صورت میگیرد یا نه، اهداف درازمدت و خطرناکی را دنبال مینماید؟
اما سیر جدیدی از ناآرامیهای حاصل از عملکرد اکراد در منطقه به قضیه دستگیری رهبر p.k.k عبد... اوجالان در کنیا مربوط میشود. پس از دستگیری وی که ترکیه حزب تحت فرماندهی اش را تروریستی قلمداد کرده بود، ((در اوائل اسفند 1377 دو شهر اورمیه و سنندج دستخوش آشوبهای شهری شدند.)) (31) این آشوبها بخاطر دستگیری اوجالان که یک کرد استقلال طلب اهل ترکیه بود صورت پذیرفت. حال چه ربطی به اکراد ساکن ایران داشت سوالی است شبهه برانگیز. البته در این آشوبها دستهایی نیز در کار بودند که مردم را به ادامه آشوبها، که زندگی مردم را مختل نموده و امنیت منطقه را تهدید میکرد، تحریک و تقویت مینمودند. از جمله اینها، "بهالدین ادب" نماینده مردم سنندج در مجلس شورای اسلامی و رئیس "فراکسیون کرد" مجلس ششم بود. "ادب" در سخنرانی 2 اسفند 1377 خود در مجلس ((از وزارت امور خارجه خواست تا در تدوین استراتژی سیاست خارجی و مبادلات اقتصادی با ترکیه تجدید نظر کند. به گزارش خبرنگار امور مجلس "ابرار" ، مهندس بهالدین ادب دیروز در سخنان پیش از دستور همچنین از تمام کردهای ایرانی و اکراد سایر کشورها خواست تا برای رفع خطر از اوجالان اسیر، به اعتراض های قانونی(؟!)خود ادامه داده و خرید محصولات ترکیه را تحریم کنند.)) (32)
این سخنان و نظرات رئیس فراکسیون کرد مجلس ششم است. فراکسیونی که نقدهای زیادی بر عملکرد و ماهیت آن وجود دارد و اورمیه، نقده، سلماس، خوی شهرهایی هستند که بارها شاهد حضور مشکوک برخی از اعضای این فراکسیون مخصوصا در مقاطع زمانی انتخابات ها، در خود بوده اند. بهالدین ادب بعدها اورمیه را یک شهر کردنشین عنوان نمود!! که متعاقب آن "حجت الاسلام حسنی" در نماز جمعه اورمیه ضمن انتقاد شدید از صحبتهای وی افزود که "اکراد افراطی بدنبال تصاحب اورمیه هستند و میخواهند آنرا پایتخت خود کنند"! براستی فراکسیون کرد در این شهرها بدنبال چیست؟ اعضای همین فراکسیون مشابه چنین اعمالی را بعد از سرنگونی صدام حسین که کردهای شمال عراق فرصتی را بدست آورده بودند مطرح نمودند که شرح آنها را جهت پرهیز از اطاله کلام به فرصتی دیگر موکول میکنیم.

جمع بندی و سخن پایانی:

آنچه که با بررسی جنبشها و آشوبها و تحرکات سیاسی کردها که به بخشی از آنها در فوق اشاره گردید بدست می آید اینست که جامعه کرد در عرصه تاریخ همواره مطالبات و خواسته های خود را با دوری از سیاست و با روشی نظامی و جنگی مطرح نموده است. این رویکرد نه تنها به خود اکراد ضربه زده بلکه موجب آسیب دیدن مناطق غربی آذربایجان و نیز کشتار و قتل عامهای فجیع در این منطقه شده است ولی در نهایت همیشه این کردها بوده اند که بازنده و یا فراری بازی بوده اند. اکراد که همیشه چشم طمع به آذربایجان داشته اند و مخصوصا عاشق و شیدای مناطق غربی آن بوده اند با تحریک و حمایت و مساعدتهای آشکار و یا مخفی دول بزرگی همانند انگلیس، روس، امپراتوری عثمانی، آمریکا و در یک مقطع حزب بعث عراق همواره یک پای ثابت منازعات و کشمکشهای بین قومی خاورمیانه و خصوصا مناطق غربی آذربایجان می باشند. دول بزرگ غربی و شرقی با بهره گیری از اکراد و ابزار دست قرار دادن ایشان و دادن وعده هایی که هیچگاه محقق نشده اند بدنبال بسط و توسعه قدرت و نفوذ و کسب منافع ملی خود در منطقه خاورمیانه بوده اند. ÷س از تشکیل امپراطوری تورک صفویه که شیعه را مذهب رسمی کشور اعلام کرد، امپراطوری قدرتمند تورک اما سنی مذهب عثمانی که مدعی حکومت بر ممالک اسلامی را داشت با بهره گیری از تعصبات مذهبی اکراد سنی از کردها جهت بسط قدرت خود در ایران امروزی استفاده می کرد، انگلیسیها که در برهه های مختلف انواع کمکها و تسلیحات را در اختیار اکراد قرار میدادند از آنها بعنوان اهرم فشار و نیز اهرم تعادل در منطقه جهت کسب و حفظ منافع ملی خود استفاده میکردند. روسها جهت دستیابی به آبهای گرم جنوب و نیز رقابت با انگلیس و عثمانی و فشار بر دولت ایران همواره متوجه اکراد بوده اند. حزب بعث نیز در مقطعی بدلیل اختلافات مرزی با حکومت پهلوی از اکراد مخالف دولت ایران حمایت میکرد و اکنون آمریکا با شعار دموکراسی! از اکراد ساکن شمال عراق بعنوان نیروهایی جهت فشار بر کشورهایی نظیر ایران، سوریه و ترکیه و بدست آوردن امتیازاتی از این کشورها از اکراد حمایت میکند اما مساله مهمی که در این میان وجود دارد اینست که دول بزرگ تمامی این حمایتها از اکراد در طول تاریخ همواره جهت دفاع از منافع ملی خود انجام داده اند و ((کارت کرد)) همواره دارای تاریخ مصرف بوده است.
بهر صورت اکراد سنی از دوره صفویه به بعد که مذهب شیعه در ایران رسمی شد همواره از جانب دول بزرگ و بیگانه مورد توجه بوده و حمایت شده اند که البته این دول هیچگاه به وعده هایی که به اکراد داده اند عمل ننموده اند و اکراد در واقع آلت دست و آسانسورهای آنها جهت رسیدن به اهدافشان شده اند ولی البته که اکراد با پشتگرمی به این دول بیگانه و بلافاصله در زمانهای تضعیف قدرت حکومت مرکزی، شورش نموده و همواره مسبب جنایات و کشتارهای فجیعی بر علیه مردمان مظلوم و بیش از حد مهربان! تورک غرب آذربایجان بوده اند که به بخشی از آنها در فوق اشاره شد.
اما موضوع بسیار مهمی که در تمامی آشوبهای اکراد مبرهن و روشن است، ادعاهای ارضی آنان بر نواحی غربی آذربایجان میباشد. آنان همواره کوشیده اند این مناطق را متصرف شده و آرزوی دیرینه خود یعنی استقلال کردستان را با جغرافیایی بهتر و قدرتمندتر تشکیل دهند. بدون شک اگر شیخ عبیدالله و سیمیتقو بدلیل فقر سواد سیاسی نمی توانستند از واژه "کردستان بزرگ" استفاده نمایند ولی کشتارها و قتل عامهای تورکهای غرب آذربایجان بدست ایشان در همین راستا بوده است. قاضی محمد گرچه سیاسی ترین شخص کردها بود ولی وی نیز دچار همان اشتباه شیخ و سیمیتقو شده و هیچگاه از ادعاهای خیالی و تخیلی خود دست برنداشته و بدنبال ضمیمه نمودن غرب آذربایجان به جغرافیای کردستان بوده است و اوضاع اراضی غربی آذربایجان و مردمان مظلوم تورک آن در بدو و بعد از انقلاب 57 تا کنون مشخص و روشن است. بنظر میرسد کردها همواره دچار یک"اشتباه شدید استراتژیک" بوده اند، آنان علاوه بر رویکرد نظامی در تمامی قضایا همواره دنبال تصاحب مناطق ترک نشین غرب آذربایجان بوده اند یعنی "شرف و ناموس ملی" تورکهای آذربایجان را هدف قرار داده اند. یعنی خطرناکترین نوع ادعاها که بی شک راه حلی جز جنگ و خونریزی و اخراج اجباری و آوارگی برای طرفین در بر نخواهد داشت.
اما تلاشهای اکراد افراطی در چند ساله اخیر نیز در همین راستا بوده است. مهاجرتهای عظیم و غیر قابل توجیه آنها به شهرهای تورک نشین و دوگانه نشین غرب آذربایجان، تلاشهای مشکوک نهادهای غیر قانونی و حتی قانونی و مدنی آنها در نواحی غربی آذربایجان، مطرح کردن ادعاهایی جهت تجزیه استان آذربایجانغربی و ... همگی موید ادعای ماست. بی شک مهاجرت اکراد به این مناطق برای کسب هویت ملی شان و بنا به گفته نخبگان سیاسی کردستان اجرای اصل 15 یا 19 قانون اساسی نیست بلکه تلاش جهت برهم زدن ترکیب جمعیتی شهرهای غربی آذربایجان و سپس مطرح نمودن ادعاهایی که تمامیت ارضی آذربایجان را تهدید میکند، هدف آنها می باشد.
بهرصورت اکراد افراطی در "طلایی ترین دوران" خود بسر میبرند، هم روند و تحولات جهانی و بین المللی و منطقه ایی (قضایای عراق و امتیازات کسب شده توسط اکراد در آن کشور) و هم سیاستهای داخلی ایران موقعیتی ارزشمند را برای آنها بوجود آورده است که اگر بصورت منطقی و سیاسی و با در نظر گرفتن واقعیات تاریخی و جاری رفتار نمایند مطمئنا موفقیتهای مهمی را کسب خواهند نمود اما اگر همانند اسلاف خویش خیالبافی نموده و ادعاهای کذایی خود بر غرب آذربایجان و نواحی ترک نشین را دنبال نمایند بی شک آینده ایی خطرناک و زجرآور در انتظارشان است.
در این میان نخبگان و روشنفکران تورک و کرد می توانند نقش مهمی را در مسائل جاری داشته باشند. این نخبگان میتوانند با تاکید بر واقعیات تاریخی اقدامات خطرناک افراطیون کردی را که با آرزوهای تخیلی و دور از واقعیت خود، آینده حرکتهای هویت و عدالت خواهانه ملل ایرانی را تهدید میکنند، خنثی نمایند. در اینجا نقش "شووینیستهای فارس" و "حاکمیت ایران" را نیز باید مورد توجه قرار داد، بدینگونه که بیشترین نفع را از بوجود آمدن تنش و جنگ و دشمنی بین تورک ها و کردها (دو ملت ستمدیده و مورد تبعیض قرار گرفته ایرانی) و اصولا تمامی ملل دیگر ایرانی تنها شووینیستها و نژادپرستان فارس خواهند برد، پس بجاست که با درک شرایط جاری این دو ملت ستمدیده که از بدیهی ترین حقوق انسانی و خدادادی خود در ایران محرومند حداقل برای مدتی واقع بینانه به مسائل بنگرند و بدانند که اولین و مهمترین دشمن مشترک ما همانا شووینیسم فارس و نژادپرستان فارس هستند که عامل تمامی مصائب و عقب ماندگیهای این دو ملت به سیاستهای نژادپرستانه آنها برمیگردد وتا زمانیکه این نژادپرستان خلع قدرت نشوند آزادی برای ملل تورک و کرد تنها یک آرزو خواهد بود.
همچنین نخبگان و مردم ترک آذربایجانی نیز با عبرت گرفتن از فاجعه "قاراباغ"در غرب آذربایجان (شمالی) باید مسئولانه با موضوع برخورد نمایند تا در آینده افسوس امروز را نخورند، پس باید با چشمانی باز و سیاستهایی درست حرکت کرد.


منابع:
1. اوضاع سیاسی کردستان از 1258 تا 1325ه.ش، تالیف مجتبی برزویی، نشر فکرنو، چاپ اول زمستان 1378 ص 57
2. رساله قیام شیخ عبیدالله ، نوشته علی خان افشار (ذیل تاریخ افشار) ص24
3. اوضاع سیاسی کردستان ص61
4. همان ص61
5. همان ص61
6. همان ص62
7. همان ص77
8. همان ص77
9. تاریخ و جغرافیای میاندوآب، نوشته جمشید محبوبی، چاپ پروین ص135
10. اوضاع سیاسی کردستان ص67
11. همان ص266
12. همان ص267
13. همان ص272
14. همان ص295
15. کرد و کردستان، نوشته واسیلی نیکیتین، انتشارات نیلوفر، چاپ اول ص35
16. همان ص35
17. همان ص 55
18. همان از ص 66 تا ص 73
19. همان ص 75
20. اوضاع سیاسی کردستان ص 38
21. شرفنامه، تالیف امیر شرف خان بدلیسی، موسسه مطبوعاتی علمی ص470
22. اوضاع سیاسی کردستان ص40
23. ایران و قدرتهای بزرگ در جنگ جهانی دوم، دکتر ایرج ذوقی، انتشارات پاژنگ، چاپ دوم ص140
24. نشریه سیاسی-راهبردی چشم انداز، فروردین 1382 ص21
25. هاشمی و انقلاب، مسعود رضوی، انتشارات همشهری، چاپ دوم ص285
26. کردستان، شهید چمران، چاپ هفتم، انتشارات فرهنگ اسلامی ص39
27. چشم انداز ص 23
28. روزنامه کیهان، مصاحبه با حجت الاسلام حسنی، شنبه 17 اسفند 1381
29. چشم انداز ص 23
30. تحولات قومی در ایران،دکتر مجتبی مقصودی، چاپ اول ص 306
31. همان ص 313
32. روزنامه ابرار مورخه دوشنبه 3 اسفند 1377
33. رجوع شود به شماره دوم نشریه چنلی بئل ص19
دیگر منابع مورد استفاده:
کردستان و کرد در اسناد محرمانه بریتانیا، و.همدی، انتشارات نور علم
تاریخ هیجده ساله آذربایجان، احمد کسروی، چاپ یازدهم، انتشارات امیرکبیر
عبدالله اوجالان، دکتر یالچین کوچوک، انتشارات حمیدا، چاپ اول سال1378
قتل عام مسلمانان در دو سوی ارس، صمد سرداری نیا، نشر اختر، چاپ اول تاریخچه ارومیه، رحمت الله توفیق، نشر
araz sulduzlu | 21-ژوئيه-2010,

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen