Samstag, 19. Juni 2010

گفتمان «ایران و ایرانی» یک ایدئولوژی یاوه و پوسیده٫ تأملی در علل و عوامل بدبختی ملتهای ایران در دویست سال اخیر - آيدينچي ساوالان

با نگاهی به حکومتهای استبدادی ، توتالیتر و دیکتاتوری ایران بعد از قاجاریه در می یابیم که این نظامهای حکومتی یا با «کودتا»سرکار آمده اند یا با «انقلاب».کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹ هـ.ش.رضاخان پالانچی(میرپنج)،کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۲۸ هـ.ش محمد رضاشاه آریا مهر(؟) و انقلاب به اصطلاح اسلامی و در اصل استعماری ایران که در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ هـ.ش به پیروزی رسید.

به گواهی تاریخ این الگوها (کودتا و انقلاب)در هیچ جای جهان و برای هیچ ملتی دموکراسی و آزادی و خوشبختی به ارمغان نیاورده است.برای ملت(هاي) ایران نیز این کودتاها و انقلاب هیچ گونه آزادی و دموکراسی و خوشبختی به ارمغان نیاورده است.دلیل این بدبختی بزرگ ملتهای ایران چیست؟

یک تحلیل گر بی طرف و آگاه بلافاصله سراغ مبناهای اندیشگی و نظری می رود که سبب این شکست تاریخی برای ملتهای ایران شده است.از این رو پاسخ این سؤال اساسی با نگاهی ژرف به گفتمان «ایران و ایرانی»روشن می شود.این گفتمان در اصل گفتمانی وارداتی و استعماری است که توسط استعمار انگلیس و روس و فرانسه و توسط سازمانهای سری و مخوف سیاسی-فرهنگی مانند فراماسونری به ذهن و فکر طبقۀ درس خوانده و به اصطلاح روشنفکر ایران القا شد و سبب ساز «انقلاب مشروطه»گشت.

از یک دیدگاه کلی این گفتمان استعماری در قالب علومی چون «زبان شناسی و به ویژه اتیمولوژی:ریشه شناسی لغت»،تاریخ (تاریخ جعلی آریایی محور اساساً استعماری و وارداتی که از ۲۵۰۰ سال پیش شروع می شود وبیش از ۷۰۰۰ سال سابقۀ مدنیت ملتها را در این کشور نادیده می گیرد)و ادبیات (شعر و نثر و نقدها و تحلیلهای ادبی و… بر اساس ایدئولوژی منحط «برتری ایران و ایرانی بر تمام ملتهای جهان(!)استوار است)ریخته شده است که در سدۀ اخیر توسط دستهای استعماری (مستشرقان اروپایی به ویژه مستشرقان انگلیسی) با سرعت غیر قابل باوری ترویج شده و رشد داشته است.

گفتمان «یک ملت،یک زبان»و «ملت ایران»به جای «ملتهای ایران»و«زبان فارسی»به جای«زبانهای تورکی و تورکمنی و عربی و بلوچی و کردی و…»و گفتمانی که «باستان گرایی هخامنشی- پارسی- زردشتی-پارسی »را که تاریخ و هویتی جعلی و سراپا دروغ و نژادپرستی به ملتهای ایران تلقین می کرد،به جای هویت سازی و هویت یابی ملتهای ایران بر اساس واقعیتها و زبانها و فرهنگهای غنی و متمایزشان،داشته ها و نداشته ها و نقاط قوت و ضعفشان در دوران دو پهلوی و ۳۰ سالۀ حکومت ملاهای پارس پرست در ایران با قدرت ترویج شده است.

این ایدئولوژی تعصب آمیز و بسیار خطرناک (دگم) در جهت رساندن ملتهای ایران به دوران شکوه و عظمت هخامنشی-ساسانی(کدام شکوه و عظمت؟!)بعد از مشروطه ،به فکر رساندن یک دیکتاتور بی سواد و کاملاً خودفروخته و بی رحم به نام رضاخان میرپنج به قدرت افتاد تا با «زور» «شاهنشاهی پارس باستان» را یک خواب شوم استعماری پلید بیش نبود،احیا کند.در دورۀ محمدرضاشاه با ژست کاملاً عوام فریب و به ظاهر دموکراتیک و در باطن تمامیت خواه و دیکتاتور مآبانه همین ایدئولوژی خطرناک را پرورد و در دورۀ ملاهای سیاسی نیز همین ایدئولوژی منحط، این بار با اسم مذهب شیعه در لباس تشیع سیاسی و با الگوی منحط تر و خطرناک تر مذهبی «سلطنت پارسی- شیعۀ صفوی-هخامنشی»بر سر کار آمده است.اما ناگفته پیداست که نه کوششهای که ذکر کردیم و نه هیچ کوشش دیگری از این دست در آینده «به یقین» نخواهد توانست در کشور کثیرالملۀ ایران به نهایت و پیروزی برسد،مگر این که دیدگاه تکثرگرا پذیرفته مبنا قرار گیرد.چون تفکر«یک ملت یک زبان» از «مبنا و ریشه و بنیان اندیشگی» دچار مشکل اساسی است و سرشتی «خود ویرانگر»دارد.

گفتمان منحط«برتری نژادی پارس و پارسی»که در قالب «برتری نژاد ایران و ایرانی»توسط «مشروطه خواهان»و به اصطلاح«انقلابیون»و «آزادی خواهان»انقلاب مشروطه(کدام آزادی؟!آزادی رضاخانی؟!!!) پرورده شد و مبنای ایدئولوژی و اندیشۀ اکثر قلم به دستان ضیف النفس و یا خودفروختۀ ایران در حیطۀ علوم انسانی قرار گرفت،در ذات خود و در اساس دچار بیماریهای«نژادپرستی و توسعه طلبی و خودبرتربینی مرضی و پارانویا(سوءظن مرضی)»بوده و هست و از تک تک ملتهای ایران که دچار مرض نژادپرستانۀ «ایران و ایران پرستی و پان ایرانیسم و پان پارسیسم» شده اند «مستبد»می سازد.این گفتمان در بطن و سرشت و درونی ترین لایه ها و هستۀ خود «مستبد ساز»و «مستبد پرور»است.چرا مستبدساز؟پاسخ روشن است:

در این گفتمان پارانویایی خودشیفته ،همۀ افکار معنوی و مادی درخشان مثل عرفان، اشراق،پیشرفتهای مادی و معنوی بشریت در تاریخ،تمدن و فرهنگ،معماری و شهرسازی و ادبیات وهنر وهمه چیز و همه چیز منشأ «ایران باستان=پارس باستان»دارد!!!پیروان این ایئولوژی مضحک و نژادپرستانه بارها و بارها می گویند و می نویسند:«پارسها و تنها پارسهای آریایی نژاد که ما ملت ایران(!)نیز از نژاد آنها هستیم سر منشأ هرگونه پیشرفت و تمدن بوده اند»!!!شاهنشاهی هخامنشی که از دید تاریخ سیاسی مستبدترین و پلیدترین و سلطه طلب ترین امپراتوری جهان کهن بوده است و داریوش کبیر(!) جنایتکارش سینه های زنان شهر برقه رابعد از تسلیم مردان آن شهر بریده و حصارهای شهر را با آن سینه های خونین بریده شده ،زینت داده است(ر.ک.تاریخ تمدن ویل دورانت،ج۴،ص۲۳۴) شاهنشاهی ایده آل ایدئولوژی آریایی مدار است.جالب این که همین امپراتوری پلید عامل شرارت و نفاق و اغتشاش و التهاب در میان تمام ملل پیشرفتۀ جهان در زمان خودش بود.(نقشی که تا به امروز حفظ شده است!)داریوش با سکه های طلای «دریک»غارتی اش این نفاق را در بین همۀ ملل آن روزگار دامن می زد و حکومت امروزی پارسهای مذهبی با نفت و همۀ امکانات مادی شان که از چاپیدن و غارت ملل مظلوم ایران کسب می کند.مبنا همان است و کوچکترین فرقی نکرده است.

این گفتمان مدام می گوید:«همه چیز منشأ ایرانی دارد و ایرانی باهوشترین و خلاقترین ملت جهان است»!!!ایرانی با هوشترین ملت جهان است؟!!!پس چرا اکنون همین ایرانی ،بدبخت ترین ملت جهان شده است؟!چرا در قرن ۲۱ میلادی یک عده عمامه دار و ریشوی تمامیت خواه ضد بشر جنایتکار پلید بر ایران حاکمند که نفت و مغز و همۀ سرمایه های مادی و معنوی ملتهای ایران به ویژه ملتهای مظلوم تورک و عرب را چپاول می کنند و برای یک روز بیشتر ماندن و حکومت کردن، به استعمارگرانی مثل روس و انگلیس و ایادی آنها باج می دهند ؛و در عوض در داخل همۀ صداها را خفه می کنند و همۀ مطبوعات مخالف و سایتهای اینترنتی و کانالهای تلویزیونی ماهواره ای را فیلتر کرده و بسته اند؟چرا در قرن ۲۱ میلادی خیابانهای این کشور بساط قرون وسطایی اعدام و سنگسار برپا می شود؟چرا…؟!چرا…؟!چرا…؟!کجای کار ایراد دارد؟

پاسخ این سوال و دوای این درد بزرگ را جنبشهای ملی- فرهنگی روشنگر و پلورالیستی مثل «جنبش ملی روشنگری آزربایجان جنوبی»(گونئی آزربایجانین میللی آیدینچی حرکتی:بهترین نامی که می شود به جنبش فرهنگی اصیل برپاشده توسط نویسندگان آگاه و مظلوم تورک آزربایجان داد که از ۸۸ سال پیش و از زمان روی کار آمدن رضاخان مستبد پلید و سرکوب و ارعاب و تحقیر تمام ملتهای غیر پارس ایران مخصوصاً ملت تورک آزربایجان،با قلم مبارزان جان باختۀ راه آزادی ملت تورک آزربایجان مثل «محسن ابراهیمی»و«پروفسور محمدتقی زهتابی» بر پا شده و این قلم خود را بحق ادامه دهنده و شاگرد شاگردان راه بزرگانی چون زهتابی می داند) به خوبی می دهد:

گفتمان «برتری نژادی ایران آریایی»(در اصل پارس آریایی)که از ۲۰۰ سال گذشته و توسط استعمار پلید انگلیس و ایادی فراماسونر خبیث کمپانی هندشرقی مانند «سرجان ملکم»(۱۸۳۲م. -۱۷۶۱م.)شروع شد که با غارت نسخه های خطی کتابهایی نظیر شاهنامۀ فردوسی، تاریخ طبری،تاریخ وصاف و روضة الصفا به انگلستان و دادن آن به استادان دانشگاه پلید و استعماری آکسفورد «تاریخ ایران»ش را با همکاری همۀ فراماسونرهای دانشگاهی و عمدتاً بر اساس مطالب نژادپرستانۀ «شاهنامه» نوشت و در ۱۸۱۵م./۱۱۹۴هـ.ش.(۲۰۰ سال پیش و دو سال بعد از بسته شدن عهدنامۀ «مفصل»با انگلیسی ها و سه سال بعد از پیروزی روسهای متجاوز و جنایتکار در مرحلۀ اول جنگ ایران با روس در زمان فتحعلی شاه قاجار)چاپ کرد.(ر.ک. دائرة المعارف زرین ،گردآورنده : م.آدینفر،تهران: انتشارات زرین، چاپ سوم، ۱۳۶۲ ص۴۱۰) این تاریخ سرتاسر دروغ و افسانه ای به گونه ای شگفت آور «مبنای تعریف هویت انسان ایرانی»شد!!! و فراماسون های خودفروخته ای چون جلال الدین میرزای قاجاردر کتاب «نامۀ خسروان» و یا میرزا آقاخان کرمانی و میرزا فتحعلی آخوند زاده در نوشته های نژادپرستانه شان،دقیقاً القاعات و دمدمه های استعمار موذی پیر جنایتکار انگلیس را سرمشق نوشته ها و سخنان خود کردند و رفته رفته این دگم نژادپرستانۀ مضحک و خنده دار و ضدبشری ؛یعنی «ایرانی آریایی نژاد»به جای «ملتهای ایرانی تورک زبان و عرب زبان و تورکمن زبان و بلوچ زبان و کرد زبان و …زبان با فرهنگها و آداب و رسوم و ضرب المثل ها و شعرها وترانه ها و… متنوع»نشست!دگمی که در محافل خصوصی انگلیسی سبب خندۀ آلوده به تمسخر حضار ایرانخوار پلید می شد،در ایران بالاتر از قرآن به منزلۀ وحی منزل(فرو فرستاده شده از طرف جزیرۀ مه آلود ماده روباه خبیث استعمارگر)پذیرفته و در سطح بسیار وسیعی از طرف تمام (تأکید می کنم تمام پارسی نویسان خودفروخته و فراماسون و غیرفراماسون،نوکر روس یا انگلیس و..و در تمام نوشته های آنان ثبت شد)و تا امروز با قدرت و حدتی حیرت انگیز در نوشته های فارسی زبان به حیات منحوس خود ادامه می دهد!!!به طوری که هر کس خلاف این دگم بیندیشد یا «بی سواد» خوانده می شود یا «خائن به ایران»و «وطن فروش»و «تجزیه طلب»!!!

گفتمان منحوسی که به تمام ملل ایران با دروغ و ریا و شیطانی ترین و ظریف ترین شیوه ها به طور مداوم و ساعت به ساعت و وقت به وقت از طریق رادیو و تلویزیون و مطبوعات و کتابها و سایتهای اینترنتی و کانالهای ماهواره ای فارسی زبان و با تمام امکانات شیطانی و جهنمی القا می کند که «سلام بر سرزمین آریایی!!!»«ای ایرانی تو از نژاد برتر آریایی هستی»!!!«ایرانی یعنی نژاد برتر»!!!«زبان آریایی پارسی تنها عامل اتحاد ایران و ایرانی»!!!«تمام ایرانیان با هر زبانی و هر فرهنگی تنها یک نژاد دارند:آریایی !!!و بنابراین باید یک زبان داشته باشند:پارسی !!!»و از این قبیل دگم اندیشی ها و دگم گویی های مزخرف و ابلهانه که هیچ پایانی برایش متصور نیست جز نابودی کامل ایران و همۀ ملتهای ایرانی.

نتیجۀ این دگم اندیشی چیست؟«به خواب رفتن و فریب خوردن همۀ ملل ایرانی و غارت و چپاول تمام منابع ایران در سدۀ اخیر با روی کار آوردن نوکران انگلیس و روس اونیفورم پوش یا کت و شلوار پوش کراوات دار تاجدار یا عمامه دار و سرکوب و تحقیر تمامی ملتهای بدبخت ایران که با این لالایی استعماری نژاد برتر خوابیده اند و می خوابند.ایجاد اختلاف میان ملت برگزیده(فارس)و تمام ملتهای مقهور تورک و عرب و …که در نهایت سبب «عدم اتحاد و همدلی کامل» و پیشرفت کشور ایران می شود و… .

وقتی من به عنوان انسان تورک ایرانی گرفتار این دگم ضد بشری شدم که «نژاد برتر»م،در درون خودم تبدیل به یک «مستبد»می شوم.هر فکری غیر از «برتری مطلق ایران و ایرانی و پارس و پارسی»را از زبان و قلم هر کسی که باشد «تجزیه طلبانه»و«بیگانه»و«خود فروخته» ارزیابی می کنم و تمام نداهای حق طلبانه و تکثرگرایانه و هویت خواهانه را با انگ زدنهای نژادپرستانه می کوبم.

از دیدگاه نقد فمنیستی این برتری «مردسالارانه»نژادی سبب می شود که حتی به زن و دختر خودم که بنا به طبع دگراندیش زنانۀ شان عقایدی بر خلاف مردان دارند، رحم نکنم.ایرانی برتر است!!!پس باید «کشف حجاب» و «حجاب اجباری»توسط قلدرهای بی ریش و با ریش ،بی عمامه و با عمامه(!)با زور و باتوم و گرفتن و بستن و شکنجه انجام شود!!!می بینید ریشه های استبداد در کجاست؟در ذهن و فکر تک تک ماهایی که ۲۰۰ سال است که با وسوسۀ شیطانهای استعمارگر خود را به خواب زده ایم و گمان می کنیم که بیداریم!آری!ریشه ها در درون ما و ذهن و فکر ماست.دنبال دشمن خیالی نگردیم.

گفتمان منحوسی که برپایۀ یک مصراع سراپا نژادپرستانه و مزخرف و تقلیل گرایانۀ یک شاعر تا مغز استخوان نژادپرست دری سرا و پارسی گوی به نام فردوسی«هنر نزد ایرانیان است و بس»بنا شده چه ارمغانی جز استعمار فکری و اندیشگی میلیونها انسان با ملیتهای متنوع در کشوری مثل ایران خواهد داشت؟وقتی من ایرانی فکر کنم که نژاد برترم دیگر دنبال کار و زحمت و عرق ریزی و اصلاح ضعفهایم و ساختن هویت حقیقی خودم در این قرن سرعت مدار و بی رحم نمی روم نتیجه اش حماقت و استعمار و بدبختی کامل است.این آشی است که استعمارگران اروپایی و روسی و امریکایی خبیث ایرانخوار که به استخوان ایران فریب خورده و آزربایجان مظلوم نیز رحم نمی کنند برای ما پخته و مدام به خورد ما می دهند.برای مثال گلدزیهر(Goldzieher)پروفسور(!)مستشرق شیاد در کتاب «زهد و تصوف در اسلام»چنین جملات و تعبیرات رسوا و مزخرف و خرکننده ای(ببخشید)در مورد «حسین بن منصور حلاج»(کسی که یقیناً عرب بود .دست کم عرب ایرانی بود و یک جملۀ پارسی در تمام عمرش ننوشته است)می نویسد:« درخشنده ترین تجلیات «روح آریایی»(!!!)در وجود یک شخصیت اعجوبۀ ایرانی(!)به ظهور پیوست:حسین پسر منصور حلاج»!!!این طرز فکر پلید سراپا دروغ و موهوم و مخدربا اخذ یک نام اساساً افسانه ای و دروغین به نام «ایران»و «ایرانی»آن هم از پلیدترین و نژادپرستانه ترین و دروغترین متن ادبی و خیالی تمام جهان«شاهنامۀ فردوسی»،یک گفتمان پلید استعمارکننده و زورگو و نژادپرستانه ایجاد کرده است که مطابق آن همۀ دانشمندان و متفکران و عارفان و فیلسوفان «عجم»و «غیر عرب»تمام پهنۀ آسیای غربی (خاورمیانه و غیر خاورمیانه)و آسیای میانه را «ایرانی»(در معنای پارس آریایی نژاد)می داند!!!و ۲۰۰ سال است(دقیقاً از زمان چاپ کتاب منحوس«تاریخ ایران» سرجان ملکم که اشاره شد)به شست و شوی مغزی میلیونها تن از ملتهای ایرانی اعم از فارس و غیر فارس پرداخته و چیزی جز«ادعای توخالی»و «خودبزرگ بینی»ابلهانه و غفلت از خود و هویت ملی- بومی اصیل خود در راه شکوفایی آن نداده است.

آخر چگونه ممکن است که گسترۀ جغرافیایی تاریخی و خیالی سرزمینی افسانه ای و سراپا دروغ«ایران» که تا زمان صفویه در هیچ منبع و سند تاریخی و دینی به جز شاهنامۀ منحوس فردوسی و آثار ادبی و خیالی دری زبان نیامده است،این همه وسیع و فرهنگ و تمدن آن این همه گسترده باشد و ایران و ایرانی پارس نژاد و آریایی نسب امروز بعد از ۸۸ سال آن هم بعد از رسمی شدن زبان اهورایی(!)پارسی و انتشار حجم عظیم و حیرت آوری از اباطیل نژادپرستانه مربوط به برتری مطلق نژاد آریایی و زبان پارسی و ایران آریایی،در قرن ۲۱ میلادی «بدبخت ترین ملتهای جهان»باشد که عده ای آیت الله انگلیسی الاصل پارس و پارس پرست با افکار استبدادی و پلید مذهبی قرون وسطایی (صد رحمت به قرون وسطای اروپا)خود را «نائب امام زمان»و «ولی فقیه»و «نمایندۀ خدا بر روی زمین»بدانند و هرگونه فکر دیگرگون و هر دگراندیشی را خفه کنند و در جواب عده ای از پاک ترین و غیورترین انسانهای ملت تورک آزربایجان که مؤدبانه خواهش می کنند که اجازه داده شود که فرزندان بی گناهشان به زبان مادری تورکی «هم»درس بخوانند بساط بگیر وببند و شلاق بزن و شکنجه کن و بکش و سربه نیست کن و… به بهانۀ «ایران»و «ایران پرستی»و وطن پرستی و …بر پا کنند؟!!!

آیا هنگامی که فردوسی شیعه مذهب و خواجه نصیرالدین توسی هزار چهرۀ مرموز پلید ادعا می کنند که نژادشان نژاد برتر است و مذهبشان مذهب برتر،آخوندهای از خدا بی خبر پارس پرست شیعه نمی توانند چنین ادعایی بکنند؟آیا شما بین گفتمان «شیعی- پارسی»دیروز و امروز(باطنی شاهنامه ای و صفوی آخوندی) تفاوتی می بینید؟وقتی زبان یک ملت اهورایی و مقدس باشد چه استبعادی دارد که نژادش و مذهبش نیز اهورایی و مقدس نباشد؟پس همان طور که تورک و عرب جماعت به بهانۀ تجزیه طلب بودن باید سرکوب شوند،سنی و بهایی و اهل حق و صوفی جماعت نیز به بهانۀ کافر بودن(!!!)باید از بین بروند!!!همه و همه باید و باید و باید و به هرقیمتی شده و هر طور شده در این مملکت «پارس شیعه»شوند!!!زنان و دختران هم باید و باید و باید حجاب زردشتی- پارسی(چادر و مقنعه) بر سر و تن کنند!می بینید ریشه های درد کجاست؟!پس چرا به این شاخه و آن شاخه می پریم و ریشه را نمی بینیم؟!درخت ایران و ایرانی از «ریشه» کرم زده است با شاخه های و برگها زردش(با عوض شدن سیستمهای حکومتی و این قبیل راه حلهای دروغین) چه کار دارید؟

چارۀ درد ایران از عهدۀ روشنفکرنمایان فارسی نویس خارج است.چرا که ما در میان پارسی نویسان ۱۵۰ سال گذشته در ایران «مطلقاً»روشنفکر نداریم.چرا که اساس روشنفکر بودن بر پایۀ دیدگاه تکثرگرا و پلورالیستی و تحمل عقاید مخالف و دوری از عوام فریبی است در حالی که همۀ روشنفکرنمایان پارسی نویس عوض پلورالیسم به ایدئولوژی پست و منحط و نژادپرستانه پان آریائیسم و پان فارسیسم پرداخته و همان را رواج داده اند!به بیان دیگر ایدئولوگ بوده اند نه روشنفکر.و ایدئولوژی آنها ایدئولوژی پست پان آریائیسم و پان ایرانیسم بود که بر اثر نداشتن پشتوانۀ قدرتمند فرهنگی و تمدنی اساساً بر پایۀ «توهین بر دو ملت بزرگ و تاریخ ساز تورک و عرب» استوار شده است!!!همۀ روشنفکرنمایان پارس حتی کسروی و صادق هدایت دچار این بحران پارانویایی هویت بوده اند از میان هزاران قلم به دست پارسی نویس تنها جلال آل احمد اندکی از این پارانویا کناره گرفته بود و حقوق ملتهای ایرانی به ویژه ملت تورک آزربایجان را در کتاب غرب زدگی اش متذکر شد که او هم در اواخر عمر بدبختانه گرفتار دگم مذهب سیاسی شیعه شد و از این بیراهه به خیل پارسی نویسان دیگر پیوست و در پروسۀ استحمار ملتهای ایران شریک شد.پس همۀ قلم به دستهای فارسی نویس دچار دگم بوده و هستند و این عجیب نیست چون هویت فارسی- ایرانی از اساس و بنیان متزلزل است.و دست در هر خس و خاشاکی می زند.

از این رهگذر ملت فارس ایران باید و باید پاسخگوی ملتهای دیگر مخصوصاً ملت بزرگ تورک و عرب باشد:هیچ ملتی از اسم افسانه ای کشورش در جهت توهین و تحقیر نژادپرستانۀ ملتهای دیگر از همان کشور به اندازه ای که ملت فارس از اسم افسانه ای «ایران» در جهت تحقیر نژادپرستانۀ ملت تورک در ایران سوء استفاده کرده، استفاده نکرده است.این خیلی عجیب است:«تمام»قلم به دستهای ملت فارس در این راه کوشیده اند.استثنایی وجود ندارد!!!آیا معنای این امر چیزی جز استعمار است؟!!!ملت فارس نفت و منابع روزمینی و زیرزمینی و عتیقه جات و تمام ثروتهای خدادادی ملتهای عرب خوزستان و تورک آزربایجان را غارت می کند و در جواب اعتراض بحق روشنگران این ملتها ،موذیانه و ریاکارانه از اسم کشورش ایران(!)سوء استفاده می کند و هر کسی حرف زیادی زد به جرم تجزیه طلب بودن و خیانت به ایران(!)می گیرد و شکنجه می کند و به زندانهای طولانی محکوم می کند!!!

گفتمان ایران و ایرانی سبب شده است که تورکهای ایران که جمعیتی بالغ بر ۳۰ میلیون نفر انسان زنده را شامل می شوند،در پس زمینۀ فکری و اندیشگی سیاسی- فرهنگی پنهان فارسهای استعمارگر «تورانی»و «خائن به ایران»محسوب شوند و از شیطانی ترین و پلیدترین سیاستهای فرهنگی برای آسیمیله شدن ،از خود بیگانگی و مانقورت کردن آنها استفاده شود ،طوری که با زبان و قلم خودشان به زبان مادری شان تورکی و هویت اصیل تورکی مسلمان خودشان توهین کنند و آن را مصداق عینی«وطن پرستی»و «ایران پرستی»محسوب کنند!!!و در این جا و دقیقاً این جاست که روشنگران و افشاگران ملت تورک آزربایجان و ایران «احساس خطر» کرده و مثل این قلم ،دست به افشاگری و روشنگری می زنند. چرا که سرنوشت یک ملت بزرگ و تاریخ ساز مثل ملت بزرگ تورک ایران ،شوخی و بازی و بازیچه نیست که عده ای نژادپرست خودفروخته و وقیح فارسی نویس با ژست حق به جانب و عوام فریب و با نوکری علنی بیگانگان ۱۵۰ سال با تاریخ و هویت جعلی و نژادپرستانۀ پارسی –شیعه به آن بتازند و آن را به لجن بکشند و با سم پاشی های نژادپرستانه کاری کنند که تورکهای ایران آموختن فارسی را به جای تورکی به فرزندان معصومشان از مصادیق ایران پرستی و وطن پرستی بشمارند و در اصل با استعمارگران فارس خود یکی شوند.

سیسرون خطیب بلندآوازۀ و متفکر بزرگ روم باستان سخنی ارزشمند در مورد موضوع مورد بحث ما دارد:«هرگاه ملتی آزادی ملت دیگر را از میان بردارد،آزادی خودش را نیز نابود کرده است، به طوری که گویی انتقام اسرارآمیزی در این مورد تحقق می یابد»!(ر.ک. بدبختی روشنفکران:سیسرون در راه آزادی جان سپرد،نوشتۀ اشتفان تسوایک،ترجمۀ رحیم صفاری،تهران:بنگاه صفی علیشاه،۱۳۲۸،ص۴۲)ملت فارس ۸۸ سال است که با گفتمان نژادپرستانۀ ایران و ایرانی که دستاویزی برای عدۀ بی شماری از قلم به دستانش کرده است، ملت بزرگ تورک آزربایجان و ایران و ملت عرب و ملت تورکمن و…تمام ملتهای غیر فارس ایران را استعمار کرده است.غافل از این که بنا به تقدیر مقدس ازلی الهی خودش نیز در این سرنوشت با ملت تورک و عرب شریک و خود نیز استعمار شده است.تا زمانی که تک تک انسانهای ملت فارس و تمام ملتهای هویت باختۀ غیر فارس ایران،از این «طرز فکر خطرناک»یعنی «برتری نژادی ملت ایران(فارس)»و «برتری زبانی ملت فارس»و ایدۀ فراماسونری صلیبی«یک ملت ،یک زبان»نجات پیدا نکند و اصل اصیل «تکثرگرایی زبانی و فرهنگی و دینی و مذهبی و عقیدتی و هویتی و جنسیتی»را در ایران نپذیرد و حقیقت وجود «ملتهای ایران» را به جای «ملت فارس زبان»نپذیرد،هیچ کدام از ما ملتهای ایران از استبداد و تمامیت خواهی (توتالیتریانیسم)و دیکتاتوری نجات نخواهیم یافت.چون استبداد در درون تک تک ما ملتهای ایران نهادینه شده است:برتری مطلق ایران و ایرانی!!!این خطرناکترین نوع استعمار (استعمار فکری و فرهنگی)است که سبب می شود استعمارگران زالوصفت اروپایی و غیر اروپایی هر ۲۰ و ۳۵ و ۴۰ سال از «همین پتانسیل نهفتۀ استبداد ملی زبانی و فکری و مذهبی و حتی جنسیتی ما» استفاده کنند و با فرهنگ سازی موذیانه یک عده مأمور نوکر حلقه به گوش و وفادار خودشان را بر سر ما ملتهای ایران حاکم کنند و با لطایف الحیل و با زور نفت و خون ما را بمکند.

استعمارگران فارس زبانی که به بهانۀ«اتحاد ملی»(!)و اسم افسانه ای «ایران» که در سال ۱۹۲۸م./۱۳۰۷هـ.ش.توسط قلدر خودفروخته ای به نام رضاخان میر پنج در مجامع بین المللی رسماً نام این کشور شد،تورکان ایران و تمام ملتهای دیگر غیر فارس را از ابتدایی ترین حقوق انسانی آنها یعنی تحصیل به زبان مادری شان محروم می کند!!!حال این استعمار پوشالی و پلید «فارسی-ایرانی» و این اتحاد مسخره و میان تهی و ابلهانۀ «ایرانی- فارسی» تا کی می تواند بقای انگل وار و حقیرانۀ خود را داشته باشد موضوعی قابل تأمل است اما بی هیچ شکی به زودی زود این گفتمان زورگویانه و نژادپرستانه به پایان راه خواهد رسید و ملت تورک آزربایجان وتمام ملتهای ایران طعم آزادی و استقلال را خواهند چشید.

به امید آن روز

آيدينچي ساوالان
۱۲/۰۵/۱۳۸۸

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen