Freitag, 4. Mai 2012

راسیسم٬شعوبیه و قانون نیوتن! رضا طالبی

راسیسم٬شعوبیه و قانون نیوتن!


اول باید دید اصلا واژه انحراف یعنی چه!مستقیم میروم سر اصل مطلب زیرا نمی خواهم مطالب تکراری را که هر کس به راحتی با اتصال به اینترنت و فشاردادن اینتر بدست می آورد را بیان کنم.از هرکجا بنگریم مشکل داریم و مشکل دار بودن به این معنا نیست که راهی را انتخاب کرده ایم غلط!نه هرگز بلکه باید با شناختن اشتباهات و برخی تصورات غلط سعی در پیمودن راه با صلابت و امنیت بیشتر بنماییم.اما به گفتن آن مجبورم حال دوستان گلایه کنند و دشمنان حمایت.
پس از پیدایش جنبش شعوبیه در اواخر دوران اموی که در واقع یک نهضت ضد فاشیستی اموی-عربی بود ولیکن عواقب بسیار بدی به بار آورد و آنهم ایجاد فاشیست فارسی بود.شعوبیه تلاش کرد تا به مقابله با فاشیست بپردازد ولیکن خود دچار افکار راسیستی فارسی شد.شعوبیان خود در ابتدا به تساوی گری اعتقاد داشتند و خود را اهل تسویه می نامیدند در حالیکه بعدا منحرف شدند.
ابو عثمان  عمرو بن بحر مشهور به  جاحظ  در کتاب اخلاق الشطارمینویسد:به عبید کلابی که مردی فقیر بود گفتم: میل داری هجین باشی(هجین=کسی که پدراو عرب و مادراو از نژاد دیگر باشد) و در مقابل هزار جریب از آن تو باشد؟ عبید گفت: هرگز زیر بار این پستی نمی‌روم٬ گفتم امیرالمومنین هجین و کنیز زاده بود. گفت: خدا رسوا کند کسی را اطاعت این خلیفه کند.این نمونه ای کوچک از دید عام نسبت به اعراب است!حال چرا این تفکر ایجاد شده است!چرا نگاه پست گونه یکباره به نظر برخی مورخین در بین مردم ایجاد شد!به نظر حقیر این دیدگاه ریشه دار است و نیاز به واکاوی سیستم جامعه شناختی دوران ساسانی دارد.دورانی که در آن تحصیل مخصوص قشر خاص و نظام شدید طبقاتی را ترویج داده و به غیر درباریان دیده حقارت داشت ساختاری جز این را پرورش نخواهد داد.گناه را نباید همیشه به گردن ترکان و اعراب انداخت٬واکاوی ای که همیشه برای فرار از حقیقت اظهر من الشمس تلاش کرده است که همانند مثال :گنه کرد در بلخ آهنگری   به شوشتر گردن زدند مسگری  را سرلوحه خود قرار دهد. سعید بن حمید بختگان»به قول مورخین،شاعری‏ کاتب و دارای الفاظ عزب بوده و ادعا می‏کرده است که‏ از اولاد پادشاهان ایران است.و به همین مناسبت کنیهء فراوان نسبت به اعراب داشت،وی کتابهایی داشته است‏ به نامهای:انتصاف العجم من العرب و فضل العجم‏ علی العرب و افتخارها،ابن ندیم نیز در الفهرست‏ کتابی با نام مفاخر العجم بدو نسبت می‏دهدشعوبيه بدودسته تقسيم مي گردد : اول ملي ها كه از طبقه اعیان و رنج ندیده که با ورود اعراب همرنگ مردم عادی و پابرهنه شده بودند يا وابسته به دربار قبلی ساسانی بودند و با احساسات وطن پرستي با نفوذ سياسي خلافت مبارزه مي كردند و به نفوذ در دستگاههاي  خلافت  و بيرون آوردن آن از دست  اعراب معتقد بودند .
 دوم گروه خردگرايان طبقه متوسط كه بواسطه اظهار عقايد فلسفي زنديق خوانده مي شدند و در مبارزات شدت عمل نشان مي دادند .
شعوبيان دسته اول كه محافظه كار بودند ، هر نهضت ضد عرب و ملي را تاييد مي كردند و مرم و شيعيان را با ذكر فجايع بني اميه و كشته شدن حسين بن علي و زيد بن علي و ذكر قتل ناجوانمردانه ابوسلمه خلال و ابومسلم بدست بني عباس بر ضد خلافت و اعراب تهييج مي كردند.
شعوبيان دسته دوم با آنكه با اسلام موافق نبودند و يا دست كم با آن مخالفتي نداشتند ، ولي بخاطر مصالح ملي و برانداختن بني اميه و بني عباس و بازگرداندن ايران به دوران پادشاهی باصطلاح ساسانی از لحاظ ديني با مردم اشتراك داشتند .
حزب شعوبيه  در مراحل ابتدايي تبليغات خود را بر اساس اسلام پيش مي برد  و اعضاي آن دم از مساوات مي زدند . هنگامي كه طرفداران زيادي پيدا كردند و تا حد امكان زمام دولت عباسي را بدست گرفتند ، بناي  سخن از شناخت برتر و مخالفت با اسلام را گذاشتند . بهمين علت آنهايي كه معتقد بدين بودند ، از ياري آنها امتناع  ورزيدند و به آنها  برچسب الحاد زدند .
جاحظ بصري درباره شعوبيه مي نويسد : شايد دشمني مردم با آنها ناشي  از تعصب باشد زيرا تمام كساني كه در اسلام شك برده اند ، از روي عقايد شعوبيه مي باشد چرا كه هر كس از كسي متنفر باشد ، از آنچه كه به وي هم منتسب است متنفر مي گردد . از عرب متنفرند از        جزيره العرب نيز بيزارند و با اين تنفر كه روز به روز شدت مي يابد ، از اسلام خارج مي شوند زيرا دين اسلام به عرب منتسب است
.
هیثم بن عدی نیز کتب متعدد در مثالب عرب نوشته‏ است از جمله:کتاب المثالب الصغیر و کتاب المثالب‏ الکبیر،و کتاب المثالب الربیعه.در همین شمار است‏ سهل بن هارون صاحب بیت الحکمه در بغداد که ابن‏ ندیم درباره‏اش آورده:
«حکیمی فصیح و شاعر بود،ایرانی الاصل، شعوبی مذهبی،شدید العصبیه نسبت به عرب،و او را کتب متعدد در این باب است.
یا در اشعاری همانند ذیل:
متوکلی اصفهانی اینگونه می سراید:
انا ابن الاكارم من نسل جم             و حايز ارث ملوك العجم
و محي الذي باد من عزهم             و عفي عليه طوال القدم
و طالب  او تارهم    جهره             فمن  نام  حقهم   لم  انم
معي  علم   الكابيان    الذي            به ارتجي ان اسود الامم
فقل   لبني   هاشم   اجمعين            هلموا الي الخلع قبل الندم
ملكنا   كم   عنوه     بالرما             حطعنا و ضربا بسيف حدم
و  اولاكم   الملك    آباوءنا             فما  ان وفيتم  بشكر  النعم
فعودوا   الي ارضكم بالحجاز          لاكل الضباب و رعي الغنم
فاني  ساعلو  سرير  الملوك           بحد  الحسام  و  حرف  القلم


ترجمه:
من فرزند آزادگان از نسل جم و داراي ارث پادشاهان عجم هستم.منم زنده كننده آنچه از عزت آنها مرده بود،آن عزتي كه روزگار ديرين اثر آن را از ميان برده است:من آشكارا خونخواه آنها و طالب انتقام هستم،اگر ديگران از حق آنها(پادشاهان ايران)بخوابند من نخواهم خفت.درفش كاويان نزد من است،اميدوارم بوسيله آن درفش،بر تمام ملل سيادت كنم.به تمام بني.....؟بگوييد.بياييد خلع شويد(از سلطنت و خلافت)پيش از آنكه پشيمان شويد.ما با نيزه و شمشير آبدار،شما را قهرا مالك شده ايم.پيش از اين هم پدران ما شما را بر تخت نشانده بودند.شما نعمت آنها را سپاس نگفتيد و وفا ننموديد،همان به سامان خود در حجاز برگرديد.در آنجا به خوردن سوسمار وچوپاني مشغول شويد،من با نيروي تيغ و نوك خامه بر تخت
پادشاهان خواهم نشست.!!!!!

این اشعار کم نیستند و اینگونه نگرش نیز کم نیست!افتخار به چنین اشعاری که بعضا در برخی از نوشته های مدافع شعوبیه دیده میشود چیزی جز حماقت و حمایت نرم از راسیست نیست. جیمز موریه مورخ انگایسی میگفت:« ایرانیان لبریزازخود پسندی وشاید بتوان گفت که درتمام دنیا مردمی پیدا نشود که به این درجه به شخص خود شان اهمیت قایل شوند» !!!!
 و غریب‏تر از اینهمه نسبتی است که شعوبیه برای‏ حضرت علی در رابطه با همان گرایشی که به مذهب‏ شیعه نشان داده‏اند و ذکرش گذشت،قائل شده‏اند که‏ مطابق روایت،شخصی از ایشان پرسید که:یا امیر المؤمنین اصل خود از طوایف قریش را برای ما بیان‏ فرما؟و حضرتش گفت:«ما قومی از نبط کوثی باشیم و باز روایت شده از ابن عباس که او گفت:«ما جماعت‏ قریشی نبط از اهل کوثی باشیم،و در روایت دیگر است‏ که حضرتش فرمود«:آنکه از نسبت ما پرسد بداند که من نبطی‏ از کوثی باشم»(این احادیث در لسان العرب،ج 2،و معجم یاقوت،زیر مادهء کوثی آمده است)
و کوثی شهری باشد در حدود عراق‏ و نزدیک به ایران و به مداین پایتخت ساسانیان.این‏ جعل،بی‏شباهت به مدعیانی از این قبیل نیست که‏ اصل طایفهء قریش از ایران بوده که مدتی در یمن ساکن‏ بوده‏اند،و پس از شکستن سد مارب به شبه جزیره کوچ‏ کرده‏اند.
و ایرانیان شعوبی از بین صحابهء حضرت رسول به‏ سلمان فارسی ارجی عظیم بخشیده‏اند و چیزهایی از زهد و حکمت از او روایت کرده‏اند یا بدو نسبت داده‏اند که برای دیگر اصحاب متصور نبوده است،تا آنجا که‏ حیات سلمان را طولانی‏تر از دیگر مردمان تصور نموده‏ و گفته‏اند که او زمان عیسی پیامبر ع را درک نموده است و دیگر روایت شده از رسول خدا که آیه:
«و ان‏ تتولوا یستبدل قوما غیرکم»
را تلاوت فرمودند پس‏ پرسیده شد چه کسی«یستبدل بنا»حضرت دست‏ بر شانهء سلمان نهاد و فرمود:«این و قومش.و هم ایشان‏ فرمودند:و قسم به آنکه جان من در دست اوست که اگر دانش در آسمان باشد مردی از فارس بدان دست‏ یابد.»دیگر سلمان کسی است که حضرتش در باب‏ او گوید:«سلمان منا اهل البیت».و همو کسی است که‏ در جنگ خندق حضرتش را به حفر خندق آگاهی داد و از آن پس اعراب دانستند که چگونه در جنگها از خندق‏ استفاده نمایند،و لذا از این باب نیز مدیون ایرانیان‏ باشند.خلاصه آنکه ایرانیان تفاخر به سلمان را وسیله‏ای برای نمودن عظمت قوم ایرانی و نمودن‏ فضیلتی که به اعراب دارند،قرار دادند.
به همین ترتیب،جعل حدیث در نزد شعوبیان شایع‏ بوده که تکرار همگی احادیث به این استناد جعلی‏ مجالی بیش از این می‏طلبد و برخی از باب نمونه بیاید.
مسعودی در مروج الذهب مینویسد: شعوببيان مي گفتند :عربستان سرزميني خشك و باير است و مردم چادر نشين داشته اينها كجا و و شكوه و عظمت ايراني كجا . در مورد اسلام مي گفتند : اسلام دين خداست كه  خدا براي معجزه نمايي در بين پست ترين مردم نازل كرده است و به عرب اختصاص ندارد و اگر پيامبر در ميان اين مردم بر نمي خواست اينها هيچگاه رستگار نمي شدند چرا كه آمده "الاعراب اشد كفرا و نفاقا" !!!!!!!!
و البته شعوبيان گاها در تاييد فضايل و برتری عجم بر عرب به جعل حديث دست می یازيدند ؛ کاری که به عينه از سوی برخی عربان نيز برای معارضه با شعوبيان انجام می گرفت .(تاریخ اسلام ص ۳۸۷)
نهضت شعوبیه رفته رفته تبدیل به اولین نهضت راسیستی شد.البته نمیتوان بطور مطلق گفت که جنبشی که مقابل نهضت شعوبیه قرارداشت یعنی حرکت عربیسم صرف هیچ گونه راسیستی در آن وجود نداشت.البته که وجود داشت و بعضا این رفتارها به طور غیر طبیعی بزرگ نمایی شده است و لیکن به هیچ وجه نمیتوان وجود دستمایه راسیستی فارسی و راسیستی عربی را نادیده گرفت.زیرا اعراب همانند فارس اگر نظام طبقاتی شاهنشاهی نداشته باشد٬دارای نظام طبقاتی  قبیله ای بود.رییس قبیله و برتری برخی قبایل و برده داری در رسم و رسومات آنان بود بطوریکه حتی بعد از اسلام و شعارهای مساوات طلب هنوز جریانی از این نوع برتربینی بین اعراب هم وجود داشت.دید سیاه و سفید و اینکه یا اعراب راسیست بودند و یا فارسها بسیار نادرست است٬زیرا در هردو ملیت این دید به نوعی عیان بود و خود را در امویه و شعوبیه بعد از اسلام و سلسله پادشاهی ساسانی نشان داده است.بطور نمونه چند مورد از مواردی که شعوبیان به اعراب نسبت میدهند را در ذیل می آورم تا بنده نیز دچار دید صرف سیاه و سفید نباشم:(البته موالی در این بحث صرف فارسی ها نیستند بلکه  شامل ملیت های ترک و قبطی و رومی نیز میشود و نمیتوان این مورد را صرف فارس زبانها قرار داد)
 حجاج بن یوسف حاکم اموی عراق به روزگار امويان بر دستان موالی داغ می نهاد و نشان می گذاشت تا از بقیه شناخته شوند .
( نهضت شعوبیه ص ۱۴۹)
اعراب زن دادن به غير عرب را نوعی بردگی و بندگی وننگ می دانستند
(تمدن اسلام ص ۷۰۰)
اکثر موارد ذکر شده برتربینی اعراب از دیدگاه شعوبی به ساختار فرد محوری فرهنگیست و نمیتوان آنرا به تمامی اعراب تعمیم داد. همانطور که شعوبیه در زمینه حدیث سازی علیه اعراب و برخی اعراب متعصب در زمینه حدیث سازی علیه عجم مبادرت میکردند در زمینه تاریخی نیز دست کمی از این مورد نداشتند.مثالهای فوق مواردی بودند که خود حکام اعراب (نه تمامی آنها)مخالف ان بودند اما برعکس شعوبیان تمامی حکام فاخر به شعوبیه مدافع حس برتربینی بودند. اما به طور کلی انچه روشن است اينست که شعوبيان مراحل مختلفی را با فراز و فرود بسيار گذراندند به گونه ای که در ابتدا رهبران شعوبی بر اصل برابری ملتها تکيه داشتند و خود را اهل تسويه يعنی طرفداران برابری عرب و عجم می دانستند که اين زمان دوران اوج و شکوفايی انان بود. زيرا با اينگونه استدلال و منطق هم حمايت و پشتيبانی اسلام و مسلمانان راستين را پشت سر خويش حس می کردند و هم امويان را که سياست برتری نژادی داشتند مستقيما با منطق اسلامی مورد حمله قرار می دادند . و ليکن ؛ اندک اندک و در پی ادامه يافتن سياست خشن نژادی امويان خط سير نهضت به سوی اثبات فضيلت و برتری عجم بر عرب ميل نمود و شعوبيان دقيقا به کاری دست يازيدند که اعراب را به سبب اجرای ان می دادند و در واقع باورهای نهضت شعوبی از اصل تسويه به اصل تفضيل سيرنمود و رفته رفته ضعیف ترشد.(نهضنهای سیاسی و مذهبی در تاریخ ایران ص ۷۴)بحث تاریخ محور شعوبیه را بهتر دانستم با معرفی افکار این فرقه که بعضا آمیخته به دین و مذهب تشیع بوده و بعضا زندیق وار آنهم در لباس روشنفکری بوده است را به خوانندگان عزیز مانیتور کنم تا با موضوع اصلی بحث آشنا شوند.لذا پرداختن به سیر روال سینوسی تفکرات شعوبی تا کنون نمی پردازم و سعی خواهم کرد در ادامه مقال روند راسیستی و شعوبیسم را در قالب زمان حال به قلم بکشم.شعوبیه در دوران کنونی را میتوان به مراتب قویتر از دوران عباسی و اموی دانست ٬زیرا با در اختیار داشتن قدرت و ٍروت و سیاست ان سه عاملی که جان لاک معیار انحصار و مالکیت تام میداند توانسته اند با پروپاگاندای نرم به بیان افکار خود در سطح جامعه از هم گسیخته ایران داشته باشند.سعید حجاریان در سال ۸۷ در مصاحبه ای که با روزنامه کردزبان روژه هلات انجام میدهد در پاسخ خبرنگار که عدم مشارکت انتخاباتی را یکی از ویژگیهای ملت کرد میداند میگوید:
- من از بکاربردن واژه «ملت‌کرد» برای کردهای ایران ابأ دارم و معتقدم که آنها در ایران خصوصیات «اتنیک» (Ethnic) دارند نه ویژگی‌های یک «ملت»(Nation)، کردهای عراق یا ترکیه ملت هستند اما وضع کردهای ایران متفاوت است.
گرچه بعضی شونیست‌ها حتی منکر قوم بودن کردها هستند اما تعداد چنین افرادی زیاد نیست و عمدتاً در میان سلطنت طلب‌ها این‌گونه تفکرات رواج دارد.
....................... ایران فقط یک محدوده جغرافیایی نیست بلکه یک حوزه تمدنی بزرگ است که از یک طرف تا بوسنی امتداد دارد (در تاریخ ادبیات بوسنی بیش از بیست شاعر فارسی‌گوی بزرگ وجود دارد) و از سوی دیگر تا هند کشیده می‌شود. کردها هرکجا که باشند از عوامل درونی این حوزه تمدنی گسترده محسوب می‌شوند و جزیی از اجزا تشکیل دهنده آن هستند. همه چیز بستگی به رفتار حاکمیت دارد، اگر درست عمل کند کردها هرکجای دنیا که باشند فرصت‌های مناسب این حوزه تمدنی برای رشد، بسط و ارتقا آن هستند اما اگر بد عمل کنیم (مانند آنچه که در سال‌های اخیر شاهد آن هستیم) کردهای بیجار، و کرمانشاه هم می‌توانند تبدیل به تهدید شوند تا چه رسد به کردهای مهاباد و سنندج!!!!!
مشاهده میکنیم سیاستمدار اصلاح طلبی بنام سعید حجاریان که خود از تئوریسین های انقلاب اسلامی بوده است از اطلاق واژه ملت به ملتهای ساکن در محدوده جغرافیایی فراتر رفته و با اتکا بر سیستم  (ملتینگ پوت) آنگلوساکسونی ملت را آمیخته ای بنام ملیت ایرانی میداند! و حتی پا را فراتر گذاشته  و تا بوسنی را شامل این ملت میداند ولیکن ملت حاضر در درون محدوده جغرافیایی ایران را قوم ولی در مرزهای خیالی –فرهنگی خود ملت قوم انگار خود را ملت واقعی میداند چون در مقابل عربیت قرارگرفته است!
این مساله را باید به دکتر همایون کاتوزیان استاد دانشگاه آکسفورد گفت که میگوید امروزه هیچ کس در داخل ایران به ترکها قوم نمی گوید بویژه بعد از انقلاب اسلامی.همایون کاتوزیان در مصاحبه با نشریه واشنگتن پریزیم با فرید پویا درست بعد از حوادث قیام ملت ترک آذربایجان  به بهانه توهین روزنامه ایران و مانانیستانی در سال ۱۳۸۵ در پاسخ به سئوالات پویا اینگونه جوابدهی میکند:
در کتابتان از پان فارسيسم سخن می گوييد ۱. چه تفاوتی بين پان ايرانيسم و پان فارسيسيم قائليد و ريشه های تاريخی پان فارسيسم را از کجا می دانيد؟

. پان فارسيسم را می توان پان ايرانيسم تنگ نظرانه دانست که در دوره پهلوی وجود داشته است. در کتابهای درسی و نوشته های بسياری از روشنفکران اين دوره نه تنها ترکها و عربها بلکه بقيه اقوام مانند بلوچها، کردها و غيره مورد حمله قرار گرفتند. انديشه پان فارسيسم فرای نفس قلم عمل می کرد و بيشتر فرمانداران و يا مسئولان مهم دولتی در استانها از تهران فرستاده می شدند.

- آيا هم اکنون نيز اين پان فارسيسم در ايران جايی دارد؟

. البته الان هم فارس زبانان از موقعيت بهتری برخوردارند ولی ديگر مانند زمان پهلوی کسی به کردی نمی گويد لهجه. در دوره پهلوی کردی را که از زبانهای ايرانی است می گفتند يک جور لهجه زبان فارسی است. هم اکنون به ترکی و غيره می توان مقاله نوشت که قبل از انقلاب ميسر نبود.
کاتوزیان با وجود وقف بر زبان بودن ترکی٬پان ترکیسم را نوعی واکنش روشنفکران ترک به مساله پان فارسیسم در گذشته میداند٬ و به نوعی بر وجود جریان راسیستی شعوبی در این بین نامحسوس وار اشاره میکند.تقابل دو اندیشه اصلاح محور و اصولگرا و حتی اگر بخواهیم اندیشه سکولار را نیز وارد نماییم بر محوریت پان فاریست می باشد.شعوبیگری هرسه جریان سوای از انشعابات سلطنتی و یا چپی بر محوریت تک ملت و برتربینی تک ملیتی می باشد که به نوعی سکولارها را داعیه دار زنادق شعوبی و مذهبیون را داعیه دار شعوبیه شیعه محور میشود تلقی کرد که هردو حس برتربینی با پاس دادن اتهام پانیسم به اعراب و ترکان از خود گناه زدایی می کنند .علی حامد ایمان در شمس تبریز در پاسخ به سئوالات مصاحبه گر اینگونه جواب میدهد:
لطفا در مورد پيدايش‌ مكتب‌ «پان‌ تركيسم‌» و ماهيت‌ آن‌ و تاريخ‌ و عملكردپان‌تركيسم‌، اطلاعاتي‌ در اختيار ما بگذاريد؟
  پس‌ از شكست‌ دولت‌ عثماني‌ در جنگ‌ جهاني‌ نخست‌ و تجزيه‌ پي‌ در پي‌سرزمينهاي‌ اسلامي‌ و گسترش‌ فعاليتهاي‌ فراماسونري‌ در اين‌ سرزمين‌ها، از سوي‌بورژوازي‌ ملي‌ كشور تركيه‌ دو جريان‌ فكري‌ سياسي‌ ، تكوين‌ و گسترش‌ مي‌يافت‌.جريان‌ نخست‌ ناظر بر آن‌ بود كه‌ در مقابل‌ هجمه‌ خانمان‌ برافكن‌ دنياي‌ غرب‌ درسرزمينها، روح‌ وحدت‌ اسلامي‌ را بيدار سازد و همه‌ كشورها و سرزمينهاي‌ اسلامي‌ رابه‌ سوي‌ ايجاد اتحاديه‌ كشورهاي‌ اسلامي‌ سوِ دهد. دنياي‌ غرب‌ و اسلام‌ ستيزان‌ اين‌جريان‌ فكري‌ را «پان‌اسلاميسم‌» ناميدند و با آن‌ به‌ مبارزه‌ پرداختند و تركيه‌ را به‌ سوي‌لائيسم‌ كشانيدند و اين‌ جريان‌ انديشگي‌ را به‌ انزوا و نابودي‌ سوِ دادند.
جريان‌ دوم‌ كه‌ به‌ دو جناح‌ ديني‌ و غير ديني‌ منقسم‌ مي‌شد، ناظر بر آن‌ بود كه‌ كليه‌كشورها و ملتهاي‌ تركي‌ زبان‌ را از غرب‌ چين‌ تا دروازه‌هاي‌ وين‌ به‌ مركزيت‌ تركيه‌ تحت‌يك‌ حكومت‌ فدرالي‌ و اتحاديه‌ گونه‌ درآورد و يا حداقل‌ از افتادن‌ سرزمينهاي‌ تجزيه‌شده‌ خلافت‌ عثماني‌ به‌ دست‌ غربيها و روسها جلوگيري‌ كند و به‌ تشكيل‌ حكومتهاي‌محلي‌ از سوي‌ مردم‌ ترك‌ زبان‌ مدد رساند. غربيها اين‌ جريان‌ را هم‌ «پان‌ تركيسم‌»ناميدند و از آن‌ تعاريف‌ گوناگوني‌ به‌ دست‌ دادند. آن‌ را برنتافتند و در همه‌ سرزمينهاي‌ترك‌ زبان‌، به‌ تركي‌ ستيزي‌ فراماسونري‌ دست‌ يازيدند و هجمه‌هاي‌ فرهنگي‌ عليه‌فرهنگ‌ اسلامي‌ تركي‌ را در سرتاسر جهان‌ به‌ اين‌ حربه‌ توجيه‌ كردند.
بدين‌ گونه‌ كه‌ غول‌ و اسطوره‌اي‌ بانام‌ پان‌تركيسم‌ ساخته‌ شد كه‌ هرگونه‌ تصوري‌ ازآن‌ لرزه‌ بر اندام‌ ملل‌ غير ترك‌ مي‌انداخت‌ و هرگونه‌ خيزش‌ فرهنگي‌ تركي‌ نيز به‌ آن‌منسوب‌ مي‌شد.(شمس تبریز-شماره های۳۷-۴۰ سال۱۳۷۸-تبریز)
در مقایسه سه گفتگوی فوق الذکر مشاهده میکنیم که تمامی مخاطبین به نوعی از پان فارسیسم موجود انتقاد کرده اند٬حال اینکه حجاریان نامحسوس بگوید و یا کاتوزیان انقلاب اسلامی را عامل مقابل راسیست قراردهد و یا حامد ایمان با نگرشی اجباری اسلامی آنرا ضد اسلامی معرفی کند.نتیجه ای که جز این نیست که درد چیزی نیست جز نژاد پرستی و تبعیض!
مقابله با نژاد پرستی در گذشته ای که ملیت های عرب و فارس داشته اند تبدیل به نوعی راسیست دو سویه شده است که قربانی آن در داخل ایران ملت عرب بوده است و در گذشته بعضا سایر ملل البته بطور سطحی آنهم از بعد فرهنگ عام عربی از این موضوع تاثیر گرفته اند.راسیست چه عربی باشد یا ترکی و فارسی محکوم است و مطلق انگاری اخلاقی اجازه استفاده ابزاری را ازآن به ما نمی دهد.برخی از فارسیان در دوران گذشته برای مقابله با عربیسم حاکم به سوی راسیست و توهین و هجو و نژادپرستی پناه آوردند و حتی ملتهای دیگر همانند ترکان را تقابل این چنینی با فارسان نداشته اند را غیر واقع بینانه مورد هجمه قراردادند که در برخی از اشعار فردوسی قابل  مشاهده می باشد.بنده نمی خواهم با تکرار مباحثی که سالیان سال در مقالات مختلف بحث شده و تسلسل وار خوراک ذهنی را مهیا می کنند بپردازم٬فقط و فقط این را خواهان نوشتن هستم که جنبش های ملی نباید در مقابل یک سیستم راسیستی خود دچار همان راسیسم بشوند٬همانطوری که شعوبیه در مقابل امویان به شدت دچار راسیسم شد که نتایج ان را چه در زمان پهلوی و چه بعد از ان به  عینه شاهد بود ه ایم.هنگامیکه به عینه  شاهد هستیم که ملتهای ساکن در محدوده ایران نه به زبان خود مینویسند و میخوانند و حال انکه برخی فرصت طلبان از مزایای حکومتی برخوردارند و این هیچ دخلی به تمامیت محرومیت های ملتهای ساکن ندارد٬اگر هدایت فکری ملل درست و مناسب نباشد دچار روند فاشیستی خواهد شد و این روند فاشیستی کم کم عناصر دین ستیزی به جای دین جدایی خواهد داشت همانطور که شعوبیه اینگونه بود.لذا مواردی را به صورت تیتر وار که سبب این نوع تحرکات میشود را ذکر مینمایم که از عوامل پوپولیسم٬راسیسم و سطح نگری برخی می باشد:
۱-راسیست فارس یک سیستم می باشد حال آنکه تمامی فارسها به ان اعتقاد نداشته باشند.مقابله با چنین سیستمی برای اثبات حقانیت ملی خود و احقاق حقوق سرنوشتی ملی و تعینی خود منوط به فاشیسم و حمله غیر ادبی نیست٬ و هر نوشته ای از روشنفکران را که فاقد توهین و تهاجم غیر علمی و منطقی باشد را فاقد روح ملی دانسته و خائنانه به ان بنگریم.
۲-هر متدی که جمهوری اسلامی بکارمیگیرد مربوط به اسلام نیست و سعی نشود که با تبلیغ دین ستیزی فانتزی و ایجاد برتربینی لائیسم  در مقابل دین دار ملی گرا٬بخشی از جامعه را قطعا واقفیم دین مدار هستند از خود دور کنیم.
۳-علمی گرایی-شناخت دقیق تاریخ ملل و عدم تقابلات محاوره ای و غیر ادبانه به جای پژوهش های علمی و منطقی 
۴-پلورالیسم فکری و قرادادن تمامی عقاید در یک چارچوپ گفتمان محور جهت تقابل اندیشه و عدم اتهام زنی  و لزوم درک  درست از موارد ملت٬فدرالیسم٬جدایی طلبی٬وحدت٬مرز٬فرهنگ عامه
۵-دیاسپورای مللی داخلی به جای ایجاد فضای صرفا شعاری و خالی از خواستها ی ملی و فاقد  تلاش برای نمو و رشد استعدادهای موجود و جلب استعدادهای طرد شده
۶-عدم افتادن در تله سیاست دشمن دشمن من دوست من است!
۷-جهان حاضر جهان گفتگو و منطق و دانش است٬لزوم ایجاد گفتمان در بین روشنفکران ملی جهت مقابله با سیاست راسیستی حاکم بر جامعه و ایجاد خوراک مستدل و یک شکل جهت تغذیه فکری جامعه
اینها تنها نمونه هاییست که هر حرکت و جنبش ملی متقابل در یک ساختار راسیستی حاکم از سوی یک ملیت باید مد نظر قرار دهد.مبارزه و نافرمانی مدنی بر اساس محدودیت های سیستم استبدادی حاکم بر جوامع داخل ایران میتواند هم پاسخ گوی نیازهای ملی باشد و هم ملت فارس را بقبولاند که سیستم تک محوری و عدم قبول حق تعیین سرنوشت و سلف دیترمینیشن ملل و عدم اطلاق قوم به ملل را بپذیرد٬بطوریکه تنها در زبان شاهد این نباشیم و نبینیم که تغییرات ائتنیکی شهرهای آذربایجان جهت توازن به سمت اقوام مهاجر (شعوبیسم ائتنیکی)٬عدم تدریس و تعلم زبانهای بومی(شعوبیسم زبانی)٬عدم تحمیل فرهنگ با من باش برتری(شعوبیسم تک صدایی) عدم تبدیل شدن به طرف مقابل در مبارزه(شعوبیسم نیوتونی) و عدم محدودکردن حرکت در شعار(شعوبیسم تسلسلی)باشیم.زمانی که این شعوبیگری حاکمیت را بدست گیرد و آنهم حاکمیتی که هرچقدر تلاش کرد در زمان عباسیون نتوانست به ان دست یابد٬مشاهد ه میکنیم که به نوعی عقده واگرایی کرده و تمامی مللی را که در مقابل خود قرارداده به صورت نیوتنی مورد هضم و هجمه قرارمیدهد.اگر از اونباشی به دیده غلام مینگرد تورا٬ملخ خوارت میخواند و با تکیه بر یک تاریخ مشوش و پست انگاری سعی در تحریف هویت کنونی تو دارد.به جای جعل احادیث به جعل تاریخ می پردازد  و به نوعی سعی در ساختن یک اتوپیای مغشوش خودبرتر بین مینماید تا با وابسته شدن به آن تو نیز احساس برتری کنی و اگر تو نیز در مقابل او به شعوبی گری بپردازی حتی اگر حق بگویی با محیطی که فراهم کرده است و تابویی که برروی آب ساخته است صفصطه وار تورا محکوم خواهد کرد و با تکیه بر مستنداتی که بدون اثبات پدیرفته است سعی در گرفتن انتقامی خواهد کرد که خود در خیال خویش برای خود قربانی بوده است.بنابراین هیچ زمان نباید در این دام افتاد تا با حق گویی که خود طرف مقابل نیز میداند ملت مظلومی را خواهان تدریس و تعلم به زبان مادری خود میباشد به تحمل استعمار و فاشیست محوری و دور شدن از اهداف مقدسه خود بنماید.احترام به حقوق ملیت ها دشوارییست که شعوبیه حاکم بر جامعه ملل ممالک محروسه باید به ان تن دردهد و این تن دادن فقط حاکمیت نیست بلکه سیستم راسیستی حاکم نیز باید در مقابل این خواست حق ملل سر فرود اورد و اولین قدم ان نیز اعتراف  و اذعان به وجود ملل میباشد و گذشتن از قوم و طایفه انگاری.
رضا طالبی

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen