ایتمیولوژی اسامی محلات و روستاهای منطقه¬ی آذرشهر-بخش اول
نوشته شده توسط دکتر حسن– م.جعفرزاده
02 آذر 1391 ساعت 16:06
آذرشهر یا همان "توفارقان" سابق در 54 كیلومتری تبریز واقع است که با دریاچهی ارومیه 10 كیلومتر فاصله دارد و در مشرق آن واقع شده است.آذرشهر یکی ازقدیمیترین شهرهای استان آذربایجان شرقی می باشد.
مبانی تحقیق
1-در این تحقیق درهر بحث,اولین واژهی کاربردی اسمی است که توسط مردم منطقه در مورد آن مکان استعمال میشود.دومین واژهی کاربردی اسامی روستاها در منابع فارسی و نوشتاری است که عموماً در قرن اخیر به این اماکن اطلاق شده است که اسامی مجعول به شمار میروند.این اسامی بیشتر در دورهی پهلوی بر این اماکن نهاده شده است که مربوط به سیاستهای رضاخانی مبنی بر تغییر اسامی غیرفارسی است که اسامی را تا حد امکان به نزدیکترین مشابه فارسی شبیه سازی و تغییر میدادند مثلاً "گیله دی" به"گیله ده" یا "لومه دئش" به "لمه دشت" و چنانچه در جایی این طرح جوابگو نمیبود کلاً اسم منطقه از بن به اسمی دیگر تغییر داده میشد مثل "سولدوز" به "نقده" یا "خیاو" به " مشگین شهر"و" توفارقان " به "آذرشهر" و....
سومین واژهی کاربردی نیز آوانگاری همان واژهی اول (واژهی کاربردی توسط مردم) با الفبای ترکی لاتین می باشد.
2- اکثریت اسامی مجعول یعنی دومین واژهی کاربردی در مورد اسامی هر منطقه در لغتنامههای فارسی یافت نگردید.برای مثال "انگی ائو" یکی از محلات توفارقان که در نگارش "انگراب" نوشته میشود در هیچ لغت نامهی فارسی- از جمله کاملترین آنها یعنی لغت نامهی دهخدا- یافت نگردید,حال اینکه "انگی ائو" در ترکی دارای معنی و مفهوم می باشد.(به مبحث اسامی محلات و بحث "انگی ائو" رجوع شود).اگر احیاناً هم برخی از این واژهها در برخی لغتنامههای فارسی یافت گردید صرفاً توضیحی از موقعیت جغرافیایی و جمعیت و این قبیل ویژگیهای روستا ارایه داده است و هیچ شرحی در زمینهی ریشه شناسی واژهها موجود نیست. با این حال در این تحقیق این گونه اسامی نیز مورد بررسی قرار گرفت.ناگفته نماند که در عملکرد بر اساس این تئوری چیزی که نظر نویسنده را به خود جلب کرد نه بد سلیقه گی بلکه کج سلیقه گی به عمد در تغییر نام این اسامی بوده است.برای نمونه در دورهی پهلوی در آذربایجان اسامی روستاهای"زنگین آوا" در معنی "آبادی ثروتمند" به "زنگوله آباد" - "بوز قالا" در معنی" قلعه خاکستری" به "بزغاله"- "قره سو" در معنی "رود بزرگ" به "سیاه آب" - "گؤو" یا "گؤی" در معنی "آبی= آسمانی" به "گاو" - "بولگه آوار" به "بقر آباد" - سیوان به "سگ بان" و"آخماقیه" را به "احمقیه" و.. تغییر داده شده است که به نوعی تحقیر به عمد در این تغییر اسامی به چشم میخورد.
3- در این تحقیق فرهنگهای مرجع مورد استفاده عبارتند از:
فارسی:فرهنگ معین,فرهنگ عمید ,فرهنگ دهخدا و دیگر فرهنگهای اینترنتی.
ترکی:از فرهنگهای قدیم "دیوان لغات الترک" و "دیوان سنگلاخ"– از فرهنگهای معاصر لغت نامههای "ارک","شاهمرسی" و" دیل دنیز".
4- به جهت رعایت مبانی و اصول علمی در شیوهی تحقیق ,سعی گردید که تمامی نظریات موجود در زمینهی هر یک از اسامی بحث شده در این تحقیق آورده شود.از جمله در خاتمهی این تحقیق با کتاب "فرهنگ اسامی روستاهای آذربایجانشرقی" از"صمد چایلی" مواجه گردید که در خاتمهی هر بحث نظریهی کتاب مذکور دربارهی نام هر یک از اسامی آورده شد.
این نظریات صرفاًجهت اطلاع رسانی به خوانندهی محترم منعکس شده است و این بحث در صدد تایید نظریات مذکور نیست.مگر جز چند مورد در چند مبحث که صراحتاً به آنها نیز اشاره گردیده است.
5- در این تحقیق از ریشهیابی اسامی اماکن آنچه که استنباط مولف است تحت عنوان "مولف" در ذیل هر واژه منعکس گردیده است.
6-این تحقیق صرفاً در مورد اسامی تاریخی بحث نموده است و اسامی جدید به ویژه در مورد محلات جدید را که نامهایی معاصر و مفهومی آشکارا دارند شامل نمیشود.
ابتدا قبل از وردود به بحث لازم دیده شد که نظری بر چند اصطلاح حوزهی ایتمیولوژی انداخته شود:
انوماستیک "Onomastic":
علم چگونگی به وجود آمدن نام حیوانات,گیاهان,اشیاء و ضرورت یا نظام مندی این قبیل اسامی را گویند.
توپونیم "Toponim"
علم چگونگی یا نظاممندی نام گذاری هر آنچه که در ارتباط با زمین "جغرافیا" می باشد.که به کمک علومی چون جغرافیا,تاریخ,جامعه شناسی – مردم شناسی و باستان شناسی را گویند.
به اعتقاد "مورزایف" توپونیمی بدون جغرافیا بی مکان,بدون زبان شناسی لال و بدون تاریخ بی هویت است.
روستاهای منطقه:
1- یئنگیجه/ینگجه/ Yengicə:
- کتاب "یئنگجه زادگاه من": مولف محترم,دوست عزیز جناب آقای جلال سیفی آورده است:«ینگجه= ین(از ریشهی کلمهی ینیب گلیب) یعنی پایین رفتن + گلیب, یعنی آمدن.و این نتیجه گیری بدین معنی است که برخی از اهالی روایت می کنند که مردانی در این بخش زندگی می کرده اند که تنها شبها به این محل می آمدند و روزها به مبارزه ,کار و یا برای پرداختن به امور دیگر از محل خارج می شدند.»
(لابد در مورد همهی روستاهایی که اسامی اشان ینگجه است- و تعدادشان هم کم نیست و افزون بر 20 روستا را شامل است- باید پرسیده شود که در همهی این روستاها آیا«... مردانی در این بخش زندگی می کردهاند که تنها شبها به (این) محل می آمدند و روزها به مبارزه ,کار و یا برای پرداختن به امور دیگر از محل خارج میشدند...که نام روستا ینگجه نام گذاری شده و از ریشهی کلمهی "ینیب گلیب"به اضافه "گئجه" یعنی "پایین رفتن + آمدن"+"شب" به وجود آمده است!!؟؟»)
فرهنگ اسامی روستاهای آذربایجانشرقی:چایلی تمامی اسامی "یئنگیجه" از توابع شهرهای مختلف را به صورت "یئیجه" ثبت کرده است.وی "یئی" را در معنی خوب و بهتر دانسته و در نتیجه اسم روستا را در مفهوم "مکان خوب و بهتر","مکان مناسب" می داند.
مولف:ینگجه نام روستاهایی از توابع دهستان انگوران شهر ماهنشان زنجان,همدان,نیشابور,آذرشهر,سراب,مراغه,خوی,اردبیل,عجبشیر ورزقان,قزوین,همدان,اراک,مشگین,اهر,سراب,مهاباد ,بوکان و چند منطقهی دیگر می باشد.
در ترکی معنی "نوین" میدهد و از ریشهی واژهی "یئنی" در معنی نوین و جدید می باشد.این مدعا علاوه بر فرهنگهای ترکی مثل(دیل دنیز- شاهمرسی- ارک و...) در لغتنامههای فارسی از جمله(دهخدا,عمید و معین) نیز مورد تایید است.از ریشهی همین کلمه به قارهی آمریکا "یئنگه دنیا" گفته می شود.این قبیل اماکن در زمانهای خودشان محل سکونت جدیدی به شمار میرفتند و این نام را به خود گرفته اند.لازم به توضیح است درتغییر نام این روستا در شهرهای مختلف عموماً نام "ینگجه" را به "نیکجه" تغییر دادهاند.
2- قیرمیزی گٶل/قرمز گل/Qırmızı göl:
- به عقیدهی برخی ازمردم منطقه: این روستا اسم تاریخیاش "قیرمیزی گۆل" است که بعدها به "قیرمیزی گؤل" تغییر یافت و آن هم به علت فراوانی گل "قیرمیزی گۆل" در این منطقه بوده است. البته از لحاظ فراوانی گل "قیرمیزی گۆل" در این منطقه تا روستای گنبرف محرز است و یکی از مراکز "قیرمیزی گۆل" در منطقه به شمار می رود.
فرهنگ اسامی روستاهای آذربایجانشرقی:در معنی "استخر شرقی" آورده است که "قیرمیزی"را درمعناهای (سرخ – رنگ خورشید – اشاره به شرق) می داند.
مولف: واژهی ترکیبی ترکی است که در معنی "برکهی سرخ- برکه طلایی" است.البته حتی در ترجمهی فارسی نام این روستا عمداً یا سهواً دقت کافی به عمل نیامده است.در تلفظ فارسی به جای"گٶل" (Göl) واژهی "گۆل" (Gül) به کار گرفته شده است که به فارسی معنی "گلسرخ"میدهد.در صورتیکه نام این روستا در بین مردم "قیرمیزیگٶل"یعنی "برکهی سرخ" است.قیرمیزی= سرخ,طلایی,اشارتی به مشرق + گٶل = برکه,استخر
3- مجره شین(مجارشین)Mıcərəşın:
کلمهی "مجارشین" در لغت نامهی معین,عمید یافت نگردید. در فرهنگ دهخدا هم صرفاً به نام و موقعیت جغرافیایی این روستا اشاره شده است که شرحی بر ریشه شناسی نام نداده است. در لغت نامههای ترکی نیز جز ذکر اسم روستا هیچ معنی برای این واژه یافت نگردید.
نظریهی مولف فرهنگ ارک: اسماعیل جعفرزاده مولف فرهنگ ارک بر این عقیده است که:
کلمهی میجهرهشین ویا مجارشین در نگاهی تاریخی و اساطیری میتواند اشاره به نام قوم امتزاج یافته ترکِ مجار داشته باشد و شین نیز به عنوان پسوند مشابهت (مثل قاراشین، ساری شین) به آن افزوده شده است و کلمه در کلیت خود معنی اقوام ترک امتزاج یافته با طوایف مجار را میدهد.هرچند معنی لغوی کلمه،مفهوم اختلاط را داده و میتواند به محل اختلاط انواع علفها و یا به مفهوم فراوانی علوفه باشد (نگاه کنید به فرهنگ ارک، لغت: میجه و بیجه).
فرهنگ اسامی روستاهای آذربایجانشرقی1.رشین=یشین =یاشین(Yaşın)=رعد وبرق 2. شین (Şin)=مزار,پایان3.میجر (Micər)= مخلوط کاه ویونجه خار و برگ و نهایت اینکه نام روستا را در معنی "محل دفن میجه" آورده است.
مولف:
ابتدا شعری از"عاشیقعباستوفارقانلی" دربارهی "توفارقانچای"به جهت کار رفت اسامی چند روستا از جمله "مجارشین" آورده می شود:
باشینا دوندویوم توفارقان چایی(1) عجب سرخوشونا گلیر
توکولور اَنیر تاختیندان
آل قوجا گۆنبر(2) سنه گلیر
بره سین(بناسین) باغلادی قاردان توکولور قیه دن یالدان
کئچر آغجا, کوردواردان(3)
آل میرزه رشین(4) سنه گلیر
مرد ایگیدلر(اوغلان) وورار تایانی
قاتار چکهر نر مایانی
دلهر جراغیل-ین(5) قایانی
آل سئغئش(6) سنه گلیر
عالیملر سویوندان ایچر
آغ دان قارانی سئچر
قرمیزی گول(7) آلتیندان کئچر
آل قازی کند(8) سنه گلیر
عابّاس دئییربالخی- بالخی(9) دولانیسین فلکین چارخی
گواهیر-ین(10) قاشقا آرخی(11) کول موسلمانه گلیر
بعضیلری بو شعرده یئددی-جی بیتین یئرینه بئله دییرلر:
قیز گلین سویوندان ایچر یاخشینی یاماندان سئچر
همچنانکه از شعر بر می آید,"مجارشین"(12) از زبان عاشیق عباس"میرزه رشین" آورده شده است.این شعر در زبان تعداد کثیری از مردم به خصوص"عاشیقهای" روستاهای حوزهی "توفارقان چایی" موجود است و غالب افراد هنگام قرائت شعر منسوب به عاشیق عباس
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
1:شعر در توصیف رودخانهی "توفارقان چای" است.شعر از عاشیقعباس میباشد که از زبان مردم منطقه گردآوری شده است.
2-8 و10: اسامی روستاهایی مشرف به رودخانهی توفارقان چای است.
9: بالخی شتری است که از قرابت دو شتر اصیل به دنیا می آید.
11: نحر آبی است که از گواهیر تا پایین دست توفارقان به موازات "توفارقان چای" جریان دارد.
12: این روستا جزو توابع اسکو می باشد.البته به جهت دسترس بودن آذرشهر,مردم برای انجام امورات غیراداری خویش به آذرشهر مراجعه می نمایند.به جهت اینکه در شعر بالا به این روستا نیز اشاره شده است شرح آن در این تحقیق آورده شد.
***
توفارقانلی نام این روستا را "میرزه رشین" آورده اند(لازم به یادآوری است که از لحاظ ثبات, کلمه و اصطلاحات موجود در اشعار و امثال نسبت به گفتار روزمره و معمولی سختتر دچار تغیرات میشوند.)و البته اهالی روستا و روستاهای اطراف به شکل" میرزه رشین" تلفظ می نمایند.
به کرات مشاهده شده است که بعضی از روستاها به اسم یک شخص خاص مثل بانی اولیه روستا یا خان منطقه یا کتخدای روستا و یا عارف و بزرگی شهرت یافته اند و اسم روستا محتملاً " میرزه رشین(13)" است.
نظریه برخی دیگر:البته بعضیها نیز اسم روستا را "میرزه رشین" دانسته ولی "میرزه رشین" را مورد استعمال شده و تغییر یافته از "میرزه(ا) نشین" می دانند.که به نظر سهوی بیش نمیآید.
4- سیغئش/صغاییش/Sığeş:
در لغتنامههای فارسی یافت نگردید جز دهخدا که به شکل "صغاییش" وصرفاً به نام و موقعیت جغرافیای روستا اشاره داشته و شرحی بر ریشه شناسی آن نداده است.در فرهنگ ترکی ارک نیز به شکل "سیغاییش" آورده شده است.
فرهنگ اسامی روستاهای آذربایجانشرقی:جز ثبت اسم روستا به صورت "سیغاییش" شرحی نداده است.
مولف: روستا در تلفظ مردم به شکل "سیغئش" استعمال میشود که محتملاً از کلمهی "سیغماق" به معنی "پناه گرفتن – گنجیدن- سکنی گزیدن و ساکن شدن" یعنی "جایی مناسب برای مسکنت گزیدن و ساکن شدن" است.سیغیش = سیغئش.در شعر"باشینا دٶندویوم توفارقان چایی" نیز این روستا به شکل "Sığeş" آمده است.
5- خره جی/خراجو/ Xərəcı:
"خرهجی" اسم روستاهایی از توابع مراغه،عجب شیر و آذرشهر است.این واژه در فرهنگهای فارسی از جمله معین و دهخدا یافت نگردید.در دهخدا صرفاً به شکل "خراجو" اشاره شده است که شرحی بر اسم موجود نیست.
در منطقهی آذرشهر در بین "بنایان" وسیلهای به اسم "خرهجی" کاربرد دارد که عبارت است از چارپایه ی بزرگی که تختهی درازی بر روی آن نصب می کنند تا کارگران ساختمانی هنگام کار کردن بر آن بایستند."خرک - داربست" و البته این کلمه در فرهنگهای ترکی نیز در این معنی ثبت شده است.جالب اینکه روستای"خرجی" آذرشهر نیز در جای مرتفعی نسبت به محیط پیرامون قرار گرفته است.
کتاب فرهنگ اسامی روستاهای آذربایجانشرقی:1.قاراجی=خارا(دسته – انبوه )+ آجی(مرحمت – رحمت)=مرحمت برف 2.خره چی= داربست
اسماعیل هادی:هادی مولف فرهنگ "ایتمیولوژیک واژهگان ترکی" معتقد هستند که "خرهجی" مورد استعمال شده از کلمهی "قره چی" در معنی"ایلات - کوچندگان- کولی" می باشد.قره چی=خره چی=خره جی.
مولف: نظریهی اسماعیل هادی در مورد این اسم سندیت دارد و این نظریه مورد تایید اکثر لغت شناسان می باشد.
6- خله زر/غله زار/Xələzər:
در دهخدا صرفاً به فرم "غلهزار" اشاره شده است و شرحی بر ریشهی لغوی این اسم موجود نیست.غلهزار در فارسی به معنی "جایگاه غله و گندم" است.
فرهنگ اسامی روستاهای آذربایجانشرقی:الف.خل= خال:نقش و نگار,لکه,امتیاز ب.زر = درخشش,زراعت,طاس در بازی نرد .و البته با این توضیحات نتیجه ای نگرفته است که کدام یک از این معانی را ارجح دانسته است!
مولف:در محاورهی مردم منطقه "خَله زر" استعمال میشود.در ترکی "خلله" به معنی "جای کشت و برداشت" و نیز معنی "چاودار مخلوط با گندم" (فرهنگ "دَرلمه سؤزلوگو") است و کلمهی"زر" علاوه بر این که معنی "پول - سکه - چیز با ارزش" میدهد در ترکی هم ریشه با "سر/سار/سارای" در معنی محل بزرگ و قصر است که از ریشهی فعل "سرمک/سارماق" می باشد.محتملاً این دو کلمه در کنار هم به معنی "محل وسیع برای چاودار مخلوط با گندم"و در کل در معنی "محل گندم خیز/سرزمین وسیع برای گندم/محل سیلوی گندم" است که از قضا با اسم مجعول "غلهزار" هم معنی است.طبیعت این روستا نیز موید این ادعا می باشد و ازحاصلخیزترین روستاهای منطقه است.
البته در فرهنگ ترکی "ارک" در جایی اسم روستا به صورت " قلعه زر" نیز آورده شده است.
7- داش کسن/Daş kəsən/:
داش کسن علاوه بر منطقهی آذرشهر روستایی از توابع میانه,اهر و هشترود،زنجان،مراغه،سنندج،میانه، ماكو,فریدن اصفهان و همچنین نام منطقه ای در جمهوری آذربایجان نیز هست.
فرهنگ اسامی روستاهای آذربایجانشرقی:داشکسن = سنگتراش,مکانی که سنگ آنجا را قطع کرده است.
مولف: از واژهی ترکی به معنی "سنگ بر/سنگ تراش= مکان سنگ بری" است.محیط روستا نیز حاکی از این است.این روستا مهمترین و غنیترین معدن "سنگهای معدنی و تزیینی" منطقه است که استخراج می گردد و اساساً یکی از قطبهای سنگهای معدنی- تزیینی کشور است.
8- کولوانا/کلوانق/Külvana:
در این خصوص چیزی در فرهنگ معین رویت نگردید.فرهنگ دهخدا صرفا به شكل "كلوانق" اشاره كرده و شرحی بر معنی واژه نداده است .علاوه بر آذرشهر روستایی از توبع بستان آباد نیز هست.ریشهی کلمهی "کول" در خیلی از اسامی روستاها به کار رفته است مثل " کول وئرن" در هشترود – "کولو جان" در اهر – "کولوچ" در طارم- "کوللوجه" در مشگین(خیاو) و میانه.
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
13: به هنگام نگارش این مطالب در شمارهی 9 مجلهی "آذری"( تهران-بهار 1384)در متنی از خانم "مینا پژوم" با اسامی تغییر یافته به فارسی برخی اماکن در دورهی پهلوی مواجه گردید که از منطقه- آذرشهر و شهرهای اطراف آن- تنها به دو اسم "توفارقان"و"مجارشین"(تابع اسکو) اشاره کرده است که نام این روستا به صورت "میرزه رشین" آورده است.
فرهنگ اسامی روستاهای آذربایجانشرقی:اسم روستا را به صورت "کَل وانا "Kəlvana"[این تلفط در میان مردم غریب است و کاربرد ندارد] آورده است:الف. کل = گاو میش نر ب. وانا = مکانی برای نگهداری دام!
مولف:"کولوانا" از دو جزء "کۆل" (Kül )+"وانا"(Vana) تشکیل شده است.
الف. کۆل: به معنی متعارف آن در ترکی "خاکستر" میباشد.
ب. وانا: پسوند توپونیم ساز"غان-ğan","قان-qan"(در تركی قاراخانی)،"گان-gan"، "خان-xan"(در تركی باستان)، "كهن -kən" (در تركی باستان) و مشتقات آنها (قاناqana، كانkan، جانcan، وانvan,واناvana، انan، ...) نشان دهندهی جا، مكان و محلهای جغرافیائی(برای توضیح مفصل به بخش توضیح گوگان یا توفارقان و یا ممقان رجوع شود)
نتیجه:در کل در معنی "مکان خاکستر" یعنی "جای تلمبار خاکستر" یعنی "آتشدانی که با چوب گرم میشود" می باشد.در قدیم تپههای خاکستر یعنی تلنبارهای خاکستر در اطراف خیلی از آبادیها موجود بود که این منطقه می تواند یکی از مکانهای این تلمبارها باشد.از آنجاییکه در قدیم سوخت چوب و پوستهی درخت,بادام و گردو واین قبیل سوختنیها اصلی ترین و تنهاترین سوخت بود,مکانهایی در خانهها نیز موجود بود که "کولخانا=کۆلوانا" نامیده می شد و خاکستر را آنجا تلمبار می کردند.
9- خنهیی/خانگاه/Xənəyı:
در خصوص این واژه و حتی در مورد کلمهی "خانگاه"در فرهنگ معین چیزی رویت نشد.
"خهنهیی" نام روستاهایی از توابع هریس,کلیبر,تبریز,میانه,سلماس ,زنجان,بوکان,اورمیه,خلخال,کومیجان,اردبیل,نوبران,بازار ماسال هشتپر و چند ولایت دیگر می باشد.
فرهنگ اسامی روستاهای آذربایجانشرقی:خنه یه = خانقاه
مولف. این نام بر مکانهایی که متولیان دین سکونت داشته اند یا "اوجاق"(زیارتگاهی) در مکانی بوده باشد اطلاق می شود.
در لغت نامهی "دهخدا" اشاره گردیده است که "خانگاه" عمدتاً در مناطق آذربایجان نام روستا می باشد و حتی کلمهی "خانگاه"عمدتاً در شعر شاعران ترک ,پارسی گوی آمده است( فرهنگ ارک).لغتشناسان معتقدند که کلمهی "خانگاه" از زبان ترکی وارد فارسی نیز شده است که از ریشه ی کلمهی "خه نه یی" یا همان"خانایا = خاناغا= خاناقاه =خانگاه "است. عموماً روستاهایی به اسم" خنهیه" که تابع چندین شهرستان آذربایجان می باشند به "خانگاه" تغییر داده شدهاند.
10- شیرمین/شیرامین/ Şirəmin:
واژهی"شیرامین"در هیچ یک از فرهنگها رویت نگردید تنها دهخدا به فرم "شیرامین" اشاره داشته است که توضیحی بر ریشهی نام روستا نداده است.
فرهنگ اسامی روستاهای آذربایجانشرقی:در معنی "برکت نور – محصول نور – برکت شیره – برکت انگور" دانسته است.
مولف: "شیرهیی" یا "شیرهی" نوعی انگور زرد رنگ و زودرس(فرهنگ ترکی ارک)است.از آنجایی که این دهستان مرکز انگور در منطقه و به خصوص انگور "شیرهیی" میباشد محتملا" به این شکل استعمال گردیده است.شیرهی مین = شیرهی مین= شیره مین= شیرمین و البته "شیره" در ترکی در معانی "دوشاب" و "انگور" نیز به کار رفته است و به جهت اینکه این دهستان مرکز انگور در منطقه میباشد به "شیره مین" یعنی هزار شیره مشهور شده است که مراد از هزار مفهوم "زیاد" است, مثل "هزارپا" در فارسی که حشره "هزارپا" تعداد هزارتا پا ندارد بلکه مراد زیادی "پا"ی حشره است و البته چنین نظری را یکی از ساکنان این روستا نیز روایت می کرد.
11- داش آلمالی/ آلمالو داش/Daş almalı:
در فرهنگ معین چیزی رویت نشد.در تلفظ مردم روستا "داش آلمالی" استفاده میشود.
فرهنگ اسامی روستاهای آذربایجانشرقی:"داش" را در معانی"سنگ- قدیم" و"آلمالی"را "دارای سیب"و نام روستا را در معنی "آلمالوی قدیم" یعنی(سیب زار قدیمی)دانسته است.
مولف:"آلمالی" به معنی"سیب زار" در خیلی از مناطق کشور بر اماکن اطلاق شده است, مثلاً در"رامسر" و در"جمهوری آذربایجان" که در هر دو منطقه نام کوهی میباشد."داش آلمالی" می تواند به معنی "سیب زار کوهستانی" باشد و البته همین روستا و هردو اماکن قرار گرفته در رامسر و جمهوری آذربایجان موقعیتی کوهستانی دارند.مثل "داشلیق قرهباغ" در معنی قره باغ کوهستانی.
12- سئلاب/سیلاب/Selab:
فرهنگ اسامی روستاهای آذربایجانشرقی:اسم روستا را "سئلو-Selo" آورده و در معنی "سیل نیرومند" و "خانهی سیل" آورده است.
مولف:اگر بن کلمه را "سئل" یا "سیل" در معنی متعارف آن بگیریم فرهنگ معین این واژه را عربی دانسته است.اما فرهنگهای دیگر مثل "تحفهی حسام" همین کلمه را ترکی دانسته اند.نام روستا در برخی نوشته ها "سئلاو" بوده است که محتملاً روستا به معنی "سیل زار" و "سیل گیر" می باشد.
13- پیرچوبان/پیر چوپان/Pirçöban:
فرهنگ اسامی روستاهای آذربایجانشرقی:پیر=(سالخورده,پرستشگاه,اوجاق,معبد)+چوپان=(خدای اساطیری–چوپان–صدای بلند) و در نهایت پیرچوپان = پرستشگاه چوپان ,چوپان پیر.
مولف. محتملا" روستا به نام ابوسحق ابراهیم معروف به "پیرچوبان" مشهور شده است. مرشد و پیرهای زیادی در منطقهی توفارقان سکونت داشتهاند. از جمله "قوجاحیران" در آذرشهر-"پیر اوجاغی" در ماماغان و "پیر محمود" در تیمورلو.
چوبان واژه ای ترکی است که به فارسی نیز ورود پیدا کرده است. پیر نیز کلمهای فارسی است که در معنی قوجا(مسن) می باشد و اما در معنی مجازی مراد از پیر درفارسی و همچنین قوجا در ترکی عارف و مرشد و این قبیل است.
از این قبیل اسامی در آذربایجان زیاد دیده می شود مثل:"پیر پیرلو", "پیر خلیل", " پیر زئید", "پیرلو" از روستاهای توابع گرمی.
14- تورشکی/ترشکوه/ Turşki:
ترشکوه نام روستایی از توابع رحیم آباد رودسر نیز می باشد.دهخدا به فرم "ترشكوه" اشاره داشته است و شرحی بر اسم نیاورده است.
باید گفت اسم این روستا در برخی منابع به صورت "ترشقو" ثبت شده است که بعدها به صورت "ترشکو" و "ترشکوه" تبدیل شده است.
فرهنگ اسامی روستاهای آذربایجانشرقی:اسم روستا را به صورت "توروش جه" ثبت کرده و شرحی بر واژه نیاورده است.
مولف:نام روستا محتملاً در معنی زیاد ترش بودن,ترش مانند باشد.از این دست نامگذاری ها زیاد دیده می شود.شورا کند – شیرین بولاق.لازم به ذکر است "ترشاو" اسم روستایی از توابع سردشت نیز هست که این روستا نیز به "ترشکوه" تبدیل شده است.
در برخی یاداشتهای نه خیلی قدیمی اسم این روستا به صورت"ترشقو" آورده شده است که همین شکل بعدها در دورهی پهلوی به "ترشکوه" تغییر یافته است.
تورش جه= تورش که=تورشکی=تورشکی
15-آخی جان/اخی جهان یا آخیرجان/Axıcan:
در فرهنگهای فارسی از جمله معین و دهخدا این واژه یافت نگردید.
فرهنگ اسامی روستاهای آذربایجانشرقی:آخیر جان:الف.خیر(Xır)=خالص,سنگریزه,پالیز,بستان-ب.ا(A)=حرف نفی-پ. آخیر(Axır)= ناخالص سنگ درشت, درحال ریزش و نهایت اینکه روستا در معنی "مالک سنگ بزرگ" یا "صاحب پالیز" است.
مولف:آخیجان نام روستایی در شاهین دژ نیز هست.در دست نوشته های مربوط به دوره ی قاجار "آخیجان" به چشم می خورد آخیجان از دو بخش"اخی + جان" تشکیل شده است:
الف."اخی" در دیوان لغات الترک در معنی"اشخاصی که به کمک نداران می شتابند" آمده است. یعنی "جوانمردان" و از این دست.آخی در ترکی در معانی" آه و آخیش- بیر جوره تاکید سؤزو دور - بیری نین سئودیگی و سئوگیلیسی,یاخینی" نیزبه کار رفته است.
ب.پسوند توپونیم ساز "-غان-ğan " ,"قان-qan " (در تركی قاراخانی)، "گان -gan"، "-خان-xan " (در تركی باستان)، "-كهن -kən" (در تركی باستان) و مشتقات آنها (قاناqana ، كانkan ، جانcan ، وانvan ,واناvana، انan ، ...) نشان دهندهی جا، مكان و محلهای جغرافیائی(برای توضیح مفصل در باره این پسوند به بخش توضیح گوگان یا توفارقان و یا ممقان رجوع شود)
نتیجه:در معنی "سرزمین آشنایان و دوستداران,یعنی سرزمین یار" و در کل در معنی "سرزمین جوانمردان" میتواند باشد.
16- قچاغان یا قاچاغان/قاضی جهان/:Qəçəğan – Qaçağan
روستا به حالات مختلف نوشته و تلفظ میشود اما میتوان گفت که غالب استعمال این اسم بین مردم و از جمله اهالی به حالات فوق است.
واژهی "قاضی جهان" در فرهنگ معین یافت نگردید و در دهخدا جز اشاره به نام و موقعیتش شرحی بر این اسم موجود نیست.
فرهنگ ارک:اسم این روستا را "قتجاهان" ذکر کرده و "قاضی جهان" را اسم مجعول و ساختگی میداند.
کتاب قاضی جهان:در زمینهی نام این روستا در کتاب "قاضی جهان" اثرنویسنده و همشهری محترم آقای وحید کاظم زاده آمده است که:
( نظریهی مذکور همراه با تکملهی نویسندهی این سطور در ذیل می آید)
" در صفحه ی 29كتاب قاضی جهان« … آنچه معلوم گردیده اینست كه نخجیر جان برداری به نام جهان داشته كه در دستگاه كسری،مفتی و قاضی بزرگی بوده است.می گویند این دو بردار هر كدام تصمیم به ایجاد آبادی می گیرند كه یكی «آخی جهان» و دیگری «قاضی جهان» را آباد می كند و هر آبادی به اسم خود آنها معروف می گردد »
(حال سوال پیش میآید که اگرهم فرض گیریم كه نخجیرجان در«آخی جهان» و جهان «قدجان» را آباد نموده اند و خواهر آنها «توفارقان»را بنا نهاده كه به اسم «ده خواهر قاضی جهان» شهرت یافته است ، باید گفت : اولاً چرا توفارقان به اسم « ده خواهر قاضی جهان»مشهور شده است و به« ده خواهر نخجیر جان » شهرت نیافته مگر جز این است كه«نخجیر جان» در دستگاه كسری مشهورتر از برادرش جهان بوده است،ثانیاً اگر چه در طول زمان كلمات و خصوصاً اسامی می توانند در محاوره تا حدودی تغییر حالت یابند اما تبدیل شدن «نخجیر جان» به «آخی جان» و «ده خواهر قاضی جهان» به توفارقان یا حتی «دهخوارقان»(البته باید توفارقان را مبنا گرفت چرا در تغییر حالت كلمات اصطلاح كاربرده شده در تلفظ را مبناء می گیرند)نه تنها بعید بلكه می توان گفت نشدنی به نظر می رسد!)
درجایی دیگر از کتاب در پاراگراف چهارم آنچنان كه از مقایسه این پاراگراف با دیگر صفحات كتاب از شیوه ادبی آن استنباط می شود که متن از متون قدیمی است و بهتر می بود مولف در داخل گیومه می آورد و به منبع آن نیز اشاره می كرد آورده است:
«… بدین معنی كه «قاضی جهان» به حساب ابجد (970)می شود و چون از آن رقم 14(دو الف = 2و ح = 8و د =14)یعنی آحاد نام مذكور را كم كنیم عدد(956)یعنی سال وفات قاضی جهان بدست می آید. لذا از آنچه گفته شد و با توجه به اسناد دیگر(كدام اسناد ؟)این مسئله در ذهن تداعی می شود كه وی هیچگونه نسبتی با مردم این دیار نداشته و فقط تشابه اسمی داشته است»
(باز سوال عارض می-شود که از كجای این مطلب و نیز به استناد كدام «اسناد دیگر؟» استنباط می شود كه آقای "قاضی جهان" هیچ نسبتی با دهستان قاضی جهان یا مردم آن ندارد ؟ البته تلقی نشود كه این قلم در پی مرتبط ساختن نام این روستا به اسم "قاضی جهان" وكیل دورهی صفوی است.)
نظریهی مولف فرهنگ"ارک"(اسماعیل جعفرزاده):قاضیجهان تغییر یافته کلمهی«کاسیجان»است.که مفهوم آن«منطقه کاسی ها»است.
فرهنگ اسامی روستاهای آذربایجانشرقی: به صورت قازی جاهان آورده است. قاز = بلندی که قازیجا معنی "نسبتاً بلند" دارد + هان = آن =سرزمین در کل به معنی "مکان نسبتاً بلند" است.
نظریهی جواد مفرد کلان:نامبرده در جایی ضمن شرح بر اسم توفارقان(البته بر واژهی دهخوارقان) از "قاتجاغان" نیز یاد می کند:
« نام دهخوارگان را به صورت داخرقان و دخرقان هم ذکر کرده اند. این نام مرکب از جزء اوستایی دا (ذا) یعنی ساختن و دادن و پیشکش کردن و آماده کردن آیین دینی است و جزء خور (خوار) که در لفظ می خواری و شرابخواری (شرابخوری) به کار رفته است و علامت گان که پسوند نسبت یا به معنی مکان است. نام آذری توفارگان به معنی محل منسوب به تفاله انگور است (که لابد بعد از تهیهی آب انگور) بدست می آمده است.آذرشهر دارای باغهای انگور فراوانی است. نام نخیرخان(محل شکار) که آن را به دهخوارگان نسبت می دهند متعلق به قصبهی مجاور آن قاضی جهان (گاسی گیان= منطقه پر گیاه) بوده است. به نظر می رسد قصبه هایی که در ایران به نام خوارگان معروف بوده و هستند، محل تهیه شراب انگور بوده اند.»!!؟
مولف:اسم این روستا را به صور مختلف نوشتهاند مثل:
قاچاغان- قچهغان- قتجاغان-قاتجاغان-قتجاهان
این روستا در تلفظ اغلب مردم "قچاغان" است که حرف"غ" خیلی نرم اَدا می شود و در تلفظ بعضی از مردم منطقه به خوبی قابل ردیابی است- آنچه که از اسامی دیگر اماکن مختلف منطقه میتوان استنباط کرد مثل اسامی "ماماغان-گوگان-توفارقان" پسوند موجود در"قچاغان" و "آخی جاغان" نیز حالات مختلف از عنصر"قان" است که نه تنها در در اسامی چندین شهر و روستای منطقه دیده میشود بلکه در آذربایجان به وفور میتوان مشاهده کرد مثل:وایقان,ورزقان,گرگان,بازرگان,زنگان چادقان(چادگان)(از توابع فریدن اصفهان که عموم اهالی ترک می باشد),خرقان,رازقان,قاراغان و... که همگی بلاد ترک نشین می باشند.
این اسم از دو جزء "قچا" +"غان" ="قاچاغان" تشکیل شده است.
الف. قچا: "قاچا" یا همان "قچه"=کل(گوسالهی قوی و نیرومند)
ب.غان:پسوند توپونیم ساز"-غان-ğan ","قان-qan " (در تركی قاراخانی)، "گان -gan"، "-خان-xan " (در تركی باستان)، "- كهن -kən" (در تركی باستان) و مشتقات آنها (قاناqana ، كانkan ، جانcan ، وانvan ,واناvana، انan ، ...) نشان دهندهی جا، مكان و محلهای جغرافیائی(برای توضیح مفصل به بخش توضیح گوگان یا توفارقان و یا ممقان رجوع شود)
نتیجه: مکان قاچا, مکان قچه= که مراد سرزمین نیرومندان و توانگران(ولایت قدرتمنادن و جوانمردان)(14)
*عموماً اغلب مردم منطقه این دو روستای اخیر یعنی "آخی جان" و "قاتجاغان" را به نوعی دوقلوی هم و برادر هم می دانند.با این نگاه عموماً بایستی معانی این دو اسم را به نوعی مترادف یا مکمل هم دانست که در دو نظریهی اخیر به نوعی مترادف باهم هستند.
17- قه رال /قراغیل/Qərâ'l:
در معین این کلمه یا واژهای مشابه یافت نگردید.دهخدا به قالب "قرال" اشاره داشته و در معنی "رییس " آورده که واژه ای تركی می داند.
نظریه مولف فرهنگ ارک:اسماعیل جعفرزاده مولف فرهنگ ارک معتقد هستند که:قاراآغیل با نگاهی به روش زندگی دامداری در گذشته میتواند به معنی آغل بزرگ معنی شود.
فرهنگ اسامی روستاهای آذربایجانشرقی:1.قار آغیل = آغل برف 2.قاراآغیل =آغل سیاه یا آغل بزرگ.
مولف:قراغل نام روستایی از توابع "قورروا"(قروه)همدان نیز هست.در تلفظ مردم نام روستا به صورت قرآل((Qəralاست که محتملاً کلمهی ترکیبی از دو کلمهی"قارا= قره"+"ایل"می باشد.یعنی"قارا ایل" به معنی "ایل بزرگ" و"طایفه بزرگ"(قره ایل & قارا ایل= قارال)
کلمهی "قره" در زبان ترکی دو معنا دارد:1- سیاه 2- بزرگ مثل "قره ننه" یا "قاریننه" به معنی پیرزن, مادر بزرگ و همچنین است در اسامی "قره چمن" چمنزار وسیع یا "قره داغ" کوه بزرگ چرا که "چمنزار سیاه" یا " کوه سیاه" یا "باغ سیاه" معنی و مفهومی ندارد.
(درراستای سیاستهای رضاخانی مبنی بر تغییر نام ترکی اماکن جغرافیای مجریان تئوری به قدری ناشیانه رفتار کرده اند که لفظ "قره" را در معنی"سیاه" گرفته و "قره داغ" ,"قره سو" و"قره چمن" را به ترتیب "سیاه کوه" /سیاه آب/ سیاه چمن" آورده اند بلکه این اسامی در معنی"کوه بزرگ/آب زیاد =پر آب/ چمنزار وسیع" است)
18- جرال/جراغیل/Cərâ'l:
در فرهنگ معین و دهخدا این اسم یا واژهای مشابه یافت نگردید.
فرهنگاسامی روستاهای آذربایجانشرقی:به معنی"آغلروشن" آورده است.1-"جر" یا "جار"= "روشن-سفید"+آغل=آغل روشن 2.چراغیل= آغل روشن.
مولف:نام این روستا در لهجهی مردم منطقه "جرال"Cəral" است که محتملاً از دو جزء ترکی "جره+ ایل" است
الف.جره = کوچک,روشن و سفید,مذکر هر حیوان(دلاور)
ب.ایل= طایفه ,ایل در معنی متعارف
نتیجه: در معنی ایل دلاور- طایفهی دلاور
جره ایل= جرا ایل= جرال
19- دین ناوا- دین آوا/ دین آباد/Dinnava:
هیچ یک از واژههای"دین آباد" و"دینناوا" در معین یافت نگردید.دهخدا نیز صرفاً بر"دینآباد"تكیه داشته و شرحی بر اسم نداده است.
فرهنگ اسامی روستاهای آذربایجانشرقی:دین آباد را "دین آوا" دانسته است.دین =تین:(گوشه,خدابانوی اساطیری,روز,روح,نفس) دانسته و +"آوا ":(مادر,خواهر بزرگ,خرس,پدر)دانسته است-در جایی دیگر به صورت "دینه ور" آورده و در معنی "دژ ایزد بانو – مزرعه آسایش" دانسته است–در جایی هم "دین آوا"(ص 120)آورده است و دین آباد معنی کرده است.دین = تین (گوشه–خدای بانوی اساطیری – روز – روح –نفس ) + آوا ( اباد ) = دین آباد!
مولف:تلفظ روستا در لهجه اهالی "دین ناوا" است که حرف "ن" دوم ناشی از پشت سر هم قرار گرفتن حرف های " ن" و " آ " و برای
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------14-در زمانهای قدیم نام حیوانات بر اماکن و نام ایلات زیاد نامیده میشد.ارزشمند و مفید بودن حیوانات و قداستی که برخی حیوانات(عصر توتمیسم) داشتند دلیل بر استفاده در نامگذاری ها بوده است مثل "قورد مئیدانی" در تبریز, قوشقار در آذرشهر یا آسلان دۆز,یاللی قورد و قورد قیه سی,. اغلب این اسامی از خصوصیات خوب و مثال زدنی حیوانات منشا گرفته اند که در تشبیهات کار گرفته میشوند.
سهولت در تلفظ پدیدار گشته است. در فرهنگهای ترکی"اووا" یا "اوا" در معانی جلگه و دشت به کار رفته است البته و به منطقه ای گفته می شود که نسبت به مناطق پیرامون در موقعیت پایینتری قرار گرفته باشد و کلاً می توان به معنی جلگه یاد کرد . کلمهی دین هم در معانی"روح و جان" می باشد. البته کلمهی "دین" می تواند مورد استعمال شده از "تین" باشد که حرف "ت" در زبان ترکی به راحتی به حرف " د" قابل تبدیل است مثل "جواد = جاوات " یا "احمد = احمت". "تین" در فرهنگهای ترکی در معانی مختلف از جمله در معناهای(جایی که دو سطح را ازهم جدا می کند-روح– جان– نفس– باد– ساکن - آسمانی)به کار رفته است.نام روستا می تواند در معانی "جلگهی آسمانی- جلگهی باد خیز" باشد.البته منطقه این خصوصیت آب و هوایی را دارد به طوریکه پروازهای "پارا گلایدر" استان در این آبادی صورت می گیرد
20- پوروستهی= پوستهی/ فیروز سالار/Pürüstəy/Püstəy:
درفرهنگ معین و دهخدا اشارتی وجود نداشت.در میان مردم این روستا "پوروستر" گفته می شود و"فیروز سالار" فقط در مکاتبات رسمی در عصر جدید به کار می رود.
فرهنگ اسامی روستاهای آذربایجانشرقی:چایلی در کتابش نام این روستا را به صورت "پولوس در" آورده است و البته هیچ توضیحی بر این اسم نیاورده است.
مولف: از همین ریشه "پوس اندوز" نام روستایی در "هشترود" و "پوستوکان"روستایی از توابع "اوجان"(بستان آوا)دیده می شود.نام روستا معمولاً واریانت "پۆستهی" استعمال می شود اما خیلیها معتقدند نام روستا به شکل "پۆروستهی" است که حرف "ر" در محاوره انداخته شده است.
الف. با فرض اینکه نام روستا به شیوهی"پوس تر" است:
محتملاً نام روستا از واژهی "پوس" در معنی "مه" است."پوس دره = پوس در= پوستر" = "محل مه/مه خیز"
ب. با فرض اینکه نام روستا به شیوهی " پوروس تر"است:
محتملاً نام روستا از واژهی "پوروج"در معنی"غنچه" است." پورج دره= پوروج در=پوروس تر" ="سرزمین غنچه/غنچه زار"
21- قازی کند/قاضی کند/Qazı kənd:
در فرهنگ معین اشارتی وجود نداشت. قازی کند علاوه بر آذرشهر نام روستایی است از توابع هشترود و میانه نیز هست.
فرهنگ اسامی روستاهای آذربایجانشرقی:چایلی اسم روستا را به صورت "قازی کند" ثبت کرده است و توضیحی بر این نام نداده است . اما در توضیح این گروه روستاها واژهی "قاز" را در معانی "بلند-شکست دهنده – کوه – نام قبیله – پوست درخت – نام دختر افراسیاب و توفان)آورده است.
نظریهی مولف فرهنگ ارک: اسماعیل جعفرزاده مولف فرهنگ اَرک چنین میدانند که:در عین حال "قازی" و یا "کاسی کندی" نیز میتواند به نام قوم کاسی اشارت داشته باشد، نگاه کنید به کلمه قازی، فرهنگ ارک
مولف: با توجه به اینکه در تلفظ مردم "قازی کند" کاربرد دارد نه "قاضی کند"با مبنا قرار دادن "قازی کند"میتوان گفت که؛ "قازی" در ترکی قدیم و جدید و زبان سومر( پروتوترکها) معانی چند دارد:مثل:
"حکاکی بر چوب و سنگ و از این دست-حفاری و کندن- بلند– کوه– نام قبیله– پوست درخت–نام دختر افراسیاب-توفان- شکست دهنده."
با توجه به معانی مختلف و با توجه به اینکه هیچ گونه پسوند و پیشوندی ندارد هر یک از معانی را می توان قبل از " کند" قرار داد.اما با توجه به موقعیت روستا که در جای مرتغعی است به نظر می رسد که لفظ "کوه" یا "بلندی" بهتر می تواند حق مطلب را ادا کند.یا حتی "روستای ظفرمندان یعنی شکست دهندگان دشمن"
"قاضی کند" اسم روستایی از توابع "میانا" نیز هست البته این روستا در اصل"قازلی" است که در بین مردم هم به همین شکل تلفظ می شود که آن را به اسم "قاضی کند" تغییر دادهاند.
22- بادامیار/قدمگاه/Badamyar:
اسم روستاهایی از توابع اردبیل,سلماس خوی,اهر مهاباد(سویوق بولاق),اورمیه,مراغه،ساوه,میانه و چندین منطقه ی دیگر است. بادامیار یا قدمگاه، روستای در 12 كیلومتری جنوب شرقی آذرشهر است.
نظریهی مولف فرهنگ ارک: اسماعیل جعفرزاده مولف فرهنگ ارک چنین میدانند که: یار در ترکی به معنی دره و محل گذر رودخانه میباشد در دیوان لغات ترک نیز این معنی را میتوان دید، اکنون نیز در بسیاری از مناطق به ویژه در منطقه خوی به درههای بزرگ یار میگویند، و نام روستا میتواند منطقه "بادام خیز" ویا "دره پربادام "معنی شود، نگاه کنید به فرهنگ ارک، کلمات یار، بادامیار.
فرهنگ اسامی روستاهای آذربایجانشرقی:چایلی "یار" را در معانی(روشنایی – سپیدی – شکاف – پرتگاه) آورده است ونام روستا را "روشنایی بادام" دانسته است.
مولف:هر دو اسم "بادامیار" و "قدمگاه" در مورد این روستا استعمال می شود. در معین اشارتی به هیچ یک از واژهها نبود.اما واژهی "قدمگاه" مثل "خانقاه" به جاهایی که "اوجاق" یعنی زیارتگاهی است یا "پیر"ی سکونت داشته یا قبر وی واقع باشد اطلاق شده است.این روستا زادگاه پیر "علی بادامیاری" است که در زمان "سلطان محمودغازان خان" فوت نمود و مدفن وی در همین روستا می باشد.قبر پیرچوپان نیز در اینجا واقع است.
از جهت دیگر به این روستا "بادامیار" نیز گویند که واژهی "بادامیار" مرکب از دو کلمه ترکی است:
"بادام" + "یئر" و محتملاً به معنی "محل بادام", "مرکز بادام" که به علت قانون هماهنگی اصوات در زبان ترکی چون حرف دوم بادام با صدای بلند " ا " شروع شده به طبع آن نیز "یئر" در تلفظ مردم به "یار" تبدیل شده است.
23- خوندمیر/خان میر/Xon dəmir :
فرهنگهای معین و دهخدا چیزی در شرح اسم نداده اند.
فرهنگ اسامی روستاهای آذربایجانشرقی:چایلی "خون" را درمعانی"صاحب-مالک"و"دمیر" را در معنای "آهن" آورده ونام روستا را "صاحب آهن-جای آهن" دانسته است.
مولف:دمیر اسم خاص است که تیمور در فارسی نیز همان "دمیر" ترکی است که تمامی زبانشناسان –فارس و ترک- و از جمله دهخدا بر آن صحه گذاردهاند.
محتملاً روستا به اسم شخص خاص "خوندمیر" است.
مثلاً میدانیم که غیاث الدینبن خواجه همامالدینمحمدبن خواجهجلالالدین محمدبن خواجه برهان الدین محمدحسین هروی موسوم به خواندمیر(880 - 942 ه. ق) از نویسندگان و مورخان بزرگ در دورهی آخر تیموریان و اوایل صفویه است.خوندمیر دانشمند با ذوق در سال 880 ه.ق در هرات به دنیا آمد وی هم عصر سلطان حسین بایقرا و امیرعلیشیر نوائی بود که با آنها حشرو نشر نیز داشت.هر سه از دانشمندان ترک میباشند که کتبی متعدد به فارسی,عربی و ترکی دارند از جمله کتب "خوندمیر" میتوان به دستور الوزراء ــ خلاصهی الاخبار فی بیان احوال الاخیارــ ماثر الملوكــ نامهی نامیــ تاریخ حبیب السیرــ قانون همایونی(همایوننامه)ــ روضه الصفا اشاره کرد.
24- قوشقار/ قوشقراء: Qoşqar /
قوشقرا نیز مثل دیگر واژههای مجعول در فرهنگها چه ترکی و چه فارسی یافت نگردید.تنها به تلفظ "قوشقرا" اشاره شده است که شرحی بر ریشهی واژه موجود نبود.
فرهنگ اسامی روستاهای آذربایجانشرقی:در کتاب چایلی قوشقار از توابع آذرشهر ثبت نشده بود.اما روستایی به اسم "قوچ قار" از توابع میانه ثبت شده است که در معنای "قوچ سفید" یا "قوچ ترین" آمده است.
مولف:این واژه در ترکی به معنی جوانمرد,و کسی که حرف و عملش یکی است.در فرهنگ ارک نیز واژهی "قوچو قار" در همین معنی است که همان "قوچ قار" است.در خیلی از مناطق آذربایجان و از جمله در آذرشهر قوچ به تلفظ "قوش" ادا می شود.قوچ قار = قوش قار.
این کلمه در اصل گوسفند پروار گشنی است و قوچی است که برای مبارزه پرورده می شود.در معنی مجازی معادل "شیر مرد" در فارسی و مترادف "قوچ ایگید"(جوانمرد) و "ارَ آسلان"(ارسلان) در ترکی است.
25 – آلوانا/الوانق / Alvana:
در فرهنگ معین یافت نگردید. دهخدا صرفاً به حالت الوانق اشاره کرده و شرحی نداده است.
نظریه مولف فرهنگ ارک: مولف فرهنگ ارک برای این روستا دو معنی متصور است:
1-آل+وان: برکهی سرخ: در این معنی مشابهتی با نام روستایی در نزدیک آن با عنوان قیرمیزی گؤل دارد. 2-اسم روستا یادآور نام اتحادیه طوایف آلبان و حکومت آلبان میباشد این حکومت در دوران باستان در بخش بزرگی از آذربایجان تاسیس گردید، در این گزینه از نظر لغوی به معنی سرزمین آلپها و پهلوانان میباشد.
فرهنگ اسامی روستاهای آذربایجانشرقی:اسم روستا به صورت "آل وانا" ثبت گردیده است اما توضیحی بر اسم موجود نیست.در کتاب چایلی اسامی روستا تقسیم بندی شده است که اسم این روستا در ردیف اسامی روستاهایی که در آنها واژهی "آغل" موجود می باشد که روستای" آل وانا" نیز در این دسته جای گرفته است.به عبارتی به زعم چایلی واژهی "وانا" در معنای "آغل" می باشد!
البته اسم این روستا در همین کتاب در گروه بندی دیگری با عنوان"اسامی روستاها با واژه ی آل":نیز ثبت گردیده است که باز شرحی بر این اسم موجود نیست.اما کلمهی "آل" را در معناهای زیر داده است:(آل=خورشید,قرمز,بلند,نیرو).
مولف:آلوانا مرکب از دو بخش "آل"+ "وانا" است:
الف:آل: واژه ای ترکی است در معانی:1- سرخ و قرمز مثل(آل لاله=آلاله)2.بلند, مرتفع, مثل(آل آروادی= زنی افسانه در قصص آذربایجان که زنی بلند بالا و کریه است که برای زن زائو مزاحمت ایجاد می کند.انسان برای کنترل آن سنجاقی را به یقهی او قفل کرده و آل آروادی را به سلطهی خویش در می آورد. آما آل آروادی روزی در کوچه در ازای دادن شیرنی و شکلات به بچهها از آنها می خواهد که سنجاق یقه اش را باز کنند.بچهها نیز سنجاق را باز کرده و آل آروادی در می رود)
ب. وانا: پسوند توپونیم ساز "-غان-ğan " "-قان-qan " (در تركی قاراخانی)، "گان -gan"، "-خان-xan " (در تركی باستان)، "-كهن -kən" (در تركی باستان) و مشتقات آنها (قاناqana ، كانkan ، جانcan ، وانvan ,واناvana، انan ، ...) نشان دهنده جا، مكان و محلهای جغرافیائی(برای توضیح مفصل به بخش توضیح گوگان یا توفارقان و یا ممقان رجوع شود)
نتیجه:
محتملاً آل+وانا= مکان مرتفع( آبادی که در مکان بلند قرار گرفته است.)
26 – دستیری/دستجرد/ Dəstırı:
در فرهنگ "معین" واژهی مستعمل بین مردم یعنی "دستیری" موجود نبود بلکه فقط به "دستجرد" اشاره کرده و آن را از واژهی "دسکره" پهلوی میداند که به دستجرد تبدیل شده است و در معانی "قریه","زمین هموار" و "بنایی مثل کوشک" توضیح داده است.در دهخدا نیز صرفاً بدون توضیح بر ریشهی اسم به فرم "دستجرد" اشاره داشته است.
فرهنگ اسامی روستاهای آذربایجانشرقی:چایلی در کتابش "دستیری"را در مفهوم "گرگ زنده" ارایه داده است.
فرهنگ ارک: واژهی "دستیری" را چنین توضیح داده است:« نام روستایی از توابع تبریز و نام "ایل" می باشد.»
مولف: دستجرد نام روستاهایی عمدتاً در مناطق ترکنشین است.مثلاً از توابع اهر,آستانا,سبزوار,بویینزهرا در تاروم,اراک,فسا,همدان, کبودرآهنگ,قوم(قم),ضیا آباد,ساوه و میانه و نیز نام محلی در مرو و بلخ می باشد که هر دو شهر در تاریخ ترک نشین بوده اند و همانا بلخ زادگاه مولوی است.در ترکی کلمهی "تستی"(təsti) در معنی "کوزه" کاربرد دارد.احتمالاً می تواند از همین واژه باشد و نام روستا چیزی در مایه های"تَستی یئری" بوده است .تَستی یئری =تستی یری= تستیری= دستیری.تبدیل حرف "ت" به "د"هم در ترکی به وفور اتفاق می افتد مثل:دانسو(شبنم)در بین آذربایجانیها و تانسو(شبنم ) در ترکی آناتولی. کلاً روستا میتواند در معنی"سرزمین کوزه" یا "محل درست کردن تئستی" باشد.
البته احتمال دیگری نیزبه این شرح وجود دارد:
در تاریخ دیرین ترکها "دس- Dəs" به معنی "گرگ وتیرهای از ترکها" آمده است محتملاً می تواند مرکب از دو واژهی"دس + تیری (دیری )" باشد در مفهوم "گرگ زنده – گرگ جاوید یا ایل جاوید".البته تبدیل حرف " د" به " ت" در ترکی ملموس است.
27- قیشلاق/قشلاق/Qışlaq:
فرهنگ اسامی روستاهای آذربایجانشرقی:چایلی نیز در معنی مصطلح آن یعنی "گرمسار" آورده است.
مولف: اصل کلمه ترکی است و به فارسی نیز ورود پیدا کرده است.به جایی اطلاق می شود که در زمستان گله گوسفند را به آنجا کوچ داده و در آنجا ساکن شوند.در جای- جای ایران و به خصوص آذربایجان واژه چه به صورت مفرد و چه به صورت مرکب بر خیلی از مکانها اطلاق شده است و لغت شناسان فارس و ترک بر این معنی صحه گذاشته و اجماع دارند.این کلمه به فارسی نیز ورود پیدا کرده است.البته از سال 1319 فرهنگستان زبان فارسی برای این کلمه معادل "گرمسار" را انتخاب کردهاند به طوریکه در سال 1319 به تصویب فرهنگستان زبان فارسی شهر گرمسار کنونی را که "قشلاق" نام داشت به گرمسار تغییر نام دادند(نگاه کنید به بولتن فرهنگستان زبان فارسی- سال 1319).
28 –شیخ قالا / قلعه شیخ/ Şıx qala
در فرهنگهای فارسی یافت نگردید.
فرهنگ اسامی روستاهای آذربایجانشرقی:اسم این روستا را "ایشیق قالا" ثبت کرده است و توضیحی نیاورده است ولی از دیگر ایضاحات این بخش و کلاً آنچه که از اسم روستا بر میآید به نظر وی در معنی متعارف آن یعنی "قلعه نورانی" می باشد.
(البته به جهت اینکه شیخ در تلفظ مردم خیلی نرم ادا می شود "şıx" بعید نمی نماید که همان ایشیق باشد.همچنانکه روستایی موسوم به "ایشیق تاباق" از توابع "میانا" را به "شیخ طبق" تغییر داده اند ولی با اینحال بین مردم "ایشیق تاباق" استعمال می شود.)
مولف: اگر از واژهی "شیخ"عربی بود به شکل"şeyx" تلفظ میشد نه "Şıx" بلکه محتملاً از همان "ایشیق" است که حرف نرم"ای"(ı) حذف شده و به صورت "شیخ" تلفظ میشود+"قالا"(قلعه)ی ترکی تشکیل شده است و "قلعهی نورانی و روشن= دژ نور گیر"معنی دارد.
29 – خاسیل یا خاسیللی /خاصلو/Xasıl:
دهخدا صرفاً به فرم خاصلو اشاره کرده است و توضیحی افزون از نام روستا نیاورده است.فرهنگهای ترکی و فارسی "خاص" را از واژهی عربی دانسته و معانی "متفاوت","برگزدیده" و"ممتاز" را بر آن نوشتهاند.این کلمه عمدتاً در ترکی هم در همین معانی به کار رفته است.
فرهنگ اسامی روستاهای آذربایجانشرقی:چایلی به صورت "خاس لی" آورده و "مکان برگزیده" یا "سرزمین کاسها" معنی نموده است.خاس = برگزیده و کاس = نام طایفه(ای از ترکان) + لی "پسوند مالکیت".
مولف:محتملاً این روستا از دو واژهی "خاص"+ "ایل" تشکیل شده است.
الف.خاص:بعید نیست که مربوط به قوم "کاس" باشد.کاس قومی قدیمی از ترکها بوده است.رد این قوم یعنی "کاس" در ریشهی بسیاری از شهرها و طوایف امروزین دیده می شود. مثل قافقاز(قاف+کاس)- خزر(کاس+ار)-قازاق(کاس+آق)- قزوین(کاسپین)
ب.ایل:در معنی طایفه و ایل امروزین
نتیجه: کاس ایل=خاص ایل=خاصیل
30 – نه دیللی(نه دیرلی)/نادیلو/Nedilli:
هیچ یك از فرمهای نام این روستا در دهخدا یافت نگردید.
فرهنگ اسامی روستاهای آذربایجانشرقی:در کتاب چایلی این روستا به صورت "نادارلی" ثبت شده است اما شرحی بر این اسم موجود نیست.
مولف:نام این روستا میان مردم "نه دیللی" است اما در یک برهه بر اساس همان سیاست تغییر اسامی غیر فارسی نام روستا تبدیل به "نادینلو" گردید و به جهت معنای آن در مفهوم "نا+ دین لو" به جهت تداعی"بی دینی" مورد اعتراض کثیری از مردم منطقه و روستا قرار گرفت و سپس تبدیل به "نادیلو" گردید.هیچ یک از واژههای مذکور در فرهنگ فارسی پیدا نگردید ولی "نه دیللی" را میتوان چنین دانست:
نهدیرلی(نادرلو):"نادر" از واژهی"ندیر" یعنی همان "نادر"میباشد که در معنای متعارفش "کم- ویژه" است. یعنی نام روستا "نه دیرلی"می باشد که قالب آن در فارسی همان "نادرلو" می باشد که به جهت توالی دو حرف "ر" و "ل" به جهت سهولت به مرور زمان حرف" ر" به "ل" تبدیل شده است. یعنی "جای نادر و ویژه" یا "منصوب به جای نادر و بعید" Nədirli= Nədilli
31- گواهیر/گواهر/Gəvahir:
فرهنگ اسامی روستاهای آذربایجانشرقی:چایلی اسم این روستا را "گاواییر" ثبت کرده و"گاو" را به معنی "صدا" و"ییر" را همان"یئر در مفهوم زمین" دانسته است و در کل روستا را در مفهوم "مکان صدا" یادداشت نموده است.
مولف: از واژهی "جواهیر" است.تبدیل حرف "ج" به "گ" در منطقه به خصوص در لهجهی اهالی شهر مراغه به راحتی ملموس است و البته در زبان فارسی نیز مراد از "گواهر" همان "جواهر" است.کلمه ریشهی عربی دارد اما زمان زیادی است که به ترکی وارد و جزو گنجینهی لغات ترکی گردیده است.ضمناً در شعر"باشینا دوندویوم توفارقان چایی" از این روستا نیز نام رفته است که "جواهیر" تلفظ میشود.
البته "گاوا ییر" نام چندین روستا در آذربایجان است که در دورهی پهلوی به "گواهر یا جواهر" تغییر داده اند.اما به هر حال در تلفظ مردم منطقه "گواهیر" استعمال می شود و ما در این تحقیق مبنا را گویش مردم قرار دادیم.
32- کوخالی= کووخالی/ کوخالو/Kovxalı:
در فرهنگ معین و دیگر فرهنگهای فارسی این واژه یافت نگردید در دهخدا به قالب "كوخالو" اشاره شده که از توابع عجب شیر آورده است و به روستای با این نام در آذرشهر اشاره نشده است.اما "کووخالی" از روستاهای تابع تبریز و بستان آباد نیز هست.از این ریشه می توان به نام روستاهایی "کووخان" در میاندواب,"کووخا قیشلاقی" در میانه اشاره کرد.
فرهنگ اسامی روستاهای آذربایجانشرقی:در معنی دارای کوخا(کتخدا) آورده است.
مولف: کلاً واژهی "کووخا" در ترکی به کسی اطلاق می شود که "محافظ مزارع کاشت" است.به عبارتی به "کتخدا" نیز اطلاق می شود (ارک – دیل دنیز)."کووخالی" به معنی "منصوب به سرزمین محافظان مزارع کشت" یا "طایفهای که از مزارع محافظت می نمایند" یا "از ایل نگهبانان" یا "کسانی که به نگهبانی" و محافظت روستا مشغول هستند.به عبارتی ساده "کووخا" در معنی "کتخدا" است.
33- آلا کۆزه /امیر دیزج/Ala küzə:
لفظ "آلا کوزه" در معین و دهخدا یافت نگردید.فرهنگ معین کلمهی"امیر" را عربی می داند در حالیکه فرهنگهای ترکی به اتفاق "امیر" را واژهای ترکی می دانند.کلمهی "امیر"چه به صورت مفرد چه به صورت ترکیبی در نام برخی مکانها استفاده می شود (فرهنگ ارک حداقل 42 مورد را اشاره دارد ) و برای دریافت معنی "دیزج" یا "دیزه" به توضیح محلهی "دیزه" از محلات آذرشهر رجوع شود.اما نام روستا بین مردم "آلا کوزه" است و "امیر دیزج" صرفاً در مکاتبات اداری به کار می رود.
فرهنگ اسامی روستاهای آذربایجانشرقی:این کتاب "امیر دیزه" را در معنی دیزهی سرزمین "ام" آورده است.وی "دیزه" را در معنی "جای تپه مانندی که دارای آب است" و"ام" را در معنی "عمو" می داند.
آلا کۆزه:
مولف:"آلا" در ترکی معنایهای مختلفی دارد و از آن جمله معنی که بتواند در اماکن و در این واژه مناسب باشد در معانی "مختلف-غیر خالص" یا به عبارتی چیزی که دو چیز قاطی داشته باشد مثل"آلاایت" به معنی"سگی که به رنگ یکسان نیست و حداقل از دو رنگ می باشد" است."کۆز" در ترکی در معانی "جایی برای نگه داری بره گوسفند- پاییز- محل خرمن" است.همچنین "کوزه" در معنی متعارف آن "ظرف کوزه" نیز می باشد که وسیله ای برای برداشت و نگه داری آب است.
اگر معنی اول را مراد قرار دهیم با ترکیب این دو واژه روستا در معنی "سرزمینی دارای آغل های جورواجور" می تواند باشد و اگر معنی دوم را مبنا قرار دهیم به معنی "کوزههای مختلف و جور وا جور یا همان کوزه های رنگ وا رنگ" است که معنی اخیر دسترس تر به ذهن می باشد .
34-زینتلی/ زینت الدین/Zeynətli:
در فرهنگ معین اشارتی یافت نشد. دهخدا صرفاً زینت الدین را روستایی در كرمانشاه و مشهد می داند.
فرهنگ اسامی روستاهای آذربایجانشرقی:در کتاب چایلی این روستا به صورت "زینتلی" ثبت شده است.اما توضیحی بر این اسم وجود ندارد.
مولف:احتمالاً از واژهی"زینت" در معنی "آرایش" و "اسم خاص" میباشد.
35 – چروهری/چهار برود/ Çərvərı:
واژهی "چرو هری" و "چهار برود" هیچ کدام در فرهنگ فارسی معین یافت نگردید.
فرهنگ اسامی روستاهای آذربایجانشرقی:چایلی واژهی"چورو-Çüru "را به معنی "سود و منغعت" دانسته ومعنی روستا را "دژ روشنایی یا مزرعه روشنایی" آورده است.
مولف:چروری در معنی "دژ نور گیر" است.فرهنگهای ترکی از جمله فرهنگ"ارک" نیز واژهی "چروهری"را به معنی"دژ روشن"و "جای نورگیر و روشن" آورده است."چروه ری"علاوه بر منطقه آذرشهر نام روستایی از توابع مراغه نیز هست.
(این روستا تابع شهرستان عجبشیر است اما به جهت این که سالهای متمادی تابع آذرشهر بوده و اغلب برای رتق و فتق امورات اداری خویش به آذرشهر آمد و شد دارند در اینجا آورده شد.این روستا در مسیر روستاهای قرمیزی گؤل- سیغئش است)
36 – تاجیننی= تاجینلی/ تاج الدین / Tacınnı=Tacınlı:
در فرهنگ معین یافت نگردید.دهخدا صرفا" روستایی در دره گز را به نام "تاج الدین" آورده است.
مولف: "تاج" در فرهنگهای ترکی در معناهای "کلاه" و به تبع آن "تاج پادشاهان", "تاج در حیوانات", "تاج در گیاهان" و نیز به معنی مجازی "اقتدار" آمده است.البته از واژههای قدیم ترکی "تاجانماق" در معنی"خوداری کردن" موجود است و محتملاً ازاین واژه به معنی"مقاوم-ایستاده" می تواند باشد در معنی "ولایت مقاوم و ایستاده" در برابر تهاجم.
37 – گودول /کابدول /godul:
به مانند دیگر اسامی مجعول "کابدول" نیز در فرهنگ معین و دهخدا یافت نگردید.فرهنگ دهخدا صرفاً به نام و موقعیت جغرافیای این روستا اشاره کرده است و به شکل "کابدول" آورده است.
فرهنگ اسامی روستاهای آذربایجانشرقی:چایلی چنین روستایی را برای شهرستان آذرشهر ثبت نکرده است ولی در توضیح این اسم از توابع اهر و ملکان چنین آورده است:"گاو" یا "گو" در معنی "صدا" و "دول " هم در معنی متعارف در ترکی یعنی "بیوه" است که مفهوم واژه "صدای بیوه"می باشد.
مولف:"گٶدول" در لغت نامههای ترکی در معانی "آدم کوتاه قد و خپل-عروسک چوبی-ته کوزهی شکسته که معمولاً در آن برای مرغ و خروسها دان و آب قرار میدهند- محل بریده شدن بند ناف در حیوانات" آمده است.شهرستانهای اهر و ملکان نیز روستایی تابع به این اسم دارند.اینک این روستا خالی از سکنه میباشد.هم چنین"گودول" نام شهر کوچکی در نزدیکی آنکارا پایتخت ترکیه می باشد.
در خود آذرشهر سراغ است که "گودول" لقبی برای برخی افراد "کوتاه و قد و خپل"نیز است.
ابتدا به دو نوشته ذیل که با تلخیص ازاینترنت برداشت شده است نگاهی داشته باشیم:
«گودول:به قسمتهایی از شهر گفته میشود که برای کاهش سرعت ماشینها و ضربه زدن به کمکها و شاسی انواع ماشین تعبیه میشود. شامل چالهها و ترکهایی میشود که در جاهایی مخصوص و حساس از آسفالت، مانند دور میدانها، دور برگردان بلوار بین شهری، تقاطعهای پر رفت و آمد و مانند آن به وجود آورده میشود. برخی زبان شناسان معتقدند که این واژه اصالت سبزواری دارد و اولین بار در خیابانهای این شهر ساخته شد و همچنان هم در خیابانها و اتوبانهای آن مرسوم است. از ابتکارات مسؤولین مرتبط با خیابانها بوده و به هیچ وجه قابل ترمیم نیست.»
[از فهوای این مطلب نیز بر می آید که گودول در معنی برجستگی است و البته می دانیم که سبزوار منطقهی ترک نشین است.]
«گودول یعنی بچهای چاق و شیطون، نامی که در کودکی برای اذیت کردنم استفاده می شد...»
[آدم خپل,بر آمدهگی و برجسته گی هایی دارد مثل برجستگی شکم]
ازطرفی بایستی گفت که "کَبدیل" تلفظی دیگر از نام روستا میباشد و همانا "کَب/ کَپ/ کؤپ" در معنی "برآمده/ برجسته" است و "دیل" نیز در معنی"دماغه و نوار" است و در کل نام روستا در معنی "منطقهی مرتفعی که بر دماغه واقع است" یا "منطقهی مرتفع نواری". مشابه "زولاق یئر"
"گودول" نام روستایی از توابع "اهر" نیز هست که به "گاودل" تغییرداده شده است.
38- هف چشمه/ هفت چشمه/Həf çeşmə:
فرهنگ اسامی روستاهای آذربایجانشرقی:"هفت" =از اعداد اساطیری است و نام روستا در معنی متعارف آن "هفت چشمه" است.
مولف: از روستاهای توابع شبستر و میانه نیز می باشد.در معنای متعارفش(هفت چشمه)می باشد.ممکن است که 7 چشمه در این روستا موجود نباشد و مراد از "هفت" زیادی چشمه باشد.البته اگر این اسم,از اسامی مجعول نباشند. چرا که مثلا" اسم منطقهی "یئددی گؤز" در سولدوز(نقده)چندین سال پیش(حدوداً 1387) به "هفت چشمه" تغییر داده شده است , و همچنین "یئددی بولوک" در نزدیکی سردابه اردبیل به "هفت چشمه" و همچنین "یئددی بولاق" در میانه نیز به "هفت چشمه" تغییر داده شده است و محتملاً«هفت چشمه» در آذرشهر نیز سالها پیش چنین تغییری به خود دیده است که بایستی مورد بررسی قرار گیرد.
شهرهای منطقه
1- تمییری/تیمورلو/Təmiyrı:
درفرهنگ معین اشارتی به این واژه موجود نبود.
فرهنگ اسامی روستاهای آذربایجانشرقی:در معنی آهن و منسوب به آهنی آورده شده است.
مولف:تمییر = دمیر به معنی آهن می باشد.تیمور نیز از همین واژهی ترکی می باشد که به فارسی هم ورود پیدا کرده است.(برهان قاطع – دیوان لغات الترک)که عموماً لغتشناسان فارسی از جمله فرهنگ دهخدا و لغتشناسان ترک همه بر آن صحه گذاشتهاند .تمییری = تمیرلی = دارای آهن = آهنین = محکم
2- ماماغان/ ممقان/ Mamağan:
"ممقان" نام روستایی از توابع قئیدار زنجان نیز هست.در فرهنگ معین اشارتی وجود نداشت.فرهنگ دهخدا جز اشاره به نام این شهر به صورت"ممقان"و موقعیت جغرافیایی اش شرحی بر اسم نیاورده است.در تلفظ مردم منطقه به صورت "ماماغان" ادا میشود.در بارهی اسم این شهر مطالبی زیادی آورده شده است که بیشتر نگرشی سطحی میباشند. مثلا؛
1.روایتی موجود است: که در این مکان پستانهای مادران را بریده اند و به نام "ممه قان" یعنی "پستان خونی" معروف شده است.!!! (منبع:از زبان برخی مردم منطقه)
این نظریه را حتی برخی محققین منطقه به نحوی تایید کردهاند:
«... قاشقا آرخی اۆسته آغاج دعواسی کند اهلی سالیب
ای باسان کؤشنی ایستر گیره میدانه دئییر ممقان دعواسی بیردن بیره دوشدی یادیما کسیلیبدیر ممه لر ثود دونه لی قانه دئییر
یونجالیقدا قورماز ملا یوسف ثانی او دور
گئچه جک بو سؤز عثمانلی یا افغانه دئییر...»!!!
عباس مهیار(توفارقانلی)
(با این اوصاف لابد روستایی در مراغه به اسم "ممه شیر " را بایستی گفت که حتماً در این روستا نیز "پستانها پر از شیر" شده است و اسم روستا را "ممه شیر" گفته اند؟!!
یا اینکه ایا در"ممقان" تابع " قئیدار" زنجان نیز پستان ها بریده شده است و اسمش ممقان شده است؟
و دیگر این که سوال پیش می آید که؛قبل از بریدن پستان مادران آیا این مکان اسمی نداشته است؟؟
عموماً این طیف برداشتها را مغرضانی برزبانها انداخته اند که مردم منطقه را خونریز جلوه دهند.مثلا ً "توفارقان" را "دیوار خونین", "وایقان"از توابع شبستر را درمعنی" ای وای خون " و "ممقان" را در معنی" پستان خونین" دانستهاند.)
2.روایت بسیط دیگری نیز موجود است:در زمان حکومت "قاآن" این منطقه توسط "قاآن" به مادرش بخشیده شد که به "مام قاآن" مشهور شد و "توفارقان" نیز توسط "قاآن" به خواهرش بخشیده شد که "ده +خواهر + قاآن" نام گرفت و محل " گوگن" نیز جایگاه گله گاو "قا آن" بود که "گاو قاآن" نام گرفته است!!!
حتی اگر این نظریه را درست فرض بگیریم-که نیست- سوالی پیش میآید که ؛ آیا هر 3 منطقه با مشهور شدن به اسامی جدید اشان اسم اولیه اشان از بین رفته و اینک هیچ کدام بر ما معلوم نیست؟ چرا حداقل نام اولیه یکی از این مناطق در تاریخ باقی نمانده است؟ چرا حداقل در نوشته ای به نام سابق یکی از این سه منطقه برنمی خوریم؟(منبع:از زبان برخی مردم منطقه)
3.فرهنگ اسامی روستاهای آذربایجانشرقی: ماما=دای حامی زنان, بیبی ,عمه, گاوی در میان گاوهای گاوآهن.چایلی با این توصیف ماماغان را در مفهوم "مکان صاحب حامی زنان یا روح حامی زنان" معنی کرده است.
4.معنی نامهای ممقان و هریس:
نام ممقان را میشود به صورت اوستایی "مهی مغان" یعنی "جایگاه زیست قبیله روحانی مغان" بازسازی نمود. اما نام هریس مرکب می نماید از اجزاء اوستایی هر یعنی آب جاری و ایس یعنی نیرومند در مجموع یعنی دارای آب جاری نیرومند!!!؟
سایت tarikhema.ir/www-بی نام- ۲۰ دی ۱۳۹۰
5.عدهای نیز بر این عقیدهاند که نام واقعی ممقان "مامغان" و بهمعنای "شهر مغان" بودهاست.(منبع:اینترنت)
6.نقل قول دیگری که معقولتر بهنظر میرسد،حاکی از آن است که نام شهر در گذشته "مامگان" بودهاست و پس از یورش اعراب به "مامقان" و بعدها به "ممقان" تغییر پیدا کردهاست. (منبع:اینترنت)
7.نظریهی مولف:کلمهی "مامان" کم و بیش در نام اماکن دیده می شود مثل "مامان" از توابع میانه یا "ماماهان" از توابع رزن ."مامالو" از توابع شاهین دژ.
"ماماغان" از دو جزء"ماما"+"غان" تشکیل شده است.
الف."ماما" یا "مامان" به معنی سرزمین مادری و اجدادی است(فرهنگ ترکی ارک )
ب. پسوند توپونیم ساز "غان-ğan" "قان-qan" (در تركی قاراخانی)، "گان-gan"،"خان-xan " (در تركی باستان)، "كهن -kən" (در تركی باستان) و مشتقات آنها (قاناqana، كانkan، جانcan، وانvan، انan، ...) نشان دهنده جا، مكان و محلهای جغرافیائی و همچنین سازنده عناوین (مانند "بورخانBurxan"-بودا،"تنگریكهنTәñrikәn "-اعلیحضرت، "تارخان Tarxan"، "باشقانBaşqan ") در زبان تركی است. ریشه این پسوندها را می توان همزمان در زبانهای گوناگون "اورال آلتائی" مانند تركی و زبانهای پروتوتوركی مثل "سومری" ردیابی نمود. این پسوند-كلمه كه در زبان موغولی نیز موجود بوده و بویژه پس از عناوین شخصیتها، نام رودخانه و كوهها آورده می شود، به حد وفور در نامهای جغرافیائی سراسر آزربایجان و ایران و دیگر مناطق ترك نشین بكار رفته است. برخی بر این عقیدهاند كه پسوند "-قان-qan" از طریق قوم و یا اتحادیه اقوام پروتوتورك ساكا به زبان پارتیان و از آنجا به زبانهای ایرانی پیش از اسلام وارد گردیده و پس از استیلای عرب و نفوذ فرهنگ زبانی عربی، تبدیل به "-جان-can " شده است.
نتیجه:
در کل مراد از ماما+غان=ماماغان=ماماقان عبارت از "محل مادری","سرزمین مادری و اجدادی" به عبارت بهتر معادل "مام میهن" در فارسی است.
3- گووگان =گووگن/Gövgən =gövgan
(منبع نظریات شماره ی 2 تا شماره ی 6 , از سایت شورای شهر گوگان برداشت شده است.)
به اشکال مختلف "گوگن – گاوگان – گوگان" گفته شده است.در فرهنگ دهخدا تلفظ "گوگن" یافت نگردید و تنها صورت "گاوگان" آمده است که شرحی بر ریشه شناسی آن نیز موجود نیست والبته در جایی دیگر و در اشاره به روستای "دستیری"( دستجرد) از تابع گوگان نام "گوگن" را به صورت "گاوان" داده است.
1.نظریهی فرهنگ "ارک": درتوضیح گوگان چنین آورده است:«گووگان: آذرشهرین 7 کیلومتریسینده .............و گوک +ان:گؤیلره عایید.یعنی در معنی "سرزمینی آسمانی»(گوک همان گوی است که در گذشته به صورت گوک تلفظ میشده است.)
2.نظریهی رایج میان گروهی از مردم: در زمان حکومت "قاآن" منطقه ی ممقان توسط "قاآن" به مادرش بخشیده شد که به "مام قاآن" مشهور شده است و "توفارقان" نیز توسط "قاآن" به خواهرش بخشیده شد که "ده +خواهر+ قاآن" نام گرفت و محل "گوگن" نیز جایگاه گله گاوهای "قا آن" بود که "گاو قاآن" نام گرفته است!!!
(حتی اگر این نظریه را درست فرض بگیریم سوالی پیش می آید که ؛ آیا هر 3 منطقه با مشهور شدن به اسامی جدید اشان اسم اولیه اشان از بین رفته و اینک هیچ کدام بر ما معلوم نیست ؟ چرا حداقل نام اولیه یکی از این مناطق در تاریخ باقی نمانده است ؟ چرا حداقل در نوشته ای به نام سابق یکی از این سه منطقه برنمی خوریم؟)
3.برخیها معتقدند: نام شهر"گیوکان" بوده که از ترکیب دو کلمهی"گیو"به معنی "پهلوان"+ "کان" به معنی سرزمین می باشد.در کل در معنی "سرزمین پهلوانان" می باشد.
(اگرچه معنی خوبی بر این واژه آورده شده است اما گیوکان چه طور به گوگن تبدیل شده است خدا می داند!؟)
4.در نظریهی دیگر:این شهر همان "گاوگان"بوده است که پس از استیلای اعراب به جهت اینکه حرف "گ"در عربی وجود ندارد به "کاوکان" تبدیل شده است همچنانکه زنگان به "زنجان" تغیر یافته است.
(البته به رغم این نظریه "زنجان"همچنان در تلفظ افراد سالخورده "زنگان " است و از طرفی این شهر نیز در تلفظ همه "گوگن" یا "گاوگان" تلفظ میشود و حرف "گ" به هیچ وجه به حرف "ک" تبدیل نشده است.)
5.در نظریهی دیگر:(ی) گوگان در اصل از کلمهی "بکاول" است که به صورت مخفف "کاول" تبدیل شده است و چون بر مسیر کاروانیان بوده است این نام را گرفته است.
(ظریفی پرسید: کی و کجا و چه کسانی "گوگن" را " کاول" نامیده اند و "کاول به چه شکل به "گوگن" در آمده است؟!)
6.در نظریهای دیگر:(ی) عقیده بر این است که نام این شهر از شاهنامه برگرفته شده است که منسوب به خاندان "کاوکون" می باشد:
«سپهدار چون قارن کاوگان
به پیش سپاه اندرون آوکان»
7.فرهنگ اسامی روستاهای آذربایجانشرقی:"گو" و "گاو" را در معنی"صدا" و "گان" را درمعنی "صاحب و آفریننده" و کلاً درمفهوم "مالک صدا– آفریننده صدا" می داند.
8.نظریهی مولف:
"گوو" در اسامی روستاها و دیگر مکانها در آذربایجان زیاد به کار رفته است "گوودول" نام روستایی در اهر و نام رودی در هشترود-"گووزان" نام کوهی در سلماس – "گووزین" نام کوهی در ابهر – "گوو داغ" نام کوهی در مشگین –"گوو" نام روستایی در میانه – "گوور" روستایی در اردبیل –"گوولان" روستایی در سلماس- "گووکان" نام کوهی در فریدون شهر.
نام این شهر در تلفظ مردم منطقه" گووگن" است.
این واژه از دو بخش"گو"(گوو) + گن=گان) تشکیل شده است.
الف." گوو" یا "گوی" یا "گوک" (Göv-Gök (Göy-در ترکی در معانی"آسمانی" و به تبع رنگ آسمان در معنی "آبی" نیز به کار می رود.از جمله در تاریخ نام طایفه ای از ترکان "گوک تورکلر" بوده است که به "ترکهای آسمانی" مشهور بوده و دولتهای قدرتمندی نیز پایه ریزی کرده اند .منظور از اصطلاح "آسمانی" نیز مراد "مقدس" میباشد.
یک نکته:
اصولاً در راستای سیاستهای رضاخانی در فارسی نمودن اسامی اماکن کلاً هر اسمی که در ترکیبش "گوو" بوده است به "گاو" تبدیل شده است مثل(گوئین=گاوآهن از توابع کلیبر),و (گوو کول=گاو گل),(سیرخا گوو=سرخهگاو),(گؤیئری=گاوینه رود),(گؤولوک =گاولیق),(گؤو=گاو)همگی از توابع میانه و(پیر گؤک اَر =پیرگاو گل از توابع زنگان),(گووساران= گاو زبان و گؤوسر=گاو سر ازتوابع اهر),( گوووس = گاو خسب ازتوابع تارم زنجان) و دهها مورد دیگر نیز موجود است همچنانکه در هر اسمی "بولاق" بوده است کلاً به "بلاغ" و "دره" در ترکیب اسامی نیز به "درق" تبدیل شده است.
و در راستای همین سیاست در دورهی پهلوی "گووگن" نیز به "گاوگان" تبدیل شد اما به جهت نارضایتی مردم از کلمهی"گاو" یواش –یواش واژه" گوگان " به جای "گاوگان" رایج شد.
ب. پسوند توپونیم ساز "-غان-ğan " "-قان-qan" (در تركی قاراخانی)، "گان -gan"، "-خان-xan " (در تركی باستان)، "-كهن -kən" (در تركی باستان) و مشتقات آنها (قاناqana ، كانkan ، جانcan ، وانvan ، انan ، ...) نشان دهنده جا، مكان و محلهای جغرافیائی و همچنین سازنده عناوین (مانند "بورخانBurxan "-بودا، "تنگریكهنTәñrikәn "-اعلیحضرت، "تارخان Tarxan"، "باشقانBaşqan ") در زبان تركی است. ریشه این پسوندها را می توان همزمان در زبانهای گوناگون "اورال آلتائی" مانند تركی و زبانهای پروتوتوركی مثل "سومری" ردیابی نمود. این پسوند-كلمه كه در زبان موغولی نیز موجود بوده و بویژه پس از عناوین شخصیتها، نام رودخانه و كوهها آورده می شود، به حد وفور در نامهای جغرافیائی سراسر آزربایجان و ایران و دیگر مناطق ترك نشین بكار رفته است. برخی بر این عقیده اند كه پسوند "-قان-qan" از طریق قوم و یا اتحادیه اقوام پروتوتورك ساكا به زبان پارتیان و از آنجا به زبانهای ایرانی پیش از اسلام وارد گردیده و پس از استیلای عرب و نفوذ فرهنگ زبانی عربی، تبدیل به "-جان-can " شده است.
نتیجه:
گوو(آسمانی= مقدس)+ گان( مکان=سرزمین) = سرزمین آسمانی=سرزمین مقدس(شهر یا آبادی آسمانی و مقدس)
4- توفارقان/دهخوارقان/ Tufarqan:
آذرشهر که در میان مردم "توفارقان" نامیده می شد در 1316ش برحسب پیشنهاد فرهنگستان ایران (فرهنگستان قدیم) و تصویب وزارت معارف وقت، بواسطه وجود آذرکوه و آتشکده به نام آذرشهر تغییر یافت. امّا در اسفند 1325ش با تصویب وزارت کشور نام دهخوارقان بر آن نهاده شد. در سالهای پس از آن مجدداً نام آذرشهر متداول گردید.
درزمینهی ریشهی نام "توفارقان"حداقل 7 نظریه ارایه شده است که به هر 9 نظریه به علاوه نظریه مولف این مبحث اشاره می شود:
1.دکتر سلیم استاد اسبق دانشکدهی ادبیات و علوم انسانی تبریز:ریشه ی واژهی "دهخوارقان"را مرکب از "ده+خوار+ق+ ان" می داند.
الف.ده : به معنای وسیع تر از قریه و زمانی به کشور یا منطقهی وسیعی اطلاق می شود.
ب.خوار: سرزمینی پست مشرف به کوه مثل خوار ورامین.
ج.ق: پسوند نسبت است.
د.ان: پسوند نسبت است.
و کلاً به معنی "دشت متکی به کوه یا دامنهی کوه" است.
2."معجم البلدان" اثر یاقوت حموی:این کتاب از "دهخوارقان" به نام "ده نخیرجان" یاد میکند و آن را اسم خزانه دار کسری پادشاه ایران می داند.
3.برخیها گویند:قطران پادشاهی بود در دامنهی کوه "پیر قطران" و پسرش "خوارقان" بنای این ولایت را پی ریزی می کند و ده به نام وی یعنی "ده خوارقان" شهرت پیدا می کند.( کوه یا به عبارت بهتر تپهی پیر قطران همینک به همین اسم در آذرشهر موجود است .)
4. در عهد "هلاکوخان" توسط خواهر "قاآن" این منطقه رو به آبادانی می گذارد و "ده خواهر قاآن" نام می گیرد.
5. نظریهی حسین م.گونئیلی:حسین م.گونئیلی در این باره بعد از توضیح مفصلی می گوید:
اسم این منطقه "دوخارخانلیغی"بوده است."دوخار" و "آوار" نام دو طایفه بزرگ ترک بوده اند که خیلی از مناطق سکونت یافتهاند و منطقه به اسم آنها مشهور شده است مثل شیند آوار( شند آباد ) – حوکم آوار( حکم آباد) – بولگه آوار( بقرآباد)(اسامی داخل پرانتز اسامی مجعول می باشند که در دورهی رضاخانی به این روستاها اطلاق شده است)
"دوخار خانلیغی" نیز به مرور زمان در اثر استعمال به صور زیر در آمده است: دوخارخانلیق= دوخارخان = دوخارقان = توقارقان
( این نظریه اولین بار در کتاب توفارقان از طرف نویسندهی این مبحث اشاعه گردید.)
[البته واژه "دوخارخان" در شعری از عاشیق عباس توفارقانلی نیز به چشم میخورد.شعر زیر از داستان "عاشیق عباس و گولگز پری" است.این شعر توسط مرحوم علی کمالی(از نویسندگان توانمند معاصر از اهالی ساوه)از مردم ساوه و اراک جمع آوری شده است.مردم این مناطق در جای -جای داستان "عاشیق عاباس و گولگز" از "توفارقانلی عباس" به اسم "دوخارخانلی عباس" و توفارقان را دوخارخان نام میبرند- مولف]
دَلی گؤوول دور بیر دوْلان بو باغی
قیزیل گۆلو اییله, بوُداغیندان اؤپ!
قوْلونو سال بو گـؤزلین بوْینــونا
دیلیندن, دیشندن, دوْداغیندان اؤپ!
*
منیم گؤولوم گۆل اوٍزونه طالیب دیر
بو جانیمی یارین عشقی آلیبدیر
قارا تئلرینـی اوٍزه سالیبـــ دیر
او تئلین آلتیندا یاناغیندان اؤپ
*
منه چوْخدور بو گؤزلین ظولم ایشی
گؤزل کهلیک کیمی واردیر یئریشی
اینجیدن, صدفدن, درَ دن دیر دیشی
هیلاله بنزهین بوخاغیندان اؤپ!
*
سوْنا کیمی گؤل ایچینده چالیشار
عشق اوْدونا دوٍشوب, یانار, آلیشار
اؤز یاریلا شیرین- شیرین دانیشار
بالدان شیرین اوْلان دوْداغیندان اؤپ!
*
من قوُربانام بو گؤزلین نازینـــا
یئتیشهیدیم صؤحبتینه, سازینا
دوْداغیمی قوْیایدیــم بوْغازینا
دئیهیدیم بیر یارین یاناغیندان اؤپ!
*
باغریمی یاخیب دیر عشقین یاراسی
آغ اوٍزه تؤکولوب زوٍلفون سایـاسی
یاناق لاری اوْلان پاییـز آلمــاسی
اوْلان گؤزو مارال سایاغیندان اؤپ
*
باغچانی بسلرلر بارینــــدان اؤترو
"ساوه"نی تانیرلار نارینــدان اؤترو
دوخارخانلی عباس, یاریندان اؤترو
گئت شاه مردانین آیاغیندن اؤپ!
تمام نظریهها غیر از گزینهی 5 در توجیه "دهخوارقان" برآمده اند و هیچ یک درصدد توجیه واژهی "توفارقان" که در تلفظ رایج می باشد برنیامده است.این منطقه در تلفظ مردم "توفارقان" می باشد.علاوه بر آن در متون ترکی و در اشاره به مشاهیری چون"عاشیق عاباس" این شهر"توفارقان" آمده است و در متون قدیمی به"دهخوارقان" اشاره ای نشده بلکه در متون عربی واریانتهایی نزدیک به "توفارقان" مثل "دخارقان"(دوخارقان) و در متون ترکی واریانتهایی از "توفارقان" و "توفارخان"و "دوخارخان" ثبت شده است و واژهی "دهخوارقان" در صدههای اخیر برای فارسی نویسانی که همگی سعی در فارسی شکل نمودن اسامی غیر فارسی داشتهاند ,پیدا گردیده است.حداقل در اواخر قرن 16 میلادی یعنی چیزی در حدود 400 سال پیش به شعری از "عاشیق عباس" بر میخوریم که از این منطقه به نام "توفارقان" یاد میکند:
من سنه جان دئدیم سنده منه جان
آلیش عشق اودونا منیم کیمی یان
آدیم عاشیق عاباس یئریم توفارقان
گاهدان آغالا گاهدان یادا سال منی
به هر حال تلفظ وآنچه که در زبان مردم موجود است مبنا گرفته میشود و از طرفی کلمات و اصطلاحات موجود در مثل و شعر به نسبت گفتار عادی کمتر دچار تغییر و تحول میشود. به نظر نویسندهی این سطور نظریهی شمارهی 5 نسبت به نظریههای دیگر تکمیلتر است چرا که اولاً واژهی "توفارقان" را توضیح داده است در ثانی اگر در نظریهی بالا در حالات مختلف تبدیل "دوخارخانلیق" به "توفارقان","دوخارقان" یعنی(دوخارخان = دوخارقان = توفارقان) را در نظر بگیریم اگر عمداً یا سهواً نویسنده ای در واژهی"دوخارقان" به جای حرف " واو" حرف " ه " قرار دهد یا به جهت ناخوانایی موردی از نوشته ها " واو" را با " ه" اشتباه گیرند "دهخارقان"به دست می آید و از طرفی حرف "ت" و "د"در ترکی به راحتی قابل تبدیل به هم دیگر میباشند و این چنین میتوان هر دو نام "توفارقان" و"دهخوارقان" را توجیه کرد که می تواند ثبت واژهی "دهخوارقان" به جای "توفارقان" را در سدههای اخیر جوابگو باشد.
(ضمناً اشتباه و عدم دقت در ثبت اسامی به خصوص اسامی ترکی توسط ثبت کنندگان غیر ترک و علی الخصوص فارس در زمانهای سابق کم و بیش دیده می شود مثلاً ابنخردادبهْ یکبار آنجا را داخرقان (ص120) و بار دیگر «دهالخرقان» (ص 213) نامیده است.)
6.نظریهی اسماعیل هادی:هادی لغت شناس و مولف فرهنگ ایتمیولوژیک "دیل دنیز" در کتاب مذکور زیر واژهی "توفارقان"چنین نظریه داده است:
نام یکی از ایلات قدیم آذربایجان بوده است بعدا" نام شهری گردید در نزدیکی تبریز که امروزه به "آذرشهر" تغییر داده شده است.
"عاباس توفارقانلی" عاشیق و شاعر معروف از این ایل میباشد.بن کلمه از فعل "تاوراماق" است.تووارماق = توفارماق= توفارقان در مفهوم شتابنده , گردنده ( در اینجا مهاجر , کوچنده ) می باشد به اعتبار کوچندگی ایل توفارقان.
7. فرهنگ اسامی روستاهای آذربایجانشرقی:زیر واژه "توفارقان"چنین آورده است:
الف. توفار= دیوار - مرد توفا- نام طایفه ب. توفا = نام طایفه – ج.قان =خان= صاحب,آفریننده,مالک,خون در نهایت توفارقان ="آفریننده ی مرد توفا" یا "صاحب توفار"
8.جواد مفرد کلان- نظریهی اول:نامبرده در جایی چنین اظهار می دارد که:«نام دهخوارگان را به صورت داخرقان و دخرقان هم ذکر کرده اند. این نام مرکب از جزء اوستایی دا (ذا) یعنی ساختن و دادن و پیشکش کردن و آماده کردن آیین دینی است و جزء خور (خوار) که در لفظ می خواری و شرابخواری (شرابخوری) به کار رفته است و علامت گان که پسوند نسبت یا به معنی مکان است. نام آذری توفارگان به معنی محل منسوب به تفاله انگور است (که لابد بعد از تهیهی آب انگور) بدست می آمده است.آذرشهر دارای باغهای انگور فراوانی است. نام نخیرخان(محل شکار) که آن را به دهخوارگان نسبت می دهند متعلق به قصبهی مجاور آن قاضی جهان (گاسی گیان= منطقه پر گیاه) بوده است. به نظر می رسد قصبه هایی که در ایران به نام خوارگان معروف بوده و هستند، محل تهیه شراب انگور بوده اند.»!!؟
9- جواد مفرد کلان- نظریه دوم: مفرد کلان در جایی دیگر می گوید: کلمه داخر یعنی جزء اول داخرگان به عربی به معنی خوار و ذلیل و پیاله شرابخوری (صاغر) است.در نام دهخوارگان هم جزء خور یا خوار وجود دارد. از آنجاییکه آذرشهر محل انگور خیزی است به احتمال زیاد دهخوارگان به معنی شهر دارای میکده بوده است نه محل پست و خوار و گود. هیئت ترکی دهخوارگان یعنی توفارگان محتملاً به معنی توفال گان محل ظرف مسی (کاسه و صاغر) است.!!؟
10.نظریه مولف(حسن-م.جعفرزاده)
در مورد نام این شهر بحث بر سر واژهی "توفارقان" باید باشد نه "دهخوارقان"چرا که:
1.نام باستانی شهر توفارقان است 2. در دورهی معاصر و همینک نیز در میان مردم واژهی"توفارقان" رایج است نه "دهخوارقان" بلکه واژهی دهخوارقان از اسامی مجعول به شمار می رود و کسانی که بحث بر واژهی "دهخوارقان" داشته اند راه را به خطا رفته اند.
به هر حال واژهی "توفارقان"را میتوان واژهای مرکب از "توفار" + "خان" دانست.
الف. معنی واژهی اول یعنی "توفار" همان "دیوار" است. امروزه هم کلمه "توفار" به معنی "دیوار"رایج است" توفارین(توفاغین/دوواغین) داغیلسین"(دیوارت فرو ریزد/ خانه ات به هم ریزد)
ب. معنی واژهی دوم یعنی "قان" در معنی "جا" و "مکان" و در مفهوم "آبادی –شهر –خانه" و از این دست است.
پسوند توپونیم ساز "-غان-ğan " "-قان-qan " (در تركی قاراخانی)، "-گان -gan"، "-خان-xan " (در تركی باستان)، "-كهن -kən" (در تركی باستان) و مشتقات آنها (قاناqana ، كانkan ، جانcan ، وانvan ، انan ، ...) نشان دهنده جا، مكان و محلهای جغرافیائی و همچنین سازنده عناوین (مانند "بورخانBurxan "-بودا، "تنگریكهنTәñrikәn "-اعلیحضرت، "تارخان Tarxan"، "باشقانBaşqan ") در زبان تركی است. ریشه این پسوندها را می توان همزمان در زبانهای گوناگون اورال آلتائی مانند تركی و زبانهای پروتوتوركی مثل "سومری" ردیابی نمود. این پسوند-كلمه كه در زبان موغولی نیز موجود بوده و بویژه پس از عناوین شخصیتها، نام رودخانه و كوهها آورده می شود، به حد وفور در نامهای جغرافیائی سراسر آزربایجان و ایران و دیگر مناطق ترك نشین بكار رفته است. برخی بر این عقیده اند كه پسوند "-قان-qan " از طریق قوم و یا اتحادیه اقوام پروتوتورك ساكا به زبان پارتیان و از آنجا به زبانهای ایرانی پیش از اسلام وارد گردیده و پس از استیلای عرب و نفوذ فرهنگ زبانی عربی، تبدیل به "-جان-can " شده است.
نتیجه در کل منظور از "توفارقان" یا مورد استعمال شدهی آن "توفارغان" یا "توفارخان" مشابه اصطلاحات "دیوار و خانه" -"خانهی حصارمند"- "شهر دیوار دار" است که مراد "آبادی امن و آباد و حصار دار","شهر اَمن و آباد" است.
توفارخان =توفارغان=توفارقان
همینک نیز نشانه هایی از این حصار و دیوار در شهر موجود است البته نه خود دیوار و حصار بلکه نشانههایی از اسم آن. در برخی از نقاط شهر علیرغم اینکه اینک نشانی از قلعه و حصار اطراف شهر موجود نیست اما نام "قالاقاپیسی" هنوز هم در زبان برخی از پیرمردان و پیرزنان شهر موجود است. یکی از این ورودیها در منطقهی میدان "امام حسین" دیگری در محل میدان "شهید عفاری" و دیگر در محل محلهی " پیرلر" که این محلها اگر چه اینک دست خوش تغییراتی شدهاند و نامی جدید یافتهاند اما در گذشته ای نه چندان دور که نگارنده خود شنیده است " قالا قاپیسی" نام داشتند.
محلات شهر آذرشهر:
1-جیلفاء/جلفایی/Cılfa’:
فرهنگ معین به واژهی "جلفا" اشارهای نداشته است. اما اغلب فرهنگهای فارسی "جلفا" را از واژهی "جولفا =جلفا" می دانند که تغییر یافته از واژهی"جولاه" در معنی"بافندگی" است.
"آذرشهر" اثر خاماچی:در همین معنی فارسی جلفا یعنی"بافنده" دانسته است.
مولف:اما فرهنگهای ترکی کلمهی "جلفا" را تغییر یافته"چولپا=چولپا" یا "چول پاق"دانستهاند که در معنی "بافندهی چول" یعنی "لباس" و از این دست است.
2- پَیَه پر/ پراپر/ Pəyəpər:
در فرهنگهای فارسی و از جمله دهخدا و فرهنگهای ترکی هیچ کدام ازواریانتهای این واژه و نه واژه ای نزدیک به این واژه یافت نگردید.
از آنجاییکه مردم منطقه حرف "ر" را "ی" تلفظ می کنند,لذا اغلب جوانان امروزین سعی دارند این حرف را درست تلفظ نمایند به همین جهت بعضاً برای درست ادا کردن حرف "ر" به قدری افراط مینمایند که از آن ور بام میافتند و می پندارند که حرف "ی" در بعضی کلمات حرف" ر" است.مثلاً بعضاً "پَیَه پی" را "پره پر" تلفظ می کنند.
مولف:در آذرشهر یک نوع برف روب بزرگ و چوبی پهن وجود دارد که از سایر برف روبهای معمولی بزرگتر است که به آن هم "پَیه پی" می گویند.
"پَیه" در ترکی در معنی "آغول – اصطبل" است.
"بر" نیز در ترکی در معنی "محل/مکان/سطح" است.
در کل پَیه بر= "محل آغول" معنی دارد.
3- حالواء/ حلوایی/Halva’:
در فرهنگهای فارسی و ترکی تنها معنی که برای این کلمه موجود است عبارت از همان خوردنی"حلوا"می باشد که ریشهی عربی دارد.
4- آشاغی کوچه/ Aşağı küçə:
کلمهی ترکیب ترکی است در معنای "کوچه ی پایین" این کوچه در منتهاالیه پایین شهر قرار گرفته است.
5- حسنلی/حسنلو/Həsənlı:
در فرهنگ معین اشارتی وجود نداشت.
حسنلو نام روستایی از توابع اورمیه ,مشگین, شاهین دژ,کلیبر,قئیدار,سولدوز(نقده) و زنجان هم هست.
مولف:"حسنلی" نام روستایی از توابع قم هست که مردم این روستا از طایفهی شاهسون می باشند.این اسم به وفور در اسامی اماکن دیده می شود."حسنلی" نام ایلی از طایفهی "آروخلو" از ایل "شاهسون" همدان و ساوه نیز میباشد.محتملاً این مکان به اسم شخص خاص یا طایفهای خاصی به همین اسم شهرت گرفته است.
6- بیلسن/ بولحسن/Biləsən:
در فرهنگ معین و دهخدا اشارتی بر واژهی "بیلسن" موجود نبود.
مولف:"بیل" یا "بئل" هردو در ترکی به معنی "کمر","دامنه" است و خصوصاً در اماکن جغرافیای نیز به فور واژه "بئل" و"بیل" به کار رفته است مثل "چنلی بئل" که پناهگاه قهرمان مبارزه علیه ظالم در تاریخ ترکان "کوراغلو" بوده است بیل در اسامی خیلی از اماکن مثل داش بئل ,بیله جک,شورا بیل,اردبیل ,اربیل,بیله ساوار ,گویجه بیل و ... دیده می شود.
این محله به صورت کمرهی محله حسنلی است که به صورت کمربند محلهی حسنلی را احاطه کرده است.محتملاً به همین نام خوانده میشود چونکه محلهی تاریخی و بزرگ و مشهور حسنلی را که یکی از مرکزی ترین محلات شهر است به صورت کمرهی احاطه کرده است.بیل حسنلی=بیل حسن
7-کۆردلر کوچه سی/ کردان / Kürdlər küçəsi:
واژهی ترکیبی ترکی است در معنی "کوچهی کردها".البته چه امروزه و چه در گذشته مردم منطقه آذرشهر یک دست بوده است و غیر از ترکها یچ قومی در اذرشهر ساکن نبوده اند. البته خواننده محترم دقت بدارد که "کورد" اگرچه نام قومی در غرب ایران است اما "کورد" نام قومی ترک از سلجوقها نیز بوده است. علاوه "کۆردلر" نام طایفه ای از ایل "شاهسون" ترکها نیز هست.
8-آلابات = علابات/علی آباد/ Alabat/Əlabat:
- علی الظاهر نام محله از کلمهی عربی"علی" + "آباد" فارسی تشکیل شده است یعنی "کوی علی" ,"وادی علی" است.
مولف:اما واژهی "آلابات" متفاوت از این دست اسامی چون "حسین آباد و حسن آباد" میتواند باشد.در مناطق مختلف آذربایجان واژهی "آلابات = علابات" بر اماکن جغرافیای ثبت شده است که "آلابات" در ترکی در معنی "نه خوب و نه بد" میباشد.اصطلاحاً واژهی "آلبات دۆزلتمک" کاربرد دارد.یعنی "درست کردن جایی به صورت گذرا و علی الحساب".مثلاً درست کردن و ساختن "خانههای ساده". محتملاً مراد از " آلابات "در مناطق آذربایجان معنی اخیر می باشد و معمولاً از محلههای نسبتاً حاشیهای شهر می باشند.
9- چارسی/چهار سو/Çarsı:
واژهی "چارسی" در فرهنگهای فارسی یافت نگردید.
مولف: چارسی در محل بازار قدیم آذرشهر واقع است و"گذر چارسی" یا "ائشیک بازار"(بازار بیرون ) به این محله ختم می شود.اگر بازاری به اسم"ائشیک بازار"(بازار بیرون)است حتماً بازار داخلی یا درونی(ایچری بازار) یا(یاخین بازار) نیز بایستی به جایی اطلاق میشده است که آن محل جز"چارسی" جایی نمی تواند باشد.حتی در محل طاق چارسی این محله دکانهایی موجود بود که زمان از نوسازی این طاق از بین رفت. به احتمال فراوان مقابل "ائشیک بازار" بازار داخلی (یاخین بازار یا ایچری بازار) همان چارسی فعلی است و محتملاً چارسی همان "چارشی" در معنی بازار است که در لهجهی آذرشهر حروف "سین"به "شین" تبدیل شده است.همچنانکه در کلمهی "ساشیله"(ساری شیله)(شله زرد)حرف "ش" در تلفظ مردم این منطقه به "س" تبدیل شده است و اهالی آذرشهر"شاشیله" استعمال می کنند.موقعیت محله نیز وجود بازار قدیمی شهر در این محله دارد.
در شعر زیر واژهی "چارشی" توسط "عاشیقعباس" از اهالی توفارقان به کار گرفته شده است که حکایت از استعمال این واژه در بین توفارقانیان دارد.
«شیکسته کٶنلوم مقصودی اوستا
بو تبریزین سونالاری نئجه دی؟
تیکیلبدی چارشیلاری یاناشی
سارایلاری , بینالاری نئجه دی؟»
البته برخی از اهالی در تلفظ اسم این محله را "چارچی"میگویند نه "چارسی" با مبناء قرار دادن اسم چارچی نیز به همین معنی یعنی "بازار" می رسیم چونکه "چرچی" یا "چارچی" در معنی "بازار" است و از این واژه شغل "چرچی لیک" را داریم که در ارابه و چرخ دستی به اطراف و اکناف می رود تا وسایل مورد عرضه خود را بفروشد.
10- دیزه / دیزج/ Dizə:
در فرهنگ معین کلمهی "دیزه" موجود نبود ولی "دیزج" در دیگر فرهنگهای فارسی در معنی "اسبی که رنگ اصلی اش سیاه باشد یا رنگ غیر خالص" به کار رفته است.
صمد چایلی: در کتاب چایلی "دیزه " به معنی "مکان تپه مانند دارای آب" آورده شده است.
مولف:در فرهنگهای ترکی واژهی "دیزه" به معنی "زمین مسطح برای کشت" معنی شده است.اتفاقاً کم و بیش چنین محلههای در اطراف شهرها و روستاها قرار گرفته است و جایی مناسب برای این کار است. مثل "دیزه" در"آذرشهر" و "دیزه" در "قاچاغان".البته ممکن است به مرور زمان چنین محله هایی از حالت طبیعی خویش خارج و در داخل آبادی و شهر قرار گیرند.
11- کوش کوچه سی/کوی کشک / Köş küçəsi:
مولف:کوشک = کشک به معنی "آلاچیق" در زبان ترکی است و به صورت "کشک" و" کوشک" وارد زبان فارسی نیز شده است. به عقیدهی برخی از لغتشناسان به صورت "کیوسک" در زبانهای اروپایی نیز ورود پیدا کرده است.البته اسم محله میتواند از کلمه ی "کؤچ-Köç"باشد که به صورت "کوچ" به فارسی نیز ورود پیدا کرده است و مردم آذرشهر"کوچ" را "کوش" استعمال مینمایند و در معنی "کوچهی کوچندگان" باشد. از آن جا که محله در حاشیه شهر است و اگر کوچندگانی به شهر می بود بیشتر در این محله می توانستند سکنی کنند و نیز به جهت اینکه در تلفظ مردم "کوش" استفاده می شود و از حرف "کاف" در انتهای آن خبری نیست محتملاً معنی دوم می تواند اولی تر باشد.در هر حال هر دو معنی اصالتاً ترکی است.
12- پیی یهی/ پیرلر/Piyyəy:
مولف:به احتمال زیاد نام این محله همان"پیرلر" است که لهجهی مردم توفارقان در قرائت حرف"ر" به "ی" سبب ثبت اسم "پیرلر" به صورت "پیی یهی" شده است.وجود گورستان تاریخی و قرار گرفتن قبر "قوجا حیران = خوجا حیران = خواجه حیران" که قبرستان نیز به نام وی مشهور گردیده است.همچنین بنا بر روایتهایی قبر چند "پیر" دیگر از جمله "پیر اسکندر","ملا یوسف توفارقانلی" و "میرزا یوسف شمس العلما" در این محله واقع است که مویدی بر "پیرلر =پیرها=محله ی مرشدها و اولیاها" بودن محله می تواند باشد.
از این قبیل اسامی در آذربایجان زیاد دیده می شود مثل :"پیر پیرلو","پیر خلیل","پیر زئید","پیرلو" از روستاهای توابع گرمی.
13- انگی ائو یا انگی ائولر/ انگراب /Əngi evlər:
در فرهنگ معین ,دهخدا و هیچ یک از فرهنگهای فارسی کلمهی"انگراب"و حتی واژه ای نزدیک به کلمه یافت نگردید.
مولف فرهنگ ارک: اسماعیل جعفرزاده معتقد است که:کلمه انْگ معنی پستی و بلندی میدهد، انگه به معنی مانع را میدهد ، محتملاً انگی ائو به مفهوم خانههای دارای فراز و نشیب و دارا پستی و بلندی میدهد، فرهنگ ارک: لغت انگ و انگهبه
مولف:اما "انگی ائو" در زبان ترکی "خانههای فشرده به هم" معنی میدهد و حتی بافت محله نیز حاکی از این است."انگی = به هم فشرده" +"ائولر= خانه ها" معنی دارد و در کل "خانه های به هم فشرده و کیپ" معنی دارد.
14- چاپار/ Çapar:
نام محله کلمه ای ترکی است که معنی "پیک – قاصد"را می دهد.از ترکی وارد زبان فارسی نیز شده است.
15- شوکور آباد/ شکر آباد/Şükür abad :
محتملاً به اسم شخص خاصی اشتهار پیدا کرده است.
16- قزیل فتاح / قاضی الفتاح /Qəzilfəttah:
هیچ یک از صور این نام در فرهنگ های فارسی از جمله دهخدا یافت نگردید.
- برخی ها معتقدند به اسم حاکم و قاضی وقت"قاضی الفتحاح" نام گرفته است.
مولف: اهالی قدیم و مسن شهر به صورت "قزیل فتاح" تلفظ میکنند."قزیل" در ترکی در معنی "موی بز و طناب بافته شده با موی بز" است و در مفهوم کلی عبارت از "طناب- بسته-دستبند- قفل" است و از این واژه "قیزیلله مک" در معنی "بستن و قفل کردن" را داریم و می دانیم که فتاح کلمهای عربی در معنی "گشاینده است" در اینجا مراد از این دو واژه در کنار هم محتملاً و به ظاهر"باز کننده قفل و دستبند", "گشاینده قفل و بسته شده ها" و از این دست می باشد.
17- یومیان/ رومیان / Yumyan:
"آذرشهر" اثر بهروز خاماچی :«در بعضی از روایات به جهت ساکن شدن مردمانی از روم در این محله به رومیان مشهور شده است.»
در بین ترکان واژهی"روم "به کسانی اطلاق می شده که در اصل رومی بوده و مسلمان گردیده و در بلاد مسلمین سکنی گزیده اند."روملو" نام روستایی از توابع میانه نیز هست.البته "روملو" نام طایفه ای بوده که در شهرهای "توقات","سیواس" و "آماسیا " زندگی می کرده اند (هر سه شهر در ترکیهی واقع است.) و از آنجا به آذربایجان کوچ نمودند."دیوعلیبیگ" از بزرگان این طایفه بود که یکی از بانیان دوولت صفوی به شمار می رود و بعید نیست گروهی از این کوچندگان نیز در این منطقه سکنی گزیده باشند.
مولف: اما این محله در تلفظ مردم "یومیان" می باشد.قضاوت اینکه "ی" اول در این تلفظ حرف "ی" است یا اینکه حرف "ر" می باشد که ناشی از تلفظ مردم منطقه است که "ر" را معمولاً "ی" تلفظ مینمایند-,سخت نیست چرا که در زبان ترکی "کلمه ای که اصالتاً ترکی بوده باشد و با حرف "ر" شروع شود وجود ندارد و اگر کلمه ای با حرف " ر" شروع شود از دیگر زبانها به ترکی وارد گردیده است و نیک می دانیم که این شکل کلمات در تلفظ مردم ترک آذربایجان نه با حرف "ر" خالص بلکه با "ایر" یا "اور" و یا "ار" تلفظ می شود.مثل "ایرضا = رضا" یا "اوروس= روس" و "اریشته =رشته".
لذا میتوان گفت که این واژه "یومیان" است نه "رومیان".چرا که آنوقت بایستی به صورت "اورمیان" تلفظ می شد که در تلفظ آذرشهریها نیز "اویمیان" ادا میشد. به هر حال با مبنا قرار دادن توضیحات بالا و از طرفی از آنجاییکه "روم" با "آن" جمع بسته شده است که در ترکی غریب می نماید ما با مبنا قرار دادن حرف "ی" به عنوان حرف اول واژه نام محله را مورد بررسی قرار می دهیم:
"یوم" در ترکی معنای "دعا- دعای خیر" دارد و "یان"هم در معنی های مختلف از جمله "سرزمین" , "جا" و"مکان و محل" به کار رفته است که نام محله در معنی "محل دعا" می باشد. البته اوجاق(زیارتگاه)در این محله نیز وجود دارد که مردم جهت دعا و برآورده شدن حاجات خود به آنجا رجوع می کنند که به اسم "سید اوجاغی" یعنی "زیارتگاه سید" مشهور است(مولف شاهد اوجاق و دعا در این محل بوده است) با این اوصاف معنای اخیر دور از تصور نمیباشد.
18- قبیر آباد/Qəbir abad:
به علت قرار گرفتن گورستان در این محله به این نام معروف شده است.گورستان این محله را چندین سال پیش شهرداری برچید اما همچنان این محله در کنار گورستان "ریاض الجنه" دیگر گورستان دایر شهر قرار گرفته است.
19- محله/ Məhəllə:
فرهنگ معین و فرهنگهای ترکی این کلمه را از کلمهی عربی "محله" می دانند که یکی از معانی آن"کوی و برزن" می باشد.اینجا نیز همین معنی مراد می باشد.
20- خویلی/خویی/Xoylı:
در بین مردم روایت است که فردی اصالتاً از اهالی شهرستان خوی این محله را بنا نموده است و محله به اسم وی شهرت یافته است.
نظریهی مولف فرهنگ ارک:مولف فرهنگ"ارک"اسماعیل جعفرزاده که خود اصالتاً از اهالی شهر"خوی" میباشند آوردهاند: کلمه قوْی در ترکی از یک طرف معنی منطقه پست و دارای ارتفاع کمتر نسبت به اطراف میباشد، خوی نیز نسبت به اطراف آن کم ارتفاع و گرم است، از طرف دیگر قوْی در ترکی به معنی گوسفند میباشد و در این معنی به دامداری پر رونق منطقه اشاره دارد.، این معانی در دیوان لغات ترک آمده است، فرهنگ ارک: ذیل کلمهی خوی
مولف:معنی اصل واژهی "خوی" در فرهنگ فارسی یافت نگردید.در فرهنگهای ترکی برای "خوی" تعابیری چند آمده است اما برخی آن را در معنی "خلیج کوچک" میدانند.از آنجا که شهر امروزی "خوی" برکنار دریاچهی اورمیه واقع است دور از ذهن نیست که در زمانهایی نه چندان دور شهر خوی دقیقاً بر کنار دریاچه اورمیه واقع بوده است که این معنی را اخذ کرده است.
21- حسین آباد/ Hüseyn Abad:
محتملاً به اسم شخص خاصی اشتهار پیدا کرده است.
22- پاسکی/ پازیکو/ Paski:
"آذرشهر" اثر بهرز خاماچی: بنا بر روایتی پارهای از مذاکرات بین "عباس میرزا" و "ژنرال پاسکویچ" سردار روس در 25 ماه ربیع الثانی 1243 در این محله از توفارقان انجام گرفت و نام محله برگرفته از اسم ژنرال روسی "پاسکوویچ" بوده است.
مولف:البته در مذاکرات بالا اشاره به محل پازیکو صرفا" بر استنادات روایتی است نه تاریخی.
"پازکی" یا "پازوکی" نام طایفهای از ترکها است که شاخهای از این طایفه در اطراف گرمسار, ورامین,ساوه,زرند و رادیان سکونت دارند.این قبایل عمدتاً چادر نشین بوده که محلات حاشیهای شهرها سکونت داشته اند و به مرور بخشی از آنها شهر نشین شده اند.همچنین نام کوهی در زنجان میباشد(دهخدا-فرهنگ ارک).پاسکی=پازکی=پازوکی.البته مردم هر دو شیوهی "پازکی" و "پاسکی" را به کار میبرند.
محلات شهر ماماغان:
1-امشه /امشج/ Əmşə:
در فرهنگ های فارسی اشارتی به "امشج" یا "امشه"وجود ندارد.
مولف:"امش" در ترکی به معنی"خواهر شیری یعنی خواهر رضایی" است.محتملاً از کلمهی "امشه" در معنی"خواهر رضایی و شیری" و از این دست می تواند باشد.
2- مزیدلی/مزیدلو/ Məzidli :
در فرهنگ معین واژهی "مزید" به معنی "افزون شدن–زیاد کردن" آمده است که کلمهی عربی می باشد.
شاید هم "مچیدلی" یا از این دست بوده که به مرور زمان تغییر یافته است!؟
3 – یوخاری محله/Yuxarı məhələ:
به معنی محلهی بالا است که واژهی ترکیبی از کلمهی ترکی "یوخاری" و واژهی "محله"ی است.
4-آشاغی محله/Aşağı məhələ:
به معنی محلهی پایین است که واژهی ترکیبی از کلمهی ترکی "آشاغی" و واژهی "محله" است.
محلات شهر گووگان:
آغ داش/Ağ daş:
مرکب از دو واژهی "آغ" و "داش" است.به معنی سنگ سفید.البته "داش" و "آغ" در ترکی معناهای دیگری نیز دارند. "آغ" در معنی "بزرگ" و "داش" در معنی "هم" به کار رفته اند ولی با توجه به اسم مکان معانی دیگر بعید به نظر می رسد.این محله روستایی بوده است که به جهت توسعهی شهر اینک یکی از محلات گوگان به شمار میرود.
باباخان/Baba xan:
باباخان در معنی خانهی پدری و اجدادی است یا اینکه به اسم شخص خاص مشهور گردیده است.احتمالاً خان یا ارباب محله و از این دست که کوچه و محله به اسم خان و ارباب مشهور نام میگیرد.
بویاخچیلی/Boyaxçılı:
"بویا" در ترکی به معنی "رنگ" است و"بویاخچی" در معنی"رنگرز" است. روستا در معنی "اهالی ولایت رنگرزی" است.در قدیم و حتی اینک بعضی از محلات به جهت اشتغال ساکنین به حرفهی خاصی به اسم آن حرفه مشهور می شود, مثل "شوفرلر کوچهسی" (کوی رانندگان)- دلک آباد- اکینچی لر
چوخور کوچه/Çuxur küçə:
واژهای ترکیبی ترکی است در معنی"کوچهی پَست"
دالی کوچه/Dalı küçə:
در معنی "کوچهی پشتی" می باشد که کلمهی ترکیبی ترکی است.
دیزه یولو/Dizə yolu:
به توضیح محلهی "دیزه" آذرشهر رجوع شود."جاده ی دیزه"
دَلک آباد/Dəllək abad:
یعنی کوی سلمانیها.دلک از ریشهی کلمهی فارسی "دلاک" است به معنی کسی که به کار سلمانی و از این دست معروف است.از اهالی گوگان روایت میکرد که در زمانی نه چندان دور محل تمرکز "سلمانی" های شهر بود.در قدیم و حتی اینک بعضی از محلات به جهت اشتغال ساکنین به حرفهی خاصی به اسم آن حرفه مشهور می شود, مثل "شوفرلر کوچه سی"(کوی رانندگان)
راستا بازار/Rasta bazar:
در معنی راسته و کوی منتهی به بازار است.
سوددی خاتون/Suddi xatın:
روایت است "سودی خاتون" یکی ازاولیاء بوده است و محله به اسم او مشهور گردیده است.زیارتگاهی به نام این خاتون در این محله موجود است."سودی" اسم خاص است و "خاتون" که در زبان فارسی نیز کاربرد دارد از همان کلمهی ترکی "قادین=خاتین" است.
قتیل مئیدانی/Qətil mydanı:
واژهی مرکب به معنای "میدان قتل شده یا شدگان" است.
قودوغان/قودوغ بوغان/Qoduğan:
برخی از محلیها معنی این محله را "کرهخر خفه کن" می دانند.مردم روایت میکنند به علت اینکه آب نهری که از این مجله رد می شود زمانی خیلی پر آب بود و به این اسم مشهور گردیده است.یعنی آبی که کره خر را نیز برده یا خفه می کند."قودوق قیران"(کره خر کش)نام دره ای در "قوبوستان جمهوری آذربایجان" و "قودوق بوغان"(کره خر خفه کن)نام رودی در شهرستان خوی هست.
مولف: البته اغلب مردم در استعمال قودوغان به کار میبرند محتملاً نام محله "قوروغان" در معنی جای محافظت شده و محصور از ریشهی واژهی "قوروق" میتواند باشد که به مرور زمان- مثلاً به جهت طنز توسط فردی- به صورت"قودوغان" ادا شده و نهایتاً به استعمال عامه اهالی در آمده است.
کربلایی مئیدانی یا کربلای علی مئیدانی:
واژهی مرکب است که معنی "میدان کربلایی" یا "میدان علی کربلایی" است که محتملاً به اسم شخص خاص مشهور گردیده است.
یاخچال کوچهسی/Yaxçal küçəsi:
مولف:در قدیم در بعضی از محلات و ولایات و از جمله در گوگان و آذرشهر سردابههایی موجود بود که نقش یخچال را برای مردم ایفا می کرد که در تابستان این یخها را شکسته و مورد استفاده قرار می دادند. به این جهت محله به این اسم شهرت پیدا کرده است.در آذرشهر هم منطقه ای از محلهی "پره پر" به اسم "یاخچال گٶلو" معروف است که همین کارکرد را برای اهالی محل ایفا می کرد.
یئنگیجه/Yengicə:
به توضیح روستای"یئنگیجه"ی آذرشهر رجوع شود.
یوخاری محله:
به معنی "محلهی بالا" است که واژهی ترکیبی از کلمهی ترکی "یوخاری" و واژهی "محله" است.
میرآغاسی/Mir Ağası:
در فرهنگهای ترکی "آغاسی" در معنی اسم خاص برای پسران و نیز "کسی که رفتار مودب و مردانه دارد" به کار رفته است و حتی کلمهی ترکی"آقا" به زبان فارسی نیز ورود پیدا کرده است. محله محتملاً به اسم شخص خاصی مشهور گردیده است.
میرجان/Mir can:
محتملاً به اسم شخص خاصی اشتهار پیدا کرده است.
نصیر آباد/Nəsir abad:
محتملاً به اسم شخص خاصی اشتهار پیدا کرده است.
تحقیقی پیرامون ایتمیولوژی اسامی کوهها,چشمهها,باغها و.. منظقهی آذرشهر-بخش دوم
مبانی تحقیق
1-در این بخش اسامی مجعول به نسبت بخش اول و اسامی بحث شده در بخش اول مبحث خیلی کم است چرا که عمدتاً از لحاظ نگارش چندان نیازی به نگارش این اسامی به نسبت اسامی محلات و روستاها و شهرها نیاز حس نشده و این گروه اسامی تا حدود زیادی بدون تغیر مانده است.
2-بسیاری از این اسامی معنایی واضح و آشکار دارند که نیازی بر توضیح آنها نیست اما با این وجود به خاطر اینکه خیلی از این برکه ها و قنوات و چشمهها در معرض تهدید به نابودی هستند در اینجا آورده شده است تا حداقل خوانندگان محترم با آنها آشنا شوند.
نگاهی به چند اسم جغرافیایی منطقه
1-قالا قاپیسی/Qalaq qaısı/:
م. در چند قسمت از شهر در ورودیهای(خروجیها) شهر از جمله در محل کنونی میدان امام حسین و میدانغفاری قرار داشتند امروزه از بین رفتهاند.در سالهایی نه چندان دور با وجود این که از این دروازهها خبری نبود با این حال محل این دروازهها به همین نام نامیده می شدند و همینک نیز برخی از سالمندان شهر همین نامها را به کار می برند.در قدیم دروازههای شهر به حساب میآمدند و به نام «قالا قاپی سی»مشهور بودند.
2- تورامین/Toramın/:
از روستاهای تاریخی و باستانی منطقه است که تابع شهر ممقان است.که ما بین ممقان و ایلخچی واقع است.این روستا اینک متروکه است. چندین آثار باستانی در این روستا قرار داشت که عمدتاً تخریب شده است."تیرامین" اسم مجعول این روستا است که بر آن نهاده شده است.
م.«تورامان»اسم یکی از فرماندهان ترکهای«آغ هونلار»(هونهای سفید)بود.که در ترکی در معنی«ایگید-دلیقانلی»(جوانمرد)است
3- قارغا بازار/ /Qarğa bazar:
در جاده آذرشهر به عجب شیر قرار گرفته است. این مکان تقریباً بر حوالی سه راه سیلاب واقع است
برخی از مردم می گویند«از آنجا که در گذشتهای نه چندان دور در این مکان درختهای تبریزی زیادی بود و کلاغهای زیادی بر بالای این درختها لانه داشته اند به این نام معروف گشته است.»
م. آنچه که در این بازار به فروش میرود و اکنون نیز به صورت محدود در این بازار عرضه میشود وسایل دست دوم ازقبیل درب و پنجرهای کنده شده از منازل و ساختمانها و هر چیز دست دوم از قبیل میز و صندلی و فرش است.به جهت اینکه کلاغ ها اشیایی را که جمع می کنند و چیزهایی که بر می دارند به درد نخور برای کلاغ است به این جهت نیز این بازار به این نام شهرت بافته است که «بازار وسایل به درنخور یا کهنه- بازار وسایل دزدیده شده یا گم شده» است.
4- مژمعی بورنو/Məjmeyi burnu/:
کوه آلاداغی در این منطقه قرارگرفته است.تقریباً سه راهی کمربندی با "تازا خیاوان" است.در معنی"دماغهمجمعی" است.(مجمئعی "مژمعی" هر ظرف گود و بزرگ از مس یا فلز دیگر که در توفارقان به سینی اطلاق می شود.)
5- هوشنه/ /Huşənə:
م. هۆشَنه یا اۆشَنه هر دو را به کار می برند.در ایامی نه چندان دور در این محل قبرستان وجود داشت که محتملاً از واژهی(هوشنماق "اۆشنمک"= قورخماق) میباشد.رسم زیبا و فراموش شدهی "اَرنلر" در این منطقه برگزار می شده است(جهت آشنایی با رسم اَرنلر به مقالهی "ارنلر" از این قلم در اینترنت رجوع شود).
6-ارکؤیون/Ərköyün/:
م.این منطقه در مسیر ینگجه به طرف گونبر واقع است."ارکؤیون" نام روستایی در زنجان نیز هست.ارکؤیون در ترکی در معانی«بچهایی که زیادی لیلی به لالاش می گذارند تقریباً دل رحم-رییس و مهتر» می باشد.
7-تریخلی/Tirixli/:
برخی معتقدند چونکه در این کوچه ها فاضلاب آبهای مصرفی از خانهها به کوچه جریان دارد به این نام خوانده شده است.
م:در چندین محلهی توفارقان کوچههای باریک و تنگ و در عین حال طویل را به این نام میخوانند.از آن جهت به این مناطق "تریخلی" گفته میشود که تا رسیدن به انتهای کوچه به جهت طویل بودن...
8- ایرنجی/Irinci/:
این منطقه در ورودی شهر "ماماغان" قرار دارد که امروزه در همین محل پارکی نیز به همین اسم ایجاد شده است.
م:برخی آن را از واژهی ایرنج Irinc=irinc در معنی "عفونت و خونابه و تعفن" دانستهاند اما این اسم در اصل "ایرنچی" در معنای "مستقل" و "استوار" می باشد.
نگاهی به اسامی برخی ازکوههای منطقه
1- قیبله داغی//Qiblə dağı:
این کوه در جنوب شهر واقف است به طوریکه سمت قبله را برای اهالی نشان میدهد و نامش را به همین خاطر کسب کرده است.
قبله داغی یکی از زیباترین کوههای آذربایجان شرقی میباشد که به علت دستیابی سریع و موجود بودن عوارض طبیعی برای تمرین کوهنوردی مکان مناسبی هست.
از آنجایی که ایستگاه فرستنده رادیو-تلویزیون بر بالای این کوه قرار گرفته است به نام "رادار داغی" نیز معروف شده است.
2- قاف داغی/Qaf dağı/:
جدای از کوه قاف در توفارقان «قاف کوهی افسانهای است که در برخی از قصص آذربایجان اسم این کوه را به وفور شنیده ایم. این کوه افسانهای در باورهای اسلامی فارسی و ترکی مقدس شمرده می شود. بعضي آنرا با "قفقاز"(قاف+قاز) از يك ريشه و برخي با kof (كوه)هم ريشه دانند و البته برخی منابع هم"قاف" را همان "البرز" (ائل بوروس)میدانند.در فرهنگها در بارهی"قاف" آمده است؛"قاف" نام کوهی است که گرداگرد عالم است و گفته اند که از زمرد است و پانصد فرسنگ بالا دارد و بیشتر آن در میان آب است و هر صباح چون آفتاب بر آن افتد شعاع آن سبز نماید و چون منعکس گردد کبود شود(آنندراج)- کوهی است از زبرجد که برگرد زمین است و پانصد فرسنگ بالای اوست گرد برگرد آب دارد و چون آفتاب بر وی تابد شعاع سبز آن بر آب آید و منعکس شود و آسمان از آن لاجوردی نماید و اگر نه آسمان بغایت سپید است (کشف) .این کوه افسانهای نامش در قرآن نیز آمده و مفسران آنرا كوهي مي دانند محيط بر زمين و گويند از زبرجد سبز است و سبزی آسمان از رنگ اوست و آن اصل و اساس همه كوههای زمين است.»
م:. از ریشهی "قاف" در آذربایجان کوه"قافلانتی" دیده می شود که نام کوهی است در "میانه", "ساوه" و "قزوین"(آذربایجان تاریخی) یا کوه "قاپلان" در سقز و ماکو.(فرهنگ ترکی ارک) ریشه این کلمه در کوههای آذربایجان به عصرها قبل از میلاد ختم میشود.(فرهنگ ترکی ارک) "قافلان" علاوه بر اینکه در زبان ترکی "ببر" را گویند کلاً به حیواناتی گفته میشود که در کوه قاف زندگی می کنند.(فرهنگ ترکی ارک).آنچه که می توان به آن تاکید داشت اینکه به سادگی نمی توان از ارتباط "قاف" و"قافقاز" و "قافلان" گذشت که جزئی مشترک در هر سه وجود دارد.به ندرت برخی این کوه را"قافلانتی" نیز گویند. قاف بلندترین کوه شهرستان آذرشهر است
بعضاً در کنار "قاف" کوه "فبله" نیز دیده میشود مثلاً در اصطلاح "از قاف تا قبله" که هر دو کوه در کنار هم دیده میشوند و جالب اینکه"قاف"و"قبله" هر دو کوه در درتوفارقان موجود است."قیبلهداغی" و "قافداغی".(در این زمینه به مقالهی«قاف از افسانه تا واقعیت»(آیا کوه افسانهای قاف در توفارقان قرار دارد؟)رجوع شود)
نکته: بعضاً برخی قبله داغی و قاف را یکی دانسته اند اما باید گفت این دو کوه هر کدام کوهی جدا از هم هستند و البته تقریباً در نزدیکی هم
3- شۆوه قراغی/Şüvə qırağı/:
م. برخی منابع به اشتباه "شوه و قراقی" نوشته اند حال اینکه اسم دقیق کوه"شۆوه قیراغی" است."شۆوه" در ترکی در معنی"تلهای است که از سنگ درست می شود"می باشد. محتملاً نام کوه از همین معنی است.
4-اولیان داغی//Ulyan dağı:
بر روستای جراغیل و قیرمیزی گؤل مشرف است.در برخی منابع به سهو یا عمد به صورت "عریان" آمده است که در معنی متعارف آن "عریان و لخت" می دانند. "اوریان" نام روستایی در سلماس نیز هست.
م. نام اصلی و واقعی این کوه در منابع "اولیان" ثبت شده است."اولیان" از دو بخش "اول" (اساس- وقوع- ریشه-...)+"یان"( جهت+ سمت - جنب و...)تشکیل شده است.البته بعضاً به اشتباه اولیان را "اولیاء" نیز می نویسند.محتملاً درمعنی "جهت اصلی- کوه اصلی" است.بعضاً این کوه را "قیرمیزی گؤلداغی" نیز می گویند.
5- پیرقاتران/Pirqatıran/:
مشرف بر "توفارقانچای کورپو" سو در ورودی شهر از طرف جنوب است.سه تپه ساحل جنوبی رودخانه آذرشهر پشت سر هم قرار گرفته اند كه به تپههای آتشكده یا تپه پیر قطران معروفند سطح بالای تپه از سنگ های آتش نشانی قیرگون درشت كه در طول سده ها در مسیر رودخانه ها سائیده شدهاند پوشیده شده است، در چند جای تپه حفاری به عمل آمده و قطعات بزرگ خمره های سفالی بدست آمده است، ظاهراً این تپه روزگاری معبد یا گورستانی بوده است و سنگها را مردم آن زمان در آنجا گرد آورده اند.
- در میان مردم رایج است که:
1- "قطران" پادشاهی بود در دامنه ی کوه "پیر قطران" و پسرش "خوارقان" بنای این ولایت را پی ریزی می کند و ده (توفارقان)به نام وی یعنی "ده خوارقان" شهرت پیدا می کند!
2- برخی هم این کوه را منسوب به شاعر معروف "قطران"(وفات 465ه.ق در تبریز) می دانند.
م: محتملاً اسم خاص و از پیرهایی است که در منطقه زیاد دیده می شود: مثل پیر حیران پیر چوبان و پیر اسکندر.
6- آلا داغی//Ala Dağı:
آلا در ترکی چندین معنی دارد1.نام رنگی است مثل آلا ایت-2.چیزی که حداقل از دو رنگ متفاوت باشد.
در سالهایی نه چندان دور مردم شهر از خاک این کوه برداشت کرده و ظروف خود را با آن خاک می شستند که به این خاک "کپیر" یا "آلا" گفته می شد.
7- داشاخان/Daşaxan/:
مشرف بر روستای "آلا کوزه" است.
م: داش(سنگ)+آخان(لرزان)=داشاخان یعنی "سنگ غلتان یا لرزان"
8- دووار داغی/Duvar dağı/:
بر روستای قدمگاه مشرف است. دیواری صخرهای سبب اشتهار کوه به این نام شده است.اما بعضاً به عمد یا سهو" داور" ثبت کردهاند.
9- یئللی جه//Yellicə:
از ارتفاعات روستای "قدمگاه" است.در معنی "باد خیز" است."یئللی قایا" نیز گفته می شود در معنی(صخرهی باد گیر و باد خیز)
10- پتک دره سی//Pətək dərəsi:
در روستای" آلمالوداش" قرار گرفته است به نام "تاختا" نیز مشهور است.
11- یووا داغی//Yuva dagı:
این کوه در حقیقت تپه میباشد که مشرف بر شهر و انتهای خروجی شهر به طرف مراغه می باشد.سرتاسر این کوه در گذشتهای نه چندان دور گورستان شهر بود و نام خود را به خاطر همین گورها یعنی "یووا"(لانه-گور) کسب کرده است.
البته بعضاً اسم این تپه "دووا داغی" نیز ثبت کرده اند اما در نزد مردم با همان اسم "یوواداغی" شناخته میشود.اگر "دوواداغی"(دعا داغی)(کوه دعا) را نیز بخواهیم معنی کنیم از آنجایی که در گذشته مصلی واقع در این تپه محلی برای دعا از جمله دعای طالب باران بود این اسم هم بعید نمی نماید اما در این تحقیق بنا بر تلفظ رایج در بین مردم گرفته شده است که همانا میان مردم یوواداغی مستعمل است.
کوهها و تپههای دیگر که معنایی آشکار و واضح دارند مثل:
قیزیل داغ(Qizil dağ)-چیچکلی(çiçəkli)-,حنیفه,قالاجیق(قلعه کوچک)-قرق(احاطه)-معبدشی,دره داغ,اوجا داغ,جهنم داغی
نگاهی به اسامی چشمهها و برکههای منطقه
الف- چشمهها و برکههایی که به اسم بانیان و احداث کنندگان برکه و متولیان یا مقنیان قنات و چشمه نام گرفتهاند مثل:
1 -آلله وئردی خان گولو( این برکه در منتهاالیه محلهی دیزج واقع است.)2- مالا گولو(در محلهی پیرلر واقع شده است.)3- یحیی چشمه سی(در محلهی شکور آباد واقع است.)4- سید چشمهسی (در نزدیکی پل "توفارقان چایی کورپوسو" واقع شده است.)5-جلیل آباد (شخصی به اسم "جلیلعمی" در این محل قهوه خانهای برپا کرده و این منطقه را آباد کرده بود.این قهوه پاتوق "صمد عمی" و خیلی های دیگر بود و نام خود را از این شخص گرفته است.)6-باباخان چشمهسی( حوالی شهرداری آذرشهر واقع است)7-حاج عبدالرزاق(حوالی برکهی هیناب است) 8- باغ تبریزی گولو(این باغ در روبروی فرمانداری کنونی در پایین دست خیابان واقع بوده است. از آنجا که باغ را از اهالی تبریز خریداری کرده بود باغ به نام "تبریزلی" شهرت پیدا کرده است)9-پیر باکی(در جاده قدیم "قاتجاغان" واقع است که به نام شخص خاص اشاره دارد)10- حاجی نوزالی(حاجی نوروز علی)( به نام شخص خاص "حاجی نوروز علی" نامگذاری شده است)
ب- دیگرچشمه ها و برکهها با اسامی که معنایی واضح و روشن دارند:
11-بویوک گؤل(درروستای خوندمیر قرار گرفته است)12-شورا چشمه(واقع در محلهی کوردلر کوچهسی)13-شاه بگندی چشمهسی(این چشمه در محلهی دیزج قرار گرفته است و قبل از لوله کشی آب شرب, عمده ترین تامین کننده آب شرب اهالی محله بوده است.)14-شیرهچی گؤلو(در محلهی "آشاغیکوچه" واقع است.)15- آغ گؤل( در مسیر ماماغان به خوندمیر قرار گرفته است)16- حاجیلی(در مسیر "قاتجان" واقع است.) 17- شورسو گولو(در دامنهی تپهی "قیزیل داغ" واقع است.)18- اصطبیل گولو( اصطبیل همان "اصطبل" است و در معنی"محل نگه داری اسب و دام" است)19-قره داش گؤلو( در کمربندی آذرشهر واقع است)20- قوشا گول( جاده قدیم قاتجاهان قرار گرفته است همچنان که از اسمش بر میآید یک جفت بوده است که اسم "قوشا" را به خود گرفته است)21- یومورو گول( این برکه تقریباً حالت دایره دارد و به همین خاطر این نام را به خود گرفته است)22- اوزون گول(این برکه به شکل مسطیل طویلی بود که به این نام,نامیده شده است-اگرچه اینک این برکه از بین رفته است اما نویسنده این سطور خود این برکه را در سالهایی نه چندان دور دیده است که حالت مستیلی کشیده داشت) 23- شیخی گول/Sıx göl(در حوالی خوجا حیران قرار گرفته است)– و غیره مثل چشمهی قدمگاه یا بادامیار:(در قریهی بادامیار دهخوارقان و در حوالی قبر میرچوپان واقع است) -اۆچ بولاق(در آلمالیداش قرار دارد) چشمه معدنی شورسو: (ین چشمه به فاصله اندكی از ائل میدانی واقع شده است)
و ده ها چشمهی دیگر
ج -دیگرچشمه ها و برکهها:
24- آلما سایا/Alma saya/:
م. در معنی "به سان سیب- سیب مانند" است
25-مشق میدانی گولو/Məşq meydanı/:
م. این منطقه در گذشته ای نزدیک محل تمرین و مشق ارتش بود.بر دامنه تپهی "یووا داغی" واقع است.
26-آیباسان گولو/Aybasan gölü/:
م. این منطقه جلگهای است و شبهای مهتابی کل جلگه را مهتاب میگیرد به همین خاطر "آیباسان" نام گرفته است.ضمناً "آیباستی" اسم خاص نیز بوده است که نام فرماندهی در دورهی سلجوقیان بود.
27- گژلی بولاق/Gəjli bulaq/:
م. در روستای "داشآلمالی" واقع است.در اصل "گزلی بولاق" باید باشد.محتملاً در معنی "شکافته" و"چاک" است که "چشمهی شکافته" معنی دارد یعنی چشمه ای که از شکاف زمین بیرون می آید.
"گز" نام روستایی در اراک,خلخال,آستانه,تیکان تپه(تکاب) ,قوچان و میاندواب و همچنین نام کوهی در , قم,زنجان,تاروم و اسدآباد است.
28- تاپ تاپان چشمهسی/Tap tapan/:
م. آب این چشمه معدنی است و اهالی در زمانهایی نه چندان دور از آب آن برای درمان امراض جلدی استفاده می کردند.از جاهای تفریحی شهر محسوب می شود."تاپ تاپان" از دو جز "تاپ"+"تاپان" تشکیل شده است.
"تاپان" در ترکی در معناهای مختلف از جمله در معانی "پایه درب-کف پا-کف کفش- عمیق ترین قسمت یک نهر یا چشمه و ..." به کار رفته است که عموماً در یک مفهوم هستند. به هر حال در ترکی جای عمیق نهر و چشمه را گویند(تورک دیل قورومو سؤزلویو) و اگر چه "تاپ" خود معناهای مختلفی دارد اما در اینجا مراد از "تاپ" حرف تاکید برای "تاپان" یعنی جای عمیق چشمه است.در معنی "جای فوق العاده عمیق" و این بدان جهت است که این چشمه با جوشیدن اززمین در اطراف خود برکههایی از آب به وجود می آورد که "تاپ تاپان" مرکز آن به شمار می رود.این چشمه در گذشتههای دور شکاف های گوناگونی داشته که اغلب آنها خشک شدهاند و در حال حاضر تنها از سرچشمه آب خارج می شوند
نگاهی به قنوات و انهار مشهور
- 1قاشقا آرخی/Qasqa arxi/:
در شعری از عاشیق عاباس که در بخش اول این نوشته آورده شده است نام "قاشقا آرخی" دیده می شود.
قاشقا عموماً در معنی "پیشانی سفید" در حیوانات به کار میرود. مثل "قاشقا آت".
م:از آنجایی که این نهر از دور دستها به موازات"توفارقانچایی"و به مثابه پیشانی این رود در جریان است به این نام مشهور گشته است.
این نحر در جواهر دوقلو است که "قوشا آرخی" گفته میشود .اما در پایین دستها هر یک مسیری خیلی متفاوت طی می کنند یکی در سمت تقریباً شمال به ینگجه و خانمیر می رود و دیگری در سمت جنوب به طرف "ندیرلی" جاری است که "قاشاقا آرخی" نامیده می شود.
2- قورو دره/Quru dərə/:
به جهت اینکه فصلی است به این نام,نامیده شده است. چونکه بیشتر ایام سال خشک می باشد و صرفاً در مواقع بارشهای شدید و راه افتادن سیلاب پر آب میشود.این رودخانه فصلی از کوههای ینگجه و خانمیر سرچشمه می گیرد.
3- ایشگه سو/İşgə su/:
م. چشمه در منطقهی کلوانق در مسیر جاده آذرشهر به عجب شیر واقع است. برخی مردم که معنای "ایشگه" را نمیدانند به اشتباه افتاده این چشمه را "ائششک سو"(آب الاغ) می نامند. در حالی که "ایشگه سو" مترادف با "زینه سو" است یعنی آبی که خیلی کم است.
5-توفارقان چای/Tufarqn çay/:از قدیم الایام نام رودخانه به همین نام بوده است و ما همین نام را در سرودههای عاشیق عباس هم میبینم اما در برهه ای,سالها پیش اسم مجعول "نوشین چای" بر این رودخانه گذاشته شد و متاسفانه حتی برخی از محققین بومی نیز همین اسم را در آثار خود مورد استفاده قرار داده اند.در زمینهی اسم این رود به مبحث "توفارقان"رجوع شود.( شعر عاشیق عاباس در وصف توفارقان چای در انتهای مبحث آورده شده است.)
در حقیقت رودخانه گنبر چایی که از کوهای سهند سر چشمه گرفته در مسیر بعد از گدشتن از 8 روستا در نزدیکی روستای گواهیر با رودخانهی فرعی آلاکوزه یا همان امیردیزج(که از کوههای اولیاء و دیللی قیه سر چشمه می گیرد) ترکیب شده والبته رود فرعی دیگر به نام آلمالی داش( که از کوههای عریان و اولیاء سرچشمه دارد)نیز با هم ترکیب شده از آن به بعد "سیل چایی" یا را تشکیل میدهند.
6-دره وار/Dərəvar/:از نحرهای پر آب برای آبیاری باغات است.به جهت پر آب بودن مسیر نحر به مانند دره(البته به مبالغه)عمیق است.
7-بؤیوک چای/Böyuk çay/: این رودخانه نیز از کوه دیللیقیه سرچشمه می گیرد و پس از گذشتن از شیرامین به دریاچهی ارومیه می ریزد.
*****
نگاهی به اسامی باغات:
در توفارقان در گذشته عموماً باغات به اسم صاحبان باغ یا به اسم محصول عمدهی که از باغ به دست میآمده است نامگذاری میشده اند در ذیل به چند نمونه اشاره میشود:
- موللا باغی(به اسم شخص خاص نام گرفته است.)- گیلاسلی باغ(این باغ به جهت اینکه درختهای فراوان گیلاس داردبه این نام مشهور شده است.همینک نیز پابرجاست.) گول باهار باغی(این باغ تقریباً در محل کنونی میدان دخانیات واقع بود.همچنان که از اسمش مشخص است دارای "گۆل بهار" زیادی بوده است.)-کتانی یئرلری( به اسم صاحب باغ معروف شده است)-شوکور قاناسی(این باغ از درخت مو پر بود که به اصطلاح "قانالیق" بوده است و به اسم صاحبش معروف شده است.)-باغ تبریز(این باغ را شخصی تبریزی خریداری کرده بود و به همین جهت این نام را به خود گرفته است.)-قره زمی(در روستای خله زر واقع است. به جهت وسعت زیادش به اسم "قره زمی" مشهور شده است.)و باغات دیگر مثل:ناییب باغی(به اسم صاحب وقتش نام گذاری شده است)-آرمودلو( عمده محصول باغ گلابی بوده و به همین نام شهرت یافته است)-خان باغی( به اسم خاص معروف شده است) و ...
تابستان 1391
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen